مخالفان طرح فراخوان رفراندم با تمام قوا و انرژي تبليغاتي خود سعي دارند اينگونه وانمود كنند كه گويا اين طرح رفراندم مبارزان آزادیخواه را به دو بخش موافق ومخالف با خود تقسیم نموده وآنها را رو درروی هم قرارداده است. بعقيده من اين ادعا نادرست مي باشد و چنين برداشتي از مكانيسم و علل صف آرايي نيروهاي اپوزيسيون در رابطه با طرح رفراندم بسيار ساده لوحانه و ابتدايي مي باشد. البته به استثناء گروه كمي از هموطنان مخالف اين طرح ، كه بنده براي آنان حداكثر احترام را قائلم، بايد آشكارا ديد و واقعبينانه اعتراف كرد كه در حقيقت اين طرح شكاف تاريخي موجود بين آزاديخواهان ، سياسيون گشاده نظر، كثرت گرايان و نيروهاي دمكرات مقيد به اعلاميه جهاني حقوق بشر از يك طرف ، و انحصارگران ايدئولوژيكي و معتقدين به رفتار و كردار استصوابي از نوع راست و چپ افراطي از طرف ديگر را آشكار كرده است. همانگونه كه در اين مقاله روشن خواهد شد، اين صف آرايي ها و مخالفت ها در مورد ماهيت و يا چگونگي انجام رفراندم نيست بلكه بر سر اصل كثرت گرايي و برسميت شناختن حقوق ديگران مي باشد.
در طي دو دهه اخير اكثر ايرانيان آزاديخواه همواره از خود و ديگران پرسيده اند كه چرا نيروهاي اپوزيسيون در خارج هماهنگ و همسو نمي شوند. با توجه به دشمني هاي تاريخي و موضع گيري هاي سازماني و شخصي نيروها و افراد برجسته در طيف هاي مختلف اپوزيسيون، اين آرزوي ديرينه ظاهرا به سرابي بيشتر مي نمود تا به يك امكان شدني. اما شد آنچه كه دشمنان آزادي و دمكراسي آرزو مي كردند كه هرگز نشود. حمايت يكجانبه و پشتيباني نيروهاي متضاد و مختلف از طرح فراخوان رفراندم زلزله اي سياسي محسوب مي شود كه بسياري را در خواب غافلگير كرده و عده اي را نيز وادار نموده تا با همان "شورت خواب" و "زيرپوش" از درون بناي سست ودر حال فروريزش خود عجولانه بگريزنند و غافلگيرانه در ملاء عام ظاهر شوند و ماهيت انحصارگرانه و يا خودمحوري طلبانه خود را به نمايش عمومي بگزارند. دو موضوع در مورد اين طرح رفراندم قابل بررسي مي باشند. موضوع اول مربوط به چگونگي و اهميت گستردگي وسيع طيف هاي مختلف حمايت كننده از طرح رفراندم در داخل و خارج از كشور مي باشد. موضوع دوم به كم اهميت بودن و يا عدم وجود استدلال و برهان منطقي و علمي در بين بسياري از مخالفين طرح رفراندم مرتبط مي باشد.
بعقيده من نود در صد آنانيكه مي بايد ، تا اين مرحله و با توجه به امكانات موجود، از اين طرح حمايت مي كردند، تا بحال حمايت كامل و يا مشروط خود را اعلام داشته اند. ده درصد ديگر نيز بزودي به بقيه خواهند پيوست. البته اگر چه ليست رو به افزايش بيست و هفت هزار نفري امضاء كنندگان اينترنتي ارزش سمبليك دارد، اما مهمتر از آن پيوستن انجمن ها و تشكلات دانشجويي ، دانش آموزي، معلمان، كارگران و غيره به اين جنبش نوپا و فراگير مي باشد. در روزهاي اخير شاهد بوده ايم كه بسياري از انجمن هاي دانشجويي در دانشگاههاي مختلف ايران پيوستن فعال خود را به اين جنبش اعلام نموده اند. اين تازه از نتايج سحر است ، باش تا صبح صادقت بدمد.
اجازه بدهيد تجزيه و تحليل كوتاهي بر روي مخالفان اين طرح داشته باشيم. عده اي بر اين باور هستند كه گويا تعداد مخالفان اين طرح زياد تر از حد انتظار مي باشد ، و اين شبهه را بوجود آورده است كه انگار حاميان اين طرح از گستردگي حيطه و شمار مخالفين نا اميد و يا غافلگير شده اند. البته اين باور غلطي مي باشد كه مخالفان طرح رفراندم سعي در ترويج آن دارند. معرفي و مطرح كردن عمومي اين طرح عليرغم كاستي ها و كمبودهاي گوناگون با موفقيت انجام شد. از آناني كه انتظار حمايت مي رفت ، تا به حال نود درصد حمايت كرده اند؛ و از آناني كه انتظار مخالفت مي رفت، اكثرا مخالفت كرده اند. حال بايد ديد كه مخالفان اين طرح چه كساني هستند و چرا و دقيقا با چه دليلي با اين طرح مخالف هستند.
طيف اول نيروهاي چپ كمونيستي و انقلابي مي باشند كه به سازمانهاي نظير راه كارگر ، چريكهاي فدايي خلق و غيره تعلق دارند. اين نيروها مدتي پيش در پاريس جنبش جمهوريخواهان لائيك و دمكرات را تشكيل دادند. اكثر اينان دنباله رو ايدئولوژي كمونيستي و يا سوسياليست افراطي مي باشند و معتقدند كه جمهوري اسلامي بايد با قهرانقلابي سرنگون شود. بنده حدود شش ماه پيش در لندن از آقاي مهرداد باباعلي ( يكي از مسئولان اين طيف) مشخصا پرسيدم كه آيا طيف آنان حاضر است با بقيه طيف هاي مقيد به اعلاميه جهاني حقوق بشر هماهنگي و يا همسويي موقتي بكند. ايشان يصراحت جواب دادند كه با طيف مشروطه خواهان و طرفداران سلطنت هرگز ! هرگز ! هيچوقت !. در نتيجه اين طيف با ايدئولوژي حذفي و انحصاري خود ، خود را از اين جنبش حذف كردند و اعلام نمودند كه با اين گونه ائتلافات بورژوايي و كمپرادوري مخالف هستند. اين موضع اين رفقا از بدؤ تشكيلشان بوده است. مخالفت اينان هيچ چيز را تغيير نداده است. اين رفقا نيز همانگونه كه از آنان انتظار مي رفت عمل كردند. ما هرگز از افراد و يا جرياناتي كه قوائد بازي دمكراتيك و آزادمنشي مبتني بر اعلاميه جهاني حقوق بشر را قبول ندارند و اصرار به نفي و دفع غير خودي ها دارند، انتظار نداشتيم و نداريم كه به ما بپيوندند. حال عدهاي مي خواهند بگويند كه طرح رفراندم صد در صد موفق نبوده چون جرياناتي نظير اينان مخالف آن از آب در آمدند. با اين افراد بايد گفت كه نه ! آقا و يا خانم منتقد ! . اين گونه جريانات از همان بدو پيدايش ايدئولوژيكي و يا چريكي خود با منشور جهاني حقوق بشر علاقه چنداني نداشته اند و ندارند. كشتن و كشته شدن براي تاسيس ديكتاتوري پرولتاريا چه سر سازشي دارد با منشور جهاني حقوق بشر و ميثاق هاي الحاقي آن.
طيف دوم نيروهاي دو آتشه اي هستند كه تا بحال خود را سلطنت طلب معرفي مي كردند. تعداد آنان اندك است اما امكانات تبليغي فراواني در دست دارند. اكثر آنان در امتداد شكاف زلزله اي سينت آندرئيا زندگي مي كنند كه با ايران بيست هزار كيلومتر فاصله دارد و بدليل يازده و نيم ساعت تفاوت زماني با ايران، هنگامي كه مردم در ايران بيدار هستند ( روز) ، در آنجا شب است و اين جماعت در خواب شيرين خود هستند. هر وقت كه اينان بيدار مي شوند تا چيزي بگويند ، مردم در ايران از خستگي و زجر زندگي روزمره سر بر بالين مي گزارند و يا در كارتونها شبهاي سرد زمستاني را سپري مي كنند. با توجه به اين فاصله هاي زماني و مكاني، تعجب آور نيست كه حرف اينها را در ايران كسي نمي فهمد. اين گروه خود را مطيع و طرفدار وارث تاج و تخت ايران شاهزاده رضا پهلوي مي دانستند. اما بعد از حمايت شاهزاده رضا پهلوي از طرح فراخوان براي رفراندم، اين گروه افراطي ناگهان شورش كرده و كميته هاي ضد رفراندم تشكيل داده اند. بر طبق شايعات مندرجه در لس آنجلس ، اين گروه قرار است كه بزودي شوراي سلطنت تشكيل دهند و صور اسرافيل را بعنوان نماد واقعي سلطنت و جانشين بر حق داريوش و كوروش انتخاب كنند. اين طيف معتقد است كه اين طرح رفراندم توطئه سياه ( رژيم آخوندي) و سرخ ( كمونيست ها و جمهوريخواهان) مي باشد. متاسفانه در ذهن اين گروه دايي جان ناپلئوني همه چيز توطئه سياه و سفيد است كه توسط دست هاي نامريي در لندن طرح ريزي شده است. اينان حتي بر عليه شاهزاده رضا پهلوي نيز قيام كرده اند ، حال چطور با بقيه مي توانند بسازند ! خدا مي داند. هيچكس در هيج كجاي دنيا و در هيچ مقطعي از زمان انتظار همسوئي و يا هماهنگي با اين گروه تند و انقلابي (نظامي) نداشته و ندارد. از نظر اين گروه افراطي راست ، حتي بقيه مشروطه خواهان خائن و مستحق مجازات هستند ، تا چه برسد به ديگران.
طيف سوم حاميان جمهوري اسلامي و طرفداران قانون اساسي آن مي باشند. اين گروه شامل مسئولين رژيم، رئيس جمهور و برادرش ، مغز متفكر رژيم آقاي حجاريان، جلاد كردستان و بقيه اصلاح طلبان ( داخلي و خارجي) مي باشد. هيچگونه انتظار همسوئي و يا هماهنگي از جانب مسئولين و يا وابستگان اصلاح طلب رژيم در كار نبوده و نيست. در نتيجه مخالفت آنان با اين طرح رفراندم امري است طبيعي و مورد توقع!. البته من معتقدم كه افراد زيادي كه هنوز هم توهم اصلاحات رژيم را در سر مي پرورانند، دير و يا زود از بدنه رژيم جدا خواهند شد و به مخالفت تمام عيار با رژيم خواهند پرداخت و به احتمال زياد به صفوف همرزمان فراخوان رفراندم ساختار شكن خواهند پيوست. در طي بيست و شش سال گذشته اينان با منشور جهاني حقوق بشر دشمني و عناد مي ورزيدند.
در اينجا لازم مي دانم كه اشاره اي هم به تهديدات جلاد كردستان بكنم. وي در مقاله اخير خود از ضعف و غفلت بيانه نويسان در رابطه با نيروي تخريب گر ناسيوناليسم قومي سخن گفته و بطور غير مستقيم هشدار داده است كه يا ايهااالناس بپا خيزيد طرح فراخوان رفراندم ايران را بخطر انداخته است. بنده بعنوان يك بلوچ سال 1358 را خوب بخاطر دارم و مردم كرد نيز اين فرد را خوب مي شناسند. بيست و پنج سال گذشت، اما شيوه دروغگويي و عوامفريبي اين مرد و همپالگي هايش عوض نشده است. آنوقت مي گفتند ايهاالناس بپا خيزيد كه اسلام در خطر است. متاسفانه و يا خوشبختانه ، اينك خودشان هم درك كرده اند كه تاريخ مصرف شعار "اسلام در خطر است" گذشته است. حال امت را تبديل به ملت كرده اند و شعار "ايران در خطر است" را مطرح مي كنند. البته اين سخن را آقاي يونسي وزير اطلاعات حدود دو سال پيش بعد از تشكيل جبهه متحد بلوچستان ايران، در زاهدان مطرح كردند. ما نيز از نقشه هاي اطلاعات و سپاه در مناطقي مانند بلوچستان و كردستان مطلع هستيم. مثلا در بلوچستان رژيم با استفاده از رقابت ها و تضاد هاي عشيرتي بيش از هفتاد هزار نفر را تحت پوشش بسيج عشايري مسلح كرده و موفق شده با سياست "تفرقه بينداز و حكومت كن" مردم را بر عليه يكديگر سرگرم كند. البته بنده دقيقا نمي دانم كه منظور مسئولين جمهوري اسلامي از اينگونه تهديدات چيست؟ آيا مي خواهند ملت ايران و اپوزيسيون را شانتاژ و تهديد كنند كه اگر قرار است ما (جمهوري اسلامي) برويم ، قبل از رفتن كاري خواهيم كرد كه مثلا بلوچستان و يا كردستان شورش كنند و خواهان استقلال شوند؟. بايد به اين آقايان بگويم كه كور خوانده ايد. نه تنها كور خوانده ايد بلكه كور و بيسواد هم هستيد كه امضاء اعضاي حزب دمكرات كردستان ايران و جبهه متحد بلوچستان ايران را در اعلاميه حمايت از طرح فراخوان رفراندم ببينيد. مبارزه مردم كرد و بلوچ و غيره نه تنها مبارزه اي مشروع و بحق بلكه بخشي لاينفك از مبارزه مردم آزاديخواه ايران است كه براي نيل به دمكراسي و آزادي و مساوات و برابري گام بر مي دارد زيرا كه منشور جهاني حقوق بشر و به بخصوص ميثاق هاي الحاقي آن نظير ميثاق حقوق افراد متعلق به اقليتهای ملي نژادی مذهبی و زبانی مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد طی قطعنامه شماره ۱۳۵/۴۷، مورخ ۱۸ دسامبر هزار و نهصد و نود و دو ميلادي؛ و همچنين ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي سازمان ملل متحد مصوبه 16 دسامبر1966 ، پايه و بنيان اين فراخوان هستند. تهديدات مقامات جمهوري اسلامي براي تجزيه ايران و خدشه دار كردن مبارزات بر حق محرومترين مردمان اين خاك و بوم ( كرد و بلوچ و غيره) بايد در يك مقاله اختصاصي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. اگر در آينده نزديك فرصتي پيش آمد، بنده بطورمشخص به آن خواهم پرداخت
طيف چهارم: در اين طيف افرادي قرار دارند كه فقط براي مطرح كردن خود به مخالفت پرداخته اند. بعنوان مثال از آن پير مرد پاريس نشين مي توان نام برد كه از جبهه ملي اخراج شده است و اينك دست بدامان كانال تلويزيوني به اصطلاح آزادي ( تلويزيون صور اسرافيل) در لس آنجلس كه شديدا با مصدق و جبهه ملي دشمني داشته و دارد، شده است. مثال بارز ديگر آقاي اسماعيل نوري علاء مي باشد كه خود را دكتر سياسي اجتماعي پنداشته و همه موضوعات را در زير چاقوي جراحي خود تشريح مي كند. وي اخير فراخوان رفراندم را به " دعوت عمومي به يك ميهماني" تشبيه كرده است ، بدون آنكه ميهمانان بدانند دعوت براي چيست و يا دعوت كننده كيست و يا بقيه دعوت شدگان چه كساني هستند؟ وي اعلام داشت كه هرگز به چنين ميهماني نخواهد رفت. بنده نمي دانم كه ايشان دكتراي خود را در چه زمينه اي كسب كرده اند. اميدوارم كه از دانشكده فنون سفسطه نباشد. واقعيت اين است كه آقاي نوري علاء خوب مي دانستند كه موضوع ميهماني چيست و بقيه ميهمانان (از جمله همكاران نزديك وي) چه كساني هستند و دعوت دهنده چه كسي و يا كساني مي باشند. همه اين را مي دانستند و مي دانند. اما آنچه را كه همه نمي دانستند و نمي دانند دليل اصلي و واقعي عدم حضور اين آقا در اين ميهماني است. دليل اصلي ( و تنها دليل) شركت نكردن آقاي نوري علاء در اين به اصطلاح ميهماني عمومي و مخالفت عصبي و هيستريك ايشان اين است كه ايشان دعوت نشده بودند. وي كه حداقل انتظار دريافت يك دعوتنامه وي يا يك تلفن از طرف صاحبان ميهماني را در سر مي پرورانده بود، ناگهان سرخورده و پريشان در بيابان مخالفت جامه از تن مي درد و اينگونه وانمود مي كند كه عقل كل است و . . . .. حقيقت اين است كه ايشان با مخالفت با اين طرح مي خواهد خودش را مطرح بكند. مخالفت اينگونه افراد از همان اول محرز بود. اين نوع افراد هرگز براي مردم كار نكرده اند بلكه با عوامفريبي كار خود را بنام مردم عرضه كرده اند. اينها در عمل آزاديخواه نيستند بلكه خودخواه هستند ، محور فعاليت اينان منافع ملي و مردم نيست بلكه مطرح شدن خودشان بهر طريقي كه باشد. اشتباه نشود ! بنده همه شخصيت هاي مخالف را جزوه اين طيف قرار نمي دهم.
طيف پنجم: تعداد كساني كه به اين طيف تعلق دارند بسيار كم و محدود مي باشد. اين گروه شامل مردم عادي و بعضي از شخصيت هاي قابل احترام ايراني هستند. عليرغم مخالفت اين تعداد انگشت شمار از شخصيت ها ، ارج و احترام آنان در قلب ملت ايران همچنان باقي است زيرا مخالفت اينان از يك ديدگاه خودمحوري، تنگ نظري و فرصت طلبانه نيست. وقتي صحبت از شكاف بين آزاديخواهان مخالف و موافق طرح رفراندم مي شود بايد روشن كنيم كه اگر منظور از آزاديخواهان مخالف اين گروه بسيار كوچك ولي محترم مي باشد، بنده موافقم كه اختلاف نظر بين دهها هزار نفر آزاديخواه موافق طرح رفراندم از يك طرف و تعداد انگشت شماري از آزاديخواهان از طرف ديگر وجود دارد. اگر چه تعداد قطره اي اينان در مقابل درياي ملت ايران بسيار ناچيز است ، اما در كيفيت وعمل به مخالفان آزاديخواه بايد ارج و احترام گزاشته شود. زيرا همين مخالفان هستند كه مي توانند اشتباهات و كجروي هاي ما را به ما گوشزد كنند. جامعه بدون مخالف يعني يك جامه مرده و پوسيده استبدادي.
به استثنا گروه كوچكي كه به آن در بالا اشاره نمودم، فراخوان طرح رفراندم شكافي بين آزاديخواهان بوجود نياورده ، بلكه شكاف عميق و تاريخي موجود بين آزاديخواهان مقيد به منشور جهاني حقوق بشر كه حاضرند حقوق خودي (به اصطلاح محرم) و غير خودي ( به اصطلاح نامحرم) را محترم شمرده و يك منفعت بزرگتر و ملي ( منافع ملي) را بر منفعت سازماني و يا شخصي خود ارجحيت دهند از يك طرف و انحصارطلباني كه با انديشه استصوابي پيش شرط هر عملي را حذف مخالفان و رقباي سياسي خود مي دانند، نمايان كرده است. آري ! هموطنان ! بحث هاي آكادميك بر سر حقيقي و يا حقوقي بودن رفراندم ، و اينكه يك صفحه فراخوان چرا مواد قانون اساسي آينده ( جدايي دين از سياسيت ، فدراليسم ، جمهوريت و غيره) را مشخص نكرده ، همگي ظاهر قضيه هستند. واقعيت امر اين است كه اين گروههاي به اصطلاح ضد رفراندم با يك جمله و يا جملاتي از فراخوان و نحوه و زمان برگزاري و يا عدم برگزاري رفراندم مخالف نيستند . مشكل اصلي اينان اين هست كه نمي توانند با ديگران ( مخالفان و رقباي خود) بر سر يك ميز بنشينند و يا امضاي خود را در كنار امضاي آنان بگزارند. اصل قضيه اين است ، يا وگرنه ما چه كاره هستيم كه مي بايد اصول قانون اساسي و فرم نظام آينده را تعيين كنيم. چه بخواهيم چه نخواهيم در نهايت اين مردم ايران هستند كه تكليف همه اصول و حتي تكليف خود ما را روشن خواهند كرد.
رفتار بسياري از مخالفان طرح رفراندم سوال برانگيز است. اگر علل مخالفت آنها را بدقت گوش كنيم مي بينيم كه آنها با تصورات غلط و سوءتفاهم هاي ناشي ازخود بزرگ بيني، توانايي شنيدن و درك سخنان غير خودي را ندارند. حال با چه متد و روشي بايد به اين افراد و جريانات از خود راضي تفهيم كرد كه:
اين فراخوان پيش نويس قانون اساسي آينده نيست
عدم درج يك مطلب و يا يك اصل دال بر مخالفت با آن اصل نيست ( مثلا اصل جدايي دين و دولت يا مشخص نمودن نوع نظام)
مواد مندرجه در اين فراخوان آيات آسماني نيستند كه غير قابل تغيير باشند
اين يك فراخوان ملي ( يعني براي همه مردم ايران) است. لطفا آن را با يك فراخوان جناحي اشتباه نگيريد.
در پايان مايلم اين مقاله را با سخنان ناصر زرافشان اين مبارز در بند به پايان برسانم. بنده در مقاله قبلي خودم ( دو هفته پيش) بسياري از اين مسائل را كالبد شكافي كردم و مشخص نمودم كه اين رفراندم در حكومت جمهوري اسلامي صورت نمي گيرد. ناصر زرافشان مي گويد:
اين را هر كودك دبستانی میداند كه رفراندوم در شرايط حاكميت يك حكومت مطلقه قابل اجرا نيست و در ميان امضاء كنندگان اين فراخوان هم كسی تا اين حد خام نيست كه تصور كند با چند كليك رژيمی دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت، اما آنچه ظاهرا برخی از «صاحبنظران» اجتماعی ما نمیدانند يا درك نمیكنند اين است كه تبديل خواستهای مثل يك همهپرسی به يك شعار ملی و اتحاد حول اين شعار و اثبات آماری عدم مشروعيت يك حكومت، همچنين اثبات وجود يك تمايل وسيع ملی - مردمی برای تغيير، فینفسه و در همين حد، میتواند بعنوان گامی برای متحد ساختن نيروهای مختلف سياسی برای يك هدف مقطعی عمل كند كه مرحله نخستين و ضروری هر گونه تحولی را – صرف نظر از روشهای تحقق آن تحول- تشكيل میدهد. ناص زرافشان ادامه مي دهد: برخی تلويزيونهای لسآنجلسی و پادوهای آنها در داخل، از آنرو به فراخوان میتازند كه آلوده اين خرافه عاميانه و شرمآورند كه "ناجی" بيگانه قرار است بيايد و آزادی و دموكراسی را به آنها هديه كند، و به هر حركتی كه مخلّ دنيای خيالی و بختهای آينده آنان باشد، عناد میورزند.
برخی متولیّان گورستانهای متروك و كهنه سياسی گذشته نيز به فراخوان رو ترش كردهاند زيرا در دنيای دونكيشوتی توهمات خود، گمان میكنند بايد مبداء نصفالنهار تحولات جامعه را از محفل آنها آغاز كنند.
در اين ميان اصلاحطلبان سابق نيز برآشفتهاند كه چرا جنبش دانشجوئی و بطور عمومیتر مردم از آنان رويگردان شدهاند و برای ادامه سياستهای شكست خورده گذشتهشان، از آنان حمايت نمیكنند. اما هيچ يك از اينان نمیگويند با توجه به شرايط و بحران حاضر چه بايد كرد و راهكار سياسی آنان چيست و جز آنچه در بالا احصاء شد، گزينه ديگری وجود دارد؟
دكتر عبدالستار دوشوكي
[email protected]