آخرین کتاب مارکز" روسپیان سودازده من" که امروزه روزهرعرب و عجمی در ایران که اهل کتاب و ادبیات باشد با داستان آن آشناست در سال 2004 با سر و صدای فراوان در نماشگاه کتاب بوگوتا وارد بازار شد. هرچند از یکی دو روز قبل از آن میشد نسخه قاچاق آنرا با دو سه هزار پزو ارزان تر در مرکز شهربوگوتا از دست فروش ها .خرید.
کتابی است حدود صدو چند صفحه که روایت عشق پیرانه سر مردی نود ساله، نویسنده و روشنفکر است به جمال معشوقی نو جوان و باکره و اثرات این عشق در زندگی به بیراهه رفته او. کشف دوباره زندگی در نود سالگی است به یمن عشق.
نوعی عرفان یادآور شیخ صنعان عطار است البته به زبان مارکز و ذهنیت کارائیبی او و لزومی به تاکید نیست که مارکز پورنونویس نیست. احتیاجی ندارد که باشد.
راوی داستان پیر مرد ی است که در تمام عمر کاری بجز نوشتن نکرده و کتاب همراه است با مکالماتی با زبان مردم پائین دست فرهنگی کلمبیا که همین کار ترجمه را هم مشکل تر میکند.
بگذریم
دست بر قضا در بوگوتا مترجمی ایرانی زندگی میکند بنام امیر حسین فطانت که هوس میکند این کتاب را زود و دست اول و از زبان اصلی ترجمه کند و پس از انتشار نسخه اسپانیائی، در مدت سه ماه ترجمه ای نسبتا وفادار به متن و درعین حال با حفظ زبان ادبی راوی و تلطیف تکلمه هائی که به کار بردنش در فرهنگ ما ایرانیان سخیف و سخت است، متن ترجمه شده را آماده چاپ میکند. شاید فارسی اولین زبانی بود در ترجمه این کتاب.
یک ماه بعد پیش نویس این کتاب توسط نشر "آهنگ دیگر" تحت عنوان "خاطرات روسپیان محزون من" برای مجوز نشر به وزارت ارشاد ارائه میگردد و بعداز سه چهار ماه واخبارواصله از کمسیون پشت کمسیون در ارشاد بالاخره به مترجم فهمانده شد که کتاب مجوز انتشار درایران را ندارد. حالِِ مترجم را که با آن همه شوق و ذوق و زحمت در آن گوشه دنیا و پس از انتظاری طولانی کودک مرده به دنیا آورده است میتوان حدس زد ولی تصمیم میگیرد به اعتبار مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم کتاب را به هر قیمتی که شده منتشر کند.
مساله حقوق مولف و مشکلات تماس با دفتر حقوقی مارکز برای دریافت مجوز و فروش اندک کتاب در بازار خارج و امتناع ناشران خارج از کشور و هزار دردسر دیگربرای چاپ کتاب مترجم تنها و مفلس را ناامید نمی کند تنها به این امید که بالاخره کتاب وارد ایران میشود و اگرچه به طورغیر قانونی و بازار سیاه اما فتو کپی های آن پخش خواهد شد و فرصتی است تا اهل ادب مملکت از خواندن یکی از آثار به هر حال مهم ادبیات معاصر مطلقا محروم نشوند.
به هر ترتیب مترجم با همکاری نشرایران در لس آنجلس کتاب را در هزار نسخه چاپ میکند که تک و توک درکتابفروشی ها و ازطریق شرکت کتاب به فروش میرسد.
http://shopping.ketab.com/addprod.asp?id=15548&cat=1&pgs=1
مترجم در مقاله ای در سایت گویا دلائلی را ذکر میکند که احتمالا باعث ممنوعیت این کتاب شده اند و البته فریاد زخم خوردگی درلابلای کلمات آن مقاله محسوس است.
http://news.gooya.com/culture/archives/043183.php
اما از آنجا که به قول یکی از وبلاگ نویس ها خدا مارکز را دوست دارد ترجمه آقای کاوه میرعباسی از همین کتاب والبته با عنوان "خاطره دلبرکان غمگین من" توسط انتشارات نیلوفراز ارشاد مجوز نشر گرفت و در اوائل آبان ماه بازار روبه موت کتاب را در ایران روح تازه ای بخشید"تب مارکز در ایران"
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/11/071106_an-aa-marquez.shtml
کتاب خاطرات دلبرکان غمگین من با تیراژ 5500 نسخه روانه بازار شد و درعرض سه هفته چاپ اول کتاب رو به اتمام گذاشت و ناشر خود را برای چاپ دوم آماده میکرد ولی ازآنجا که در مملکت ما همه چیزقروقاطی هست وپاسبان ها همه شاعرهستند و سردار سپاه وزیر فرهنگ و رئیس شهربانی فتوای تبرج صادر میکند و مقامات روحانی چندین برابرنیازمملکت شکر وارد میکنند، روز 15 آبان سایت تابناک وابسته به یکی از جناح های سیاسی، روسپیان بدبخت مارکز را پیراهن عثمان کرده و فریاد وااسلاما سر میدهد و به دلیل دادن مجوز به این کتاب وزارت ارشاد را به زیر اخیه میکشد و درمیدان زدوخوردهای سیاسی بالاخره روسپیان مارکز قربانی میشوند. گویا سایت بازتاب سابق، والد محترم تابناک فعلی قبلا به دستور آقای وزیرارشاد توقیف شده بود.
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=1455
دو سه روز بعد سردار صفار هرندی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد که میتوان به جرئت قسم خورد که اصلا کتاب را نخوانده بود دستپاچه و در اقدامی ناشیانه وبعید از کسی که سکان فرهنگ یک مملکت را در دست دارد اما به دلیل شخصیت و سوابق نظامیشان ضمن دستور توقیف و جمع اوری کتاب ازکتابفروشی ها، ناشر و مترجم را هم به نوعی مسول میداند و مورد شماتت و تهدید قرارمیدهد ضمن اینکه ممیز بیچارهِ خسرالدنیا و الاخره هم که مجوز را صادر کرده بود توبیخ و اخراج میشود.
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/11/071114_an-marquez-banned.shtml
توقیف این کتاب جماعت اهل کتاب را سخت دلخور و دمغ کرد و کنجکاوی ها برای خواندن آن بیشتر و همه گیرترشد و نسخه های کتاب به قیمت هابی نزدیک به ده برابر قیمت پشت کتاب و با ترس و خواری و خفت در خیابان انقلاب خرید و فروش میشدند تا اینکه روز 26 ابان ، نشر ایران در مقابله با اقدام ضد فرهنگی وزیر ارشاد نسخه کامل و بدون سانسور " خاطرات روسپیان سودازده من" را برای دانلود رایگان عموم ایرانیان بر روی وب قرار داد.
http://www.iranianbook.org/
و یاللعجب مطابق آمارارائه شده از طرف نشرایران درعرض 48 ساعت اول بیش از 11000 نفر از بیش از 80 کشور جهان این کتاب را دانلود کردند
http://www.iranianbook.org/stats.htm
( امیر حسین فطانت مترجم کتاب ادعا دارد که یکی از دلچسب ترین سیگارهای زندگیش را در این لحظه کشیده است)
قضیه به قدری بالا گرفت که سید رضا شکرالهی در سایت ادبی خود "خوابگرد" مقاله ای تحت عنوان " رمان مارکز را از سوپر محل تان بخواهید" نوشت.
http://www.khabgard.com/?id=1310809589
نقد جامع و شامل دکتر عطاالله مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد در زمان دکتر خاتمی و تائید زیبائی های ادبی کتاب علاوه بر اینکه بطورغیر مستقیم موجب مقایسه دو وزیر فرهنگ میشود آقای سردار صفار هرندی و تیم خفقان چی ایشان را در منفعلانه ترین حالت قرار داد و بهترین نوع مقابله را فرارو سکوت تشخیص دادند.
http://mohajerani.maktuob.net/archives/2007/11/22/962.php
حتی کارشناسان دلسوز طرفدارسیاست های فرهنگی اصولگرایانه نیز متوجه شدند که وضعیت سانسورو ممیزی بشکل نابخردانه ای به پیش میرود و صدای آنها هم در آمد. به علاوه تازه متوجه شدند که شورای انقلاب فرهنگی بجای مشخص کردن ضوابط و معیارهای ممیزی، وقت و بودجه را صرف کارهای دیگری میکرده است.
http://www.aftab.ae/articles/art_culture/issue/c5c1196073957p1.php
روز سه شنبه 19 دسامبر، 28 آذر امیر فطانت مترجم کتاب به عنوان یکی از 24 نامزد عنوان مترجم سال 2007
از طرف اینترانت، شبکه جهانی مترجمان حرفه ای و وابسته به برنامه " دسترسی آزاد" یونسکو، به خاطر مبارزه با سانسوردر ایران معرفی میشود.
http://www.pr.com/press-release/64794
http://www.categorynet.com/v2/content/view/56697/254/
در هر حال تا امروز بیش از 25 هزار نفر بطور مستقیم کتاب " خاطرات روسپیان سودا زده من" را از سایت نشر ایران دانلود کرده اند و این به غیر از سایت های دیگر و ای میل ها و فتوکپی هاست.
کافی است در اینترنت" روسپان سودازده من" یا "دلبرکان غمگین من" را جستجو کنید تا از میزان استقبال جماعت اهل کتاب و نظرات آنها و نیز آدم هائی که بالقوه میتوانند خواننده های کتاب باشند مطلع شوید.
دسترسی آزاد به ادبیات ازمسلم ترین حقوق هر بشری است و کم هزینه ترین آنها برای هر نظامی. بگذارید این جماعت اندک با مارکزو میلان کندرا و ده ها نویسنده توقیف و سانسور شده و خود سانسور کن ایرانی آزادانه حرف بزنند، نقد کنند و نظر دهند و احساس زندگی کنند البته غم نان اگر بگذارد. راه واقعی مبارزه با اراذل و اوباش و اعتیاد جوانان کتاب و کلام است و ایکاش روزی سردار رادان و یا سردار صفار هرندی، فرقی نمی کند، آماری ارائه دهند که از این خیل سی چهل هزار نفری که این کتاب را خواندند چند در صد اغفال شدند و امار تجاوز به عنف در میان خوانندگان این کتاب چقدر افزایش یافت.
زیاد سخت نگیرید آقای سردارهرندی که امروزه روز ساختن یک کتابخانه مجازی از کتابهای توقیف و سانسور شده با همکاری ناشران و نویسندگان و مترجمان زخم خورده کاری چندان ناممکن نیست اما با این شرم چه میکنید؟
فاعتبروا یا اولی الابصار
پس نوشت: آرای شما صدای ما را برای دسترسی آزاد به ادبیات در ایران رساتر میکند.
http://www.inttra.net/pages/sondage/linguist_of_the_year_2007/index_en.php3
ترجمه مقاله اینترانت
http://inttranews.inttra.net/cgi-bin/news.cgi?action=aff_art&art_id=26234
ترجمه و سانسور در ایران
کلمبیا ال تیمپو
روز 16 نوامبر مقامات ایرانی چاپ دوم کتاب خاطرات روسپیان محزون من نوشته گابریل گارسیا مارکر، نویسنده کلمبیائی را توقیف کردند. ترجمه این اثر به همت امیر فطانت ، مترجم ایرانی مقیم کلمبیابرای دسترسی رایگان عموم در اینترنت قرار گرفت.
در ایران ترجمه آثار نویسندگان خارجی ممکن است اما اگر بتواند از سد کمیته ممیزی عبور کند. ترجمه من بی هیچ توضیحی مجوز دریافت نکرد
فطانت.وقتی از دفتر حقوقی مارکز پاسخی دریافت نکرد تصمیم میگیرد برای علاقمند ان به مارکزکتاب را سر خود چاپ کند.
ترجمه کامل مقاله ال تیمپو
http://www.eltiempo.com/cultura/2007-11-25/ARTICULO-WEB-NOTA_INTERIOR-3830882.html
ترجمه مصاحبه روزنامه" ال تیمپو
25 نوامبر 2007
بوگوتا / کلمبیا
توقیف کتاب مارکز نتوانست خوانندگان ایرانی را از خواندن آن محروم کند.
امیر فطانت نویسنده و مترجم ایرانی مقیم کلمبیا در مورد کتاب مارکز در کشورش ایران اینطور توضیح می دهد:
پس از توقیف کتاب مارکز در ایران روز 16 نوامبر متن کامل و سانسور نشده کتاب را برای دسترسی آزاد عموم در اینترنت گذاشتم.بیش از 15000 بار و از 550 پایگاه اینترنتی و از 80 کشور جهان این متن پیاده شده است که با توجه به چاپ اول کتاب " خاطرات دلبرکان غمگین من" به ترجمه کاوه میر عباسی که قبل ازتوقیف 5500 نسخه آن به فروش رفته بود ارقام چشمگیری هستند.
امیر فطانت، 57 ساله،" گزارش یک آدم ربائی" را هم ترجمه کرده است و میگوید: ایران عضو معاهدات بین المللی مربوط به حقوق مولف نیست. مترجمان ایرانی میتوانند آزادانه آثار نویسندگان خارجی را ترجمه کنند اما انتشار آن منوط به عبور ازسد ممیزی یک کمیته مذهبی دولتی است.
فطانت که در ترجمه عنوان کتاب، کلمه روسپیان را به دلبرکان تغییر نداده میگوید:
" توسط یکی از انتشاراتی های معتبر ایرانی کتاب را برای دریافت مجوز ارائه دادم اما بعد از گذشت چند ماه و بدون هیچ توضیحی چاپ کتاب را ممنوع اعلام کردند".
" هرکتابی که نوشته میشود ابتدا باید به این کمیته ارائه شود. این کمیته با معیار هائی که برای هیچکس هنوز مشخص نیست کتاب را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار می دهد و در اصل نویسنده با هیولائی بی چهره روبروست که نه حق سوال کردن از او را دارد و نه حق دفاع از اثرش رادر مقابل او".
وقتی انتشار این کتاب در ایران مجوز نگرفت فطانت مصمم میشود که برای چاپ آن در خارج از ایران اقدام کند تا حداقل دانشجویان رشته های ادبیات بتوانند به این اثرکلاسیک ادبیات معاصردسترسی داشته باشند وبه همین دلیل هم با "کارمن بالسلز" دفتر حقوقی مارکز برای دریافت مجوز انتشار تماس میگیرد .
"وقتی از کارمن بالسلز خبری نشد تصمیم گرفتم به اختیار خودعمل کنم. توسط یک بنگاه انتشاراتی آشنا 1000 نسخه از این کتاب را چاپ کردم که 500 نسخه آن در کتابفروشی های آلمان و لس آنجلس و بعضا از طریق اینترنت به فروش رفتند. کاری بود صرفا فرهنگی و بدون انتظار سود آوری "میدانستم که حداکثر 1000 نسخه ازآن به فروش میرفت و گابو مرا به خاطر 500 دلار به زندان نمی انداخت"
امیر فطانت خود را مدافع تفکر آزاد میداند که در27 سالگی، دراواخر دهه هفتاد و پس ازانقلاب کشورش را ترک میکند و اینگونه که خودش میگوید تا زندگی را اززندگی بشناسد و نه از مجرای ادبیات. مدتی را در پاریس زندگی میکند بعد به آمریکا میرود و عاقبت هم در جستجوی زندگی در سال 1985 به کلمبیا میاید.
در نمایشگاه بین المللی کتاب بوگوتا از فطانت ترجمه اسپانیائی گلچینی از اشعار مولانا رومی شاعر بزرگ ایرانی که یونسکو هم به مناسبت هشتصدمین سال تولد او سال 2007 را" سال جهانی رومی " نامگذاری کرده است توسط انتشاراتی" لومن" رونمائی شد.
او در مورد نابسامانی های فرهنگی کشورش میگوید" برای درج تعدادی از اشعار خوشنویسی شده رومی در کتاب، از همه جا تقاضای کمک کردم اما هیچ یک از موسسات دولتی به این درخواست توجهی نکرد. چون در اندیشه مولانا رومی ارتباط انسان با خدا رابطه ای است مستقیم و بی واسطه که البته این طرزتفکرخوش آیند حکومت روحانیون نیست"
او که زمانی هم به عنوان مشاور فرهنگی بین ایران و کلمبیا فعالیت داشته است میگوید:
" ما در ایران پدیده ای داریم که شاید سابقه نداشته باشد. مذهب و سیاست توام میشوند و چنین به مردم القا میشود که ایشان نمایندگان خدا بر زمین و تنها مفسرین واقعی قرانند و به این ترتیب مذهب درجهت اهداف این دنیوی یعنی قدرت به کار گرفته میشود"
برای مترجم ایرانی آنچه در مورد کتاب "خاطرات روسپیان سودازده من" در ایران اتفاق افتاد چیزی نیست مگر مقابله با مفهوم عشق به زندگی در سر زمینی که موجودیت حاکمان آن بر موعظه مرگ و ترویج حزن استوار است.
فطانت چنین نتیجه میگیرد که " موعظه حزن وفرهنگ مرگ بخش جدا ناپذیرازفرهنگ نظام است و در فضائی که همه چیز سیاه و حزن آلود و در ستایش مرگ است روشن است که کتاب مارکزکه آوازی است برعشق و زندگی ضد نظام و براندازمحسوب شود".