جمعه 3 فروردين 1386

چه بر سرمان آمده...؟ به جای بهاریه، به قلم نیکی کریمی، ماهنامه نسيم هزار

به نقل از ماهنامه «نسیم هراز»، شماره ۱۷


نیكی كریمی- باز هم تكرار می‌شود. هر روز، هر دقیقه و هر لحظه. یكی سعی می‌كند توی صف از تو جلو بزند، یكی جلوی باجه بانك می‌خواهد پولش را زودتر بگیرد، یكی توی ترافیك به هر زور و زحمت سعی می‌كند از تو جلو بزند... واقعا چه بر سر این جامعه آمده است؟ چرا وقتی دور و بر خودمان را نگاه می‌كنیم تنها یك مشت آدم عصبی، غمگین و افسرده می‌بینیم كه انگار طلب جد و آباد خود را از همه دارند؟ خشونت كلامی كه در جامعه رایج شده دقیقا هم‌طراز خشونت فیزیكی است، اگر بدتر نباشد.

رفته بودم برای داوری به جشنواره برلین. روزهای آخر در آنجا نگاهی به یكی- دو وب‌سایت انداختم و دهانم از تعجب باز ماند؛ روزهای پایانی جشنواره فجر بود و خبرهای داغ از توی سر و كله كوبیدن همه و فحش و این كه همه خود را محق داشتن جایزه می‌دانستند! چرا؟ واقعا چرا اینقدر مساله فرهنگی پیدا كرده‌ایم؟ چطور یك نفر می‌تواند فكركند كه باید جایزه می‌گرفته؟ و این را همه جا اعلام كند و ناراحت باشد از اینكه نگرفته؟ مگر ما نمی‌دانیم كه كاندیداها و در نهایت شخصی كه جایزه می‌گیرد برآمده از ذهنیت یك گروه به نام هیات داوران است؟ چطور نمی‌دانیم كه هر آدمی سلیقه و ذهنیتی دارد كه ممكن است بازی و یا كارگردانی و یا هر چیز دیگری از كار، جزو سلیقه و ذهنیت آن شخص و گروه خاص نباشد؟ و خارج از آن، این همه بداندیشی، عصبیت و طلب از كجا آمده است؟

به عنوان كسی این حرف‌ها را می‌زنم كه شاید بیش از ده بار- از همان اولین فیلمی كه بازی كردم- كاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بودم اما جایزه نگرفتم و جایزه را به من نمی‌دادند. طوری شده بود كه دیگر زمان جشنواره حتما از تهران بیرون می‌رفتم، چون حتی دیگر به جایزه گرفتن فكر هم نمی‌كردم!

بعد از شاید دوازده سال - نمی‌دانم در همین حدود- به من جایزه دادند. اما هیچ وقت معترض نشدم؛ چون اصلا دیدگاهم نسبت به جهان و به خیلی چیزها اینطور نیست. همیشه فكر كردم حتما دو- سه نفری كه با من كاندید هستند، كار كرده‌اند و زحمت كشیده‌اند. آن ها هم آدمند و حق دارند. در حالی كه خیلی از منتقدین و مردم می‌گفتند: جایزه مال تو بوده... جواب من این بود كه اینطور فكر نمی‌كنم و هیچ وقت هم فكر نكردم كه حتما جایزه مال من بوده و برای كسی كه جایزه گرفته، هر بار خوشحال شدم. نمی‌دانم. باور كنید نمی‌دانم و نمی‌فهمم كه چطور همه خود را محق گرفتن جایزه دانستند و فكر می‌كنند از دیگران بهترند و زحمت بیشتری كشیده‌اند؟ و بعد هم آن را با جیغ و داد و عصبیت خواسته‌اند؟ كسانی كه مثلا دارند در این كشور كار فرهنگی می‌كنند...!

مراسم اسكار را دیدید؟ شاید یك هفته بعد از جار و جنجال‌های فجر بود؛ آن ها كه جایزه گرفتند خوشحال بودند اما برایشان باور كردنی نبود چون می‌دانستند دیگران هم كار كرده‌اند و زحمت كشیده‌اند و آن ها كه جایزه نگرفتند می‌دانستند كه همین است؛ یك بار یكی جایزه می‌گیرد و یك بار نمی‌گیرد. همین است. همه چیز در این جهان نسبی است.

و بعد هم، اصلا اخلاق و دموكراسی بهتر است یا حال بد و عصبیت و طلب؟ چه بر سر این كشور آمده؟ كشوری با فرهنگ و تمدن غنی، كشور حافظ، سعدی، مولانا... كشور آدم‌های بزرگ و جریان‌ساز... چه بر سر فرهنگ جامعه آمده؟ پس ارزش‌های اخلاقی و نیك‌اندیشی چه شده‌اند؟ حسن‌جویی، مهر و زیبااندیشی چه شده‌اند؟ فكر برابری و دموكراسی و دیگردوستی چه شد؟ اگر دیدگاهمان این بود آیا می‌توانستیم یك نفر را تحقیر كنیم و خودمان را بالاتر ببینیم؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

امسال گذشت و آخر سالی، این موضوع مثل خیلی از اتفاقات امسال، لكه‌ای تاریك در ذهنم گذاشت. مثل همان اول سال، بعد از جام جهانی، تخریب روانی و كلامی كه بر تیم ملی فوتبال ایران وارد شد. یادتان می‌آید؟ بعد از باخت، موج sms بود كه رد و بدل می‌شد. smsهایی حاوی فحش‌های مستهجن (خوب شد كه این sms هم آمد تا خلاف همه جای جهان كه همه تنها بنا به ضرورت و اطلاع و یا ارتباطات شخصی از آن استفاده می‌كنند، در این كشور جایی برای خالی كردن مشكلات و عقده‌های بعضی باشد.) بعد هم همه و همه، از مجلات و روزنامه‌های زرد تا عادی، آن ها را كوبیدند.

آن موقع بود كه به وضوح دیدم در جامعه‌ای زندگی می‌كنیم كه به شكلی باورنكردنی فرهنگ تخریب در آن رواج پیدا كرده، نه میل به پروبال دادن. آمدم بهاریه بنویسم، چه شد! علتش این است كه واقعا متاسفم. سال آینده برای همه تمرین دموكراسی را آرزو می‌كنم.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/32988

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چه بر سرمان آمده...؟ به جای بهاریه، به قلم نیکی کریمی، ماهنامه نسيم هزار' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016