آقای روزبه " نقدی بر نوشتهً چهارتن از طراحان رفراندوم" نوشته اند که آنرا ميتوان ازنادرترين نقدهایي بشمارآورد که دراين دوماههً پس از" فراخوان طرح رفراندوم" بعمل آمده است. تفاوت آن با " نقدهای" پيشين را ميتوان درنگاه معطوف به وا قع بيني ومنصفانه وپرهيزازقضاوت شتابزدهً اوائل ارائهً طرح وافترا زني به امضاء کنندگان آن ونيز فاصله گيری ازآناني که انتظاردارند محورهرحرکت و" تغييراتي بايد از نصف النهارات فکری _ گروهي آنان بگذرد" جستجوکرد. نقد ايشان بجای زيرسوًال بردن وتحريم ونفي اصل ايده وطرح رفراندوم بمثابهً ابزار بسيج توده ها درشرايط خاص ، حامل نگراني بحق ايشان درمورد پاره ای ابهامات وکمبودهای موجود در طرح مذکورميباشد که البته مطمح نظرومورد سوًال تعدادی ازامضاء کنندگان وموافقان طرح هم بوده است. اين طرح هنوز دارای ابهاماتي درپاره ای بندها وايضأ موارد فني واجرايي آن ميباشد که بايد برطرف گردد.
"طرح فراخوان.." از طرفي مخالفان گوناگون والتقاطيي هم دارد که غالبأ مشکل ميشود تفکيکي ميان آنان ازدريچهً نقد ومخالفت مشروط با ايدهً رفراندوم درحال حاظر يا رد ونفي کلي آن قائل شد. بنده خود بعنوان يکي ازموافقان مشروط طرح رفراندوم ، ضمن اعتقاد به حل نهايي تناقضات اجتماعي، اقتصادی وسياسي جامعه توسط انقلابي هدفمند و سازمان يافته، براين باورم که درشرايط بن بست سياسي کنوني وعمق نارضايتي مردمي واعتراضات پراکندهً آنان ، طرح رفراندوم تشکيل مجلس موًسسان ميتواند بعنوان يکي ازراههای بسيج توده ای وپيشبرد خواسته های آنان مورد ارزيابي قرارگيرد. طبيعي است که اگرچنانچه موقعيتي انقلابي باسازمان يافتگي آگاهانه وهدفمندی پيش آيد يا در چشم اندازی نزديک قرارداشته باشد امضای منهم پای رفراندوم وحمايت ازآن خودبخود بي اعتبارخواه بود. منتها از نظر من نه هراعتراض واعتصابي ونه هرصدای گلوله وتفنگي را ميتوان به قيام وانقلاب وموقعيت انقلابي تعبير کرد ونه هرحرکت اصلاحي هرچند کوچکي را هم که بتواند مردم يا بخشي ازآنرا يکقدم بجلو وحاکميت را يکقدم به عقب ببرد بايد با " دستاويز"های گوناگون، رد ياتخطئه کرد. به موضوع نقد برگرديم:
من ازآنجا که با بخشهايي از نقدآقای روزبه ، توافق وهمراهي دارم بهيچوجه قصد پاسخگويي بدان را ندارم . منتها نکات وپرسشهای مشترکي لابلای نظرات ايشان وبرخي ديگرهست که بد نميدانم ( البته با رعايت حداکثر خلاصه نويسي ) تاًمل کوتاهي برآنها داشته باشم.
آقای روزبه گله مندند که" هنوز پاسخ های لازم" از سوی مدافعان رفراندوم به انتقاد "از زاويهً سترون بودن اين نوع ا زمبارزهً ضد استبدادی" داده نشده است. انصافأ آيا کدام نقد وانتقاد مستدلي بوده که اين" سترون بودن" را مد لٌل ساخته باشد و برای موًثربودن طرح آلترناتيو خود دربرابرآن دلايل ايجابي با پايهً اثباتي ارائه داده باشد ؟ خب " سترون بودن" در برابر چه چيزوکدام آلترناتيو بالقوه ، درچه شرايطي وکدام وضعيت وکي؟ ادعا نميکنم به همهً پرسشها جوابي مناسب داده شده باشد. اما گاهي پاسخگويي به هرپرسش وباهرشرايطي، شدني و گاه حتي منطقي هم نمي باشد. کساني هستند که دريک همه پرسي ورفراندوم باحق راًی برابر، نگران آنند مباداا سمشان کناراسامي ديگران قراربگيرد. ديگراني ، مدافعان طرح رفراندوم را به شکل کارگزاران سلطنت وآمريکا ميبينند . پاره ای به کمتر از " تاج رضاشاهي" رضايت نميدهند و برخي ديگر به کمتراز" سرنگوني وانقلاب" .... واينها راهم چماق تخطئه وتکفير يک رفراندوم کرده اند.... چه با مسٌماست " کرمشترک".
بديهياست که "اگرفشاراجتماعي متناسب بااين مقاومت(مقاومت وايستادگي حاکميت) واردميدان عمل نشود، هيچ راهي برای عبورازحاکميت استبداد مطلقه وجودنخواهد داشت". بحث، درست همينجاست: اين "ميدان عمل" سرانجام کي بايدعمل کند وچگونه بايدعمل کند؟ آيا ورود به "ميدان عمل" تنها ازيک مسيرميگذرد؟ کدام مسيرها مجازند وکدامهاغيرمجاز؟ چه کسي اين مسيرها ودرجهً مجازوغيرمجازش راتعيين ميکند؟ آيامطلق کردن يا رفراندوم يا انقلاب "دهن کجي" به ديالکتيک مبارزاتي ومناسبات اجتماعي نيست؟آيا طرح رفراندوم مجلس موًسسان بعنوان خواست عمومي وملًي ، يکي ازراههای" فشاراجتماعي" مقابل "مقاومت وايستادگي حاکميت" ويکي ازمسيرهای بسيج همگاني برای ورود به "ميدان عمل" نميتواند باشد؟ ميدانم که حتمأ بسيج همگاني مهروانگ منفي "همه باهم" راميخورد . پرسيدني است چرا نشود ونتوان برای " فرادستي" دراين راًی گيری"همه باهم" تلاش وفعاليت کرد؟ آيا تاًثيربسيج کنندگي خواست برگزاری رفراندوم ازشمول يکي از"اين شيوه های مبارزاتي از نا فرماني مدني واجتماعي تا اعتصاب هاوتظاهرات ها..." خارج ميباشد؟ حتمأ گفته ميشود: حاکميت اجازه نميدهد. اما او مگر برای راههای ديگراجازه ميدهد؟
بهيچوجه قصد دفاع همه جانبه وپذيرش جزء به جزء " طرح فراخوان..." مطرح شده را ندارم وفراترازآن حتي تصورهم نميکنم که ايدهً طرح رفراندوم تنها "راه کاردرشرايط کنوني" ميباشد اماازآنان که "اصرارداشته اند" طرح رفراندوم رامانع انقلاب وانحراف مردم ازآن بدانند انتظارميرود باارائهً مستدل طرح عملي خود درموقعيت کنوني ، "سترون بودن اين نوع ازمبارزهً ضداستبدادی" وبه بيراهه کشاندن مردم را بصراحت نشان دهند. درغيراينصورت اين بحثها دلمشغولي روشنفکرانهً متداول وبهانه جویي چندين سالهً اخيررا ميماند که هرچندالبته دخل وربطي هم به "ميدان عمل" پيدا نميکند.
بفرض اينکه "طرح فراخوان.." دراين طول عمر دو بيست وچند روزه اش مانع انقلاب وباعث دلسردی وسردرگمي و سرخوردگي مردم شده باشد . اما آيا دراين بيست وچندسالهً گذشته هم رفراندوم مانع انقلاب بوده؟ چه چيزهايی اين نقش را بعهده داشته اند؟ سرخوردگي مردم "ازسياستها وجريانات معين وازخيانت به اعتماد آنان" را با " تشويق وترغيب" آنها- آنهم ازدور- به اعتصاب وتظاهرات ونافرماني مدني ميتوان ترميم کرد؟ اساسأ " ما سوسياليستها" وديگرخارجه نشينان چه مقدارازمسئوليت اين سرخوردگيها ودلسردیها را بعهده ميگيريم؟ بيلان کاراپوزيسيون بيست وچندسالهً خارج ازکشور جزپراکندگي و تنيدن پيلهً ايدئولوژيک بدورخود چيزديگري بوده است؟ دريغ ازيک اتحاد عمل مشترک موقتي که زمينه های بسياری هم داشته است . آيا قدم عملي جهت تدارک وانجام "سرنگوني وانقلاب" برداشته شده است؟ دراين بيست وچندساله هربارپرسيده شده :"چه بايد کرد؟" پاسخ داده شده است :"انقلاب" يا کمي واقع بينانه تر:" مردم کارخانه وکوچه وخيابان و... رابخيابان بايد کشاند.." اما کي وچگونه وقت عمل فرا ميرسد؟ " يک دوصد گفتارکي بود چون نيم کردار؟" . ترسمان همه ازاين است که چندين بيست وچندسال ديگرهم سپری شود و"اپوزيسيون انقلابي " همچنان دردوربستهً پرسش اساسي "چه بايدکرد؟" وپاسخهای کليشه ای آن دوران کند وبا "دستاويز" جديد قرباني شدن انقلاب بپای رفراندوم ، قدم از قدم برندارد.
آقای روزبه "انتقادهای اصلي نيروهای دمکرات وراديکال به نگاه فراخوان دهندگان " را دربي توجهي ايشان به "زمين اصلي دمکراسي درداخل کشور، دراعماق جامعه ودرسازمان يابي مردم حول مطالبات خودشان" ميدانند وبه آنها گوشزد ميکنند که مبارزات گستردهً مردمي ".. بامضمون مطالباتي – ضداستبدادی اگر مورد توجه قرارميگرفت و بگيرد ميتوانست وميتواند جاپای مطمئني برای پيشروی بسوی دمکراسي بوجودآورد.." کاملأ درست. امااگرانجام اين وظايف قراربوده مورد توجه برخي "اصلاح طلباني" بوده باشد که تاهمين ديروز توهم اصلاحات دردرون رژيم را درسرودرعمل مي پرورانده اند آيا نبايد انتظارمضاعفي ازآن" نيروهای دمکرات وراديکال" داشت که مابالازاء اجرايي شعار" سرنگوني وانقلاب " خود را درهمگامي وهم پيوندی با بازيگران اصلي آن در" زمين اصلي دمکراسي" بيابند و" دين خود به دمکراسي را ادا کنند" ؟ اگراين مهم" مورد توجه قرارميگرفت و بگيرد" ديگرضرورت طرح واسطه ای بنام رفراندوم موضوعيتي نمي داشت.
ايشان باز بدرستي مينويسند : (رفراندوم) " حتي درصورتي که توسط استبداد حاکم مورد سوء استفاده واقع نشده و درجای طبيعي خود قراربگيرد، الزامأ نتيجهً آن دمکراسي نخواهد بود..". درست . اما اگرانقلاب " درجای طبيعي خود قرار" نگيرد چي؟ اگرپيش شرطهای لازم برای انقلاب و سرنگوني وتوازن قوای مثبت بنفع دمکراسي وآزادی و عدالت نباشد "ميتوان دمکراسي به ارمغان آورد" ؟ سرنوشت انقلاب عظيم بهمن وپاره ای انقلابات ديگرچه ميگويند؟
براساس موازين وپرنسيپ حقوق برابرشهروندی ، قطعي وطبيعي است که "همه باهم" پای صندوقهای راًی رقراندومي وانتخاباتي ميروند وآن نيروهايي که راًی بيشتری مي آورند حق واجازهً اعمال وپيشبرد برنامه های خودرا پيدا مي کنند. و آقای روزبه حق دارند که:"..اولاٌ هرتصميمي که ازدل مجلس موًسسان بيرون بيايد ،الزاماٌ دمکراتيک نيست. وثانياٌ به اين معنا نيست که دمکراتها دربرابرهرتصميمي بيطرف هستند وهيچ تلاشي راازهم اکنون برای تقويت فرادستي موازين دمکراتيک درمجلس موًسسان بعمل نمي آورند." خوب وبجا. حال اما توقع وانتظارنابجايي است از "دمکرات ها" که باشرکت گسترده درروند برگزاری رفراندوم وتغييرات مناسب در"متن فراخوان.." به جبران " فقدان يک قطب واقعاٌ دمکرات(که) بزرگترين حلقهً مفقودهً فضای سياسي کنوني را تشکيل ميدهد" بپردازند.؟
تلخ است. تاًسف آورهم هست اما عجيب نيست که عده ای درداخل کشورمدافع دخالت آمريکا برای برچيدن رژيم اسلامي شده باشند. بيست وچندسال زخم خوردگي وزجروخفقان وويراني اقتصاد وفرهنگ ، بيست وچندسال برخاستن وزمين خوردن، بيست وچندسال خيانت شدگي يا وعده ووعيد شنيدن از" نخبگان سياسي" داخل وخارج وعملي نشدن هيچکدام ، نبود تشکيلات خودی وبارقهً اميدی به چشم اندازی روشن . دلسردی ازاينهمه ، افق ديد عده ای را تنگ کرده وباعث شده که اينان چشم اميد بديگران بدوزند وتنها راه نجات خود را درقدرقدرتي دشمنان گذشته شان بيابند. از رهگذرهمين پارادوکس غم انگيزاست که آمريکا ودنباله هايش رامترصد بهره برداری ازسرخوردگي بخشي از مردم کرده است.
اما کنارنشستن وتحريم وتخطئهً رفراندوم راًی گيری عمومي با مستمسک شرکت "همه باهم" بمعنای واگذاری "ميدان عمل" به ديگران است. اين"همه باهم" آيا تابونشده ودرموردش بيش ازحدلازم اغراق نميشود؟
درشرايط مشخصي ميتوان با بهره گيری ازنيروی نهادهای بين المللي حقوق بشری وحتي سازمان ملل ونيز اختلافات رژيم اسلامي با دول ديگر، فضای تنفسي مناسبي برای پيشبرد مبارزات مردم وکند کردن تيغ حاکمان فراهم آورد.
يکي ازضعفهای متن "طرح فراخوان.." عدم صراحت موضعگيری دربرابر دمکراسي خواهي امريکا و دخالت اين کشور برای تعيين حکومت در ايران ميباشد. آمريکا همانطور که هميشه نشان داده برای برقراری آزادی و دمکراسي نيست که به اينجا وآنجا حمله ميکند وحکومت تعيين ميکند، بلکه غارت وچپاول واعمال حاکميت سرمايه هدف اصلي آنرا تشکيل ميدهد. طرح "خاورميانهً بزرگ" يکي ازهمين تمهيدات امپرياليستي است.
منتها از طرف ديگر درمورد دخالت نظامي آمريکا به ايران نبايد بزرگنمايي کرد وزمينهً تبليغات ومظلوم نمايي بيشترجمهوری اسلامي را برای بسيج احساسات ناسيوناليستي بخشي ازمردم تقويت کرد. به تصورمن آمريکا با توجه به افکارعمومي منفي جهاني نسبت به او بعدازلشکرکشي به عراق وازدست دادن متحدان اروپايي اش ونيز دلايلي بسيارضعيف وناموجه ترنسبت به نمونهً عراق ، قصد جدی حمله به ايران را حداقل درآينده ای نزديک ندارد. نه اوحماقت انجام داده درعراق را درايران تکرارميکند ونه رژيم اسلامي ايران جربزهً رژيم گذشتهً عراق برای شاخ به شاخ شدن ورودررويي با آمريکا را دارد. ازاينرو نه آنان که برای سخنان " تهديدآميز" قداره بندان آمريکا هلهله ميکنند و مشتاقانه به انتظارحملهً نظامي آنان نشسته اند به آرزو وروًيایشان خواهند رسيد ونه آنان که ازنگراني اين تهديد "حملهً احتمالي" ، ابعاد واقعي آن را بيش ازآنچه هست وانمود وبزرگنمايي ميکنند به نتيجهً درستي ميرسند. هربارکه آمريکا ژستي گرفته است، بعضيها بمب افکنهای آمريکايي را برفراز خاک کشورمان د يده اند. برخي به شادماني وپايکوبي وبرخي ديگرازسربيم ونگراني. اين احساسات شتابزده را ازسوی پاره ای " نخبگان سياسي" داخل وخارج کشور، حتي قبل ازحملهً آخرآمريکا به عراق هم ميشد ديد درحاليکه هدف اصلي آمريکا برای اکثرمردم عادی روشن وواضح بود. درآنموقع هم نمايندگان رسمي وغيررسمي هردو دولت آمريکا وجمهوری اسلامي مشغول مذاکرات في مابين بودند.
بطورخلاصه:
گمان نميکنم ايران کنوني دروضعيت بين دوراهي انتخاب يا "رفراندوم" ويا "انقلاب" درجا ميزند. درواقع بحث واصرار برسريااين يا آن گمراه کننده است وره بجايي نميبرد. با درآوردن جامهً تقدس ازتن آنها وپرهيزاز شيفتگي به يکي از آنها شايسته است شرايط مشخص کنوني جامعه را مبنای تحليل وعمل قرار دهيم. درغلتيدن صرف به هريکي خطرغفلت ورزيدن از آن ديگری را بدنبال مي آورد . نه "انقلاب به اراده وتحت فرمان شخص، گروه سياسي وحتي يک طبقه است" و نه رفراندوم قراراست حرف اول وآخررا بزند. ازظرفيتهای هرکدام درجای خود ودر شرايط مشخص مناسب ميتوان بهره برداری کرد.
طرح "رفراندوم مجلس موًسسان برای تدوين قانون اساسي" همانطورکه قبلأ نيزاشاره شد درشرايط کنوني و در فقدان جنبش سراسری متشکل با برنامه وباتوجه به سرخوردگي عمومي وبن بست سياسي ميتواند بعنوان يکي از راههای بسيج توده ای برای هم جهت وهماهنگ کردن اعتراضات پراکنده ونارضايتي عمومي عمل نمايد وتحرک جنبشي دوباره ای را سبب گردد. وچه باک اگرکه اين بسيج توده ای وعمومي به "همه باهم" تعبيرشود. مگرنه اينکه ملتي جان به لب رسيده آرزوی رهايي وبرقراری دمکراسي دارد؟ مخالفت ما با ايدهً رفراندوم وشرکت"همه باهم" اگراز زاويهً نگراني مان بابت عدم تشکل طبقهً مورد نظرونبود تشکيلات سياسي اش برای فرادستي باشد اين معنا را نيز ميماند که به موعظه ازطبقهً مزبوربخواهيم تا فرارسيدن روزموعود به فلاکت کنوني تن دردهد.
با طرح کنوني " فراخوان رفراندوم.." ميتوان برخورد فني ومشخص نقد وانتقادی داشت وبه رفع ابهاماتش همت گماشت يا تغييرش داد و يا اساسأ آن را از زاويهً رد ايدهً رفراندوم درشرايط مشخص قبل ازسرنگوني مردود دانست. حاملان اين نظرات درهرصورت بايد ضمن ارائهً دلايل مستدل مردود دانستن رفراندوم ، طرح مشخص وعملي آلترناتيوخود را نيزدرمعرض قضاوت قراردهند.
ازطرف ديگربرطراحان " فراخوان رفراندوم ملي" است که با علنيت تمام چهارچوب عملي- اجرايي طرح خود را روشن تر ومشخص ترنمايند وبرای هرچه توده گيرترشدن آن،ازمشورت با ديگران وراهکارهای آنان دوری نجويند.
ايده ها وتجارب گرانبهای فراواني وجود دارد که ميتواند وبايد درجهت مبارزات مردم مورد استفاده قراربگيرد......
ومي بينيد آقای روزبه عزيز! پرسش اساسي همچنان پابرجاست: " چه بايد کرد؟"
سعيد آوا فوريه2005
[email protected]