سه شنبه 27 بهمن 1383

چرخ پنجم دمکراسی، تقی روزبه

[email protected]

میوه چینی
نمی دانم چرا میوه چینی درفرهنگ ماایرانیان با نوعی مفهوم منفی و فرصت طلبانه تداعی می شود. درحالیکه اگر با نیت خوب به این واژگان زیبا نگریسته شود، شاید هیچ مفهوم منفی درذات آن ها یافت نشود. اما گویا همواره کسانی درطول تاریخ بوده اند که سراغ کشته های دیگران رفته و قبل ازآنکه میوه کاران بجنبند، به چینش میوه ها می پرداخته اند .متأسفانه این کار فقط درباغات مرسوم نبوده،بلکه به اقلیم سیاست هم کشیده شده است. درهرحال خوب و بداین واژگان با شما است.
درجستجوی متولی و تلاش برای ورود به فازسازماندهی
پس ازسپری شدن دوماه ونیم ازطرح فراخوان رفراندوم،وجمع آوری حدود سی وپنچ هزار امضاء، و حالا که تب جمع آوری امضاءها خوابیده،بنظرمی رسد فاز"گفتمان" به پایان خود رسیده و ورود به فاز عملیاتی و سازماندهی دردستورکارقرار گرفته است. چنانکه آقای حسین باقرزاده درمقاله اخیرخود1 اعلام می دارد که بحث در باره فراخوان را باید دیگر پایان یافته تلقی کرد. واضافه می کند که اکنون که جنبش رفراندوم در حال حاضر نه متولی ای دارد و نه سازمان و تشکیلاتی، وقت آن رسیده است که این جنبش به تدریج شخصیتی حقوقی پیدا کند و نیروهای شرکت کننده در آن بتوانند به طور فعال برای پیروزی آن پیکار کنند. ودرهمین رابطه طرحی را برای سازماندهی 35هزار حامیان آن که بزعم وی یک جنبش است و همه گرایشات را دربرمیگیرد، پیشنهاد می کند.
باتوجه به مقدمه کوتاهی که درباب تاریخچه میوه چینی آوردم،قاعدتا خوانندگان نباید چندان متعجب شوند که این دستورالعمل مهم چرا نه ازداخل کشور وازسوی صادرکنندگان اولیه فراخوان، که از سوی متولیان خارج کشور صادرشده است.
ورود به فازسازماندهی کر جدیدی است که البته ایشان تنها نوازنده آن نیستند. بعنوان نمونه آقای داریوش همایون نیرطی مصاحبه ای2 می گوید:"اکنون زمان آن است که زنان و مردان هر چه بيشتری فعالانه در اين جنبش مشارکت کنند وساز و کارهای پشتيبانی و لجيستيکی براي پيشبرد و تحقق آرمانها و اصول اين فراخوان ملی را بوجود آورند. بدين منظور پيشنهاد می شود در هر اجتماع ايرانی افرادی داوطلب از گرايشهای گوناگون به تشکيل گروههای کار و کميته های پشتيبانی بسته به امکانات محل، اقدام نمايند".وی درادامه طرح خود سازماندهی چهارگروه کاری را مطرح می کند.
آن چه که نقد بود و آنچه که نسیه است
ازهمان آغاز برای منتقدین این پروژه روشن بود که غرض نهائی و یا اگر نخواهیم همه را به یک چوب برانیم نتیجه اجتناب ناپذیر این پروژه چیزی جز تعبیه یک ظرف همکاری بین سلطنت طلبان و جمهوری خواهان شرمگین و طیفی ازنیروهای سرگردان بین قطب دمکراسی و ضددموکراسی و معبری برای ورود نیروهای مداخله گرخارجی به صحنه سیاست درکناراپوزیسیون برای کسب باصطلاح فرادستی بر جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک نبود. بسیاری ازمدافعین رفراندوم آگاهانه و یاناآگاهانه این واقعیت تلخ را حاشا کرده و آنرا تهمت منتقدین بشمار می آوردند. اماحالا که آب ها ازآسیاب افتاده و وقت میوه چینی فرارسیده،عملی و علنی ساختن این همکاری توسط متولیان واقعی این حرکت دردستور کارقرار گرفته است.
آقای داریوش همایون درهمان مصاحبه خود بعنوان یک سیاستمدارسلطنت طلبی که می داند چه می گوید و چه می خواهد،بروشنی واقعیت فوق را مورد تأکید قرار می دهد:"...در واقع چاره ای است برای يک کشور در شرايطی که اوضاع مساعد شود تا مردم نظرشان را بدهند و طبعا راه حلی است برای آن موقع ......و تا رسيدن به آن موقع بايد به مبارزه خود ادامه داد و بايد مبارزه کرد و در واقع با اعلام اين طرح ، چيزی عوض نشده است(بجزآنکه) در موقعيت ما و در موقعيت جمهوری اسلامی، ... فقط زمينه ای برای همکاری برای امروز نيروهایی می شود که در گذشته موافق نبودند بر سر هيچ موضوعی توافق کنند و تعجب می کنم که چرا اينقدر راجع به اين موضوع بد فهمی صورت گرفته است ..."
درهرحال اگرتا دیروز این همکاری بصورت غیررسمی جریان داشت و انکارمیشد،حالا دیگر دردستور کارقرارگرفته و آنها که آگاهانه این هدف را دنبال می کردند اکنون باید بفکر توجیه و مدلل ساختن آن باشند. ودیگرتوجیهاتی هم چون قرارداشتن در فازگفتمان و دلایل مشابه آن اثرخود را ازدست داده ودرحکم گریختن ازپاسخ سرراست است.علت آن هم همان" سرمایه عظیم 35 هزارنفره ای" است که بیش ازاین نمی توان آن را معطل نگهداشت.این را هرمبتدی درعلم اقتصادهم می داندکه سرمایه اگر بکارگرفته نشود،خطر نابودی آنرا تهدید خواهدکرد. سرمایه ای(تجربه ای) که بقول آقای باقرزاده، "بیش از یک بار در طول حیات یک نسل اتفاق نمیافتد(بدست نمی آید) ". درهرصورت حرکت با چراغ خاموش و بشیوه خزنده دیگرناممکن شده و حالا خیلی صریح باید صحبت کرد. چنان که آقای داریوش همایون درهمان گفتگو درپاسخ به سؤالی درمورد پهلوی طلبی خود پاسخ سرراستی می دهد:"...من طرفدار پادشاهی مشروطه هستم.... و آن پادشاهی مشروطه هم يک کانديدا بيشتر ندارد و آن هم شاهزاده رضا پهلوی است و ما اميدواريم که مردم ايران قانون اساسی پادشاهی مشروطه را بپذيرند و ايشان بشود پادشاه مشروطه...."
بنابراین ازنظر ایشان نوع نظام آینده و حتی تنها کاندیدآن-پادشاه- ازهمین حالا روشن است. والبته درهمین مصاحبه ایشان با نبوغ خاص خویش، مفهوم ونوع جدیدی از"قدرت و مداخله" رابرای شاه آینده وبعنوان درسی برای ایشان وضع می کنند که خواندنی است:
"ايشان(پادشاه آینده) سعی کنند پس از انتخاب، به صورت مدافع نهادهای دمکراتيک در بيايند و از يک قدرت اخلاقی برخوردار باشد که صرفا با عدم مداخله در امور سياسی کشور و مسئوليت گرفتن سياسی حاصل خواهد شد ...و.بالاتر از همه اين جريانها قرار بگيرد.در کارها، مداخله کند که همه بتوانند با او خود را يکی کنند....و با قدرت اخلاقی کمک کنند به حفظ نهادهاي دمکراتيک از يک طرف و يکپارچگی از سوی ديگر...."
البته آقای داریوش همایون درپاسخ به سؤال دیگری مبنی براینکه آیا معامله ای پشت پرده درمورد طرح رفراندوم صورت گرفته یا نه ضمن آنکه مدعی است هیچ گونه معامله ای صورت نگرفته،اما چون شواهد و قرائن متعدی دراین مورد وجود دارند و درآینده هم ممکن است روشود، دست پیش را گرفته وبا آوردن یک اما می گوید:
"در اين شکی نيست که گروهی، يکی دو سال پيش، دنبال يک کاری بروند تا ازاين پراکندگی در بيايد فضای سياسی ايران و سر انجام به اين تفکر رسيده اند که خوب است چنين فراخوانی بشود....اکثر افراد هم در ايران بودند و هم که کار کردند."
چنانکه ازعبارات فوق معلوم میگردد، طبق اطلاعات موثقی که آقای همایون دارد،ازیکی دوسال قبل عده ای درفکر چنین طرحی بوده اند که اکثرآنها و نه البته همه اشان درایران بوده اند. ودر بیانیه رضا پهلوی هم که درحمایت ازرفراندوم صادرشد،همین واقعیت در قالب پذیرفته شدن فراخوان رفراندوم در داخل کشورمورد اذعان قرار گرفته است.
امواج سیا ل
یکی ازنقاط آسیب پذیرجنبش ضداستبدادی-دمکراتیک مردم ما وجود امواج سیال و نیرومندی ازروشنفکران بی ریشه و فعالین سیاسی است که درنقش چرخ پنجم دمکراسی کارکردی جز آشفته کردن مرزهای صف دمکراسی واستبداد ندارند. درشرایط عادی و رکود عموما آنها ازاستبداد حاکم آویزان شده و توجیه کننده اقتدار آنند ووقتی هم که فضای سیاسی، بحرانی و ملتهب میشود و استبداد حاکم درانزوای کامل قرارمی گیرد،برای ادامه وظیفه فوق درنقش تازه ای ظاهرمیشوند. آنها،با نیروهای مستبد ترازنوین و دشمنان تازه ازراه رسیده دمکراسی وارد معامله و مغازله شده وباگل آلود کردن آب، جاده صاف کن آنان برای صعود به قله قدرت می شوند. آنها باوجود سردادن شعار دمکراسی، بجای آنکه درسیمای دمکرات های رزمنده وارد میدان شوند،عموما درسیمای محلل و جوش دهندگان بین دمکراسی و دشمنان دموکراسی وارد میدان می شوند. نقش آنها نه تقویت وحساس کردن وجدان عمومی و دمکراتیک جامعه دربرابرخطرات کمین کرده دراردوی ضداستبداد، بلکه دقیقا در تخدیر افکار وحساسیت عمومی جامعه نسبت به این گونه خطرات است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

این روزها که وارد بیست و هفتمین سالگرد انقلاب بهمن می شویم بازخوانی نقاط آسیب پذیرجنبش ضداستبدادی بیش ازهرزمانی لازم ترمی گردد.درانقلاب بهمن به سبب تمرکزیک جانبه مبارزه ضداستبدادی علیه استبداد سلطنتی حاکم،بی اعتنائی و کم کاری شگفت انگیزی نسبت به خطرافعی سمی و خطرناکی بنام ولایت فقیه واندیشه حکومت مذهبی و نقش نهادهای مذهبی،که دراردوی ضداستبداد لانه کرده بودند،صورت گرفت.و اکنون نیزهمان خطربه سبب تقلیل مبارزه چندبعدی ضد استبدادی-دمکراتیک به یک مبارزه تک بعدی و یکجانبه علیه حکومت مذهبی جنبش ضداستبدادی را تهدید می کند.این گونه مبارزه که درزرورق باصطلاح جبهه فراگیر دموکراسی پیچیده شده است، درحکم اسب تروائی است حامل سلطنت و قدرت های مداخله گربرای ورود به صحنه سیاسی ایران.
اما دمکراسی بدون مطالبات شفاف،بدون یک صف مستقل و جنبش گسترده دمکراتیک حول آن و بدون دموکرات های رزمنده ای که نگاه خود را نه فقط به روبرو-به استبدادحاکم- بلکه به خطرات کمین کرده دربغل دست هم4 دوخته باشد، ناممکن است .
2005.02.13-25.11.83

*1.درج شده درسایت ایران امروز
*2-انجام شده توسط عرفان قانعی و درج شده دراخبارروز
*3-آقای محسن سازگارا دریکی ازنوشته های خود گفته است که براین تصوربودم که اگراین فراخوان بتواند 50 کادر حامی و 5000 هوادارپیداکند، برای پبشبرد و فراگیرکردن این پروژه سرمایه اولیه فراهم شده است(نقل به معنا). بدیهی است حالاکه بلطف خدا این سرمایه بیش از چند برابراتنظار و آرزوی اولیه است قاعدتا باید باآن بتوان جهانی را فتح کرد.
*4- درگذشته که هنوزاتوبوسهای بزرگ فاقد آئینه های لازم و تکنیک امروزی بودند،رانندگان اتوبوس ناچاربودندکه توجه ونگاه خود را بیشتر معطوف به مسیرمقابل خود کنند، ووظیفه هشدار دربرابربرخی خطرات جانبی را به عهده شاگرد راننده ها بگذارند. اراین رو کشیدن آژیر"بغل بپا" یکی ازکارهای مهم شاگرد راننده ها محسوب می شد. بهمین دلیل راننده و شاگرد راننده یک وجود مکملی به حساب می آمدند که مسافرت کم خطرتر را ممکن می ساختند. ومسافرین هم با وقوف به همین واقعیت برای بیمه کردن بیشترخود، گاهی درکنارنام راننده برای سلامتی شاگرد راننده هم صلوات می فرستادند. اما بنظرمیرسد حالا ما بارانندگانی مواجهیم که شش دانگ حواس خود را به مسیرروبرودوخته وعمد هم دارند که ازآئینه های بغل استفاده نکنند. می توان پرسید درچنین شرایطی آیا تنها صلوات فرستادن برای تضمین جان مسافران اتوبوس کافی خواهد بود؟!

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/18340

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چرخ پنجم دمکراسی، تقی روزبه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016