جنبش هاى دانشجويى همواره پيشتاز حركت هاى مردمى بوده اند، آگاهى دانشجويان، عدم وابستگى آنها به قدرت و ثروت، آزاد بودن از مسئوليت هاى زندگى، آرمانگرايى، انرژى و شور و نشاط جوانى ويژگى هاى بارز و ثابت دانشجويان است. جنبش دانشجويى ايران نيز از اين ويژگى ها مستثنا نبوده و نيست اما برخى تغييرات كيفى صورت گرفته در اين جنبش فاصله هايى را بين سران و بدنه آن ايجاد كرده است. هر چند كه تحولات اخير مى رود تا به نوعى فاصله هاى به وجود آمده را پر كند. قبل از انقلاب، دانشجويان دانشگاه ها به سه گروه تقسيم مى شدند. گروهى كه ظاهر مذهبى آنها نشان از تعلق فكرى شان به ايدئولوژى اسلامى داشت. گروه دوم كه فاقد ظواهر مذهبى بود ولى ساده پوشى و وقار دختران و ظاهر پسرانشان حاكى از علقه هاى فكرى و سياسى آنها به ويژه به ايدئولوژى كمونيسم و سوسياليسم است. البته فضاى سياسى در آن زمان اجازه نمى داد كه اين دو گروه آزادانه و علنى به طرح افكار و ايده ها و مواضع سياسى خود بپردازند. گروه سوم نيز دانشجويانى بودند كه تنها براى تحصيل علم و پس از آن كار و تشكيل زندگى وارد دانشگاه شده و معمولاً هدفى سياسى را دنبال نمى كردند. در هر دانشكده علاوه بر كتابخانه رسمى، دو كتابخانه كوچك دانشجويى هم وجود داشت كه متعلق به آن دو گروه سياسى بود.
معمولاً دانشجويان مذهبى وارد كتابخانه دانشجويان چپ نمى شدند و آنها هم متقابلاً كارى به كتابخانه اسلامى نداشتند. رابطه اين دو گروه بسيار سرد و بعضاً رقابتى بود. چنانكه شروع سال تحصيلى زمان افزايش فعاليت اين دو گروه براى جذب دانشجويان جديد بود. جوانان مذهبى از اين كه مذهب، خدا، پيامبران و اديان توسط گروه مقابل نفى مى شد، فاصله اى عميق و غيرقابل پر شدن بين خود و آنها احساس كرده و با توجه به آموزه هاى مذهبى از نوع اعتقادات گروه مقابل وحشت داشتند. دانشجويان چپ نيز متقابلاً دانشجويان مسلمان را به لحاظ تاريخى «خرده بورژوا» و متعلق به «طبقات زوال پذير تاريخى» مى دانستند و از اين جهت خود را در جايگاه برترى كه متعلق به «طبقات جاويد تاريخ» يعنى كارگران و كشاورزان بود، قرار مى دادند و دلشان براى «خرده بورژواها» مى سوخت. در «كتابخانه اسلامى» قرآن، نهج البلاغه، كتاب هاى دكتر على شريعتى و ساير كتب مذهبى كه روح ايثار، فداكارى، شجاعت و شهادت و... را در دانشجويان برمى انگيخت، زينت بخش قفسه ها بود. در كتابخانه دانشجويان چپ كه نام آن «كتابخانه دانشجويى» بود، كتاب هايى از چه گوارا، فيدل كاسترو، سيهانوك و... خودنمايى مى كرد.
هر چند كه كتاب هاى ماركس، انگلس، لنين و جزوه هاى گروه هاى مبارز چپ داخلى نيز دست به دست مى گشت. كتاب هايى كه با مطالعه آن توسط دانشجويان باز هم روح فداكارى، ايثار و حمايت از طبقات ضعيف نظير دهقانان و كارگران و مخالفت با سرمايه داران تقويت مى شد. هر دو گروه دانشجويان با وجود اعتقاد به دو ايدئولوژى كه در مبانى فكرى با يكديگر در تضاد بودند وجوه مشترك زيادى هم داشتند. مخالفت با قدرت و ثروت سرمايه داران از جمله اين وجوه مشترك بود. لذا اگر نگوييم دانشگاه ها محل تشكيل و پرورش گروه هاى سياسى مسلحانه عليه رژيم شاه بودند، حداقل بسيارى از گروه هاى سياسى اعضاى خود را از ميان دانشجويان برمى گزيدند زيرا از نظر آنها دانشجويان از شجاع ترين و ايثارگرترين اقشار جامعه بوده و بهتر مى توانستند زندگى مخفى، دستگيرى، شكنجه و زندان را تحمل كنند. كما اين كه بسيارى از زندانيان سياسى قبل از انقلاب را دانشجويان مبارز تشكيل مى دادند.
براى اين دو گروه دانشجويان، كلماتى نظير استعمار، استثمار و استبداد معناى مشتركى داشت. هر دو گروه جنبه هاى سلحشورانه ايدئولوژى هاى خود را مورد توجه قرار مى دادند. اگر مسلمانان حضرت على(ع)، عمار، ياسر، امام حسين(ع) را داشتند. گروه مقابل نيز چه گوارا، سيمون بوليوار و خسرو گلسرخى را مثال مى زدند. اگر دانشجويان مسلمان گروه «خداپرستان سوسياليست» را تشكيل مى دادند، خسرو گلسرخى ماركسيست نيز در دفاعياتش در دادگاه نظامى حضرت على(ع) را «نمونه والاى يك انسان سوسياليست» مى خواند. الگوى مورد قبول دانشجويان اعم از طيف مذهبى و چپ كسانى بودند كه با ظلم و جور حاكمان مبارزه كرده و در اين راه به شهادت رسيده بودند. اين دو طيف در مواضع عدالتخواهانه خود مرزهاى بسيار مشتركى داشتند، خواسته هايى نظير رفاه مادى و كسب مقام، آرمان اين دانشجويان نبود. فداكارى، ايثار، گذشت، تلاش براى خوشبختى آيندگان و در يك كلمه «آرمانگرايى» ويژگى بارز دانشجويان در آن برهه از زمان بود.
اگرچه پس از سرنگونى رژيم شاه و از بين رفتن دشمن مشترك، ميان اين دو گروه دانشجويان با يكديگر و در درون هر يك از آنها، تضادهاى شديدى بروز كرد ولى بى ترديد درس فداكارى و گذشتى را كه دانشجويان در طى دوران تحصيل و مبارزه آموخته بودند در قبل و در جريان پيروزى انقلاب اسلامى و پس از آن در جبهه هاى جنگ عراق عليه ايران به خوبى پس دادند. پس از انقلاب با حذف گروه هاى چپ و ماركسيستى از صحنه سياسى ايران و خروج اكثر آنها از كشور، اين گروه هاى اسلامى بودند كه فضاى دانشگاه ها را با توجه به استقبال شديد مردم و جوانان از پيروزى انقلاب اسلامى در اختيار گرفته و تاكنون با گذشت ۲۵ سال هنوز هيچ گروه ديگرى با ايده هاى متفاوت از انجمن هاى اسلامى در دانشگاه ها تشكيل نشده است. قبل از انقلاب، در هر يك از انجمن هاى اسلامى و انجمن هاى دانشجويى (چپ) طيف هاى متفاوتى حضور داشتند كه بسته بودن فضاى سياسى و وجود جو پليسى در جامعه و دانشگاه ها و دشمن مشترك مانع از طرح ديدگاه هاى متفاوت در اين انجمن ها مى شد، پس از انقلاب و ايجاد فضاى باز سياسى اين ديدگاه ها خود را به صورت انشعاب گروه هاى متعدد در جناح مذهبى (با تعداد كمتر) و جناح چپ (به تعداد زياد) خود را نشان دادند. اكنون ۲۵ سال از بروز تحول اساسى در جنبش دانشجويان كشور مى گذرد و نسل جديد با ويژ گى ها و آرمان هاى جديد، اعضاى جنبش جديد را تشكيل مى دهند. «على تاجرنيا» كه از فعالين جنبش دانشجويى بعد از انقلاب است، دو تفاوت عمده بين دانشجويان قبل و بعد از انقلاب مى شناسد: «نخست آنكه استقلال طلبى، عدالت طلبى، آزاديخواهى و نقد حاكميت از ويژگى هاى بارز دانشجويان قبل از انقلاب بود و هيچ گاه آنها نتوانستند به حاكميت راه پيدا كنند، كه اين ناشى از استراتژى دانشجويان قبل از انقلاب مبنى بر سرنگونى نظام شاهنشاهى و عدم ورود به حاكميت بود. (در حالى كه پس از انقلاب، بخشى از فعالين جنبش دانشجويى وارد حاكميتى شدند كه خود براى تشكيل آن تلاش كرده بودند لذا اين جنبش به نوعى به تعامل با نهادهاى قدرت و گروه هاى سياسى موجود در حكومت پرداخت.)
تفاوت دوم معلول ورود دانشجويان حاكميت بود كه راه هاى رسيدن به آرمان هاى آنها را تغيير داد و روحيه ايده آل طلبانه را با رنگ و روى واقع گرايانه در هم آميخت. ورود اخلاق قدرت در درازمدت در جنبش دانشجويى، فضاى محافظه كارى و دورى از راديكاليسم را ميان دانشجويان پرورش داد. سران جنبش دانشجويى وارد مناسبات قدرت شده و براى به دست گرفتن كرسى هاى نفوذ در مراكز قدرت تلاش كردند. به عقيده تاجرنيا، استفاده از ابزارهاى مشروع و نامشروع حفظ قدرت توسط دانشجويان فعال در صحنه سياسى كشور، كم كم فاصله ميان آرمان ها و ايده آل هاى بدنه جنبش دانشجويى را با سران آن افزايش داد كه اين فاصله به تغيير ذائقه دانشجويان و گريز آنها از سياست و رويكرد و مسائل اجتماعى انجاميد.
بدين ترتيب هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه جنبش فعلى دانشجويان مختصات و مشخصات جنبش دانشجويى قبل و اول انقلاب را دارد. تغييرات كمى و كيفى صورت گرفته در ميان دانشجويان، موضوعات جديدى را مطرح كرده كه اگر به آن توجه نكنيم- شلاق واقعيات ما را متوجه آن خواهد كرد. وزارت آموزش عالى دولت خاتمى كه در برابر واقعيات ملموس و عينى جنبش دانشجويى ايران قرار گرفته است بحثى را در شوراى عالى انقلاب فرهنگى مطرح كرد و در آن خواست تا اين شورا تشكيل نهادهاى دانشجويى ديگرى غير از انجمن هاى اسلامى را در دانشگاه ها به رسميت بشناسد. شوراى عالى انقلاب فرهنگى اين پيشنهاد را نپذيرفت و كماكان بر تشكل دانشجويان در انجمن هاى اسلامى تاكيد كرد. تشكلى كه اكنون هر دانشجوى فعالى را فارغ از اينكه چه ديدگاه ايدئولوژيكى دارد در خود جاى داده است.
اخيراً در انجمن هاى اسلامى يازده دانشكده دانشگاه هاى سراسرى فراكسيون هاى دموكراسى خواهى تشكيل شده است. در حالى كه تشكيل اين فراكسيون ها مورد قبول همه اعضاى انجمن هاى اسلامى نبوده است. تشكيل اين فراكسيون ها را مى توان نخستين واكنش از سوى جنبش دانشجويى در برابر عدم انعطاف شوراى عالى انقلاب فرهنگى ارزيابى كرد. عدم انعطافى كه مى تواند جوانان دانشجو را به جاى برگزيدن صادقانه راهى جهت طرح نظرات و ديدگاه هايشان به دور زدن انجمن هاى اسلامى وادارد. در حال حاضر فعالان جنبش دانشجويى معتقدند كه انجمن هاى اسلامى به دليل حضور دانشجويان با ديدگاه هاى متفاوت در آن، ديگر انجمن هاى ايدئولوژيك نيستند. زندگى و تنفس جوانان دانشجوى فعلى در زير لواى نظام اسلامى، برداشت هاى متفاوتى را نسبت به دين در آنها ايجاد كرده است. از نظر فعالان جنبش دانشجويى، بدنه جنبش معاصر را نمى توان «ايدئولوژيك» خواند، آرمانگرانى نيز به شدت در آنها تضعيف شده است. آنها واقعيات ملموس و تاثيرگذار بر زندگى فعلى خود را بيشتر مورد توجه قرار مى دهند تا وعده هايى كه تحقق آن نيازمند صبر و تحمل و گذشت زمان است. دانشجويان، فعاليت سياسى مى كنند براى اينكه زندگى كنند، حاضر نيستند به خاطر فعاليت سياسى زندگى خود را از دست بدهند. به عبارت ديگر، دانشجويان معاصر مبارزينى مسلحانه و انقلابى نيستند بلكه اصلاح گرانى ليبرال و طالب دموكراسى اند. آنها از مفاهيم غيرقابل لمس و آرمانى به راحتى عبور مى كنند. گفتمان دانشجويان از اصول انقلابى به ليبرال دموكراسى تغيير يافته است. حقوق بشر و محيط زيست آرمان هاى جديد جنبش دانشجويى است. براى جذب دانشجويان جديد، ملاك هاى گزينشى ندارند. به نظر مى رسد تشكيل فراكسيون هاى دموكراسى خواهى راهى انتخاب شده براى كاهش فاصله بين سران جنبش دانشجويى ايران با بدنه آن باشد.