جمعه 2 آذر 1386

رقص باد، شعری از حسن حسام به سوگواران گرسنه ی توفان بنگلادش

باد گفت: / زیر نور چرک ماه / رقصی کردم / چرخی زدم / و گذشتم / ضیاء گفت: / خانه ام را هم بردی بی پیر / باد گفت: / آن تخته پاره ها / بغلی چوب خشک / و گالی ها؟!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

باد گفت:
زیر نور چرک ماه
رقصی کردم
چرخی زدم
و گذشتم

ضیاء گفت:
خانه ام را هم بردی بی پیر

باد گفت:
آن تخته پاره ها
بغلی چوب خشک
و گالی ها ؟!

ضیاء گفت:
قلبم در آن گرم می شد
و در سایه اش
خستگی خالی می کردم

باد گفت:
من چرخان عبور می کردم
بنگال ِ بی بُن ِ تو تاب نیاورد
دنبال من دوید

ضیاء گفت:
دخترکم در آغوش تنگ مادرش
خفته بود
و مادرش
در وحشت خود لال گشته بود

باد گفت:
تیرکها وا رفتند
و حلبی ها و چلیک ها و گالی ها و تخته پاره ها
زیر نگاه خاموش ماه
به چون جن زدگان
با من به تابی شگرف
رقصیدند

ضیاء گفت:
ماه آنشب نتابیده بود
و تو با ابرها و رعدها آمدی

باد گفت:
تو نیمه تاریک ماه را می دیدی
جاده ام را
نور چرکین نیمه ی دیگر
هموار کرده بود

ضیاء گفت:
دست راست پدرم
از آوار بیرون مانده بود
و نبضش به چون دل گنجشکی در هراس
به تندی می زد

باد گفت:
و من که شولایی از غبار جهان به تن داشتم
میان فریاد ِ زنده است، زنده است های مادرت
به دور خود می چرخیدم

ضیاء گفت:
آه اگر تنها نبودم
خنجر برویت می کشیدم

باد گفت:
تنهایان بی شمارند
من اما
بادم
باد...
و رقصان گذشت
تا به کپرنشینی دیگر برسد

حسن حسام
۲۰ نوامبر ۲۰۰۷

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/34979

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'رقص باد، شعری از حسن حسام به سوگواران گرسنه ی توفان بنگلادش' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016