روز جهاني كتاب كودك با يك هفته تأخير و با ياد درگذشتگان نويسندگان حوزه ادبيات كودك در تهران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فارس، جمعي از نويسندگان كودك و نوجوان با حضور در انجمن نويسندگان كودك و نوجوان روز جهاني كتاب كودك را گرامي داشتند.
مهدي حجواني، رئيس هئيت مديره اين انجمن از چهار چهره درگذشته حوزه كودك در سال گذشته ياد كرد.
سال گذشته قيصر امينپور، حسين ابراهيمي (الوند)، داود بختياري و ثمين باغچهبان درگذشتند.
انجمن نويسندگان كودك و نوجوان بيانيهاي براي اين روز نيز تدارك ديده بود. اين بيانيه را تهراني، يكي از اعضاي اين انجمن قرائيت كرد.
در اين بيانيه آمده است: خوشتر آن بود كه امسال به مناسبت روز جهاني كتاب كودك، سخن از وضعيت كتاب و كتابخواني و راههاي ترويج آن به ميان ميآمد. اما گاه شرايطي پيش ميآيد كه گذشته از تهديد فرهنگ كتابخواني ميان كودكان، خود آنها و حياتشان را نيز تهديد ميكند. اين شرايط را ميتوان در وجوه گوناگوني مشاهده كرد، همچون نظاميگري، سوء استفاده از نيروي كار كودكان، آزار و اذيت آنها و مانند آن.
در اين بيانيه با انتقاد از وضعيت فعلي جهان آمده است: امروز از افغانستان و عراق و فلسطين گرفته تا كشورهاي جنگزده در افريقا، آمريكاي لاتين و حتي كشورهاي توسعه يافته، كودكاني قرباني حرص و توسعهطلبي متجاوزان ميشوند و يا عزيزان خود را از دست ميدهند.
انجمن نويسندگان كودك و نوجوان در بيانيه خود آورده است: امروز ما به عنوان گروهي بزرگ از داستاننويسان، شاعران، مترجمان، منتقدان، پژوهشگران و روزنامهنگاران حوزه كودك و نوجوان، اعتراض خود را نسبت به ستمي كه بر اين قشر ستمديده و آسيبپذير ميرود، فرياد ميكنيم.
روز جهاني كتاب كودك در واقع روز 14 فروردين است كه به علت تعطيلات نوروز اين روز در ايران روز 20 فروردين برگزار ميشود.
هوشنگ مراديكرماني نيز براي اين مراسم پيامي نوشته بود. اين پيام را فرهاد حسنزاده قرائت كرد.
مرادي كرماني در اين پيام خود با دستمايه قرار دادن داستان دو كودك روز جهاني كتاب كودك را گرامي داشت.
متن پيام اين نويسنده در زير ميآيد:
چند سال پيش از خياباني رد ميشدم. چشمم به جايي افتاد كه پر از پرچم بود. پرچمهايي جور واجور، رنگارنگ، سر ميلهها بالاي بام و دم پنجرهها در باد تاب ميخوردند.
كسي گفت اينجا پرچمدوزي و پرچمفروشي است. فكر كردم پسركي شيطان و كنجكاو و خلاق آنجا شاگرد است. آرزو دارد كه به همه سرزمينهايي كه پرچمشان را ميدوزند، برود. خردهپارچهها و سرقيچيهاي پرچمها را جمع ميكند و پنهاني از آنها پرچمي ميدوزد كه مال همه جا هست و مال هيچ جا نيست. پرچم كره زمين است.
شبها آن را به خانه ميبرد، روي بالش مياندازد و ميخوابد و در خواب به همه جاي كره زمين سرك ميكشد.
فكر كردم كه ميشود روي اين كار كرد و قصه خوبي درآورد. ميخواستم اگر نوشتمش آن را به نويسندهاي بدهم كه با نوشتههايش چنين كاري كرده است و از هرجايي نشاني دارد.
بيآنكه حساسيت خاصي به هانس كريستين آندرسن داشته باشم او به ذهنم آمد.
بگذريم.... قصه نوشته نشد و ماند تا كي و تا بعد! مثل خيلي از موضوعهايي كه توي ذهن و يادداشتهايم دارم.
پارسال همين موقع سر سفره هفتسين نگاهم به قرآن كتاب آسمانيمان افتاد. زمان بچگي عمويم كه معلم بود كتاب حافظ و شاهنامه فردوسي را هم سر سفره ميگذاشت.
فكر كردم دختركي سرخود ميآيد و كتاب درسي و كتاب شعر و قصهاي را كه دوست دارد ميگذارد سر سفره و برادرش هم كتابش را ميآورد و مادر هم كتاب دعايش را ميگذارد سر سفره كنار قرآن و حافظ و شاهنامه.
دعوا شروع ميشود. دعوايي شيرين و پر از كتاب. قصهدوستي و همنشيني كتابها از سر سفره هفتسين شروع ميشود. با خودم گفتم آيا ملت ديگري هم در دنيا هست كه سال نوش را با كتاب شروع كند.
زمينهاش را دارد كه قصه خوب و نويي شود. اگر نوشته شود بالايش مينويسم عيد و سال نومان را با كتاب آغاز ميكنيم. اين هم نوشته نشد و ماند.
امروز ميخواستم چيزي بنويسم درباره سال نو و روز جهاني كتاب كودك و نوجوان، اين دو قصه نانوشته يادم افتاد.
اين قصههاي نانوشته و نپخته و ناتمام را با مهر و دوستي تقديم ميكنم به شما مهربانها در آستانه سال نو و روز جهاني كتاب كودك و تولد آندرسن. چنان كه هر يك از شما يك آندرسن هستيد.