از روزهای آغازین بهمن ماه جاری 6 جوان دربند درزندان رجایی شهر کرج با خودداری از خوردن وآشامیدن هرطلوع و غروب را لحظه شمار استقامت خود برسر کسب ابتدایی ترین حقوق هرانسان به اسارت درآمده قرار دادند. چه کسی منکرآن است که گناه نابخشودنی آنان سخن راندن در حیطه ای است که در مکتب صاحبان قدرت مستوجب عقوبت است . چه کسی منکر آن است که جرم آنها تکاپو برای تحقق آرزوهایی است که ازمنظر زمامداران سزاوار کیفر است.
" دمکراسی ، حقوق انسانی ، آزادی " شاید این سه کلمه خلاصه همه آن آمال و شور و شوقی است که آنان را برآن داشته در عنفوان جوانی رنج سلولهای تنگ و بی فروغ را شهر به شهر متحمل گردند و شاهد گذشت لحظات پرمشقتی باشند که ثانیه ها و دقایق آن به طول همه شبها ی بی انتهای زمستان میهن است.
مگر آنها چه توقع گرانی دارند جز آنکه می گویند آرزومندان آزادی ، صلح و برابری را هم بند مرتکبان قتل و جنایت و معتادان به مواد افیونی قرار ندهند؟
مگر آنان چه خواست غیر قانونی دارند جز آنکه می خواهند بند کسانی که از راحت خود برای آسایش یک ملت گدشته اند را از بند متعدیان به حقوق هموطنانشان تفکیک کنند؟
جوانان اسیر در زندان رجایی شهر کرج چه تقاضایی دارند جز آنکه می گویند بگذارید هر آنکه ایده ایی برای ساختن فردای بهتر ایران دارد آزاد باشد تا سخن و نظر خود را در معرض داوری عموم مردم ایران قرار دهد. آیا سخن گفتن جرمی همانند قتل و غارت است؟ آیا نشراندیشه اتهامی چون اعتیا د به مواد مخدر است ؟
در روزگاری که جهان رنگی جز دمکراسی را پذیرا نیست چگونه می توان چنان تاب شنیدن سخن برما تنگ شود که فراموش گردد مرز میان ظلم و عدالت کدام است.
شبها و روزها از پی هم می آیند . به یقین در انتهای هر شب تیره سپیده ای در انتظار سر برآوردن است.
گلهای رجایی شهر کرج صبورانه چشم به جاری گشتن زلال انسانیت درجای جای ایران و جهان دوخته اند. اگر خشکسالی فریاد گلبرگ ها را به پژمردن تهدید می کند ، دست کم قطره اشکی را شبنم سحرگاه آنان کنیم.
محمد مسعود سلامتی