[email protected]
به همان اندازه که جعل نام خليجعربي براي خليجفارس، سرقت از گنجينه هويتي ايرانيان به شمار ميرود بزرگداشت شخصيتهايي همچون مولانا که به منظومه ادب و هنر ايران تعلق دارد، توسط کشورهايي همچون ترکيه، يا بزرگداشت حکمايي همچون فردوسي و بوعلي سينا در کشورهايي همچون روسيه و تاجيکستان يا ترکمنستان، بهرهبرداري آشکاري است که از ذخاير فرهنگي و علمي ايران توسط اين کشورها صورت ميگيرد.
فرهنگ و تمدن ايران، بالندهترين عنصري است که ايرانيان در طول هزارههاي اخير به آن افتخار ورزيدهاند و اين فرهنگ، حوزهاي فراتر از مرزهاي جغرافيايي ايران دارد و به همين جهت تسلط و نفوذ اين حيطه تمدني تا اقصي نقاط خاورميانه و آسياي مرکزي، گسترش يافته است.
واکنشي که ايرانيان به صورت خودجوش به مسئله جعل نام خليجفارس نشان دادند و بعد از آن، تازه حکومتيان به فکر اعتراض و نامهنگاري و سمينار و نمايشگاه و امثالهم افتادند، نشان داد که تعرض به اين گنجينه هويتي، با واکنش و عکس العمل شديد همه مردم ايران از هر قشر و طبقه و دين و نژاد و زبان روبرو ميشود.
شايد بشود گفت مهمترين مشکل بسياري از جوامع امروزي فقدان هويت و يا به عبارتي «بحران هويت» است. به همين جهت، برخي از آنها با صرف هزينههاي هنگفت و کمک از تئوريسينهاي مختلف در صدد هويتتراشي براي خود هستند. در واقع آنها با انتساب داشتههاي ديگران به خود، سعي در ايجاد هويتي ميکنند که ميتواند پشتوانه افتخار ملي و ايجاد سيستم همگرايي داخلي در سطوح اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي باشد.
در اين ميان دستيازي به ميراث تمدني و فرهنگي حوزههاي بزرگي همچون تمدن ايراني، سادهترين و پيشپاافتادهترين راه تلقي ميشود. متأسفانه غفلت مسئولان ذيربط و حتي بياعتنايي و وادادگي آنها نسبت به اين دستيازيها، باعث شده تا در مواقع گوناگون، اين متجاوزين فرهنگي در کارخود به موفقيتهاي اندکي هم دست يابند.
از اين بدتر و تأسفانگيزتر آن است که برخي به نفي و تبري جستن از ذخاير و گنجينههاي فرهنگي و تمدني ايراني ميپردازند و يا در سادهترين و خوشبينانهترين فرض در مقابل اين هجمهها، از خود انفعال نشان ميدهند.
ريشه اين وادادگي و انفعال به فقدان درک صحيح از ماهيت عنصري به نام«هويت ملي» برميگردد که ميتواند بسترساز توسعه اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي جامعه باشد.
اگر جوان امروز بداند و بفهمد که در حوزه تمدني زيست ميکند که توانسته در اعصار مختلف قلههاي علم و فرهنگ را به تسخير خود در آورد، با احساس شعف و غرور و شادابي بيشتري به تلاش و کار و سازندگي خواهد پرداخت.
بايد تاريخ ايران را آنگونه که بوده و هست به جوان آموخت.
فرهنگ و ميراث فرهنگي کشور فقط چهار تا تير و تخته و آجر و خشت خام نيست و دانشمندان و فرهيختگان علمي و ادبي و فرهنگي و معنوي ايران، فقط نامهايي براي درج در کتب فرهنگي و ادبي نيستند.
آنها پشتوانههاي توسعه در جامعه مدرن امروزي هستند و بدون اتکا و سوار شدن بر شانههاي آنها نميتوان به پيشرفت رسيد.