شنبه 30 آبان 1383

نيما راشدان، روزنامه نگاری ارزان! سيامند

نيما راشدان پس از سکوتی طولانی از فرصتِ مرگ عرفات استفاده کرد و بازهم خود را در صدر اخبارِ پايگاه خبریِ گويا قرار داد. در اينجا من قصد دفاع از عرفات را ندارم, مبارزه ی مردم فلسطين, تداوم حيات عرفات در قامت تک تک فلسطينيان است , تنها به ذکر چند نکته جهت اطلاع اشاره خواهم داشت.
1- نيما راشدان نمايندگی « جامعه ی جوان ساکن در مناطق شهری کشور ايران» را ندارد.
ايشان هر بار از جانب اين بخش از جامعه ی ايران سخن می گويد, اين نمايندگی کی, چگونه و به چه طريق در اختيار نيما راشدان قرار گرفته است ؟ ايشان چندی قبل کانديداتوری خود به نمايندگی از اين جامعه را نيز اعلام نمود و قصد نمايندگی مجلس هفتم را در سر داشت, آيا « جامعه ی جوان ساکن در مناطق شهری کشور ايران» در اتنخاباتی دمکراتيک ايشان را به نمايندگی برگزيده است ؟
2- نيما راشدان به عارضه ی صدور احکام بی پايه مبتلاست.
گفتار و نوشتار نيما راشدان سرشار از يقين به پديده هايی است که همه محتاج اثباتند. « اسطوره ها و آرمانهای مقدس نسل پيشين, در نگاه جوان ايران امروز ضد توسعه, آرمانشهری و دشمن دمکراسی ارزيابی می شود.»
آقای راشذان چه کسی, کدام آمار و کدام مطالعه ی جامعه شناسانه اين حکم را بر شما اثبات کرده است ؟ با مرجع گرفتن دخترخاله ها و پسردايی ها و بچه های محلمان نمی توان به مطالعه ای سوسيولوژيک دست يافت و احکامی اين چنينی صادر نمود.
3 – نيما راشدان چيز زيادی از تاريخ نمی داند.
« عرفات پديده دوران جنگ سرد است »
عرفات پديده ی دوران جنگ سرد نيست ؛ عرفات پس از پايان جنگ سرد نيز همچنان رهبری مقتدر باقی ماند. چرا که جنبش فلسطين پديده ی دوران جنگ سرد نيست. اگر نيما راشدان در مورد جنبش فلسطين و سازمان آزاديبخش فلسطين اطلاعاتی لازم دارد, مطمئنا در اروپا و در کشوری بی طرف و دمکراتيک اطلاعات بيشماری از کتابخانه ی محله قابل تهيه خواهد بود. اگر نه حتی با جستجويی در اينترنت و تايپ نام عرفات نيز اطلاعات کافی به دست خواهد آورد ؛ يقينا با مطالعه ی مطالب روزنامه نگارانِ جدی متوجه خواهد شد که سفر به مسکو و ديدار با سران شوروی برای رهبرانی در سطح عرفات نشانه ی وابستگی آنها به اين يا آن قطب جهانی نبوده است. دقيقا همانطور که سفر به امريکا و ديدار با بيل کلينتون نيز به معنی وابستگی به هيچ قطبی را در خود ندارد.
4- - نيما راشدان چيزی از آنگولا و جريان Unitaهم نمی داند.
Unita جريانی بود که دقيقا همسو و هم جهتِ نيما راشدان حرکات سياسی خود را تنظيم می کرد, اگر نيما راشدان چيز زيادی در مورد اين متحدين سياسی خود می دانست, لااقل مثال خود را در ميان رقبای Unita که به اهداف سياسی عرفات نزديک تر بودند انتخاب می کرد. متحدين Unita طی تمام سالهای موجوديتش رژيم نژادپرستِ پرتوريا در افريقای جنوبی, اسرائيل و امريکا بودند. تازه پس از کشته شدن يوناس ساويمبی در درگيری با نيروهای حکومتی بود که همراهانِ آقای Lukamba توانستند در دولت آشتی ملی وارد شود, آن هم پس از اينکه ايشان بطور علنی از مردم آنگولا برای تمام سالهای خيانت و جنايت Unita عذر خواهی کرد. نيما راشدان احتمالا چيز زيادی در مورد آنگولا و جناحهای درگير نمی داند, در غير اينصورت چنين خطای واضحی نمی کرد. برای اطلاعات تاريخیِ آقای راشدان الان ديگر سالهاست که جريان Unita در اثر بی اعتباری مفرط از ميان رفته, و از تاريخ آنگولا حذف شده است ؛ اما افرادی با گذشته ی عضويت در اين جريان ضد مردمی پس از عذر خواهیِ علنی اين جريان حتی در حکومت نيز پذيرفته شده اند.
5- نيما راشدان دروغگوست.
« عرفات رزمندگان خود را برای کشتار ايرانيان در سپاه تحت رهبری سردار قادسيه گسيل داشت»
اين جمله دروغ محض است. حتی يک سند ويک مدرک مبنی بر شرکت افرادی فلسطينی در جنگ ايران و عراق هرگز وجود نداشته است و نيما راشدان نه روزنامه نگار بلکه فقط بلندگويی تبليغاتی شده است. همکارانِ سلطنت طلب نيما راشدان طی بيست و پنج سال که از انقلاب ايران می گذرد, هر اتفاقی از جمله, انقلاب, کشتار 17 شهريور در ميدان ژاله, حمله به سفارت امريکا, درگيری با نيروهای گارد شاهنشاهی و ... را همه به نيروهای فلسطينی نسبت دادند, و مايه ی مزاح مردم ايران شدند. نيما راشدان اگر قصد دارد که روزنامه نگاری را چون شغل برگزيند, می بايست در صدور احکام دقت بيشتری نمايد, يقينا غيرجدی ترين رسانه ی خبری نيز حاضر به انتشار چنين اتهامات بی پايه ای نخواهد بود.
6- نيما راشدان اداهای روشنفکرانه درمی آورد.
« اصولا هويت اسلامی – عربی در مناطق شهری و مدرن ايران به قدری ضعيف شده است که بر رفتار سياسی شهروندان تاثير خاصی ندارد»
طی بيست و پنج سال حکومت جمهوری اسلامی کدام نمودهای هويتی جامعه ی ايرانی با هويت « اسلامی – عربی » تعريف شده است ؟ حتی حکومت اسلامی نيز تا کنون چنين قبايی بر قامت مردم ايران ندوخته است. رژيم جمهوری اسلامی از « هويت اسلامی » سخن می راند, اما حتی يک بارهم ديده نشده که هويت مردم ايران, « اسلامی – عربی » تعريف شود. نيما راشدان ابتدا می بايد که مقدمات مقولات تئوريک را فرا بگيرد, بعد به مباحث روشنفکرانه بپردازد. در واقع فرض اوليه ی اين مبحث ساخته ی ذهن نيما راشدان است. پس از اينکه اين فرض تصحيح شد, می توان در مورد حکم صادره ی ايشان به بحثی جدی پرداخت.
7- نيما راشدان عوامفريب است.
« ياسر عرفات ماليات شهروندان اروپايی را که به عنوان بودجه و برای کمک به کودکان فقير و شهروندان گرسنه غزه در اختيارش قرار می گرفت با گشاده دستی بيش از ملک فهد, بذل و بخشش می نمود. همسر و دختر 9 ساله اش در پاريس ماهانه چيزی در حدود يک ميليون دلار مستمری دريافت می کردند»
طی دوران بيماری و بستری شدن عرفات در فرانسه روزنامه ها و اخبار راديو و تلويزيونی هر روزه به موضوع عرفات و همسرش و زندگی ايشان در تبعيد پرداختند, يکی از موضوعاتی که به دفعات مورد بحث و اشاره قرار گرفت, مستمری همسر عرفات در دوران اقامت در پاريس بود. که به گواهی همه ی خبرگزاری های جهان اين رقم صد هزار دلار گفته شد, نه يک ميليون دلار, تفاوت ميان اين دو رقم نهصد هزار دلار است. يا اينکه نيما راشدان طی سالهای اقامت در سويس چيزی از سه زبان جاری و مورد استفاده در اين کشور ياد نگرفته, و يا اينکه به عارضه ی عوامفريبی مبتلاست.
8- نيما راشدان بازهم عوامفريب است.
« عرفات در تمام زندگی سياسی اش قدمی برای ارتقای ارزشهای اساسی جوامع دمکراتيک برنداشت. عرفات درست مانند سران ديگر کشورهای عربی ** چيزی از حاکميت قانون, آزادی مطبوعات, قراردادها و جوامع مدنی نمی دانست و نمی خواست که بداند.
** به استثنای قاضی ياور و اياد علاوی در عراق امروز »
برای پرداختن به اين احکام درخشان نيما راشدان می بايست کمی بيشتر کاغذ سياه کرد. يقينا اگر احمد چلبی بخت برگشته اعتماد و اطمينان وزارت دفاع امريکا را از دست نداده بود, الان ايشان در جای قاضی ياور و اياد علاوی بود و نيما راشدان هم همين نظر را در مورد او می داد.
حکومت جمهوری اسلامی از اولين حکومتهايی بود که شهروندان را مکلف و موظف به جاسوسیِ همسايگانشان نمود. طرح مالک و مستاجر از ذهن اسدالله لاجوردی و ديگر سران موتلفه درآمد ؛ بازهم حکومت جمهوری اسلامی اولين حکومتی بود که زخمی ها را تيرباران کرد ؛ تصوير تيرباران زخمی ها در سنندج توزيع جهانی شد ؛ و بازهم حکومت جمهوری اسلامی اولين حکومتی بود که توسط قاضی القضات خود, محمدی گيلانی, از راديو و تلويزيون حکومتی فتوا داد که زخمی ها را می بايست تمام کش کرد. در اين دوران نيما راشدان به گفته ی خودش توسط آقای حجاريان, يکی از پايه گذاران دستگاه اطلاعات همين حکومت و مجری اعمالی که نمونه هايی از آنها در سطور بالاتر آمد, به جمع طرفداران حکومت پيوسته بود. در سالهای بعد در اقدامی پسنديده به خود انتقادی پرسروصدا کرد و به جرم حمايت از چنين حکومتی خود را « جنايتکار » ناميد.
حالا که بزرگ شده و ديگر آن کودک 13 ساله نيست, در سن تقريبا 38 سالگی چه کسی او را به اياد علاوی و قاضی ياور علاقمند کرده ؟ چه تفاوتی ميان عملکرد نيروهای اشغالگر امريکا در عراق با آنچه رژيم جمهوری اسلامی در سالهای پيشين کرد, يعنی زمانی که هنوز نيما راشدان به اين حکومت ارادت می ورزيد, هست ؟ مگر نه اينکه آنها نيز دقيقا و طابق النعل بالنعل همان می کنند که جمهوری اسلامی در ايران کرد. تصوير کشتار زخمی های بر زمين افتاده توسط اشغالگران به همه جای دنيا مخابره شد, تصاوير زندان ابوقريب و شکنجه ی زندانيان نيز. اگر ايشان از دوستانشان خواهش کنند که روزنامه ی لوموند چهارشنبه 17 نوامبر را برايش بخوانند و در جريانش بگذارند, خواهد ديد که نيروهای اشغالگر به سنت اسدالله لاجوردی 5 شماره تلفن از طريق وسايل ارتباط جمعی اعلام نموده که مردم را به لو دادنِ همسايگانشان تشويق کند. مگر می توان برای حمايت از جمهوری اسلامی « جنايتکار» بود, اما از حکومتی که همان عملکرد را دارد حمايت کرد و خود را مطهر و پاکيزه دانست و فخر فروشی نيز کرد ؟
« پاره ديگر « مقاومت خلق عراق » شهرک 15 هزار نفری فلوجه بود, که ساکنان سنی مذهب آن ستون فقرات استخبارات, مخابرات و گاردهای ويژه رژيمی را تشکيل می دادند که مسئول قتل نيم ميليون مخالف سياسی, قومی در دوران سياه صدام حسين است » ( Good bye Lenin ! )
الف- تصورش را بکنيد تمام ساکنان يک شهر کارمندان و ماموران اطلاعاتی حکومتی باشند ! آيا تا کنون روزنامه نگاری که بويی از جديت برده باشد, ديده ايد که چنين ادعايی کند ؟ آيا اين نشانه ای از پارانويا نمی تواند باشد ؟ يا اينکه فقط بلندگوی تبليغاتی راست افراطی بين المللي چنين ادعايی را برای توجيه کشتار ساکنان يک شهر می تواند تکرار کند ؟
ب – طی بيش از دو دهه « دوران سياه صدام حسين» به ادعای اثبات نشده ی نيما راشدان نيم ميليون نفر توسط گاردهای ويژه که متشکل از ساکنان شهر فلوجه است, کشته شده اند ؛ اما تنها طی 19 ماه حکومت دمکراتيک اهدايی بوش و علاوی صد هزار نفر به هلاکت رسيده اند. اين رقم را نيز در صورت مطالعه ی روزنامه ها خواهد يافت. احتمالا به اين طريق ديری نخواهد پائيد که مردم عراق هم , مثل آقای راشدان کفن دزد اولی را شامل دعای خير خود کنند.
9- نيما راشدان هتاک است.
« جوان ايرانی خرد و کلان عالم را با ترازوی دمکراسی می سنجد. قهرمانان او ايمره ناگی, واتسلاو هاول, لخ والسا و ديگرانی اند که برای انتخابات و نظام سياسی رقابتی کوشيده اند»

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نيما راشدان چيزی از واتسلاو هاول و ايمره ناگی نمی داند, اگر می دانست به خود اجازه نمی داد که با مقايسه ی آنها با اياد علاوی چنين توهين ناروايی بر آنها روا دارد. کدام يک از آنها عربده کشی و چاقو کشی برای حزب حاکم را در کارنامه ی عمل خود دارد, کدام يک به خدمت سازمانهای اطلاعاتی حکومت وقت درآمده است ؟ کدام يک از آنها در مهاجرت به خدمت سازمانهای اطلاعاتی خارجی درآمده اند ؟ ميزان محبوبيت کدام يک در کشور خود معادل ميزان نفرت عمومیِ مردم عراق از اياد علاوی است ؟ او اگر قصد مقايسه دارد, اتفاقا نمونه های اياد علاوی را نه کنار واتسلاو هاول, بلکه کنار آقای دکتر حسين الله کرم خواهد يافت. هر دو عربده کش و چماق به دست دانشگاهی بوده اند. حسين الله کرم در چادر وحدت مقابل دانشگاه تهران, اياد علاوی در دانشکده ی پزشکی بغداد. هر دو سرسپردگان قدرت حاکم بوده اند, هردو از وابستگی های حکومتی خود استفاده نموده اند تا به مقام و موقعيتی دست يابند, هردو از رانت حکومتی برای دست يابی به مدرکی تحصيلی بهره برده اند و جالب اين که هردو نيز دکتر شده اند !
9- نيما راشدان نژادپرست است.
او از اعراب متنفر است, شايد چون در برابر « مسائلی جزئی نظير حمله به عراق » عکس العمل نشان می دهد, شايد چون جوان اسرائيلی هم مثل خود ايشان اهل « ترانس موزيک و آبجوی هاينکن ...» است, و جوان عرب در سن و سالی حدود 38 سال مثل آقاي راشدان فقط دی جی تيستو و اکستازی راضی اش نمی کند. فلسطين برای او اين تصوير است «جايی که هر ماه چند مسلمان فلسطينی را به اتهام ثابت نشده همکاری با اسرائيل می کشند, پوست می کنند و چند روز از پا در مقابل ساختمانی آويزان می کنند » اين همان نصويری است که حسين شريعتمداری از کردستان ايران در اختيار نهاد. که اتفاقا کردهای و اعراب ايران هم هر دو چفيه بر سر و گردن دارند, همان که از نظر نيما راشدان « مظهر نفرت در جامعه ی مدرن ايران است ». نيما راشدان اينقدر شيفته ی اسرائيل است که هر چه را دلش خواست به عنوان واقعيت تاريخی به خورد ديگران می دهد ؛ « آموزه های 2500 ساله تا امروز به ما می گويد در« در سراسر تاريخ هيچ دو موجوديتی به اندازه ايرانيان و يهوديان منافع ملی مشترک نداشته اند » اين آموزه های 2500 ساله به آقای راشدان نگفته است که اتفاقا يهوديان پس از 3000 سال به اسرائيل سرزمين موعود خود بازگشته اند, بخش عمده ی اين اسرائيلی هايی که آقای راشدان با آنها « منافع ملی » مشترک دارد, اصلا از اهالی خاورميانه نيستند, بلکه اروپايی اند ! و يا شاهکار تاريخی ديگر نيما راشدان که از آن به عنوان « حقيقت» نام می برد : « يهوديان اسرائيلی ايرانی به سرزمين 2500 ساله مادری خود يعنی ايران ... عشق می ورزند».
10 – نيما راشدان ضد انقلاب است.
نيما راشدان هراسان از هر نوع تحول و انقلاب است. در ذهن کوچک او انقلاب توطئه ی چپ هاست, پس به شکلی افراطی ضد کمونيست و ضد هر نوع تحولِ اجتماعی است. چيزی از تاريخ نمی داند, از دمکراسی نيز. دمکراسی او به اين طريق تعريف می شود : « فلسطينيان بدون ياسر عرفات, حماس, حزب الله, سوريه و جمهوری اسلامی ايران سالهای سال پيش به حقوق برابر با ساير ملل دست می يافتند. » و تصويرش از اين حقوق برابر نيز به اين شکل است :
« چشمها را بايد شست, تنها قدری آنسوتر شهروندان کرده جنوبی اند که به يمن حضور نظاميان امريکا 25 برابر همسايه شمالی و قحطی زده خود, درآمد سرانه دارند.»
در فرهنگ نيما راشدان ميان سرسپردگی به « حضور نظاميان امريکا » و « قحطی زده » گی در شمال و يا « حماس, حزب الله, سوريه و جمهوری اسلامی» هيچ راه ديگری ميانه ی ديگری وجود ندارد. حال اگر حاملان اين دمکراسی ادعايی بيش از صد قطعنامه ی سازمان ملل متحد را زير پا گذاشته باشد ؛ بيش از پنجاه مورد نقض قوانين بين المللی و حقوق بشر با وتوی دولت امريکا از محکوميت های سازمان ملل متحد رهايی يافته باشد ؛ اگر روزانه چندين کودک فلسطينی را به گلوله ببندد ؛ اگر در اکثر نقاط جهان توسط ماموران سازمان موساد به عمليت ترور مخالفين سياسی خود دست زده باشد و ... همچنان از جانب نيما راشدان « تنها دمکراسی آزاد و انتخابی خاورميانه» نام می گيرد.
نيما راشدان هنوز در فضای جنگ سرد زندگی می کند, پارانويای شبح سرخ راحتش نمی گذارد. در هراس از هر تحولی که او را محروم از اکستازی و دی جی تيستو کند به هر ترقی خواهی در عرصه ی تاريخ نام کمونيسم مي دهد. نيما راشدان ضدانقلابی است که از پررويی بهره ای بيش از ديگران دارد. طفلک راشدان ! چه زود جوانمرگ شد ! ( با عاريت از بيژن جزني )

جمعه 29 آبان 1383
سيامند
[email protected]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14652

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نيما راشدان، روزنامه نگاری ارزان! سيامند' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016