www.korosherfani.com
[email protected]
ياسر عرفات، چهره ي شناخته شده ي مقاومت خلق فلسطين در شرايطي مبهم و رمز آلود چشم از جهان فرو بست. با درگذشت او شرايط خاورميانه به سمت موقعيتي جديد ميل مي كند. براي اسرائيل، به عنوان دشمن نخست خلق فلسطين، نبود عرفات راه را بر دو امكان باز مي كند : 1- در يك همدستي ميان راست هاي حاكم بر قدرت در اسرائيل از يكسو و جناح سازشكار موجود در ساختار قدرت فلسطيني ( ابو عباس، احمد قراي،...) از سوي ديگر، اسرائيل موفق مي شود توافق نامه ي ننگيني را بر مردم فلسطين تحميل كند. توافق نامه اي كه تنها فرصتي براي آماده سازي مرحله ي بعدي نابود سازي حقوق و وجود فلسطينيان خواهد بود. 2- اسرائيل با ايجاد خلع رهبري و تحريك نيروهاي مذهبي راديكال، بهانه ي كافي جهت تار و مار كردن وسيع فلسطينيان را بدست مي آورد.
نبود عرفات، به عنوان عامل توازن ميان اين دو جناح، يكي اصلاح طلب و سازشكار و ديگري راديكال، به اسرائيل اجازه مي دهد با دست باز يكي از اين دو روش بالا را مورد عمل قرار دهد. در هر دو حالت نيز منفعت مطلق در طرف او و ضررها در سمت مردم فلسطين است.
ياسر عرفات كه در ده سال پايان عمر خود از خط راديكال مبارزه فاصله گرفت، هرگر حاضر نشد نقشي را كه اسرائيلي ها براي او درنظر گرفته بودند اجرا كرده و تبديل به سركوبگر نيروهاي مسلح فلسطيني شود. دشمني ديوانه وار اسرائيل با وي نيز ازسر آن بود كه برخلاف قول و قرار هاي موجود در قراردادهاي قلابي «صلح»، عرفات، به نمايندگي از اسرائيل، به ژاندارم سرزمين هاي «خودمختار» تبديل نشد، نقش خيانت گر را در حق هموطنان خود نپذيرفت و ترجيح داد به طريق كجدار و مريز، سياست فرسايشي ديگري را به پيش برد. عرفات حاضر نشد فلسطيني ها را درمقابل فلسطيني ها قرار دهد و اين در چشم اسرائيلي ها، از چپ تا راست، بزرگترين گناه او بود. دولت يهود انتظار داشت كه عرفات، به اسم مبارزه با تروريسم، مقاومت مسلحانه ي خلق مظلوم فلسطين را به نيابت از اسرائيل تار و مار كند. اما عرفات چنين نكرد.
آريل شارون كه دريافته بود عرفات حاضر به به ايفاي نقش كلانتر در سرزمين هاي اشغالي نيست توسط راست هاي افراطي به قدرت رسيد و بلافاصله وي را به عنوان دشمن شماره يك اسرائيل تعيين كرد. اما حتي در اوج بي رحمي و درنده خويي، كه خاص شارون و همكارانش است، در وحشت از پاسخ خونين مبارزين فلسطين و برانگيختن يك قيام توده اي، جرات نكرد تا به جان عرفات صدمه اي بزند. ليكن دولت شارون به صورت برنامه ريزي شده، در نهايت و زماني كه بيش از 4 سال( 200-2004) قتل و جنايت بي سابقه را بر فلسطيني ها تحميل كرد، رهبران راديكالي (مانند مروان برغوتي) را كه احتمال جانشيني وي را داشتند ترور يا بازداشت كرد و همه ي شانس هاي صلح را به صفر رساند، سرانجام زمان را براي قتل عرفات از طريق مسموميت مناسب ديد.
مسئولان پزشكي بيمارستان نظامي فرانسه البته در اين باره گزارش خود را دادند اما موضوع در سطح سياسي، ميان دولت فرانسه و مقامات كنوني حاكميت فلسطيني، مخفي نگه داشته شد ؛ زيرا در صورت اعلان علني و رسمي ترور سمي عرفات توسط دولت جنايت پيشه ي اسرائيل، واكنش هاي هواداران عرفات مي توانست منطقه را به آتش و خون بكشد و از طرفي تمامي شانس هاي از سر گيري مذاكرات را از ميان برد. در يك توافق ضمني ترجيح بر آن شد كه حقيقت ترور پنهان بماند تا شايد «صلح» باز آيد ؛ صلحي كه براي اسرائيل معنايي ندارد جز آماده سازي و بهانه اي براي جنگ تجاوز گرانه ي بعدي.
فلسطين نمود مبارزه ي وسيع تر
بايد دانست كه فلسطينيان و عرفات فقط براي خاك و حق خود نمي جنگيدند و نمي جنگند. وقايع دو دهه ي اخير نشان داد كه آنها هم چنين مدافع مردم عرب خاورميانه و به نوعي مدافعين شرف كل انسانيت هستند. زيرا اگر مقاومت فداكارانه و اسطوره اي خلق فلسطين نبود، طرح معروف «اسرائيل بزرگ»، با شعار از «فرات تا نيل»، تاكنون بخش هاي عظيمي از خاورميانه را زير سلطه ي صهيونيسم كشيده بود. در صورت موفقيت اين طرح، اسرائيل به سمت طرح بزرگتر خود يعني «حكومت جهاني يهود» به پيش مي تاخت. اين دو انديشه از دل ايدئولوژي آغشته به اسطور ه هاي مذهب يهود و تئوري «قوم برتر» مندرج در آن بر مي آيد. (1)
اما مي بينيم كه بيش از پنجاه سال است كه مردم بزرگ فلسطين با پرداختن بهايي بس سنگين چگونه اين ماشين تجاوزگر صهيونيستي را در محدوده ي اسرائيل، كه همان فلسطين اشغالي است، زمين گير كرده اند. اگر اين فداكاري مبارزين فلسطيني و از جمله تلاش هاي امثال ابو عمار نبود سرنوشت خاورميانه بسيار سياهتر از آنچه هست مي بود.
پيوند هاي فلسطين و عراق
به همين خاطر بود كه ديديم براي شكستن اين قفل تاريخي، چگونه اسرائيل به بهانه ي واهي 11 سپتامبر پاي نيروهاي آمريكايي را به منطقه باز كرد تا شايد به ياري نيروي نظامي تجاوز گر آمريكا راه را براي اجراي پروژه هاي جهنمي و ضد بشري خود باز كند. اما اين بار نيز ملتي مقاوم، يعني خلق با غيرت عراق، نقشه ي ضد انساني اسرائيل را كه از آستين آمريكا بيرون آمده بود با اشكال جدي مواجه ساخت. بدين گونه، مقاومت خلق عراق در مقابل آمريكا ادامه ي همان مبارزه ي خلق فلسطين در مقابل اسرائيل است و اين دو نبرد، هر دو در خدمت نجات خاورميانه و به نوعي مصون داشتن جهان از سلطه سالاري صهيونيسم و امپرياليسم مي باشد.
عجز و درماندگي نيروهاي نظامي آمريكا در مقابل مقاومت مسلحانه ي مردم عراق از جمله دلايلي است كه طراحان اتحاد استراتژيك اسرائيل-آمريكا و متحدانش را در منطقه ي خاورميانه وادار ساخته تا نقشه ي تسلط بر خاورميانه را با سرعت كندتري دنبال كنند. انتخاب مجدد بوش در آمريكا البته راه را براي 4 سال پيش بردن اهداف اتحاد يهود سالاري- سرمايه سالاري باز كرده است. دو هدف عمده ي ديگر اين نقشه، - در صورت توافق هاي استراتژيك و ضرورت هاي مقطعي - ايران و سوريه هستند. با نابود سازي اين دو كشور، اسرائيل در آينده بي محابا تمامي خاك فلسطين را اشغال و سپس ساكنان آن را به سمت اردن، لبنان و مصر كوچ خواهد داد تا بعدها، در خارج از خاك «اسرائيل بزرگ»، براي آنها شبه كشوري تشكيل شود.
اما حركت به سوي استراتژي تشكيل «اسرائيل بزرگ» در حال حاضر مشروط به رهايي آمريكا از منجلاب عراق و آزادي سازي 140 هزار نيروي نظامي اش از گرداب اين كشور است، كاري كه به طور قطع به سرعت و در آينده ي نزديك ناممكن خواهد بود. انتفاضه مردم عراق آغاز شده و ارتش آمريكا عاجز از مقابله ي با آن است. درنتيجه بايد منتظر آن بود كه قتل عام ها و جنايت هاي هولناك ديگري مانند آنچه در شش روز گذشته در فلوجه اتفاق افتاد گسترش يابد. در عرض كمتر از يك هفته نيروهاي جنايتگر آمريكايي حدود 2 هزار نفر از مقاومت گران عراقي را كشته و هزاران نفر شهروند غير مسلح عراقي را كشته و زخمي كردند. 300 هزار نفر در اين شهر آواره و بي خانمان شده اند. اما درست زماني كه آمريكا بوق پيروزي در فلوجه مي نواخت (2) مبارزين عراقي شهر موصول را از چنگ نيروهاي اشغالگر آزاد ساختند. نبردي ديگر در آنجا آغاز خواهد شد.
وضعيت عراق هفته به هفته بدتر مي شود، برقرار ي حكومت نظامي، حالت ويژه، قطع پياپي صدور نفت، نبود بنزين، حمله به تاسيسات دولتي و بخصوص شبكه ي انتقال نفت، نا امني مطلق در سراسر كشور حتي در قلب بغداد، از كار افتادن فرودگاه بغداد، ربودن و ترور مقامات دولتي ويا همكاران نيروهاي ائتلاف، حمله به نيروهاي نظامي و انتظامي عراقي و پايگاه هاي آنها از جمله وقايع روزانه ي وضعيتاين كشور است. آمريكا از ابتداي تجاوز به عراق در مارس 2003 تا كنون بيش از 110 هزار عراقي را كشته است و اين روند با سرعت ادامه دارد. ايالات متحده براي خروج از بن بست عراق هيچ چاره اي جز قبول شكست و خروج از آن و يا وارد شدن به ويتنامي تازه ندارد. براي اسرائيل، تصور خروج نيروهاي امريكايي از عراق كابوس است و به همين خاطر، دست هاي دولت يهود به زودي عرصه ها و معركه هاي تازه اي را براي پايبند كردن آمريكايي ها در منطقه خاورميانه خواهد تراشيد. در سوريه، در لبنان، در ايران و ...
درس هاي فلسطين براي ايران
با چنين وضعيتي مي بينيم كه آنچه عرفات و خلق فلسطين در پنچاه سال گذشته و آنچه مردم عراق در يكسال گذشته صورت داده اند مصداق بارز خدمت به بشريت است. كشورهاي عرب، خلق هاي خاورميانه و كل بشريت بايد خود را مديون مقاومت سرفرازانه ي اين دو ملت بدانند و در راه ياري رساني به آنها از هيچ كوششي دريغ نكنند. در اين ميان، وظيفه ي ايراني هاست كه با درك همدستي و همياري مثلث شوم امپرياليسم- صهيونيسم-ارتجاع به نفي هر سه ضلع اين مثلث نكبت آفرين بپردازند. مقابله با آمريكاي تجاوز گر در عراق، با اسرائيل جنايت پيشه در فلسطين و با رژيم ضد بشري جمهوري اسلامي در ايران پايه هاي اصلي مبارزه ي امروز ما در منطقه است. هر گونه دلخوشي به يكي از اين پايه ها براي نفي ديگري اشتباه ناشي از عدم درك همذاتي اين سه پديده ي ضد انساني است. اگر نيرويي خود را مردمي مي داند بايد اتكائ خود را بر نيروي لايزال خلق ها قرار دهد نه بر اختلافات ظاهري و گذراي اين سه ضلع مثلث فوق. ارتجاع جمهوري اسلامي هيچ مشكل بنيادي با صهيونيسم اسرائيل و سرمايه داري امپرياليست آمريكا و اروپا ندارد. همچنانكه اين دو، با رژيم آزادي كش آخوندي مشكلي ندارند. هر سه در اين نكته مشترك اند كه حقوق خلق هاي ستم ديده را به نفع اقليتي غارتگر اسثمار و چپاول كنند و هر صداي مخالفي را خفه كنند، در زندان هاي مخوف تل آويو، در گوانتانامو، در ابو غريب و در اوين يك حكايت جنايت است كه هر روز مي گذرد.
همچنانكه آخرين اخبار حكايت مي كند رژيم ايران پس از لاف و گزاف هاي فراوان سرانجام دستور اربابان اروپايي خود را براي تعليق غني سازي اورانيوم پذيرفت تا در ازاي آن از كمك هاي اقتصادي و سياسي اروپا برخوردار شود. قرار است اين كمك ها به بقاي ميان مدت رژيم ياري رساند. از طريق ياري اقتصادي اروپا جهت جلوگيري از انفجار اجتماعي و اقتصادي داخلي و از طريق ياري سياسي براي قلع و قمع مخالفان فعال رژيم در اروپا. از سوي ديگر كالين پاول وزير امور خارجه ي آمريكا آب پاكي را روي دست كساني كه براي دخالت آمريكا در ايران حساب باز كرده بودند ريخت و اعلام داشت كه دولت ايالات متحده در پي تغيير رژيم جمهوري اسلامي نيست . (3) براي صدمين بار مي بينيم كه در سر بزنگاه چگونه دشمنان ملت ايران جمهوري اسلامي، اتحاديه اروپا (و بريتانيا) و آمريكا راه سازش و تفاهم با هم را مي يابند تا جنگ هاي زگريشان پايان يابد و همكاري هاي گسترده براي غارت و چپاول ثروت هاي ملت ستمكش ايران تشديد شود.
تاز ماني كه مردم ما و مبارزين سياسي ما به واقعيت كاركرد اين مثلث شوم پي نبرده باشند اين داستان هميشگي باز ادامه خواهد يافت. تا زماني كه مبارزين و تشكل هاي سياسي فكر مي كنند با منت كشي و گدايي حمايت از پارلمانها و شخصيت هاي اروپايي و آمريكايي مي توانند به رژيم جمهوري اسلامي «فشار» وارد آورند، اين معركه ي سياه و شوم در كشور ما تداوم خواهد يافت. تنها در زماني مي توان اميدي به بهبود اوضاع داشت كه مردم ايران به مثابه خلق قهرمان فلسطين و مردم باشرف عراق دريابند كه جز با مبارزه اي راديكال، عملي، فداكارانه و قاطع، از طريق مقابله به مثل، نمي توان چيز مهمي را تغيير داد. اين تنها با مبارزه ي مسلحانه ي وسيع توده اي است كه مي توان بر رژيم جمهوري اسلامي فائق آمد. مبارزه اي كه بايد ازتركيب آگاهي و شجاعت بدست آيد. آگاهي از چگونگي كاركرد اين مثلث كه در يك ضلعش امپرياليسم يا همان سرمايه داري بحران زده ي آمريكا، اروپا، ژاپن و ... قرار دارد، در ضلع ديگرش صهيونيسم و شبكه پر قدرت و منفعت طلب يهود سالار در اسرائيل و در سراسر جهان و در ضلع ديگرش، ارتجاع رژيم آخوندي با تمام نفرتش از انسانيت و ايرانيت.
درك مكانيزم هاي شراكت و همدستي اين مثلث سبب مي شود كه ديگر وقت و توان خود را - چون يك ربع قرن گذشته - در كوره راههاي توهم و سراب پارلمانهاي اروپا و يا كنگره ي آمريكا و يا سازمانهاي نمايشي حقوق بشري هدر ندهيم. آنچه كه سرنوشت ملت ايران را تعيين خواهد كرد، به سان مردم فلسطين و ملت عراق، آتش سلاح هاي مبارزين ايراني در مقابل ماشين جهنمي سپاه و بسيج و چماقداران رژيم است. باقي روش هاي و تاكتيك هاي دستمالي شده مانند «نافرماني مدني» و «مبارزه ي مسالمت آميز» و يا « رفراندم» بازي هايي هستند كه تاكنون 26 سال عمر براي جنايتكارترين و غارتگرين رژيم تاريخ ايران فراهم آورده اند.
تجربه ي ناموفق ياسر عرفات براي احقاق حقوق فلسطيني هاي از طريق مذاكرات «صلح» فرصتي است كه ببينيم هر گونه توهم در باره ي ماهيت واقعي دشمنان خلق (صهيونيسم، امپرياليسم سرمايه داري، ارتجاع آخوندي) اشتباه محض است. با الهام از اين تجارب مهم است كه مبارزين ما بايد به يگانه روشي كه شانس موفقيت عملي در صحنه دارد روي آورند، يعني مبارزه ي عملي مسلحانه به صورت توده اي و وسيع بر عليه تماميت نظام حياتي دشمن. بايد اسير ترس و هراس ابر سياه تبليغاتي اين مثلث شوم تحت عنوان هاي «تروريسم»، «مبارزه ي خشونت آميز» و امثال آن نشد. مقاومت توده اي از تروريسم جداست. بالاترين شكل تروريسم همانا تروريسم دولتي است كه در حال حاضر در خاورميانه توسط ارتش اسرائيل، ارتش آمريكا و سپاه پاسداران بر سر سه خلق فلسطين، عراق و ايران مي آيد. نيروهاي وفادار به خلق بايد بدون آلوده ساختن گفتمان مبارزاتي خود به تقسيم بندي ها و برچسب هاي دستگاه تبليغاتي مثلث شوم ياد شده به مبارزه اي سالم دست بزنند. مبارزه ي سالم يعني مبارزه اي كه جز به طبقات ستمديده ي مردم وابستگي ندارد. مبارزه اي كه مشروعيت نبرد مسلحانه ي خود را از منافع تود ه هاي محروم مي گيرد و اين حقيقتي است كه هيچ مقام و مرجعي در جهان بالاتر از اراده ي جمعي يك ملت وجود ندارد. هر چه تاييد يك خلق را با خود دارد مشروع و هر چه مورد قبول خلق نيست نا مشروع است. مبارزه ي خلق فلسطين در تمامي اشكال خود مشروع است زيرا بر عليه تروريسم دولتي اسرائيل اعمال مي شود. مبارزه ي خلق عراق مشروع است زيرا بر عليه تروريسم دولتي آمريكا، انگلستان و ائتلاف ضد ملي در عراق اعمال مي شود. و سرانجام، مبارزه ي مردم ايران در هر شكل خود در مقابل رژيم مشروع است زيرا بر عليه تروريسم دولتي رژيم جمهوري اسلامي اعمال مي شود. اگر در كنار خلقيم بايد در دفاع از منافع او، مشروعيت نوع مبارزه ي خود را از وي بطلبيم نه بطور مثال از اتحاديه ي اروپا كه براي قراردادهاي اقتصادي قول نگه داشتن نام سازمانهاي مبارز ايراني مانند مجاهدين خلق را بر روي ليست سازمانهاي تروريستي به رژيم ضد بشري جمهوري اسلامي مي دهد. معاملاتي از اين دست به خوبي نشان مي دهد كه چگونه نبايد به معيارهاي حاكم بر نظام سلطه ي جهاني تن داد و بر عكس، بايد تنها و تنها سرنوشت ملت هاي تحت ستم را به عنوان يگانه قطب نماي كنش سياسي خويش قرار داد.
درگذشت عرفات فرصتي است تا به فلسطين بيانديشيم و از آن به عنوان نمونه اي بارز جهت اثبات اين مدعا بهره بريم كه حتي پنجاه سال جنايت توسط وحشي ترين رژيم تاريخ معاصر بشري نتوانسته است اراده ي يك ملت را درهم شكند. اين بدان معني است : ملتي كه نخواهد سر تسليم فرود آورد آزاد خواهد زيست. اين پيام فلسطين بود براي مردم عراق در مقابل آمريكا و پيام اوست براي مردم ايران در مقابل رژيم آخوندي. پيام فلسطيني كه هميشه خواهد زيست. فلسطين جاويد.
پانويس ها:
1. وليد ابوبكر، بحران "حكومت" يا "موجوديت" ، روزنامه الوطن چاپ قطر 24/10/2004م.
2. ياهو نيوز
3. راديو فردا
[براي مطالعه مطالب ديگري از کورش عرفاني اينجا را کليک نماييد.]