jour4peace - بابک بختياری - پس از قطع ناگهانی سری گفتگوهای توجه برانگيز «رضا رشيدپور» در برنامه تلويزيونی «مثلث شيشه ای»، نام اين مجری جوان از شناسنامه نشريه «رويش» هم حذف شد.
رشيدپور که پيش از اين تجربهء تلخ توقف برنامه «مثلث» - در همان ابتدای راه- را پشت سر گذاشته بود، اواخر بهار گذشته با مثلث شيشه ای به شبکه تهران بازگشت. گرچه در اين برنامهء تازه به ندرت از ستاره های عامه پسندِ «شب شيشه ای» (برنامه فوق العاده مورد توجه قبلی رشيدپور) نشانی ديده شد؛ ولی به دليل گفتگوهايی که سعی می شد چالش برانگيز و فراتر از خط قرمزهای سيما باشند، آن هم بعضاً با شخصيت های سياسی معروف و مسئولان رده بالا، از سوی منتقدان مورد تاييد قرار گرفت.
اما مطابق انتظار، خيلی زود حساسيت ها برانگيخته شده و کم طاقتی مسئولان باعث شد مثلث شيشه ای تنها ۳۵ شب ادامه پيدا کند.
ولی مصائب رشيدپور و انتقام جويی زخم خوردگان از برنامه های او، به بيکار شدن اين مجری جنجالی در تلويزيون منتهی نشد و حتی دلمشغولی او در عرصه مطبوعات هم با خطر توقيف مواجه شد. در يک ماه اخير شايعهء توقيف دو هفته نامه رويش (که از زمستان گذشته با سردبيری رشيدپور روی دکه های مطبوعاتی قرار می گرفت) بارها به گوش رسيده و حتی سوژهء چند گفتگوی کوتاه و بلند با او شد. اهالی رسانه اعتقاد داشتند که رويش در مطالب خود پا را فراتر از خطوط قرمز گذاشته، ولی انتساب آن به يک شخصيت مورد توجه و خصوصاً روی آنتن بودن برنامهء روتين رشيدپور، مانع از برخورد جدی اداره نظارت بر مطبوعات با اين نشريه می شود.
با توقف هارد تاک شبانهء رشيدپور؛ علاوه بر پخش شايعات ريز و درشت، حمله های دشمنان او هم به اوج خود رسيد. جنجالی که از گفته «فيروز کريمی» در مثلث شيشه ای به پا شده بود، کار دست مربی پيشين تيم فوتبال استقلال داد و به فسخ قرارداد او با باشگاه استقلال اهواز منجر شد. کريمی درباره «علی آبادی» رئيس سازمان تربيت بدنی گفته بود: «مدير خوبی است، ولی در همان شهرداری!»
گفته می شود علی آبادی از اين جمله به شدت آشفته شده و تهديد به حذف کريمی از دنيای فوتبال کرده است. چيزی که در عمل هم ثابت شد و چند روز بعد، خبرهای نگران کننده ای از اهواز به اين مربی طناز رسيد!
در روزهای قطع برنامه تلويزيونی رشيدپور، چندين نشريه در اين باره با او گفتگو کردند. و اين دفعه نوبت رشيدپور بود که در کوزه بيفتد و در يکی از اين گفتگوها جملاتی درباره انتقادناپذيری علی آبادی بگويد و باعث شود تا نوک پيکان حملات پنهان رئيس سازمان تربيت بدنی به سوی او برگردد. ماجرای کريمی و علی آبادی با يک جلسه آشتی کنان و ماچ و بوسهء فراوان حل شد، اما روز گذشته خبر رسيد اين مدير مورد توجهء پرزيدنت «محمود احمدی نژاد» عليه رشيدپور اقدام به شکايت کرده است.
«اسفنديار رحيم مشايی» ديگر دولتمرد شاکی است که از رشيدپور کينه به دل دارد. او که قرار بود در يکی از برنامه های شيشه ای شرکت کند، به صورت ناگهانی از حضور در برنامه سر باز زد. به گفته نزديکان مشايی در سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری دليل اين عصبی شدن آقای رئيس، انتقاد «هنگامه قاضيانی» (بازيگر) از شرايط نگهداری آثار باستانی در برنامه شب های قبل بود! ضمن اينکه حضور چند چهره سياسی و گفته هايشان در اين برنامه، با انتقاد شديد پرده نشينان هميشگی مواجه شده و فضا را برای هجوم به مجری مثلث آماده کرده بود.
تنها دلخوشی رشيدپور در روزهای اخير، نشريه رويش و گفتگوهای موسوم به «غيرقابل چاپ» اش بود؛ که تحرکات پنهان دشمنان و تلاش شان برای توقيف آن باعث شد مدير مسئول و سرمايه گذار مجله وادار شود از ادامه همکاری با اين مجری مورد توجه عذرخواهی کند. تازه ترين شماره رويش به همين دليل با چند روز تاخير منتشر خواهد شد و جالب اينکه حتی عکس رشيدپور (که قرار بود به مناسبت سروصداهای اخيرش روی جلد چاپ شود) از ويترين اين شماره حذف شده. از اين به بعد رويش با يک تيم سه نفره (شورای نويسندگان) اداره خواهد شد.
مرد بی سرزمين؟!
مزدک علی نظری- مدت زيادی از آشنايی من با رضا رشيدپور نمی گذرد. در اين زمان کوتاه او را جوانی فعال از جنس خودمان ديدم. نه آنطور که بدبينان می گويند آب زير کاه است و نه شخصيتی که بتواند تاثير برجسته ای روی آدم بگذارد و به اصطلاح شيفته اش بشوی؛ چيزی که برای يک شومن واقعی از واجبات است.
او را از برنامه های صبحگاهی تلويزيون به ياد می آورم؛ زمانی که کله سحر و حتی پيش از طلوع خورشيد SMSهای بينندگان را می خواند و تايم کم بينندهء ابتدای «صبح به خير ايران» را پر می کرد. جالب است که او در اين زمان کوتاه توانسته در مديومی مثل تلويزيون (آنهم سيمای وطنی مان) چنان پيشرفتی کند که حالا به عنوان داغ ترين مجری هارد تاک های ايرانی طوری مشهور و محبوب شود که می بينيم پس از توقف برنامه اخيرش، از نشريات عامه پسند گرفته تا مجله ای مثل «شهروند» محمد قوچانی عکسش را روی جلد چاپ می کنند.
با رشيدپور، آقا رضای رشيدپور مدتی است که در رويش کار می کنيم. می بينم که چطور سه شب پياپی تا ساعت ۶ صبح کار می کند و با عشق و علاقه می خواهد که مجله را «بالا» بکشد. همان مجله ای که اتفاقاً تندترين انتقادها را خود من به آن می کردم و در جلسات مختلف با سردبير و سايرين بحث های داغی داشتيم...
حالا خبر می رسد که او ديگر نمی تواند با نشريه ای که آنطور دوستش دارد، همکاری کند. غم انگيز است، خيلی غم انگيز است؛ هم برای ما مطبوعاتی ها که بس اين بلا سرمان آمده بهتر از هرکس ديگر درکش می کنيم، و هم برای خود او که گرچه بارها مزه توقف و توقيف برنامه هايش را چشيده ولی اين يکی را مزه نکرده بود، که حالا می کند!
مرد مورد توجه تلويزيون (صفتی که روی کم تر مجری يا بازيگری می شود گذاشت) حالا کاملاً بريده است. نه که از عشقش ببرد يا دست روی دست بگذارد - که حتماً خيلی زود با «شگفتانه» ای تازه سراغ مخاطبانش خواهد آمد- ولی انصاف بدهيد که پس از اين ضربه های ناجوانمردانه، فرصت می خواهد تا دوباره خودش را جمع و جور کند و به قول ورزشکارها: سر فرم مطلوب بيايد!
گفتم «ناجوانمردانه»؛ چون واژهء بهتری به نظرم نيامد، که شايد هم اصلاً بهتر و دقيق ترش کلمه ای نباشد. وقتی تمام مسئولان و غيرمسئولان عزيز بسيج می شوند، امکانات دولتی و غيردولتی و بيت المال صرف می شوند تا مبادا چرت کسی پاره شود يا شخص نچندان شخيصی آزرده شود، وقتی همهء آقايان دست به دست هم می دهند تا هر صدای مخالف که نه، حتی منتقدی خاموش شود؛ و دست آخر کار به جايی برسد که طرف بگويد: «می خواهم چند وقتی بروم سفر. اصلاً بگوييد رفته ام خارج...» وقتی همه اين ها اتفاق می افتد و کک هيچ باوجدانی هم نمی گزد؛ ديگر چه بايد گفت جز خداحافطی با اويی که انگار غريبه است و از مردم اين سرزمين نيست؟ اويی که قوانين «کاملاً شفاف» موجود را زير پا گذاشته و لب به گفتن گشوده؛ گفتن از چيزهايی نه از پشت پرده، بلکه حقايقی که جلوی چشم همه مان است...