سپاس و ستايش ز مزدای پاک
که آتش ز نورش شده تابناک
چنين رفته از پيشدادان سخن
که هوشنگ آن پادشاه کهن
چو سد روز از آغاز آبان گذشت
ز کوهی به ياری ياران گذشت
چو ناگه بر آن کوه ماری خزيد
بر آن شد به سنگش کند ناپديد
بزد سنگ، اما بشد آن سيه
گريزان و پنهان شد از هر نگه
چو سنگش سر سنگ ديگر رسيد
به ناگه ز آن آتشی برجهيد
چو نور از دل سنگ آمد برون
شگفت آمد از سنگ خارا فزون
ز اين داستان ايزدان پاس داشت
ز شادی آن آتشی برفراشت
به گردش نشستند شاه و سپاه
گشاده رخ و شادمان تا پگاه
چو آهن به گرمای آتش نواخت
ز آهن بسی نيک افزار ساخت
فزون شد به دستور او کشت و کار
به خيش آهن و تيشه در کشت زار
ز آن نامور ، کشور آباد گشت
زمين سبز و گيتی پر از داد گشت
« ز هوشنگ ماند اين سده يادگار»
که بادا به گيتی رهش پايدار
سده را چنين نيک بنيان نهاد
روانش خوش و خرم و شاد باد
دکتر شاهين سپنتا
www.savepasargad.com