یکشنبه 27 دی 1383

صلاح جامعه ما در مشاركت مؤثر است، گفتگوي "ايران" با محمدرضا تاجيك مشاور رئيس جمهورى

> اصلى ترين عوامل و عللى كه مردم را به مشاركت حداكثرى تحريك مى كند، كدامند؟
اجازه بدهيد تلاش كنم در فضاى فكرى گفتمانى خود به اين پرسش ها پاسخى بدهم. از يك نقطه نظر راهبردى و كاربردى (معطوف به سياست واقعى)، به راحتى نمى توان به اين پرسش پاسخ داد. مشكل زمانى چهره زمخت خود را نمايان مى كند كه به تجربه و تحليل بپذيريم در شرايط كنونى جامعه ايرانى، ديگر نمى توان به بازتوليد و بازسازى احزاب بزرگ و سازمان هاى فراگير كه به مثابه سخنگوى همگان ظاهرشوند، دل خوش داشت. به بيان ديگر، عرصه سياست درجامعه امروز ما، عرصه بازيگرى، نقش آفرينى، رقابت و چالش «گروهك» هايى شده است كه صرفاً قادرند به عنوان شفاف كننده تقاضاهاى مبهم و غيرشفاف گروه و قشرى خاص از مردم عمل نمايند و يا حداكثر به صورت يك جريان ظاهرشوند. امروز، همچنين ارزش تشخص طلبى از «جمع» و «سازمان» و «حزب» و ساير هويت هاى جمعى، به هويت هاى فردى منتقل شده است، يعنى «چهره ها» و «فردها» و «فرديت ها» ى متمايز اهميتى بيشتر از هويت هاى جمعى يافته اند و نهضت بدون تشكل از نهضت متشكل اهميت و اولويت بيشترى يافته است. دراين شرايط، ديگر نمى توان به بازى فوق العاده يك بازيگر فوق ستاره (كاريزماتيك)، يا نقش آفرينى متمايز يك گفتمان زيبا و يا تأثيرات ويژه يك دسته از نخبگان فكرى و ابزارى دل بست.
امروز، حتى نمى توان به شكل گيرى يك زنجيره همگون از هويت هاى متمايز و هويت هاى مقاومت انديشيد و يا به انتظار تولد يك ايدئولوژى پوپوليستى نشست.
بالمآل، در اين شرايط متفاوت (نسبت به دوران هاى گذشته، حتى نسبت به دوران جنبش دوم خرداد)، هرپاسخى به پرسش «مشاركت حداكثرى مردم» ، نيازمند و مستلزم يافتن پاسخى براى پرسش هايى از اين قبيل است؛ آيا مى توان به ساماندهى يك جنبش ديگر انديشيد كه به مثابه يك تصادف نيكو جلوه كند؟ آيا مى توان به خلق لحظه اى انديشيد كه درآن نظم بى نظمى برپاشود؟ آيا مى توان تجربه با هم بودگى هويت هاى متكثر و متمايز را دريك لحظه تاريخى به عنوان يك تجربه شيرين و خاطره انگيز ايجادكرد؟ آيا مى توان شرايطى را به وجود آورد كه درآن «گفتن» از «گفته» و «كنش مشاركت» از «نتيجه مشاركت» مهمتر جلوه كند؟ آيا مى توان از ميكروفيزيك قدرت (قدرت ذره اى، مولكولى، محلى و موضعى) و ميكروپلتيك ميل ها و تقاضاها براى بسيج توده هاى مردم استفاده نمود؟ و بالاخره، مى توان در سرزمين خاكسترى انتخابات گام نهاد؟ چگونه مى توان جنبش «بى طرف ها» را سامان داد؟ چگونه مى توان كانديد خود را چهره كرد؟ چگونه مى توان يك گفتمان فراگير، مقبول و كارآمد را تقرير و تثبيت كرد؟ چگونه مى توان يك استراتژى با قابليت نواختن درهفت دستگاه و نيز با قابليت بداهه نوازى و بديعه نوازى اتخاذكرد؟ چگونه مى توان هويت هاى متفاوت اجتماعى و سياسى را به هم گره زد و انتظام در پراكندگى ايجادنمود؟ چگونه مى توان درآستانه انتخابات به يك فضاى روانى تبليغاتى كاملاً انتخاباتى (رقابتى) دست يافت؟ چگونه مى توان يك بار ديگر به باور مردم نشاند كه مشاركت آنان به مراتب بيش از عدم مشاركت آنان در تعيين سرنوشتشان مؤثر است؟ و...
اگرچه، با اين تصويرى كه از شرايط كنونى جامعه به دست داديم، «شرايط، بيشتر شرايط فقدان تصميم و تدبير» مى نمايد، اما بى ترديد، وجود همين شرايط است كه به سياست معنا مى دهد و اساساً سياست ورزى و رقابت را ضرورى مى سازد. به بيان ديگر، «سياست ناب» معناى واقعى خود را در قالب تمهيد و تدبير يك «مشاركت حداكثرى» در شرايطى كه حكايت از يك «مشاركت حداقلى» دارد، مى يابد. اما اين مهم چگونه حاصل مى شود؟
> چگونه مى توان انتخابات را به عنوان يك «اقدام ملى» در ذهن مردم نشاند؟
اگر بپذيريم كه در شرايط كنونى، بيش از نيمى (حدود ۶۵درصد) از مردم جامعه ما، كاملاً نسبت به اهميت و تعيين كنندگى انتخابات در نوشت خود آگاه هستند (اگرچه، تمايل به مشاركت به اين ميزان نيست)؛ بيش از نيمى از آنان، فضاى آزاد رقابتى را در مشاركت خود و ديگران در انتخابات بسيار مؤثر مى دانند؛ بيش از نيمى از آنان،حضور شخصيتهاى دانشگاهى و متخصص را در عرصه انتخابات، موجب تقويت انگيزه و انگيخته مشاركتى خودمى دانند؛ بيش از نيمى از آنان، تمايل به سياستهاى معطوف به زندگى روزمره خود و يا سياستهاى مشكل ‎/ مسأله محور دارند؛ اندكى از آنان، از وضعيت سياسى كنونى جامعه رضايت دارند (تعداد افرادى كه از وضعيت سياسى و اجتماعى جامعه كاملاً ناراضى هستند، تقريباً دو برابر افراد كاملاً راضى است)؛ اندكى از آنان به آينده اى بهتر در عرصه هاى مختلف زندگى فردى و جمعى و حرفه اى خود اميد دارند،... آنگاه بايد به تقرير گفتمانى و تمهيد شرايطى بينديشيم كه بيشترين استعداد را براى جلب مشاركت حداكثرى (مؤثر) مردم را داشته باشند.
> آيا در مشاركت حداكثرى، فقط كميت موردنظر است يا كيفيت حضور و مشاركت هم مهم است؟
ديرى است كه ما «كيفيت» را با «كميت» گره زده و نوعى رابطه اين همانى ميان اين دو برقرار كرده و در سپهر ذهنى مردم نشت و رسوب داده ايم. بنابراين ، تفكيك منطقى و عاجل اين دو به سادگى ميسر نيست. اما، اين بدان معنا نيست كه مى بايد تا ابد اسير بت پندار خود باشيم ودر مقابل ساخته ها و پرداخته هاى خود سر تعظيم فرود آوريم، بلكه بايد به شكل دادن به فضاى روانى و ذهنى اى بينديشيم كه در آن، «مشاركت مؤثر» جايگزين «مشاركت حداكثرى» (آنگونه كه در ادبيات سياسى و گفتمان مسلط جامعه امروز ما مصطلح است، يعنى مترادف پنداشتن مشاركت حداكثرى با مشاركت اكثريت قاطع آحاد جامعه) شود.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

> از نظر شما آيا بين مشاركت مؤثر و حداكثرى تفاوتى وجود دارد؟
مؤثر يعنى «مشاركت به مثابه يك حق» ؛ يعنى «مشاركت در شرايط آزاد» ؛ يعنى «مشاركت آگاهانه» ؛ يعنى «مشاركت توأم با اعتماد» ، يعنى «مشاركت مستمر» ؛ يعنى «حضور نظارتى و كنترلى بعد از انتخابات» . بى ترديد، از اين منظر، مشاركت مؤثر مغايرتى با مشاركت حداكثرى و قاطع آحاد جامعه ما ندارد، اما لزوماً مترادف با آن نيست.
> با اين حال به نظر شما امروز در كشور نيازمند «مشاركت مؤثر» هستيم يا مشاركت حداكثر؟
دوران مشاركت هاى حداكثرى اندك اندك به پايان خود نزديك مى شود. مشاركت حداكثرى، به طور فزاينده اى در حال تبديل شدن به يك «حادثه تاريخى» و يك «خاطره تاريخى» است. مشاركتهاى حداكثرى، همچون هر پديده و مقوله «حداكثرى» ديگر، دردسرساز است. شعرى است كه بسيارى در قافيه آن مانده اند. رؤيايى است كه كمتر تعبير شده است.بهانه اى است براى «دگرسازى» و «حذف و طرد اقليتها» . بنابراين صلاح و فلاح جامعه ما نيز در آن است كه همچون هر جامعه مردم سالار ديگر، به مشاركت مؤثر (با اوصافى كه براى آن برشمردم) بينديشيم و شرايط را براى تحقق و تثبيت آن فراهم آوريم.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/17016

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'صلاح جامعه ما در مشاركت مؤثر است، گفتگوي "ايران" با محمدرضا تاجيك مشاور رئيس جمهورى' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016