در ميان خوانندگان کم نيستند کسانی که ترانههايشان جزيی از خاطرهی جمعی چند نسل شده. ترانههايی که زمزمه میکنيم و يادهای تلخ و شيرين را در ما زنده نگه میدارند. محدوديتهای پس از انقلاب بهويژه شامل زنان خواننده میشد که صدايشان رسما و علنا اجازهی پخش نداشت. بهرغم اين، چندتن از آنان همچنان به فعاليت هنری ادامه میدهند و هرگاه فرصتی فراهم شود به اجرای کنسرت نيز میپردازند. از اينان يکی خانم «ناهيد دايیجواد» است که اغلب به نام کوچک میشناسيمش، نامی که نخستين و مشهورترين ترانهی او «غروب کوهستان» را به ذهن تداعی میکند.
ناهيد گرچه در خانوادهای اهل موسيقی پرورش يافته و خواندن را از کودکی شروع کرده، آغاز فعاليت حرفهايش بيشتر حاصل تصادف بوده تا برنامهريزی:
«من دانشجوی سال اول دانشکده ادبيات بودم و با هوشمند عقيلی و جهانبخش پازوکی همکلاس بوديم. رييس دانشکده آن موقع آقای عباس فاروقی بود که گروهی را برای اجرای موسيقی ايرانی تشکيل داد و ما را ترغيب کرد دورهم جمع بشويم. يادم هست که من و هوشمند عقيلی اولين بار کنسرتی در دانشکده گذاشتيم و آهنگ «بردی از يادم» دلکش را با هم خوانديم؛ من دلکش بودم و او ويگن و اين آهنگ را باهم اجرا کرديم. آن شب يک آقايی توی جمع تماشاگران بود که از راديو ايران آمده بود. اسمش مهندس تاريوردی و مربوط به راديوی شهرستانها بود. او صدای ما را شنيد و به راديو اصفهان پيشنهاد کرد که من را برای همکاری با راديو دعوت کند. رييس راديو آن موقع، آقای مرندی، با پدر من خيلی رفيق بود. او با پدر صحبت کرد، و پدر خيلی دلشان میخواست من بروم راديو، منتها خانوادهی مادرم مخالف بودند. يکمقدار مذهبی بودند و اجازه نمیدادند. اعتقاد داشتند دختر که بزرگ میشود، بايد حتما شوهر کند، و اگر آدم برود توی کار موسيقی و ساز و آواز، ديگر مطرب است و شوهر سراغش نمیآيد و خلاصه آبروی خانواده در خطر است.»
با اينهمه ناهيد از حمايت پدر و دايیاش برخورد بود:
«بابا به موسيقی علاقمند و با بزرگان موسيقی در تماس بودند. همهی اطرافيان هم اصرار داشتند که ناهيد حتما بايد بخواند، چون با صدای کودکی من آشنا بودند. دوستان پدر میگفتند ناهيد موفق میشود، منتها پدرم واقعا جرات نداشتند که حرفی بزنند. پدر اهل موسيقی بودند، مثلا تاج مرتب توی خانهی ما رفت وآمد داشت، آقای جليل شهناز با پدر من خيلی قاطی بود، مثلا عروسی پدرم آنجا بود و ۷ـ۶ شب پيش بابا ماند. اينطوری بودند. منوچهر سلطانی هم که ويلون میزد، هميشه توی خانوادهی ما رفت وآمد داشت. خلاصه دايی من هم علاقمند بود که من آواز بخوانم و از من طرفداری میکرد. بعد خانوادهی ما برای مطرح کردن اين موضوع که ناهيد برود راديو يا نرود، جلسهای تشکيل دادند، و مردان خانواده باهم جمع شدند. همه يکپارچه مخالف بودند که مگر میشود دختر برود راديو، آواز بخواند! شما میدانيد چه کسانی توی راديو میخوانند؟ مگر میشود، نوهی حسين دايیجواد، حسن دايیجواد برود توی راديو بخواند؟ دايی من پا شد و صحبت کرد. هيچوقت يادم نمیرود. من مثل دخترهايی که برايشان خواستگار آمده پشت در گوش میدادم. جرات نمیکردم که بروم تو. میديدم که دايی بلند شده، و میگويد شما حق نداريد جلوی اين موقعيت ناهيد را بگيريد. اگر کسی بخواهد زندگی خوبی داشته باشد به خودش مربوط است، راهش را خودش بايد انتخاب بکند. شما حق نداريد توی کار ناهيد دخالت کنيد. ناهيد يک کسی است که بالاخره يک خاصيتی توی صدايش هست. اجازه بدهيد به صورت امتحانی برود و اينکار را بکند، بعد میشود گفت نه. ديگر بدتر از اين که نيست. خلاصه هيچکس هيچی نگفت و همه مجاب شدند. من يادم هست که خيلی مفصل صحبت کرد. فردا بابا با خوشحالی آمدند و گفتند، ناهيد برو آهنگات را ضبط کن. و من خيلی خوشحال شده بودم. برای اينکه خيلی دلم میخواست بخوانم. میدانيد که آدم جوان است و بچه، من ۱۹ـ۱۸ ساله بودم.»
و به اين ترتيب ناهيد نخستين ترانهی خود را در استوديو ضبط میکند، ترانهای که امروز هم آن را همانطور میخواند که نزديک به ۴۵سال پيش خوانده است.
«غم و غصه توی قلبم لونه کرده
ای خدا دلم پر درده، نمیسازه با مو دنيا
ديگه بر نمیگردم به آشيونه
ای خدا کسی نمیدونه غم و تنهايی دل را»
و او با همين ترانه آشنای همه شد. خود ميگويد: «بله، آهنگ دشتی «غروب کوهستان»، آهنگ مال سيروس ساغری و شعر مال جهانبخش پازوکی، اجرای آهنگ سال ۱۳۴۱ بوده، نوروز ۴۱.»
ترانهی «غروب کوهستان» بارها اجرا شد و راه ناهيد را به راديو و برنامهی «گلها» باز کرد. به گفته ناهيد:
«هفتهی بعدش اين آهنگ برای ارکستر «گلها» تنظيم شد. آقای جواد معروفی آهنگ را تنظيم کردند و من آن را برای برنامهی «گلها» اجرا کردم و شد «گلهای صحرايی شماره ۶۲». اين آهنگ به صورتهای مختلف ضبط شد. با ارکستر راديو اصفهان ضبط شده بود، با ارکستر کسروی تهران به رهبری آقای کسروی، و سنتور مخصوص آقای زندی که يکی از بزرگان سنتور اين مملکت بود ضبط شد، با ارکستر گلها ضبط شد، با ارکستر شما ـ راديو ضبط شد. با يک ويلون تنها هم ضبط شد. اين آهنگ تقريبا ۷ـ۶جور ضبط شد. و يادم هست که اين آهنگ را بعد از من خانم گوگوش، خانم الهه و خانم سيما بينا اجرا کردند. منظورشان اين بود که به غريبهها نبايد ميدان داد. يادم میآيد اين حرف خانم مرضيه بود که میگفت شما خيلی زود به اغيار ميدان میدهيد. منظور اين بود. خلاصه اين آهنگ اجرا شد و خيلی موفق بود. و من از همان آهنگ اول ديگر شدم خوانندهی گلها.
من از افتخاراتم اين است که آقای جواد معروفی آهنگهايشان را به من میدادند اجرا کنم. ايشان مخصوصا يک آهنگ فوقالعاده زيبا دارند، با شعر بهادر يگانه، که برای مرگ خالقی ساخته بودند و اين آهنگ به من دادند اجرا کنم. يکی از افتخارات ديگر من اين است که آقای حسينعلی ملاح که يکی از سازشناسان بزرگ بوده و کتاب سازشناسیاش خيلی معروف است يک آهنگ در دستگاه چهارگاه به خاطر من ساختند. ايشان داماد کلنل وزيری بود و پسرخواهرش. و ديگر اين که من بين خانمها اولين آوازخوان برنامهی «گلها» هستم. يعنی در سه تا ازبرنامهی «گلها» مثنویها را من اجرا کردم. يکی با مرحوم ورزنده، رضا ورزنده، يکی با استاد جليل شهناز و يکی هم با مرحوم احمد عبادی.»
ناهيد سالهاست که در اصفهان به تدريس آواز مشغول است:
«من سال ۱۳۴۴ استخدام آموزش و پرورش، و سال ۷۴ دقيقا بعد از ۳۰ سال بازنشست شدم. بلافاصله بعد از بازنشستگی برای تعليم آواز، دعوت به کار شدم. در هنرستان موسيقی دختران و آموزشگاههای مختلف، مثل فارابی، نغمهگشايش که مال آقای استاد کسرايی است، سپاهان، سينا که يک عده از هنرمندان ادارهاش میکنند، و در موسسهی زرياب که باز مديريت هنرمندی دارد، مشغول کار هستم. هنوز هم ادامه دارد و حدود ۱۱ سال است که دارم با آنها همکاری میکنم.»
او به برخی از بانوان پيشکسوت آواز ايران ارادتی خاص دارد و امروز نيز با شوق و ستايش از آنها ياد میکند.
«من عاشق خانم دلکش بودم، چون اين خانم هم آهنگساز بود و هم نوازندهی سه تار و هم صدايی آنچنانی داشت که دارای تحرير بود. تحريرهايش هميشه برای ما کليدی و آموزنده بود. يعنی هر بار که آهنگهايش را اجرا میکنيم و میخوانيم، يک چيز تازه ازش ياد میگيريم. من هميشه آرزو داشتم خانم دلکش را ببينم. تا اينکه يک زمانی در هتل ونک تهران جشن راديو بود و همه هنرمندان جمع بودند. من هم مهمان مرحوم کمالالدين مستجابالدعوه و خانم ايشان بودم. من آن زمان نسبت به بقيه هنرمندان خيلی جوان بودم. وقتی که من وارد شدم، خانم دلکش که يک لباس آبی آسمانی خيلی زيبايی پوشيده بودند، از ته سالن آمدند و من را ماچ کردند و گفتند، تو میدانی خيلی خوب میخوانی! هيچوقت اين جمله ايشان از گوشم بيرون نمیرود. اين اولين برخورد او با من بود. در حاليکه بسياری از خوانندگان من را نمیپذيرفتند. نمیخواهم اسم ببرم. بعد سال ۷۷ بود که خانم دلکش آمدند اصفهان. ميهمان يکی از دوستان من بودند و من را هم دعوت کردند. يادم هست که شب تا صبح سرم را کنار سرشان گذاشتم و خوابيدم. آرزويم برآورده شد.
من عاشق صدای پروين بودم. پروين صدای خاص خودش را داشت و هيچکس مثل پروين نخواند، هیچوقت. همانطور که خانم دلکش. البته ايشان آهنگهای فوقالعادهای داشت که آقای همايون خرم برايشان ساخته بود. فوقالعاده بود واقعا.»
ناهيد امروز پس از بيش از چهار دهه تجربه افسوس میخورد که وضع موسيقی اصيل ايرانی با گذشته بسيار تفاوت کرده است: «آنموقع توی راديو هر صدايی شخصيت و کاراکتر خودش را داشت، ولی الان همه صداها با هم اشتباه میشوند. آن زمان شما ايرج را از گلپا تشخيص میداديد، جمال وفايی را از شهيدی، شهيدی را از قوامی. هرکدام برای خودشان دنيايی بودند. خانمها هم همينطور. ولی الان صداها با هم اشتباه میشوند. همه از هم تقليد میکنند.»
ناهيد دايیجواد بيش از نود ترانه خوانده که اغلب آنها حاصل همکاری با جواد معروفیست. او سرودههايی از شاعران و ترانهسرايان بهنام از جمله جهانبخش پازوکی، رهی معيری، معينی کرمانشاهی، بهادر يگانه و سيمين بهبهانی را خوانده و با آهنگسازان و نوازندگانی چون حسن کسايی، تجويدی، جليل شهناز و منوچهر سلطانی همکاری کرده است. ناهيد که ۲۸ ارديبهشت ۱۳۲۱ در اصفهان زاده شده، در سال ۱۳۴۸به دليل آنچه «فرمايشی شدن و دستوری شدن برنامهها» میخواند، به کار خود با راديو خاتمه داده است.
بهزاد کشميری پور، گزارشگر صدای آلمان در تهران