در حالى كه شش روز از خبر «آزادى افسانه نوروزى پس از پرداخت ۵۰ ميليون تومان ديه» مى گذرد، هنوز او چشم به راه مانده است. از ۸ سال پيش خانه كوچك اين زن در حالى كه سه فرزند قدو نيم قد داشت در پى حادثه اى تلخ در كيش براى هميشه در تاريكى فرو رفت.خودش مى گويد: بچه هايم بدون من بزرگ شدند و بهترين سالهاى جوانى ام در زندان گذشت باور نمى كردم رسيدگى به پرونده اى تا اين اندازه به طول بينجامد، اما حالا هر از گاهى كه بچه ها براى ملاقات به زندان مى آيند، در چشمانشان غم دورى را مى بينم. مى ترسم آن قدر در زندان بمانم كه هر كدام به سوى سرنوشت خود بروند و من نتوانم به ثمر رسيدن شان را ببينم.تنهايى هاى دختر افسانه از جنس ديگرى است، سرش را به زير مى اندازد نه از شرم، به خاطر اينكه برق اشك در چشمانش ديده نشود. از كودكى ام جز دورى از مادرم هيچ چيز ديگرى به ياد ندارم. وقتى مادرم از ما دور شد و به زندان افتاد، مسؤوليت برادر كوچكم بر دوش من افتاد. يادم هست وقتى او بهانه مادرمان را مى گرفت، او را به سختى آرام مى كردم و بعد مادرم را پشت ميله هاى زندان نقاشى مى كردم. تمام نقاشى هاى كودكى ام پر از انتظار است و حالا پس از ۸ سال با اينكه در مدرسه از زبان همكلاسى هايم حرف هاى متفاوتى شنيده ام، با اين اميد كه مادرم آزاد مى شود، خوشحال هستم، اما مى دانم كه پدرم در اين سالها هرچه را داشته است در رفت و آمد به زندان، كيش و بندر عباس به رسم وفادارى و عشق به مادرم پرداخته است. دلم مى خواهد آيينه و شمعدان گرد و غبار گرفته مادرم را پاك كنم و با روشن كردن چند شمع بازگشتش را به خانه جشن بگيرم، اما مى ترسم از ترس «نداشتن» مانند شمعى بسوزم و خانه تاريك مان روشن نشود.مى ترسم «بهار» بيايد و مثل هشت سال پيش حتى تلنگرى بر پنجره تنهايى مانزند. مى ترسم، اما پدرم مى گويد مردم خوبى داريم كه تنهايمان نمى گذارند، همين طور كه در اين چند سال نگذاشتند، مى ترسم قلب مادرم در حسرت بودن در كنار مان در بهار امسال، تنها بماند و ما باز هم بى مادر بمانيم.
كسانى كه تمايل دارند در آزاد كردن افسانه نوروزى سهمى داشته باشند كمك هاى نقدى خود را به شماره حساب ۰۳۰۰۸۳۱۷۷۸۰۰۴ قرض الحسنه پس انداز سيبا بانك ملى، شعبه ارديبهشت، كد شعبه ۰۱۸۸ به نام مصطفى جهانگيرى خوش بو واريز نمايند.