چندهفته ازطرح ٌ برگزاری رفراندوم ملي ٌ مي گذرد . دراين مدت پس از سبک سنگين کردنها واينکه چه بايد کرد سرانجام با شنيدن وخواندن انتقادات ريزودرشت منتقدين، ترديدها را کنارگذاشتم ومنهم به امضاء کنندگان طرح مذکور پيوستم . اين طرح بدون شک در شرايط کنوني ايران قابل فهم است وبعنوان طرحي قطعي وهميشگي نبايد درنظر گرفته شود. جزئيات آن بي گمان خالي از ا شکال نيست، ابهامات وگنگي هايي دارد وامکان عملي شدنش ترديد بسيار. اما اگرازنقطه نظربسيج عمومي وتاکتيک شکل دهي به نارضايتيهای پراکندهً عمومي درفضای سرد وبلاتکليفي و بن بست سياسي کنوني ايران بدان نگاه شود وزنهً رأی دادن به آن بيش ازتحريم آن مي باشد. خصوصأ که استدلالات کليشه ای منتقدين هم بيش ازآنکه وجه تخطئه وتحريم را پررنگ گرداند پرسشهايي را دربرابرخودشان قرارميدهد.
مي گويند :
رفراندوم طرحي فريبکارانه است که دربرابرانقلاب مردم قرار مي گيرد و قصد دارد راه انقلابي آنانرا به انحراف بکشاند وموقعيتهای انقلابي وقيام مردمي را بسوزاند.
بله اگر درآستانهً قيام وشورشهای حتي بالقوه و با برنامه ومتشکل سراسری قرارداشتيم ميتوانستيم بپذيريم که رفراندوم قدمي به عقب وطرحي سترون است. اما کجاست آيا آن موقعيت انقلابي وتشکيلات منسجم وسراسری درايران کنوني که بتوان به آن اميد بست؟ اگرهست چرا دست دست ميکند وراههای پيشروی انقلاب و برون رفت جامعه از درماندگي کنوني را نشان نمي دهد؟
بي ترديد نارضايتي عميق وسراسری گسترده ای وجود دارد ، اما معلوم نيست کي وچه زماني به شورشهای سراسری وهمگاني ونهايتأ قيام عمومي هدفمندی فرا مي رويد. تاکي بايد به انتظارآن رستاخيزخجسته، فلاکت کنوني را تاب آورد؟ آيا نارضايتيهای موجود واعتراضات وشورشهای هرازگاهي وپراکنده را شرايط وموقيت انقلابي مي دانيم؟ اينها پديده های تازه و نويي درکشورما نيستند. همگي اينها درسرتاسرحاکميت 25 سالهً جمهوری اسلامي ونيز درطول دهه ها قبل ازآن وجود داشته اند که برآيند مهمترينشان درقيام بهمن 57 ظاهر وسپس ربوده شد. آيا هم اينک در موقعيت مشابه آستانهً قيام 57 قرارگرفته ايم که مي ترسيم با طرح يا احيانأ اجرای رفراندوم، فاتحهً آن خوانده ميشود و به بيراهه کشيده ميشود؟ چرا جريانات سياسي خواهان انقلاب تاکنون نتوانسته اند ازموقعيتهای پيش آمده به نفع انقلاب بهره برداری کنند؟ وتازه مگرپاره ای ازهمين جريانات طرفدارانقلاب تاچندی پيش شعاررفراندوم نميدادند ؟
رفراندوم بايد بعد ازانقلاب انجام شود. درغيراينصورت طرحي فريبکارانه است که با دلسرد کردن مردم ازانقلاب قصد دارد سلطنت را به ياری بيگانگان به حکومت برساند.
گيريم که اين يک حکم قطعي نظری وتجربي است که رفراندوم هميشه بعدازانقلاب صورت مي گيرد يا محصول آنست وبايد منتظرانقلاب باشيم تا بعد نوبت رفراندوم برسد. بسيارخوب. اما چه تضميني وجود دارد که مردم دررفراندوم پس ازيک قيام توده ای والبته پرخسارت(که باتوجه به سبعيت جمهوری اسلامي قطعأ سرخ وپرخون هم خواهد بود) سلطنت را سرکار نياورند؟خب آيا مي ارزد که مردم جان وخون وما لشان را درقيام بدهند تا دوباره سلطنت معزول سرکاربيايد ؟ اگراين پيش بيني ها درست باشد که از رفراندوم قبل ازانقلاب(بفرض اينکه انجام شود) سلطنت بيرون مي آيد من ترجيح مي دهم که اينطوری سرکار بيايد بجای اينکه با خون مردم سرکاربيايد.
آيا مردم اينک درشور و روحيه وفضای انقلابي بسر ميبرند؟ آيا روحيهً اعتراضي جمعي وبارقهً اميد و شورعمومي به تغييرات حالا بيشتراست يا چندسال پيش مثلأ درآستانهً جنبش دوم خرداد وماههای اوليهً آن؟ آن جنبش درفقدان رهبران واقعي خود وبا به بيراهه وبه شکست کشيده شدنش دلسردی ونااميدی وپراکندگي گسترده ای را به جامعه تحميل کرده است. درآن جنبش تعدادی ازجوانان مرفه پولداردرتوافقي نانوشته باحاکميت به پاره ای خواسته های مشروط سطحي شان دست يافتند اما تمامي خواسته های اساسي ومردمي اکثريت مردم همچنان بي جواب مانده است. اکثريت مردمي عاصي ومعترض ونااميد ودلسرد. اکثريتي که اگرچه بدرستي وآگاهانه به ٌاصلاح طلبانٌ حکومتي پشت کردند وعتايش را به لقايش بخشيدند امادرفقدان تشکيلات منظم ويکپارچه هنوز راه زيادی تاشورشهای بابرنامه وقيام هدفمند سراسری دارند. يحتمل که اعتراضات گسترده وحتي شورشهای منعطف به سرنگوني هم رخ دهد اما مآلأ به کجا خواهد رفت اگر حساب شده و با برنامه نباشد؟ آيا صرفأ شيفتهً بخيابان ريختن مردم وشورش کردن هرچند بحق آنهائيم حتي اگر کوروعصبي باشد؟ آيا درست همين نوع شورشها نيست که اتفاقأ عافيت طلبان وخوش نشينان رنگارنگ خارجه نشين و فرصت طلبان داخلي انتظارش را مي کشند؟
برای بازگرداندن روحيهً اميد به تغييرات واعتراض جمعي بايد خواسته ها ومطالبات ريزودرشت مردم کاناليزه شود وجهتي هماهنگ برای عملي شدن پيدا کند. به تصورمن رفراندوم درشرايط کنوني بي تشکلي وپراکندگي سياسي و اعتراضي ايران مي تواند بمثابه يکي ازخواسته های مردمي وراههای بسيج توده ای مورد ارزيابي قرار گيرد. رفراندوم مي تواند نقش کاتاليزور را درخروج ازوضعيت سياسي کنوني ايران بازی کند. رفراندوم نه همه چيزاست نه پايان همه چيز. آغازی است که گامهای بزرگتر بعدی را مي تواند به دنبال بياورد.
بجای طرح رفراندوم بايد مردم را تشويق کرد به خيابانها بريزند و چون حکومت ٌ همه را نمي تواند بگيرد و زنداني کند وبکشد ٌ بدينترتيب ميتوانند قيام خود را به انجام برسانند.
بله خيلي خوب ميشد اگرمردم کارخانجات ومزارع وکوچه ومحله ها به خيابانها مي ريختند وقيام ميکردند وحکومت دلخواهشان را برمي گزيدند. منتها چرا تصورکرده ايم که مردم چشم وگوش بسته وبي ارده اند ومنتظرند که با توصيه وتشويق وفرمان ديگران خصوصأ خارجه نشينان به خيابانها بريزند؟ لنين خود گفته است که( نقل به معني): توده ها درشرايط وموقعيت انقلابي بنا به ضرورتي که تشخيص ميدهند وبدون توصيه وفرمان رهبران وسازمانها دست به قيام وحرکات انقلابي ميزنند که نه هيچ گلوله وا سلحه ای و نه هيچ موعظه ای ( و نه هيچ رفراندومي) جلودارشان نيست.
گاندی هم زماني شعار ٌهمه رانميتوانند بگيرند وزنداني يا اعدام کنند ٌ را مطرح کرد که جنبش سراسری توده ای و هدفمندی سرتاسرهند را فراگرفته بود واوخود بهمراه دوستانش دراين بسيج توده ای نقش اساسي داشتند وازابتدا تا انتهايش درکنارمردم ودرخط مقدم مبارزه حرکت ميکردند. از دور وخارج گود شعار نميدادند. سازمانهای سياسي ايران بخاطرمردم وآرمانهای مردمي شهيد وزنداني داده اند اما بندرت وخيلي بندرت دربطن مبارزات مردم ودرکنارمردم بوده اند.
گذشته ازاينها اگرچنانچه بفرض هم قراراست توصيه وتشويق ديگران کارساز باشد چرابايد مردم فاقد تشکيلات هدفمند ومنسجم سراسری را گوشت دم توپ قيامي کرد که ميوه چينانش ديگران ميباشند؟ نه ٌاصلاح طلبان ٌ و نه ٌانقلابيون ٌ ارزشي برای اراده وآگاهي توده ها قائل نيستند. اولي ها مردم را ابزاردست خود ميپندارند ودومي ها بدنبال چوپاني مردم ميباشند. اما مردم نه ديگر با لالايي خواب ميروند ونه حوصلهً شنيدن موعظهً ساليان سال ٌ بزک نميربهارمياد کمبوزه وخيارمياد ٌ را دارند.
جمهوری اسلامي اجازهً برگزاری رفراندوم را نميدهد . دول خارجي پشت اين رفراندوم پنهان شده اند. رفراندوم بطور استثنائي درکشورهای ٌبلوک شرق ٌ وباتوجه به بن بست سياسي اين نظامات موفق بوده است. انقلاب تنها راه است.
حرف وحکم کاملأ درستي است که جمهوری اسلامي اجازهً برگزاری رفراندوم را نميدهد. اصلأ ازآن وحشت دارد همانطورکه ازقيام وانقلاب. منتها اگربه آن يکي اجازه نميدهد به اين يکي ميدهد؟ حکم درمورد هردو صادق است. يک حرکت سراسری توده ای قرارنيست ببيند بالائيها برايش مجوز صادرميکنند يا نه. ديکتاتورترين رژيمها هم ازطريق اقدامات وسيع توده ای برکنارويا به عقب نشيني واداشته شده اند. هرکدام درجايي ودرزماني ومتناسب با شرايط ويژهً اجتماعي وتوازن قوای موجود توسط قهرتوده ای ، اعتراضات توده ای ، انتخابات توده ای وغيره عقب نشسته يا سرنگون شده و ميشوند. نکتهً کليدی واساسي همانا بسيج توده ای است که ازطريق روشهای گوناگون حاصل ميشود. طرح رفراندوم وانتخابات آزاد درشرايط خاص و درجوامع بسته ای که خطردائمي سرکوب اعتراضات وترساندن مردم وجود دارد خود ميتواند نقش بسيج کننده ودلگرم کننده داشته باشد. خواه رفراندوم انجام بشود خواه نه. مهم بسيج توده هاست. گامهای بعدی درپي آن مي آيد وچه بسا که به قيام هم فرارويد.
دگرگونيها دربن بستهای سياسي ودرجوامع ٌبلوک شرقٌ هم که بعضيها دوست دارند آنها را جزء استثنائات بحساب آورند درست ازطريق همين طرح رفراندوم وبسيج وپشتوانهً توده ای ازآن وحمايت بين المللي به انجام رسيد. احتمال پيشبرد چنين روندی درايران کنوني ما آيا ناممکن است؟ حتي به امتحانش هم نمي ارزد؟ اگرامتحان کنيم به انقلاب و فرصتهای بالقوه وبالفعلش پشت کرده ايم؟ آيا ازنظارت ويا احيانأ حمايت بِين المللي ميترسيم؟ ولي خود آيا بارها برای فشار به جمهوری اسلامي خواهان اعتراض وحمايت سازمان ملل ونهادهای حقوق بشری نشده ايم؟ چراهربارهرکس صحبت ازشرايط ونظارت وحمايت بين المللي ميکند همچون ٌ دايي جان ناپلئون ٌ دنبال رد پای انگليس وآمريکا ميگرديم ؟ به تصورمن نه جمهوری اسلامي قصد وجرأت مقابلهً قطعي وجدی با آمريکا را داشته ودارد ونه آمريکا باتوجه به ازدست دادن مشروعيت سياسي اش درجهان بخواهد همان حماقتي را که درعراق کرد درايران هم انجام دهد. ايندو باهم کنارمي آيند.
هرگروه وهرجرياني قطعأ از طرح رفراندوم انتظارات خاص خود را دارد. خب چرا نيروهای مردمي نتوانند آنرا در خدمت بسيج واهداف مردمي هدايت کنند؟ برداشت کاملأ اشتباهي است اگر تصور شود که باچند تاکليک کردن وامضاء جمع کردن قراراست رژيمي آنهم رژيم سرکوبگرجمهوری اسلامي که ا زسايهً خودش هم ميترسد سرنگون ويا عقب نشيني کند. رفراندوم همانطور که گفته شد درشرايط کنوني ايران بدرد بسيج ودلگرمي توده ها ميخورد.
ٌجمهوری اسلامي ٌ درحاکميت يعني تروريسم دولتي و نکبت وسرکوب 25 ساله ای که شاهدش بوده ايم و ٌجمهوری اسلامي ٌ خارج از حاکميت هم يعني تروريسم گروهي وبمب گذاری وآتش افروزی. همانچه که درافغانستان وعراق و جاهای ديگر مي بينيم. کليت اين اختاپوس را يا ازطريق يک قيام سراسری توده ای پرتوان ومقتدر باتشکيلات مقتدر
با برنامه بايد از ميان برداشت يا بتدريج دست وپايش را زد و به سرش رسيد . حالا که اولي را نداريم ، دومي را هم که ٌرفرميستي ٌ است و قبول نداريم چه بايد بکنيم ؟
سعيد آوا
[email protected]