advertisement@gooya.com |
|
بهمناسبت دو بهمن (2 ری بنهدان) سالگرد تاسیس جمهوری مهاباد
پيشينهی «کومهلهی ژ.کاف» و حزب دموکرات کردستان ايران:
در بيستوپنجم شهريور ۱۳۲۱ شمسی گروهی کوچک از مردان برخاسته از گروههای میانی شهر مهاباد، جمعيت «کومهلهی ژيانی کرد» را پايهگذاری کردند. «کومهله» به معنای توده، حزب يا کميته و «ژيان» به معنای زندگی، زيستن يا حيات. و «کومهلهی ژيانی کرد» يعنی کميته يا جمعيت تجدید حيات کرد. «کومهلهی ژيانی کرد» را بصورت «کومهلهی ژيانه وهی کورد» و يا «کومهلهی ژيانه وهی کوردستان» هم نوشتهاند.
شمار پيوستگان به «کومهلهی ژ. کاف» در مدت شش ماه به يکصد نفر رسيد که همگی مهابادی بودند.
اساس پذيرفته شدن در جمعيت «ژ.کاف» بر «کرد بودن بنا نهاده شده بود، بههمين دليل اکراد شيعه، علی اللهی، آشوریها و مسيحیها که از نظر ريشه ملی به اکراد میپيوستند در اين جمعيت يافت ميشدند اما ترکهای آذربايجانی و قره پاپاقهای نقده با اينکه زبان کردی را خوب تکلم میکردند و حتا لباس کردی هم میپوشيدند بخاطر ريشههای ملی نمیتوانستند به عضويت اين انجمن در آيند.»(۱۰۹)
اين ملاک ملی عضويت در «کومهلهی ژ.کاف» را پژوهشگر ديگر تاريخ جمهوری مهاباد، آرچی روزولت نيز بيان کرده است. او مینويسد: «سرشت کومهله بسيار ملی بود و عضويت در آن محدود به کسانی بود که از پدر و مادر کرد باشند. تنها استثناء اين قاعده کسانی بودند که مادرشان آشوری بود.»(۱۱۰)
اعضای «کومهلهی ژ.کاف» باسوگند به قرآن ـ کردهای غيرمسلمان به معتقدات خود سوگند ميخوردند ـ پایبندی خود را به برنامههای جمعيت بيان میکردند و میپذيرفتند که:
«1- به ملت کرد خيانت نکنند.
2ـ برای کسب خود مختاری کوشش کنند.
3ـ هيچ سری از اسرار جمعيت را نه کتبی، نه شفاهی و نه به هيچ شکل ديگری افشاء نکنند.
4ـ تا پايان عمر همچنان عضو جمعيت باقی بمانند.
5ـ تمام مردان کرد را برادر و تمام زنان کرد را خواهر خود بدانند.
6- بدون اجازه جمعيت به هيچ حزب و تشکيلات ديگری وارد نشوند و نپيوندند.»(۱۱۱)
از اعضای اوليه و پايهگذاران«کومهلهی ژ.کاف»، ملا عبدالله داودی، قاسم قادری، محمد نانوازاده، عبدالرحمن ذبيحی، عبدالرحمن شرفکندی (هه ژار. شاعر معروف کرد)، محمد امين شيخ الاسلامی مکری(هيمن. شاعر کرد) و رحمان حلوی را میتوان نام برد. مير حاج از کردهای عراق نيز در گردهمايیهای اوليه و تنظيم خواستههای «کومه له ی ژ.کاف» نقش موثری داشته است.(۱۱۲)
«کومهلهی ژ.کاف» گرچه بصورت مخفی و محدود فعاليت ميکرد اما در مدت نسبتا کوتاهی توانسته بود بسياری از سر کردگان قبايل و مردم پارهای شهرها را جذب کند.
سالهای جنگ جهانی دوم برای ایران همراه است با اشغال ايران توسط قوای شوروی و انگليس و آمريکا، سقوط ديکتاتوری رضا شاهی، و آغاز دورهای از آزاديهای سياسی، فعاليت احزاب و مبارزات پارلمانی. ارتش بريتانيا در جنوب و ارتش سرخ در شمال، آذربايجان و بخشهايی از کردستان حضور دارند. چنين تصور و آرزو ميشد و شورويها نيز اينگونه رسانده بودند که اتحاد شوروی در حل و فصل مسايل جهانی پس از جنگ از آرزوها و خواستههای مردم کرد حمايت خواهد کرد.
در اين ايام شورویها در مناطق اشغالی و برای تامين نيازهای خود به آذوقه و محصولات کشاورزی و نيز تامين امنيت مناطق، با برخی روسای عشاير و متنفذين و مالکين محلی در ارتباط بودند. و «هنوز شش ماه از اشغال ايران نگذشته بود که گروهی از فئودالهای کرد به شوروی دعوت شدند. شورویها در اين ملاقات وعدهای ندادند و از «مارکسیسم» چه آنوقت و چه بعدها چيزی نگفتند. کردها... با اين احساس که روسها از درخواست مردم کرد برای خودمختاری حمايت خواهند کرد به ايران بازگشتند.»(۱۱3)
حسن ارفع، اسامی اين ميهمانان را چنين معرفی میکند: «قاضی محمد سردفتر و حقوقدان مهاباد، اميراسعد ده بکری، مجيد خان از مياندوآب، حاجی بابا شيخ، عبدالله ايلخانی زاده بوکان، رشيد وطه هرکی، زيرو بهادری از قبيله دوست حسن، ممدوی ازشکاک، موسی خان زرزا، حاج قرنی آقا، کاکاحمزه مامش، سيدمحمد صادق فرزند سيد طه نوه شيخ عبیدالله...»(۱۱۴)
و در اين شرايط خواهش و ميل به «آزاد ماندن» رشد کرد و تمايلات و نیات ملی تشديد شد. قاضی محمد شخصيت روحانی و معتبر مهابادی در سال 1323 به جمعيت «کومهلهی ژ.کاف» پيوست و بزودی «سيمای مقتدر» کومهله شد.
«در سپتامبر۱۹۴۵ قاضی محمد و عدهای ديگر از کردها بار ديگر به شوروی احضار شدند اين بار هم با جعفر باقراف نخست وزير جمهوری آذربايجان شوروی ديدار کردند. کردها به باقراف گفتند که ميخواهند کشوری کرد تاسيس کنند و اميدوارند اتحاد شوروی از کمک مالی و تسليحاتی بدانها دريغ نورزد. با قراف در پاسخ اظهار داشت که عجلهای نيست. آزادی کردها بايد مبتنی بر نيروهای مردمی باشد آن هم نه تنها در ايران بلکه در عراق و ترکيه هم. وی به کردان اطمينان داد که مصلحتشان در تکيه بر اتحاد شوروی است و در زمينه کمک مالی و حمايت نظامی وعدههای مبهم بسيار به آنها داد.(۱۱۵)
دراين ملاقات قاضی محمد و همراهان ناخرسندی باقراف از«کومهلهی ژ.کاف» و پيشنهاد تاسيس حزب جديدی را متوجه شدند. در بازگشت از اين سفر قاضی محمد نتايج گفتگوها را با سران کومهله در ميان گذاشت و سپس بيانيهای با امضاء قاضی محمد و ۱۰۵ تن از سرشناسان کرد انتشار يافت. در اين بيانيه تاسيس حزب دموکرات کردستان وهدفهای حزب برشمرده شد. در کتاب جمهوری مهاباد مواد برنامه در ۸ بند آورده شده است:
«۱ـ مردم کرد ايران بايد از آزادی و خود گردانی در اداره امور خود بهرهمند باشند يا در چارچوب کشور ايران خود مختاری داشته باشند.
2ـ زبان کردی زبان رسمی آموزشی و اداری باشد
3ـ انجمن ايالتی کردستان، بايد بیدرنگ، موافق با قانون اساسی انتخاب شود و بر تمام امور دولتی نظارت کند.
۴ـ کليه کارکنان دولت در منطقه کرد تبار باشند.
5ـ قانون واحد برای کشاورزان و مالکان وضع گردد و آينده اين دو طبقه تامين شود.
6- حزب دموکرات کردستان برای تامين وحدت و دوستی کامل در مبارزه با مردم آذربايجان و ساير اقوامی که در آذربايجان زندگی میکنند (آشوریها، ارمنیها وغيره) کوششی خاص مبذول خواهد داشت.
۷- ما آرزومنديم مللی که در ايران زندگی میکنند بتواند آزادانه در راه تامين سعادت وپيشرفت کشور خويش بکوشند. زنده باد خود مختاری دموکراتيک کردستان.»(۱۱۶)
در کتاب «جمهوری ۱۹۴۶ کردستان» و کتاب «کردها و يک بررسی تاريخی و سياسی» بند ۵ برنامه بگونهای متفاوت ثبت شده است: «۵ ـ تمام عايدات درآمد منطقه لازم است در خود منطقه صرف شود».
غنی بلوریان در کتاب خاطرات خود بهنام ئاله کوک (برگ سبز) در صفحات 3ـ71 نکات قابل توجه مهمی را در باره تغییر برنامه و خواستهها و روشهای مبارزه کومهله ژ. ک. و تغییر نام آن به حزب دموکرات کردستان مطرح میکند.
بهگفته غنی بلوریان، کومهله ژ. ک. شعار «کردستان بزرگ» را اعلام میکند، با کردهای ترکیه و عراق پیمان همکاری میبندد موسوم به «پیمان سه مرزی»، نه تنها با شوروی بلکه با «هر دولتی» که امکان داشت ارتباط میگیرد و برای «آزادی کرد» و «استقلال کردستان بزرگ»، درخواست پشتیبانی میکند. منظور غنی بلوریان از «هر دولتی»، دولت انگلستان است.
غنی بلوریان میافزاید که: «روسها از قاضی محمد خواستند به تبریز برود» و پس از بازگشت قاضی محمد از تبریز در باره «رابطه انگلیس و کومهله بحث میشد و گفته میشد شوروی از ارتباط بین مسئولین کومهله و انگلیس ناراضی» است.
بهگفته غنی بلوریان، قاضی محمد در جلسه کمیته مرکزی کومهله گفته است: «شعار کومهله برای همه ما دارای احترام است»، ولی «شرایط روزگار بهگونهای است که هیچیک از جناحهای جهان از خواستههای امروز کومهله دفاع نمیکند» و اینکه «درخواست امروزه ما باید در چارچوب خاک ایران ارزیابی شود و چیزی در برنامه خود بگنجانیم که با متن قانون و شرایط امروز دولت ایران هماهنگ باشد» و براساس این نگرش لازم است که «نام کومهله نیز تغییر یابد و قالب و چارچوب جدیدی مشخص کنیم که با شعارهای جدید ما مغایرت نداشته باشد.»
غنی بلوریان پس از نقل خاطرات خود از گفتههای قاضی محمد، میگوید: «بدین طریق در روز دوم آبانماه سال 1324/1945 کنگره اول حزب دمکرات منعقد شد. در این کنگره نام کومهله ژ. ک. و شعارهایش را تعییر دادند. با کمال تاسف تغییر شعارهای کومهله ژ. ک. یک عقبنشینی تلخ در تاریخ جنبش آزادیخواهانه کردستان بود که شرایط بر مردم ما تحمیل کرد.»
در تحولات بعدی در ۲۲ ژانويه ۱۹۴۶ برابر۲ بهمن (۲ری بنه دان) ۱3۲۴شمسی، قاضی محمد در ميدان «چوارچرای» مهاباد با حضور جمعيت بزرگی از بزرگان شهر و روسای بسياری از قبايل کرد تاسيس جمهوری مهاباد را اعلام کرد. در اين روز پرچم کردستان برفراز ادارات مهاباد، نقده و اشنويه به اهتزاز در آمد.
اين پرچم دارای همان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ اما به ترتيب عکس پرچم ايران و در زمينه سفيد آن خورشيدی با دو خوشهی گندم نقش شده بود. قاضی محمد پس از اعلام جمهوری و در مقام ریيس جمهور، اعضاء کابينه جمهوری خود مختاری مهاباد را انتخاب و معرفی کرد:
حاجی بابا شيخ. نخست وزير (صدرهيئت رئيسه). اهل بوکان. سياستمداری شصت و پنجساله. ازخانواده سادات زميبل اطراف بوکان. در زمان رضاشاه از دوستان وفادار و قابل اعتماد رضاشاه بود ونزد او نفوذ و اعتبار داشت. «حاجی شيخ بابا نزديکی خاصی با قاضی محمد نداشت و چنين استنباط ميشد که برای خنثی کردن اعمال و کردار خانواده ايلخانی زادههای بوکان به مقام صدارت عظما رسيده است... او رفتار بسيار خوبی با مردم داشت... اما هرگز فرد قدرتمندی در حکومت نبود.»(۱۱۷)
وزارت جنگ به عموزاده قاضی محمد يعنی محمد حسين سيف قاضی واگذار شد.
وزارت فرهنگ: مناف کريمی. ازمهاباد. از اعضای قديمی «جمعيت ژ.کاف» و عضو کميته مرکزی. مناف کريمی جوانی بيستوپنج ساله از خانوادههای متوسط اما شناخته شده و مورد احترام مردم مهاباد.
وزارت داخله (کشور): محمد امين معينی. صاحب گاراژ و دارای روابط تجاری با تجار روسی مستقر در تبريز.
وزارت بهداری: سيد محمد ايوبيان. جوانی سی ساله و خود ساخته. داروخانهای را که متعلق به پدرش بود اداره ميکرد. يک سال پس از تشکيل «جمعيت ژ.کاف» به عضويت آن در آمده بود.
وزارت امورخارجه: عبدالرحمن ايلخانی زاده فرزند حاجی بايزيد آقا.
وزارت راه: اسماعيلآقا ايلخانیزاده پسر عموی عبدالرحمن ايلخانیزاده. هر دو از خانوادههای متنفذ بوکان از ايل ده بکری که نوعی رقابت با قاضی داشتند و انتخاب آنان انتخابی سياسی و ضروری بود. ايلخانیزاده ها عضو «جمعيت ژ.کاف» و حدودا سیوپنج ساله بودند.
وزارت اقتصاد: احمد الهی. چهل ساله. اهل بازار و کسب وکار. تحصيلکرده و آشنا با مناطق مختلف کردستان از نظر زمينههای تجاری و تجارت. از اعضای قديمی «جمعيت ژ.کاف» و در منزل او بود که قاضی محمد برای عضويت در جمعيت مراسم تحليف بجای آورد.
وزارت کار: خليل خسروی. از خانوادههای قديمی مهاباد. چهار ماه پس از تشکيل «جمعيت ژ.کاف» به عضويت آن در آمده بود.
وزارت پست و تلگراف: کريم احمدین. مردی چهل ساله از خانوادهای نيک.
وزارت تجارت: حاج مصطفی داودی. مردی پنجاهوپنج ساله از خانوادهی بسيار محترم و پرجمعيت. در باغ او بود که نطفه «جمعيت ژ.کاف» بسته شده خود او اما يکسال بعد به عضويت جمعيت درآمد.
وزارت دادگستری: ملاحسين مجدی. با سوادترين و نامدارترين روحانی مهاباد. اعتبار و ارزش مذهبی و قضايی او، نشان شايستگی او برای اين مقام بود.
وزارت کشاورزی: محمود ولیزاده. جوانترين عضو کابينه. بيست وسه ساله. مدرسه عالی کشاورزی کرج را به پايان برده بود. ازخانوادههای بالای مهاباد و از سال ۱9۴۳ به عضويت در«جمعيت ژ.کاف» در آمده بود.
با توجه به همين ترکيب کابينه است که نويسنده کتاب «جمهوری ۱۹۴۶ کردستان» در تحليل خود از «قدرت حکومت» مینويسد: «بدين سان قدرت حکومت در مهاباد در دست خانوادههای مرفه یا تحت نفوذ آنان بود. برخورد اين دسته با مسايل سياسی و اقتصادی، محافظهکارانه و قديمانه بود و از آنان جز اين هيچ انتظار ديگری نمیرفت اما از نقطه نظر اجتماعی مترقی بودند. اگر منصفانه قضاوت کنيم کابينه، جنبش ملی کرد را زير نظر داشت و رهبری میکرد، شهر مهاباد را خوب راه می برد. اما منطقه مهم اروميه و در جنوب سقز و سردشت دراختيار آنان نبود.»(۱۱۸)
درک کينان نيز درباره ترکيب و سرشت «جمهوری مهاباد» مینويسد: «دولتی که در مهاباد تشکيل شد مرکب از اعيان شهر و روسای محافظهکار قبايل بود. در حقيقت حکومت طبقات بالای مردم کرد بود. مترقیترين جنبه اين حکومت برنامه آموزشی و رفاه اجتماعی آن بود که برحسب معيارهايی که آن زمان در آسيای غربی جاری بود «ليبرال» بود. قدرت حکومت در وجود قاضی محمد متمرکز بود و از او به ادارات متعددی که روسای آنها برحسب اعتماد شخص او انتخاب شده بودند تسری میيافت. حکم و اقتدار حکومت در نواحی عشايری همچنان دردست روسای عشاير بود. پشتيبان معنوی و روانی اين حکومت وعدههای دولت اتحاد شوروی بود.»(۱۱۹)
نيروهای مسلح جمهوری مهاباد پس از سربازگيری از مهاباد و اطراف نزديک به ۱۳۰۰ سرباز و افسربود. آموزش نيروها عمدتا توسط افسران کرد و بويژه چهار افسر کرد عراقی که همراه ملا مصطفی به ايران آمده بودند صورت میگرفت. مردان مسلح بارزانی که اساس نيروی نظامی جمهوری مهاباد را تشکيل ميدادند به تفاوت از ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ چريک کارآزموده تخمين زده شدهاند. سرلشکر حسن ارفع نيروهای ملامصطفی را «حدود دوهزار نفر عشاير» برآورد میکند.
در کتاب «جمهوری مهاباد» همراهان مسلح بارزانی هزار نفر با خانوادههايشان برآورد شده که بتدريج تا سههزار نفر افزايش يافتهاند.
علاوه بر اين نيروهای مسلح عشاير و سران عشاير موافق «جمهوری مهاباد» را نيز بايد در نظر داشت. البته رقابتها، دشمنیها و کينهورزیهای قبيلهای و قديمی ميان قبايل گوناگون و ناپایداری جبههگيری آنان و همچنين تاثير سياست و روابط شوروی، دولت مرکزی ايران، و جمهوری مهاباد بر نوسانات عشاير و سران قبايل را نبايد از نظر دور داشت. با تصرف برخی پادگانها و کلانتریها، مقداری سلاح و مهمات بدست جمهوری مهاباد افتاده بود. بعدها شورویها نيز سلاح، دهها کاميون و جيپ نظامی به جمهوری مهاباد تحويل دادند. ۵۰ تن از جوانان و نوجوانان کرد نيز برای آموزش رسمی نظامی به آذربايجان شوروی فرستاده شدند.
سرلشگر ارفع در برآورد ديگری میگويد: «تعداد قوای مسلحه حزب دموکرات کردستان بعلت اشکال شمارش آنها بدقت معلوم نيست میتوان گفت در نواحی جنوب و جنوبشرقی مهاباد در حدود دوازدههزار نفر مسلح موجود بود چهارهزار نفر نيز در شمال مهاباد مستقر بودند...»
فرهنگ و آموزش
جمهوری مهاباد برای گسترش فرهنگ و زبان کردی تلاش میکرد و اميدوار بود تا مهاباد را به مرکزی برای جنبش فرهنگی و ملی ـ نظير سليمانیه يا سوريه ـ تبديل کند. در ابتدا آموزگاران کرد در کلاسها، کتابهای درسی فارسی را برای دانشآموزان به کردی بازگو میکردند. بعدها کتابهای آموزشی به کردی چاپ شد.
يک روزنامه و يک ماهنامه سياسی هر دو بنام «کردستان» و دو مجله عمدتا فرهنگی بنامهای «هاوار»(فرياد) و «هلال» به کردی منتشر شدند. همه اين نشريات، در چاپخانهای که ارتش سرخ به جمهوری مهاباد داده بود چاپ میشدند. روزولت مینويسد: «اهميتی را که قاضی محمد برای ادبيات و زبان کردی قائل بود میتوان از اين نکته دريافت که در ميان کارکنان دفترش دو شاعر جوان، هژار و هيمن بودند که سرودههايشان به رغم کمبود کاغذ چاپ و نشر میشد. اگر چه اين کوششها در طی عمر کوتاه جمهوری آن اندازه نبود که بتواند مهاباد را به سطح دو مرکز فرهنگی ـ سليمانه و سوريه ـ که بيستوپنج سال بود زبان و فرهنگ کرد آزادانه درآنها آموخته و نوشته ميشد ارتفاء دهد با اين همه مهاباد از نظر سياسی کانونی بود که چشم همه کردان بر آن دوخته شده بود. محافل فرهنگی کردهای بيروت و استانبول و بغداد و همچنين کردهای کوه نشين همه مراقب بودند ببينند آيا جنبش قاضی محمد کامياب خواهد بود يا ناکامياب خواهد شد.»(۱۲۰)
کومهله نيز در دوران فعاليت خود چند روزنامه و مجله کردی از جمله «گلاويژ» (ستاره سهيل) و «نيشتمان» (ميهن) منتشر میکرد. نيشتمان ارگان رسمی «جمعيت ژ.کاف» بود و روی جلد آن تصوير صلاحالدين ايوبی نقش بسته بود.
نگاهی به گذشته: محدودیتها و ناسازگاریها
بنظر میرسد «جمهوری مهاباد» هم از آغاز تاسيس و اعلام موجوديت، حداقل همزاد سه ناسازگاری فرساينده بوده است. ناسازگاری ميان مفهوم حقوقی حق تعيين سرنوشت آزادانه ملت کرد و واقعيت وابسته بودن تاسيس و بقای «جمهوری مهاباد» به قدرت شوروی و تعادل قوای جهانی؛ ناسازگاری ميان مفهوم و ساختار سياسی «جمهوری خودمختار» و چهارچوب قانون اساسی رژيم مشروطه سلطنتی ايران؛ ناسازگاری ميان مفهوم و فلسفه سياسی«جمهوری» بعنوان نمود دولت مدرن و ساختار و مناسبات قبيلهای نيرومند در کردستان.
«قاضی محمد از آغاز تا پايان جمهوری، با درد و اندوه وابستگی جنبش ملی کرد را به حمايت اتحاد شوروی حس میکرد. او احساس میکرد که حکومت مهاباد تنها با اتکا به حمايت دولتی نيرومند میتواند در برابر خصومت ايران یا خصومت احتمالی کشورهای همسايه، مقاومت کند و پايدار بماند. اين دولت نيرومند در شرايط و اوضاع آن روز، تنها میتوانست اتحاد شوروی باشد.»(۱۲۱)
مفهوم خودمختاری براين معنا دلالت دارد که «ايالت خودمختار» يا «جمهوری خودمختار» در چهارچوب مرزهای سياسی و قانون اساسی دولت يا فدراسيون يا کنفدراسيون متبوعه، از خود مختاری برخوردار است. براين اساس «جمهوری خودمختار» يا «جمهوری» در چهارچوب جمهوری يا اتحادی از جمهوریها قابل تصور و تحقق است. ناسازگاری ميان «جمهوری مهاباد» و چارچوب قانون اساسی رژيم مشروطه سلطنتی چگونه توضيح و تبیين میشده است؟
و بالاخره ناسازگاری ميان مفهوم «جمهوری» بعنوان دولت مدرن و واقعيت قدرت ايلات و سرکردگان ايلی. قدرت قبايل بگونهای بود که شورویها مقدمتا با برخی روسای قبايل تماس گرفته بودند. در ميان اين رؤسا، قرنی آغارئيس العشاير رئيس مامش، عمر خان شريفی رئيس قبيله شکاک و امیراسعد دهبکری پيشنهادات شورویها را نپذيرفته بودند. و ميدانيم قاضی محمد و اعضاء کابينه او هيچگونه تصميم مهمی بدون مشورت و رايزنی با رهبران بزرگ و مهمی چون عمر خان شکاک، رشيد بيک هرکی و يا ملا مصطفی بارزانی، نمیگرفتند.
ناسيوناليسم کرد، همواره از دو گرفتاری بزرگ آسيب ديده است. از درون گرفتار مناسبات سنتی و روابط قبيلهای و از بيرون گرفتار چنبرهی رقابت دولتهای منطقه و قدرتهای بينالمللی. اين دو گرفتاری همزاد، جنبش ناسيوناليسم کرد را به دور باطل خيزش ـ شکست ـ خيزش کشاندهاند. ملا مصطفی بارزانی پس از شکست جمهوری مهاباد گفته بود: «اين کردها نبودند که از ارتش شاه شکست خوردند بلکه شوروی بود که از ايالات متحده و بريتانيا شکست خورد». بیگمان کردها و بويژه کردهای بارزانی جنگجويانی کارآزموده و بيباکاند. سخنان ملا مصطفی اما هم بيان آشکارای واقعيت تلخ مشروط بودن سرنوشت جنبش ملی کرد به قدرتهای بين المللی است و هم بيان نيمه پنهان غرور شواليهگری قرون وسطايی و سنت تفاخر قبيلهای.
موقعيت و سرنوشت سياسی «جمهوری مهاباد» همچون سرنوشت حکومت فرقه دموکرات آذربايجان، به چگونگی روابط دولت شوروی با دولت مرکزی ايران و تعادل قوای بين المللی گره خورده بود.
پس از مذاکرات قوام با استالين در مسکو و توافقنامه قوام ـ سادچيکف بر سر امتياز نفت شمال به شوروی گفتگوها و مصالحه جویيهایی بين دولت مرکزی و حکومت فرقه دموکرات آذربايجان برقرار بود. بنابر موادی از اين تواقفات، پيشهوری مقام نخست وزيری آذربايجان را وانهاد و دولت قوام، دکتر سلاماله جاويد وزير کشور حکومت فرقه دموکرات آذربايجان را به سمت استانداری آذربايجان پذيرفت. ساير وزراء نيز از طرف دولت مرکزی به مسئوليتهای اداری استان گمارده شدند. براساس توافق، آذربايجان و از جمله مناطق کردنشين در قلمرو حاکميت مرکز قرار گرفت. بدين ترتيب در حاليکه فرقه دموکرات آذربايجان ـ هرچند موقتی و نا پايدار ـ به وضع خود جنبهی قانونی داده بود، موقعیت «جمهوری مهاباد» ناروشن بود.
«... سرانجام قاضی محمد خود به تهران رفت تا نارضايی خود را از اين ترتيبات به نخست وزير قوام اظهارکند. از قوام خواست به استانداری استانی مرکب از نواحی کردنشين آذربايجان و مناطق وسيعتری از کردستان تحت حکم و اختيار دولت مرکزی، يعنی سرزمينی که از مرزهای اتحاد شوروی تا نقطهای از نيم راه بين سنندج و کرمانشاه امتداد داشت، نصب گردد، استان جديد از درجهای از خود مختاری داخلی بهرهمند باشد و کارکنان استان و سربازان مستقر درآن به تمام و کمال از مردم محل تامين شوند. نخست وزير محتال ايران با پيشنهاد قاضی موافقت کرد. مشروط براين که قاضی موافقت دکتر جاويد استاندار دموکرات آذربايجان را جلب کند. دکتر جاويد با خشم و تغير اين پيشنهاد را رد کرد، و اصطکاک و برخورد کردها و آذربايجانیها همچنان ادامه يافت.
اگر چه در طی اين مذاکرات، برقراری آتشبسی بين دولت مرکزی از يک سو و کردها وآذربايجانیها از سوی ديگر توافق شده بود، تک تيراندازیها و برخوردهای موضعی همچنان روی میداد، که گاه به رويارويی مستقيم نيز میکشيد...»(۱۲۲)
در مرحله پس از مذاکرات و درگيريهای پراکنده، يعنی در مرحلهای بينابينی و بالنسبه آرام، گروهی خارجی، چهار آمريکايی و يک فرانسوی از کردستان بازديد کردند و ميهمان قاضی محمد شدند. آنان «جمهوری را دستگاهی کارآ و کارآمد يافتند. دولت قاضی محمد گرچه پايه و اساس حقوقی نداشت چون گذشته بردوام بود و تنها عنوان وزيران آن از «وزير» به «ریيس» تغيير يافته بود و وی خود تنها، رهبرحزب (پيشوای حزبی دموکراتی کردستان) بود... کسانی که فرصت يافته و با قاضی محمد ديدار کرده بودند بیاختيار تحت تاثير شخصيت وی قرار گرفته بودند و به سهولت دريافته بودند که چرا برای ملّيون همه جاهای کردستان به «مظهری» بدل شده است... صدايش نرم و خوش آهنگ و حرکاتش آرام و موقر بود. نوعی انترناسيوناليست بود، به همه ملتهای جهان مهر میورزيد... مردی مینمود سخت معتقد، و پشت بند اين اعتقاد، شجاعتی کم نظير و از خود گذشتگی بود. اما سعه فکر و نظر و اعتدال، تعادلی در اين عناصر به وجود آورده بود. دست کم در اين مرحلهای که ازآن سخن میداريم خواستهايش معتدلاند: خود مختاری کردستان در چهارچوب کشور ايران. آشکار میگفت که وی نيز در اين نظر کردان سهيم است که متعقدند از آنجا که از لحاظ نژادی عضو همان شاخه ايرانیای هستند که فارسها نيز عضو آنند لذا وی دليل و موجبی نمیبيند که نتوانند همان اتحادی را باهم داشته باشند که مادها و پارسهای باستان داشته بودند. ... با اين همه اين هم جای انکارنيست که پيروانش تمايلات و آرزوهای «پان کردی» داشتند و اميدوار بودند بتوانند مهاباد را به مرکز فرهنگ و جنبش ملی کرد بدل کنند...»(۱۲۳)
بیگمان قاضی محمد آرزومند سعادت مردم کرد ومردم ایران بود. آرزویی نیک که در آزمون سخت مبارزه در شکاف قدرتها، نافرجام ماند.
فرجام کار
سرانجام با خروج قوای شوروی از ايران، ارتش دولت مرکزی، آذربايجان و تبريز را در غوغای هزيمت سران و فعالين فرقه دموکرات آذربايجان و در آشوب کشت و کشتارهای هولناک باز پس گرفت.
جمهوری مهاباد نيز در مصالحه و مواضعهی سياسی دولت شوروی و دولت مرکزی تهران، وجهالمصالحه قرار گرفت. ارتش ايران روانه کردستان شد. صدر قاضی برادر قاضی محمد و نماينده مجلس در مياندوآب با سرلشکر همايونی ديدار کرد واعلام کرد: «کردها آماده اند با مسالمت از ارتش ايران استقبال کنند.»
سرلشکر همايونی واحدهای ارتش را بههمراه افراد مسلحی از عشاير دهبکری و مامش و منگور به فرماندهی سرهنگ دوم غفاری به مهاباد فرستاد. نماينده قاضی در بيرون شهر جلوی اين نيروها را گرفت، به فرمانده نيروها اعلام کرد قرار قاضی محمد با همايونی بر اين بوده که واحدهای نظامی وارد شهر شوند و نه عشاير مسلحی که ممکن است موجب آشوب شوند. عشاير بازگردانده شدند. واحدهای ارتشی وارد مهاباد شدند و به عمر يکساله جمهوری مهاباد پايان داده شد.
قاضی محمد و فرماندهان ارتش از يکديگر ديدار کردند. قاضی محمد برای نجات ديگران از کيفر، مسئوليت همه اقدامات جمهوری مهاباد را بعهده گرفت. قاضی محمد، سيف قاضی، صدر قاضی و همه اعضای کميته مرکزی حزب دموکرات کردستان و اعضاء کابينه جمهوری مهاباد دستگير و زندانی شدند. تنها عضو دولت جمهوری مهاباد که از تعرض مصون ماند حاج بابا شيخ بود بخاطر مقام و موقعيت مذهبیاش...
قاضی محمد، برادرش صدر قاضی که نماينده مجلس شورای ملی بود و هميشه نقش ميانجی و رابط با دولت مرکزی را بعهده گرفته بود و نيز محمد حسين سيف قاضی، در محکمهای نظامی که در مهاباد تشکيل شد محکوم به اعدام شدند و در ميدان چوار چرای مهاباد بردار شدند. بردار کردن قاضی محمد و همراهانش، اقدامی ناجوانمردانه و نابخردانه از طرف قدرت مرکزی بود. چرا قاضی محمد را اعدام کردند؟ دربار شاه، دولت قوام يا فرماندهان ارتش، کدام يا کدامها و چگونه تصميم به اعدام قاضی محمد گرفتند؟
آیا درست است که قوامالسلطنه با اعدام قاضی محمد موافق نبوده است؟ جريان محاکمه، اتهامات و ادعانامه دادستان، و مدافعات قاضی محمد و همراهانش در هالهای از ابهام و پرسشهای بیپاسخ قرارگرفت.
درباره محاکمه و دفاعیات قاضی محمد تنها و پس از گذشت نزدیک به شصت سال از آن محاکمه، در کتاب «قاضی محمد و جمهوری درآینه اسناد» که در سال 1380 شمسی در همدان منتشر شده، اطلاعاتی درباره چگونگی محاکمه و دفاعیات قاضی محمد درج شده است.
کتاب ــ بدون ذکر دقیق منبع ــ و به نقل از «کیومرث صالح» اطلاعات و جزئیات قابل توجهی از جریان محاکمه و دفاعیات و صحنه بردارکردن ناجوانمردانه قاضی محمد و همراهانش را بدست میدهد.
سایت اینترنتی حزب دموکرات کردستان ایران هم که اطلاعاتی را عینا از کتاب «قاضی محمد و جمهوری در آینه اسناد» منتشر کرده است در توضیح موقعیت کیومرث صالح بعنوان «خبرنگار مجله ارتش شاهنشاهی» و گزارش او که «در ویژه نامهای چاپ شده و جهت مطالعه بهشیوهای بسیار محرمانه در اختیار افسران بلند پایه و مورد اعتماد شاه قرار داده شده بود»، روشن نمیکند که منبع این گزارش کجاست.
قاضی محمد با رفتار بزرگوارانه، شرافتمندانه و شجاعانه خود در قلب میليونها زن و مرد کرد و آزاديخواهان ايران، زنده ماند.
درباره اعدام صدر قاضی، آيا آنگونه که برخی روزنامه ها نوشتند دليل اعدام صدر قاضی، برآشفتگی فرماندهان ارتش از نامه صدر قاضی بوده که در آن ارتش شاهنشاهی را با تعريضی به حوادث سوم شهريور ۱۳۲۰ و فروپاشی ارتش رضاشاهی، تحقير کرده بوده است؟
در شعری منسوب به فردوسی گفته ميشود:
همه سر به سر تن به کشتن دهيم از آن به که کشور به دشمن دهيم
و صدر قاضی با دگرگونی در اين شعر و کنايه به فرماندهان ارتش نوشته بوده:
همه سر به سر پشت به دشمن دهيم از آن به که يک تن به کشتن دهيم.
نظاميان، چاپخانه کردی را بستند، آموزش به زبان کردی را ممنوع کردند و تمام کتابهای کردی را در ملاء عام سوزاندند.
دولت برای ارعاب عشاير يازده تن از روسای درجه دوم عشاير فيضاله بيگی و گورک سقز را نيز اعدام کرد.(۱۲۴)
نکته آخر و مهم اينکه بنابه گزارش نويسنده کتاب «جمهوری مهاباد» و در مقام مقايسه با ورود ارتش به تبريز که گروههايی از اهالی نيز دست به کشتار طرفداران فرقه دموکرات آذربايجان زده بودند، در مهاباد «همه چيز به مسالمت گذشت و اين واقعه از اين لحاظ جالب است که در ساير جاهای آذربايجان پليس مخفی (پليس مخفی دموکرات آذربايجان) نيرومند بود و آماده مقابله با چنين وقايع و اوضاعی بود درحاليکه قاضی محمد فاقد چنين ابزاری بود. اين حقيقت مؤيد گزارشهايی است حاکی از اين که رژيم قاضی محمد ـ دست کم در پايتختش ـ مقبول وموجه بوده است.»(۱۲۵)
* برگرفته از کتاب جمهوریخواهی در ایران، نشر باران، سوئد
* عکسها از «تاریخچه مهاباد» گردآوری سید محمد صمدی، منتشره در 1363 شمسی، برگرفته شده است.
---------------
پانویسها
(۱۰۹) ـ ايگلتون، ويليام. جونير. جمهوری ۱۹۴۶ کردستان. اکسفورد ۱۹۶۳ ترجمه سيد محمد صمدی ۱۳۶۰ ص ۶۷
(۱۱۰) ـ آرچی، روزولت. پسر. جمهوری مهاباد. منتشره در۱۹۴۷. ترجمه ابراهيم يونسی ص ۱۷۸.
آرچی روزولت معاون وابسته نظامی آمريکا در ايران بود از مارس ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۷. طی اين مدت مطالعاتی درباره وضع کردستان کرد و يکی از چهار نفر آمريکائيانی بود که در زمان حيات جمهوری کردستان با قاضی محمد ديدار کردند.
(۱۱۱) ـ ايگلتون، ويليام. جونير. جمهوری ۱۹۴۶ کردستان. ص ۸-۶۷
(۱۱۲) ـ گفته ميشود شيخ عزالدين حسينی نيز در آن ايام به «کومهلهی. ژ. کاف» پيوسته اما بعدها و بدنبال دخالتگری شورویها و تغيير نام «کومهلهی. ژ. کاف» به حزب دموکرات کردستان، کنارهگيری کرده است.
(۱۱۳) ـ درک، کينان. کردها و کردستان. فصل ايران در سده بيستم. ص ۱۱۹
(۱۱۴) ـ ارفع، حسن. سرلشکر. کردها و يک بررسی تاريخی و سياسی. ص ۷۲
(۱۱۵) ـ درک، کينان. مختصر تاريخ کرد. ترجمه ابراهيم يونسی ص ۱۲۱
(۱۱۶) ـ آرچی، روزولت. پسر. جمهوری مهاباد. صص ۶-۱۸۵
(۱۱۷) ـ ايگلتون، ويليامز.جونير. جمهوری ۱۹۴۶ کردستان ص ۱۲۳
(۱۱۸) ـ ايگلتون، ويليامز. جونير. جمهوری ۱۹۴۶ کردستان صص ۷- ۱۲۶
(۱۱۹) ـ درک، کينان. مختصر تاريخ کرد. ايران در سده بيستم ص ۱۲۴
(۱۲۰) ـ آرچی، روزولت. جمهوری مهاباد. ص ۱۹۷
هژار: بينوا. تخلص عبدالرحمن شرفکندی است. هيمن: آرام. تخلص زنده ياد محمدامين شيخالاسلامی بود.
(۱۲۱) ـ درک، کينان. مختصر تاريخ کردستان. ايران در سده بيستم. ص ۱۲۵
(۱۲۲) ـ آرچی روزولت. پسر. جمهوری مهاباد. صص ۲-۱۹۱
برای اطلاع از چگونگی برخوردهای نظامی ميان ارتش مرکزی و نيروهای مسلح جمهوری مهاباد نگاه شود به کتاب سرلشگر حسن ارفع: کردها و يک بررسی تاريخی و سياسی. همچنین به کتاب قاضی محمد و جمهوری در آینه اسناد تالیف بهزاد خوشحالی چاپ 1380 شمسی همدان.
(۱۲۳) ـ آرچی، روزولت. جمهوری مهاباد. صص ۶-۱۹۵
(۱۲۴) ـ ابراهيم يونسی مترجم برجسته ايرانی و مترجم کتاب «جمهوری مهاباد» در توضيحات خود اسامی اعدام شدگان را چنين ثبت کرده است: اعدام شدگان رژيم شاهنشاهی در سقز عبارت بودند از: برادران فاروقی، احمدخان فاروقی، سالار فاتح، عبدالله خان متين، محمد خان دانشور، برادران جوانمردی(علی آقا و رسول آغای جوانمردی) علی خان فاتح، حسن خان فيضالله بيگی، شيخ صديق سعدی، شيخ امين اسدی (کس نزان)، احمد خان شجيعی، محمد خان باباخانی. علی بيگ شيرزاد نيز در بوکان شهيد شد. اينها همه مردمی سرشناس بودند. آمارمردم سادهای را که پس از سقوط حکومت قاضی محمد قربانی دستگاه ستمشاهی شدند در دست ندارم.
(۱۲۵) ـ آرچی، روزولت. پسر. جمهوری مهاباد ص ۲۰۵