1) معلوم شد که اپوزیسیون، اعم از مبارزین داخل و خارج، اعم از سلطنت طلبان و ملی ها و طرفداران آمریکا، اعم از سازگارا و میبدی و کشتگر، اعم از مبارزینی مانند امیرانتظام و گنجی و زرافشان، اعم از جنبش دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت و رادیکالهای ملی مذهبی، اعم از 615 نفری که انتخابات را تحریم کردند و تمام اتحاد جمهوریخواهان و غیره، تمام این جماعت سخنگوی هیچ اکثریتی در ایران نیستند.
اپوزیسیون، چه در داخل و چه در خارج از کشور نتوانست حتی چهل درصد مردم ایران را به تحریم بکشاند. از این پس همانطور که نظام جمهوری اسلامی در دو انتخابات گذشته به دلیل عدم حضور مردم مشروعیت اش را از دست داد، اپوزیسیون جمهوری اسلامی (شامل تمام افراد فوق) دیگر تا اطلاع ثانوی مشروعیتی نزد مردم ندارند. چرا که سیاست تحریم انتخابات با مخالفت 63 درصد از مردم مواجه شد. مضافا اینکه اپوزیسیون نمی تواند 37 درصد باقیمانده را به حساب خود بگذارد، چرا که ممکن نیست در هیچ حالتی مردم ایران با میزانی بیش از هشتاد و پنج درصد در انتخابات حضور یابند. بنابراین اپوزیسیون و تحریمی ها نهایتا می توانند ادعا کنند که 20 درصد مردم براساس نظر آنها در انتخابات شرکت نکردند. و این میزان هم از رای محافظه کاران کمتر است، هم از رای اصلاح طلبان و هم از رای کارگزاران.
2) ایرانی ها می دانند که مردم نظرشان چیست، مثلا همه ما می دانیم که نود درصد مردم مخالف اصلاحات و 99 درصد آنها مخالف رهبری و 99.9 درصد آنها مخالف هاشمی هستند. به همین دلیل اصلا به نظرسنجی نیاز نداریم، ما حتی به انتخابات هم نیاز نداریم، اگر نتیجه انتخابات به سودمان بود، آنرا می پذیریم، اما اگر به ضررمان بود اعلام می کنیم که تقلب شده است. در این انتخابات هم بی تردید اپوزیسیون می گوید که آرای مردم تقلبی است، چنانکه به تقلبی بودن برخی آرا توسط کروبی و اصلاح طلبان هم ایراد گرفته شده است، معنی این دو فرق می کند، خواندن رای کسی برای دیگری نوعی تقلب در انتخابات است که مورد اعتراض کروبی و اصلاح طلبان است، اما اضافه کردن کل آرا (مثلا اینکه جمهوری اسلامی 50 درصد شرکت کننده را 63 درصد اعلام کرده باشد)، تنها حاصل توهم شدید است و در انتخاباتی که تمام طرفین انتخابات و هزاران خبرنگار داخلی و خارجی بر آن ناظرند غیر ممکن است.
3) معلوم شد که مجموع آرای محافظه کاران در انتخابات کمی بیش از دوازده میلیون است، این یعنی چهل درصد کل شرکت کنندگان. و رئیس جمهور مورد نظر رهبری بیش از بیست درصد آراء شرکت کنندگان را نیاورده است و در بهترین حالت رئیس جمهور مورد نظر رهبری بین ده تا 15 درصد از آرای حائزین شرایط را به دست می آورد. بنا براین محافظه کاران هم نمی توانند ادعا کنند که اکثریت دارند. در حقیقت فقط 15 درصد از مردم برای دفاع از رهبری و نظام در انتخابات شرکت کردند.
4) از این انتخابات نتیجه گرفته می شود که اصلاح طلبان پیشرو که راه طولانی و پرتنشی را برای تغییر شرایط کشور پیشنهاد می کنند، حتی از نظامیانی که می خواهند با زور مردم را کنترل کنند، اعتبار کمتری دارند. و اعتبار اصلاح طلبی که به مردم قول می دهد ماهانه به آنها پنجاه هزار تومان بدهد، از اعتبار اصلاح طلبی که می خواهد حقوق بشر را در ایران اجرا کند از نظر مردم بیشتر است.
5) بیشترین رای مردم به میانه روهاست، میانه روهای راست و اصلاح طلب و کارگزاران جمعا 65 درصد (جمع آرای هاشمی، کروبی، مهرعلیزاده، قالیباف و لاریجانی) رای آوردند، در حالی که تندروهای اصلاح طلب و محافظه کار 35 درصد( جمع آرای معین و احمدی نژاد) رای آوردند. این نشان می دهد که مردم هیچ علاقه ای به دگرگونی سریع، چه با دخالت خارجی و چه به صورت انقلاب داخلی ندارند و هیچ علاقه ای هم به تندروهای حاکم ندارند. اکثریت مردم نه حاضرند این وضع ادامه پیدا کند، چون فقط 15 درصد آنان به انتخاب رهبری پاسخ می دهند، نه حاضرند که با تحریم انتخابات بطرف انقلاب و دخالت خارجی بروند (چون 63 درصد شان با تحریم مخالفت کردند) و نه حاضرند به اصلاحاتی که هر روز زندگی شان را به آشوب بکشد، رای بدهند. آنها دوست دارند همین وضعیت به آرامی تغییر کند و روز به روز آزادی بیشتری داشته باشند.
6) مردم ایران برای انتخاب رئیس جمهور علاقه زیادی به انتخاب مردان خوشنام و شریف ندارند، بدنام ترین سیاستمدار تاریخ 27 سال اخیر (چه این بدنامی درست باشد یا غلط) بیشترین رای را آورده است. در میان اصلاح طلبان کروبی که حداقل معلوم است که در پرونده فساد مالی شهرام جزایری پاکدامن نبوده است، بیش از معین که هیچ شائبه فسادی بر او نیست ترجیح داده شده است. در میان راست ها پاکدامن ترین شان شخص لاریجانی بود و بدترین شان احمدی نژاد، لاریجانی کمترین و احمدی نژاد بیشترین رای را آورد.
7) تبلیغات بخصوص در مناطق دورافتاده غیر از تهران هیچ اثری ندارد و مردم بیشتر به کسی رای می دهند که به آنجا سفر کرده و او را دیده اند. و معلوم می شود که همه این داستان های مربوط به اصلاحات و اینترنت و روزنامه ها و حتی فیلم تلویزیونی مربوط به شهرهای بزرگ است.
8) تمام روش های نظرسنجی به کار گرفته شده در کشور غیرقابل اعتماد است و مردم یا دروغ می گویند یا شیوه های نظرسنجی اصلا علمی و منطقی نیست. اتکاء به آمارگیری های اینترنتی اساسا نادرست است و سیاستمداران را فریب می دهد.
9) دخالت نظامیان در انتخابات از ماهها قبل اعلام شده و طرح های آن فاش شده بود، همه می دانستند که قرار است احمدی نژاد و قالیباف از بسیج برای رای آوردن استفاده کند، این پروژه در انتخابات شوراها و مجلس هفتم هم دخیل بود. معنی این پروژه این بود که هر بسیجی با سازماندهی از شش ماه قبل بیست نفر را پای صندوق می آورد تا رای جمع کند، این کار بسیار زشت را همه می دانستند، اما از سوی دیگر این همان کاری است که همه احزاب می کنند و باید اصلاح طلبان هم همین کار را بکنند. اما اصلاح طلبان وقتی فهمیدند نظامیان قرار است چنین کنند به جای اینکه جلوی این کار را بگیرند و خودشان هم رای شان را سازماندهی کنند، در این مورد سخنرانی کردند و تعدادی از آنها هم انتخابات را تحریم کردند.
10) رسانه های گروهی خارج از کشور نه مردم ایران را می شناسند و نه هیچ تاثیری بر روی آنان دارند. مردم اندکی به این رسانه ها به عنوان شوی سیاسی و یا فیلم بامزه کمدی نگاه می کنند. هم گردانندگان تلویزیونی و هم مخاطبان آنها می دانند که جز برخی شبکه های محدود و معدود بقیه جدی گرفته نمی شوند و هیچ اثری در عمل و زندگی سیاسی مردم ندارند.
11) این عجیب نیست که سیاستمداران بزرگ ما اشتباهات بسیار بزرگ می کنند و اکثر آنها متاثر از پوپولیسم هستند و چشم شان فقط تا جلوی دماغ شان را می بیند. اکبر گنجی، زندانی بزرگ اصلاحات تنها کاری که در یک هفته مرخصی اش کرد این بود که 5 درصد از رای دکتر معین کم کرد و باعث شد احمدی نژاد به دور دوم برسد، او که شهامت داشت تا پای مرگ پیش برود از ترس پوپولیسم حاضر نشد نظرات واقعی اش (قبل از آنکه زندان رادیکالش کند) به نفع انتخابات بگوید. عباس امیر انتظام و دیگران نیز نشان دادند که نه توانایی شناسایی جامعه امروز ایران را دارند و نه کسی برای آنها تره خورد می کند.
12) تمام اپوزیسیون ایرانی داخل و خارج، شامل هزاران تئوریسین و فعال سیاسی سابقه دار و هزاران مبارز داخل کشور در جریان تحریم دست به دست هم دادند و موفق شدند کاری کنند که به جای اینکه یک اصلاح طلب مانند معین رئیس جمهور شود، یک فاشیست نکبت مانند احمدی نژاد در کنار رفسنجانی به دور دوم انتخابات برسد. در کدام کشور چنین سیاستمداران اندیشمند و خوش فکری وجود دارد که از درک ساده مسائل جامعه خویش ناآگاهند؟
13) از نظر من نتیجه انتخابات موجود بهترین حالت است. اگر معین می آمد مطمئنا ما دچار دوران طولانی تنشی بی نتیجه می شدیم، اگر هم قالیباف می آمد مطمئنا در رقابت دور دوم می توانست رای برخی از شهروندان عادی ایرانی را از هاشمی بگیرد و حتی بعید نبود که رئیس جمهور شود، اما احمدی نژاد چنان چهره نفرت انگیزی دارد و چنان نمونه شاخص و روشن نظام جمهوری اسلامی است که مطمئنا رای ندادن به او یکی از کارهای بسیار لذتبخش زندگی است. با این وجود بازهم می گویم و تاکید می کنم که هرگونه خانه نشینی و کوتاه آمدن در این مرحله بی معنی است. آنها سازمان دارند و رای حساب شده دارند، همه باید محکم بایستیم و جلوی ورود نماینده اقتدارگرایان را به قوه مجریه بگیریم. شاید امروز مشکل بزرگ ما اینجاست که چطور باید پوپولیست بازی را کنار گذاشت و به مردم گفت که اگر به هاشمی رای ندهید، احمدی نژاد با آرای سازماندهی شده رئیس جمهور می شود و روزگار مردمی که در ایران زندگی می کنند سیاه تر از این می شود. ولی دشواری بسیار بزرگ پوپولیست گرایان پاسخ به این سوال است که: با چه رویی از هاشمی دفاع کنیم؟
14) احمدی نژاد به مرحله دوم آمد. این تروریست جوان و پیرو ولایت فقیه هدیه تحریم کنندگان انتخابات به ملت ایران است.
146
بعدا نوشته شد... نوشته ابراهيم نبوی رو از دست ...
Koozeh in Persian
June 18, 2005 11:28 PM