مدتهاست که مطالعه سايتهای نيروهای سياسی را کنار گذاشته ام و صرفآ هر از گاهی به سايتهای خبری سر می زنم اما بدبختی اينجاست که فعالان سياسی سايتهای خبری را هم اشغال کرده اند.
من از جمهوری اسلامی حرف نمی زنم چون به شدت از آن متنفرم و ميخواهم که هر چه زودتر از شر آن راحت شويم. برايم هم هيچ مهم نيست که با رفراندم برود يا با تظاهرات و انقلاب. مهم اين است که گربه موش بگيرد.
نيروهای اپوزيسيون، جمهوری اسلامی را بدرستی به چند چيز متهم می کنند از جمله: عدم توجه به خواسته های مردم، تاکيد بر تبليغ و ايدئولوژی، تعارض با فرهنگ غرب و بخصوص آمريکا و عدم توانائی رژيم در برقراری نظم و به اصطلاح عقلانی شدن آن.
همه اينها درست اما بدبختی اينجاست که همه اين اشکالات جمهوری اسلامی درست همان اشکالات نيروهای مخالف آن هم هست و تا زمانی که اين اَشکالات رفع نشوند اميد چندانی به اپوزيسيون نميتوان داشت.
اول: مردم خواهان اين هستند که نيروهای مخالف متحد شوند و سر حداقل خواسته ها يک جبهه مشترک ( با هر اسم) درست کنند. نيروهای مخالف 26 سال است که به اين خواسته بی توجه مانده و همچنان پراکنده هستند. حالا هزار دليل و برهان هم می تراشند اما در اصل قضيه فرق نمی کند و نتيجه ادامه حکومت است. ميتوان گفت که اگر اينهمه دلائل ظاهرآ خوب و روشنفکرانه در جدائی صفها درست هستند پس چرا به نتيجه مورد درخواست نمی رسند؟ و به آنجائی ختم ميشوند که جمهوری اسلامی می خواهد؟
بخوان پراکندگی مخالفان.
پس اولين اشتراک اپوزيسيون با جمهوری اسلامی: عدم توجه به خواسته مردم است.
مردم می گويند بالاتر از سياهی رنگی نيست و بدتر از رژيم ديگه امکان ندارد. حالا چه جمهوری باشد چه ساطنت. اما مخالفان رژيم بخصوص جمهوريخواهان همچنان بر عدم همکاری با رضا پهلوی و طرفداران سلطنت اصرار می ورزند. خيلی ها می دانند که جمهوری شايد بهتر از سلطنت باشد ولی ما تا کی بايد صبر کنيم؟ تازه از کجا معلوم که تو يک انتخابات آزاد اکثريت به سلطنت رای بدن؟ مگر اينکه جمهوريخواهان به خودشان اعتماد نداشته باشند. يعنی همان دومين وجه تشابه مخالفان با رژيم: عدم اعتماد به رای مردم.
وانگهی عدم همکاری جمهوريخواهان با نيروهای طرفدار سلطنت از جای ديگری ريشه می گيرد و آن تاکيد بيش از انداره بر ايدئولوژی است- بخوان سومين تشابه مخالفان با رژيم.
جمهوری اسلامی می گويد تو حوب و بد خود را نميدانی پس بايد آن کنی که من می گويم تا به بهشت بروی حتی اگه طرف دلش نمی خواهد به بهشت برود. جمهوريخواهان می گويند سلطنت بد است و با زبان بی زبانی و در عمل اين را می گويند: يا ما و جمهوری را انتخاب می کنی يا ادامه همين حکومت فعلی.
در نتيجه احساسات ضد مذهبی تقويت می شوند. و توی اردوی مخالفان کسانی مثل من هم که زمانی چپ بودم از لج که شده به نيروهای طرفدار سلطنت متمايل می شويم.
ضديت با فرهنگ غرب و بخصوص آمريکا چهارمين وجه تشابه اپوزيسيون با جمهوری اسلامی است.
من وقتی تيتر: " ويتنام متحد روسيه باقی مانده است" و روسيه به موشکهای روسيه مجهز ميشود" تو سايت توده ايها آنهم در بخش سر مقالات ديدم واقعآ خنده ام گرفت. بگذريم از اينکه حزب توده هميشه اسباب خنده بوده است و در اردوی مخالفان نقش امام جمعه ملا حسنی در جمهوری اسلامی را بازی می کند.
به مواضع نيروهای اپوزيسيون بحصوص نيروهای چپ، در رابطه با افغانستان و عراق نگاه کنيد. تمام مقالات و اخبار در ضديت با آمريکاست. بعدش از آمريکا هم ميخواهند که از مبارزات مردم ايران بر عليه رژيم حمايت کند. اسباب خنده است. هر کسی که کمترين تجربه و اطلاعات از ديپلماسی دارد می داند که
با توجه به شرايط جهانی، با توجه به وضعيت ايران و حکومت آن و با توجه به نياز شديد به کنار زدن اين رژيم حاکم نزديکی و جلب اعتماد آمريکا مهم است حداقل بر احساسات ضد آمريکائی خود مهار بايد زد و در پی برقراری رابطه باز و علنی و رسمی با آمريکا بود اما نيروهای اپوزيسيون بطور عام و چپها بطور خاص همچنان بر احساسات ضد آمريکائی می دمند.
اين علاوه بر نشان دادن پنجمين وجه تشابه مخالفان با رژيم جمهوری اسلامی( ضديت با آمريکا)،اعتماد مردم بخصوص جوانان که اکثريت آنها حداقل مواضعی منفی نسبت به آمريکا ندارند و خواهان ليبرال دمکراسی هستند، را در رابطه با اپوزيسيون دچار شک و ترديد می کند.
اما جالبتر از همه اين است که اپوزيسيون ظاهرآ مدعی مدرنيسم و آزادی و مخالف حکومت مذهبی ايرانی مخالف حضور آمريکا در افغانستان و عراق ( ششمين وجه تشابه رژيم و مخالفانش) به اين سئوال جواب نمی دهد که اگر آمريکا از عراق و افغانستان بيرون برود کدام نيرو جای آنها را می گيرد؟ دليل سکوت معلوم است: متعصبان مذهبی در اين دو کشور به قدرت می رسند.
بنا بر اين گفته ها آيا بايد به حرفها و شعارهای مخالفان حکومت گوش کنيم يا دم خروس را باور کنيم؟