حضور و نقش زنان به آغاز جنبش مشروطه و در مواردی به پیش از مشروطه برمیگردد. حضوری که چندان پذیرایش نبودیم یا اگر بودیم آن را در خدمت امری دیگر و در ذیل سیاست خواستهایم، یا به هیئتی دیگرگون در آوردیم تا بتوانیم آن حضور را بپذیریم. این پذیرش مردانه و تلاش برای دیگرگون کردن چهره و نماد زنان را بانوی نازک اندیش خانم افسانه نجم آبادی در دیباچه ظریف کتاب «معایب الرجال» و در نکته بینیها و ژرفاندیشیهای کتاب «حکایت دختران قوچان» بررسی کرده است. همچنین در سنجش هم ژرف و هم شوخ شعر فروغ فرخزاد و شعر ایرج میرزا.
«جمهوریخواهی در ایران؛ پیشینهی تاریخی»، کتابی است از ناصر رحیمخانی که بهتازگی توسط نشر «باران» منتشر شده است. این کتاب که به سیر اندیشهی جمهوریخواهی، و تلاش جمهوریخواهانه در متن عمومی تحولات فکری و سیاسی ایرانیان از مشروطه تا امروز میپردازد، کمتر به حضور زنان در این مسیر تاریخی پرداخته است. همین کمبود باعث شد با او از سر کنجکاوی گپی بزنم و بیشتر به بهانه طرح همین پرسش؛ که در نهایت تبدیل به یک گفت و گوی جمع و جور شد.
کتاب، اطلاعات خوبی میدهد؛ با زبانی موجز و ساده. در واقع یک گزارش مفصل است. در پایان آن نیز فهرست خوبی از منابعی که به آنهابرای تدوین این پژوهش مراجعه کرده، ارائه شده است که برای فرد علاقهمند میتواند مفید باشد.
و اما کتاب: رحیمخانی، در پیشگفتار با اشاره به اینکه جمهوريخواهی و جمهوری در ايران، پيشينهای صد، صدوبيست ساله دارد، نوشته است: «ايده جمهوريخواهی و نهاد جمهوری با انقلاب بهمن 1357 و استقرار حاکميت اسلامی زاده نشد؛ بلکه حاکميت اسلامی خود ثمرهی ناسازگاری بنيادی با دموکراسی و با نظام جمهوری است» و «انديشهی جمهوريخواهی در اساس از راه برنامهها و شعارهای احزاب چپ و کمونيست هم نبود که به ايران راه يافت». رحیمخانی ادامه داده است: «بيش و پيش از اينهمه، اين مشروطه طلبان، تجدد خواهان و هواخواهان انديشههای ليبرال دموکراسی غرب بودند که انديشه جمهوری را پيش راندند و بعدها بزرگترين کارزار تبليغاتی و سياسی را برای انقراض قاجاريه و تاسيس جمهوری در ايران به راه انداختند.»
رحیم خانی تاکید میکند که در دوران مشروطه، جمهوريخواهی ايرانيان، گونهای از نظام سياسی مبتنی بر «قانون اساسی» و «حقوق اساسی» برگرفته از انديشههای سياسی جديد مغرب زمين است. آگاهی ايرانيان درباره مفاهيم «جمهوری» و «جمهوريخواهی» عمدتا در حد مباحث سياسی و ناظر بر قدرت سياسی باقی ماند و به مبانی فلسفی و بنيادهای انديشه سياسی نوين راه نبرد. با اينهمه مجموعه مفاهيم در چارچوب مفاهيم حقوق اساسی مدرن درک و فهم ميشد.
او با مروری بر جنگ جهانی دوم، دوران سلطنت پهلوی دوم و انقلاب مینویسد: «نسل جديد ايرانيان از پس انقلاب و با تجربه انقلاب به خود و به جهان مينگرد. اين نسل مفاهيم و ارزشهای مدرن را نه بگونهی نسل اول روشنفکران مشروطه خواه به نوعی «مدرنيته ابزاری» تقليل ميدهد و نه چون روشنفکران دهههای چهل و پنجاه از منظر جزميات ايدئولوژيک به جهان مينگرد. میتوان گفت رد ايدئولوژيها و دستگاههای فکری سياسی و مذهبی و استبدادی، رد «سنت سلطنت»، «ولايت فقيه» و «ديکتاتوری مسلکی»، و بهجای اينهمه پذيرش و احترام به فرد و آزاديهای فردی، دموکراسی و جمهوريخواهی، حاصل نگاه جديد به مفاهيم بنيادی جهان مدرن است.»
لازم است تاکید کنم که این پرسش و پاسخها به صورت کتبی انجام شده است.
* آیا پیش از انتشار کتاب «جمهوریخواهی درایران» بهطور مشخص در این حوزه، کتابی منتشر شده بود؟
- نخست امیدوارم پرسش شما، بهویژه پاسخ من تصور نوعی مقایسه بین آثار استادان پژوهشگر و این کار مختصر بهوجود نیاورد و بعد بگویم که پیش از این چندین پژوهش ارزنده در زمینه رویدادهای جمهوریخواهی در ایران منتشر شده است؛ همراه بخشی از اسناد و مدارک تاریخی دراین حوزه. پژوهش شاپور رواسانی به نام «نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران»، کتاب خسرو شاکری به نام «جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران». کتابی در بیش از 700 صفحه به انگلیسی که متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است؛ و همچنین مقاله مفصلی که او بهنام «پیشینههای جمهوریخواهی» در سال 1363 منتشر کرد. همچنین در مجموعه بسیار ارزشمند «اسناد جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران» که باز هم به همت خسرو شاکری در طول سالیان دراز منتشر شده، می توان به اسناد و مدارکی در این زمینه دست یافت. درباره جنبش جمهوریخواهی پس از 1300 شمسی هم بهطور پراکنده و در منابع مختلف اشاراتی شده است. بهترین و روشنگرترین اشارات کوتاه به این رویداد را میتوان در کتاب سیروس غنی به نام «برافتادن قاجار و برآمدن رضاخان» و همچنین در کتاب عبدالهادی حائری به نام «تشیع و مشروطیت در ایران» سراغ گرفت. یا مثلا در کتاب «سردار جنگل» ابراهیم فخرایی به رویدادهای جمهوریخواهی اشاراتی شده است اما کوتاه و پراکنده. با این همه در این زمینه همچنان با کمبود منابع و پژوهش روبه رو هستیم، اما آنچه در کتاب «جمهوریخواهی در ایران» گردآوری شده، به یک دوره خاص محدود نیست بلکه سیری است در اندیشه جمهوریخواهی و همه رویدادها در این زمینه.
* چرا با کمبود پژوهش روبهروهستیم؟ این به کمبود پژوهشگر و علاقهمند راستین به این حوزه برمیگردد ویا به دیگر موانعی که فراروی فرد قرار دارد؟
- میتوان درباره برخی رویدادها، کمبود اسناد و مدارک تاکنون منتشر شده را یکی از موانع دانست. مثلا به گمان من درباره رویداد جنبش جمهوریخواهی دوره رضاخان، بسیاری از اسناد و منابع در بایگانی مجلس، وزارتخانهها و یا دستگاههای دولتی آنزمان به فراموشی سپرده شده است. مثلا میدانیم که در تبریز، تهران و یا کرمان، کمیتهها و انجمنهایی از جمله با شرکت بازرگانان یا متنفذین محلی برای تبلیغ جمهوری و خلع قاجار تاسیس شده بود. احزاب و جریانات سیاسی، میتینگها و کنفرانسهایی برای توضیح مفهوم جمهوریخواهی برپا میکردند. در وزارتخانهها و ادارات دولتی – گرچه بهصورت رسمی و اداری – بههرحال جلساتی تشکیل میشد و لوایحی در تایید جمهوری تهیه و خوانده میشد. امیر لشکرهای مناطق مختلف، تلگرافهای پشتیبانی به مجلس و دولت مخابره میکردند. دستیابی به مدارک این فعالیتها حداقل ما را به چگونگی درک و دریافت پیشینیان از مفاهیم سیاسی و مفهوم جمهوری و نوع انتظارات آنها آشنا میکند. اینگونه مدارک هنوز منتشر نشدهاند. بهعلاوه روزنامههای تهران و شهرستانها؛ و همچنین در روزنامههای ایرانیان خارج از ایران، مقالات گوناگون در این زمینه نوشته شده که هنوز به همه آنها دسترسی نداریم. میتوان گفت بایگانیهای ادارات و نهادهای دولتی اسناد و منابع روشنگری را در اختیار دارند.
* تحقیقات در خور تاملی در حوزه تاریخ ایران طی دو دهه اخیر منتشر شده که تعدادی از آنها به نویسندگانی تعلق دارد که در خارج از کشور زندگی میکنند. زیستن و تحقیق کردن در چنین شرایطی چه مشکلاتی را پیش پای فرد میگذارد؟
- بسیاری از استادان تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایرانزمین که« از بد حادثه اینجا به پناه آمده»اند با مشکلات بسیار مادی و معنوی زندگی در غربت روبهرو هستند. درد آورترین این مشکلات ریشهکن شدن از محیط طبیعی زیستن و اندیشیدن و در اختیار نداشتن امکانات مطالعه و پژوهش و بعد انتشار اثر و ارتباط با خواننده است. بسیاری از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ما در سالهای اول زندگی در خارج، توان مالی خرید حتی چند نسخه کتاب هم نداشتند. آنان فقط با دستمایه عشق و معرفت کارهای پژوهشی ارزنده خود را ساماندادهاند. برای نمونه: فصلنامههای ایرانشناسی و ایران نامه. کارهای شاهرخ مسکوب، احمداشرف، ناصر پاکدامن، داریوش آشوری، باقر مومنی، جمشید بهنام، رضا مرزبان، ماشاءالله آجودانی، عباس میلانی، جواد طباطبایی، هما ناطق، حورا یاوری، افسانه نجمآبادی، فرزانه میلانی، ژانت آفاری و... و نیزکارهای آرامش دوستدار با نقد رادیکال مایوسانه او از بنیادهای فکری و فرهنگی تاریخ ما همگی در شمار کارهای ارزنده ای هستند که در این سالها انجام یافته است. صرفنظر از نگاه انتقادی یا تاییدی خوانندگان، اینها همه نمونهای از تلاش فکری و فرهنگی ایرانیان است برای ایران و ایرانی.
چاپ و انتشار و توزیع آثار خارج از کشور هم اساسا به همت گردانندگان موسسات کوچک مثل انتشارات «خاوران» در پاریس، نشر «باران»، «آرش» و «ارزان» در استکهلم، «فروغ» و «البرز» در آلمان و... انجام گرفته. متاسفم که بگویم «مالداران» ایرانی که ثروتهای بسیار هم دارند کمکی به بنیادها و موسسات فرهنگی نمیکنند. از اینرو میگویم «مالداران» که رفتار فرهنگی اینان، شباهتی به رفتار فرهنگی صاحبان موسسات تجاری و صنعتی مدرن ندارد. اینان شباهتی به تاجران و بازرگانان دوران مشروطیت هم ندارند. بیشتر آنان خود اهل کتاب و فرهنگ و دانش بودند و در گسترش فرهنگ، انتشار روزنامه و کتاب و پایهگذاری مدارس جدید نقش داشتند.
* در این تحقیق، هیچ به جایگاه، حضور و فعالیت زنان نپرداختهاید. چرا؟
- به دو دلیل: نخست اینکه اسناد و مدارکی که در این موارد داشتم حقیقتا محدود بود و به دوره معینی هم مربوط میشد. همینجا بگویم از میان کتابهای در زمینه حضور و فعالیت زنان در اجتماع، کتاب آقای محمد حسین خسروپناه، به نام «هدفها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی»، کتاب جالبی است با جزئیات مفصل؛ اما در این کتاب هم درآنچه به موضوع پرسش شما برمیگردد اطلاعات بسیار کمی مییابیم.
دوم اینکه دریافت من از یکی دو اطلاعیهای که به امضای این یا آن انجمن زنان در دفاع از جمهوریخواهی دیدم، این بود که آن، کاری بوده است تبلیغی و ذیل فعالیت سیاسی گروهها و احزابی به تمامی مردانه و مردسالار.
نخواستم یک یا دو اطلاعیه را که حداقل محدود بودن مخاطب آن را هم تشخیص میدادم - اطلاعیه خطاب به کمیسیونی از زنان در یک کشور اروپایی- دستمایه گزارشی از حضور و فعالیت زنان کنم. معنای حرفم این نیست که زنان حضور نداشتهاند و یا محدود بودن این فعالیت یا ذیل فعالیت احزاب مردانه بودن، توجیهگر ننوشتن در اینباره است. فعالیتهای ارزنده فرهنگی زبان و انجمنهای زنان پیشرو در انتشار روزنامه و مجله و تاسیس و مدیریت مدارس دخترانه جدید، از کارهای فرهنگی تشکلهای زنان در این دوره است. میتوان از انجمنهای زنان و کوشندگان آن دوره نامهای بسیاری را بهخاطر آورد: محترم اسکندری، ملوک اسکندری و مهرانگیز اسکندری از خانوادهای با گرایشات سوسیالیستی و چپ، نورالهدی منگنه، عباسه پایور، خانم شریفی، ملکه ابوالفتح زاده، طوبا بقایی، فخرعظمی ارغون و توران افشار. همگی از پیوستگان به «جمعیت نسوان وطنخواه ایران» از سال 1301 شمسی به بعد. و اما درآنچه به طور مشخص به فعالیت جنبش جمهوریخواهی سالهای 1300 برمیگردد اطلاعات من ناچیز بود.
حرف من درباره فعالیت جمهوریخواهانه و در دوره معینی است. وگرنه حضور و نقش زنان به آغاز جنبش مشروطه و در مواردی به پیش از مشروطه برمیگردد. حضوری که چندان پذیرایش نبودیم یا اگر بودیم آن را در خدمت امری دیگر و در ذیل سیاست خواستهایم، یا به هیئتی دیگرگون در آوردیم تا بتوانیم آن حضور را بپذیریم. این پذیرش مردانه و تلاش برای دیگرگون کردن چهره و نماد زنان را بانوی نازک اندیش خانم افسانه نجم آبادی در دیباچه ظریف کتاب «معایب الرجال» و در نکته بینیها و ژرفاندیشیهای کتاب «حکایت دختران قوچان» بررسی کرده است. همچنین در سنجش هم ژرف و هم شوخ شعر فروغ فرخزاد و شعر ایرج میرزا. همچنین نگاه کنیم به کتاب بانوی فرزانه خانم فرزانه میلانی به نام «حجاب و کلام».
* کتاب «جمهوری خواهی در ایران»، بسیار خلاصه و فشرده تدوین شده است. هدفتان از ارائه این تحقیق در ساختاری گزارشی چه بود؟
- واقعیت این است که علاقهمندی به تاریخ معاصر ایران و بهویژه تاریخ تحولات فکری و سیاسی دوران مشروطیت یکی از دغدغهها و دلمشغولیهای بسیاری از دانشجویان، روشنفکران و کوشندگان سیاسی دهه چهل شمسی و بهویژه نیمه دوم آن دهه است. پیشفرض این بود که برای فهم شرایط سیاسی روز ایران باید تاریخ مشروطیت و دورهبندیهای پس از مشروطیت را خواند و دانست و راست این است که بسیاری از جوانان آندهه از منظر تاریخ و ادبیات و فرهنگ با سیاست و مبارزه سیاسی آشنا شدند. این نیز البته درست است که محدودیتهای ایدئولوژیک اندیشه سیاسی و سیاسی بودن بخش بزرگی از ادبیات و نگاه به تاریخ و فرهنگ تاثیرات بازدارنده بر فکر و روان داشت. اما آن نسل پرسش داشت و در پی پاسخ پرسشها، به ادبیات، فرهنگ، تاریخ، و شعر و موسیقی روی میآورد. در زندان سالهای 40 و 50 شمسی نیز گفتوگو از تاریخ و فرهنگ معاصر و بهویژه تاریخ مشروطیت همیشه در میان بود. من این شانس و علاقهمندی را داشتهام که از لذت این گفتوگوها بی نصیب نباشم. در سالهای طولانی هرچه خواندهام، فیش برداری کردهام. گذشته از کتابها و منابع مختلفی که در فهرست کتاب آمده هر کتاب و هر مقالهای را هرجا یافتم خواندم و یا روی کاغذ یادداشت کردم یا در گوشهای از ذهنم جا دادم. در ذهنم با رویدادهای تاریخی کلنجار رفتم و با شخصیتها و نقشآفرینان آن رویدادها باز هم در ذهن گفتوگوها کردم. نتیجه این شد که صدها و هزاران صفحه کتاب و دهها دفترچه یادداشت بهمرور فشرده و فشردهتر شد و به دریافتها و نتیجهگیریهایی رسید که در ساختار و زبانی فشرده و گزارشی نمود یافت. ممکن است دریافتها و نگاه کتاب مورد پسند خواننده یا خوانندگان، گرایش یا گرایشاتی نباشد، اما با همه فشردگی و کوتاهی، دادهها و اطلاعات بسیاری را در اختیار خواننده قرار میدهد. همزمان از پرگویی به جد خودداری کردهام. زیرا خواننده را آگاهتر و متینتر از آن دانستهام که به آوازهگری درغلتم.
دلیل دیگر فشرده بودن کتاب این است که در آغاز بنا بود تاریخچهای از جمهوریخواهی به صورت رسالهای به سمینار جمهوریخواهان لائیک در پاریس (5و6 ژوئیه 2003)ارائه شود. بنابراین، کتاب در قالب این ساختار و زبان فشرده، تدوین شد.
* کتاب زبانی ساده دارد و می تواند حتا با مخاطبی که بهتازگی به طیف علاقهمندان این موضوع نیز پیوسته ارتباط برقرار کند. خودتان چه مخاطبی را در ذهن داشتید؟
- راستش این است که درمورد ساده و روان بودن زبان کتاب نه فکر کرده بودم و نه مخاطب ویژهای را انتخاب کرده بودم. شاید شیوه گزارشدهی از تاریخ، و گزارش گونه بودن نوشته، همین زبان ساده را میپذیرد؛ و یا شاید چون در مضمون کتاب و در نگاه من به رویدادها و برداشتهایم «باید»ها و «نباید»ها چندان جایی ندارند و رویدادها بهصورت گزارش من به دیگران در میآیند، زبان هم ساده و با گزارشگونهگی کتاب همخوان میشود.