ميثم يوسفی - ۱۳ مهرماه ۱۳۸۰ «فريدون فروغی» خواننده مطرح پاپ ايران، پس از سال ها گوشه نشينی و سکوت، در خانه پدری اش درگذشت. در آستانهء هشتمين سال خاموشی اين خواننده محبوب، نظرات چند فعال عرصه موسيقی درباره او را می خوانيد. با اين توضيح که يادداشت های زير در تازه ترين شماره ماهنامه «نسيم هراز» به چاپ رسيده است.
از پنجهء تقدير من کی رهايم؟
فريبرز لاچينی (آهنگساز)- فريدون اولين کارهايش را با من شروع کرد. يادم میآيد که در «متل قو» گيتار میزد. از او دعوت کردم که وارد گروهی که داشتم بشود.
سالهای ابتدايی فعاليتاش شديداً تحت تاثير «فرهاد» بود و سعی میکرد مثل او بخواند، اما «ری چارلز» را هم بسيار دوست داشت؛ يک جورهايی فرهاد و ریچارلز الگوهايش بودند. تشويقش میکردم که سراغ صدای خودش برود و مثل خودش بخواند، نه مثل هيچکس ديگر؛ که اين اتفاق هم افتاد و توانست از خوانندگان صاحب سبک موسيقی ما باشد.
بعدها هم که ترانه «آدمک» را در يکی از فيلمهايم اجرا کرد. فريدون از دوستان خيلی خوب من بود. سالهای آخر نديده بودمش ولی دورادور با هم در تماس بوديم. متاسفانه من ايران نبودم و او هم روزهای دلگيری را میگذراند. احساس تنهايی میکرد و صدايش بیصدا مانده بود. بعد از ۱۵ سال عدم فعاليت، به همت «عباس منطقی» (تهيهکننده) قرار شد فعاليتهای مشترکی را شروع کنيم و برای همين چندبار به اتفاق هم به ارشاد رفتيم تا مجوز فعاليت فريدون را بگيريم. روزهايی را بهخاطر دارم که سر ذوق آمده بود و کارهايش هم در مسير قانونی در حال انجام شدن بود تا بتواند مجوز فعاليت بگيرد. اما عمرش کفاف نداد و به ابديت پيوست.
دلم از خيلی روزا...
حميد حامی (خواننده)- تعصب بهجا و معقول در هنرمندان قديمی و احترام به گذشتهها و بزرگان، يک اخلاق نيکوست که در ابتدا بايد عادت اهل هنر باشد و سپس همهگير جامعهء هنردوست و مردم شود. هنرمندانی که برای شکلگيری شخصيت و احساس ما از تکتک سلول های اندامشان دريغ نکردند.
فريدون فروغی بزرگی از گذشته، از نسل پيشين ماست که به سان فرهاد و مازيارها، فانوس به دست نامدار ادب و عاطفه و هنر و فرهنگ نسلهاست. او نيز چون تمامی نغمه های خفته در خاک، خواب نيست؛ بلکه با صدای عشق، تا هميشه، ثانيه به ثانيه و دم به دم اسطورهء بيداریست.
گمانهزنی و درخواست «کيومرث پوراحمد» برای حضور ايشان به عنوان بازيگر در فيلم «گليخ»، از داستانهای جالب در توليد اين فيلم و قبل از کليد خوردن آن بود؛ که در صورت عملی شدن اين پيشنهاد، حضور تصاوير او امروز اثری بود ماندنی. و افسوس که عدم حضور ايشان در فيلم مذکور، اين فرصت را از متعصبين و طرفداران او گرفت.
بازخوانی يکی از ماندگارترين ترانه های او (که به درخواست کيومرث پوراحمد و نيز «فردين خلعتبری» در فيلم گليخ و در کنار ديگر ترانههای ماندگار قديمی، به من واگذار شد) مورد اقبال عمومی قرار گرفت. اگرچه در مقابل، تعدادی از متعصبين اين خواننده با بازخوانی ترانه های او توسط من مخالفت کردند، اما در نهايت عموم مردم و مخصوصاً اهالی موسيقی به گوش جان و با رضايت کامل به شنيدن آن نشستند. من امروز از حادثهء اين افتخار، از اتصال به اسم فريدون فروغی و از اينکه يکی از فانوسداران زنده نگه داشتن اسم اين هنرمند بزرگ هستم، خوشنودم.
از فريدون فروغی، فريدون فروغی و از فريدون فروغی همين بس که «دلم از خيلی روزا با کسی نيست...»
همدم تنهايی های من
حسين زمان (خواننده)- آنچه مسلم است، نام هنرمندان بزرگی مانند فريدون فروغی هيچگاه از ياد و خاطره ما خارج نخواهد شد .هنرمندانی همچون او نيازی به معرفی و يا تمجيد امثال من ندارند؛ که آثار ايشان گواه عشق و اصالتی است که در هنرشان نهفته است. هنرمندان بزرگی چون فروغی و فرهاد که از ميان ما رفته اند، از جمله صاحبان سبک هنری بودند که هيچگاه تکرار نشدند و نخواهند شد.
من با آثار هنرمندانی مثل فريدون فروغی زندگی کرده ام و شب های بسياری را در خلوت خود با ترانه های ايشان به صبح رسانده ام. صدای رسا، پر طنين و پر صلابت فريدون فروغی از ويژگی های منحصر به فرد اين هنرمند توانمند بود. چيزی که در اکثر خوانندگان دهه پنجاه مشهود بود، عشق شان به اين هنر و اصالت هنری شان بود؛ که متاسفانه اين روزها چه در داخل و چه در خارج از کشور، کم تر شاهد آن هستيم. اکثر هنرمندان امروزی ما بلافاصله پس از يک يا دو سال فعاليت هنری، رنگ عوض کرده و خود را بالاتر از مردم و جامعه دانسته و بسيار سريع جايگاه شان را فراموش می کنند. من به کرات شاهد اين رفتارها در بين هنرمندان اين دوره بوده ام. آنچه در مورد بسياری از هنرمندان قديمی مانند فريدون فروغی صادق است، اينکه همواره خود را از مردم و با مردم احساس می کردند. کبر و غرور و خودبزرگ بينی رايج امروز، در ايشان راه نداشت و «مردمی بودن» از خصوصيات بارز آن ها بود.
اما دريغ و صد افسوس که به معنای واقعی حق شناس نبوديم و در فشار ظلم و بی عدالتی که سال های آخر عمرشان بر آن ها وارد شد، ايشان را - که سال های زيادی از عمر خود را صرف ما و وقف ما کرده بودند- يار و ياور نبوديم. متاسفانه فرهنگ مرده پرستی در جامعه ما تقريباً نهادينه شده و به زنده ها کم تر از مرده ها بها می دهيم.
صدای فريدون فروغی يار و همدم روزها و شب های تنهايی من در دوران نوجوانی و جوانی بود، از اين بابت از او سپاسگزارم و برايش آرزوی مغفرت دارم و به بازماندگانش درود می فرستم. يادش گرامی.
(۲۱ شهريور ۸۷- جزيره کيش)