دستگاه قضایی حکومت اسلامی آرش سیگارچی را به چهارده سال زندان محکوم کرده است. این حکم ابلهانه و گریه آور ، نشان از دم و دستگاهی دارد که هر انتقادی هراس به جانش می اندازد. آرش وب لاگ نویس و روزنامه نگار است. انسانی بیدارست که نمی تواند بیدادگری و ستم را ببیند و دم برنیاورد. او نه رهبر حزبیست و نه خواسته که انقلاب راه بیاندازد. گناه او بیداریست. چشمانش را نمی تواند ببندد. دور و برش را که نگاه می کند چیزی جز رنج و درد مردم نمی بیند. نه شمشیری به کمربسته و نه مانند داروغه ها و عسس های اسلامی تفنگی به شانه انداخته است. او دردهای مردم را در وب لاگش بازتاب می دهد. دروغ و زهد و ریای ولایت را نقد می کند. به قدرت مداران هشدار می دهد که مردم را دست کم نگیرند. جرم او این است که نمی خواهد در زمره ی کسانی باشد که خاموشی گزیده اند و دم بر نمی آورند. او نه در سنگسار کسی شریک بوده و نه کسی را به دار آویخته و نه شلاق بر گرده ی بی گناهی فرود آورده و نه خون ملتی را در شیشه کرده است. در کشور ما مجرمین و قاتلان آزاد می آیند و می روند و هرچه بخواهند می کنند، اما روشنفکران و بیداران ما ، به این گناه که نمی توانند خاموش بمانند و بله قربان گوی ولایت باشند ، باید « عقوبتی جان فرسا » را تحمل کنند.
حکومت اسلامی از مردم انتظار دارد که نبینند و نشنوند و نگویند. سرزدن از این فرمان یعنی پیگرد، زندان و شکنجه. آرش نه تروریست است و نه آدمکش. او جوان پاک دلیست که آرزوی بهترین زندگی را برای مردم کشورش دارد. انسانی مثل آرش در یک جامعه ی انسانی ارزش بزرگیست. در حصار استبداد اهداف و آرزو های آرش خطرناک ترین اسلحه برای قدرت کور است.
حکومت اسلامی به جایی رسیده که آرش و دیگر جوانان وبلاگ نویس را هم تحمل نمی کند. حکومتی که هزاران تن از گل های سرسبد کشور را به کام جوخه های مرگ فرستاد و یا آنها را در زندان ها به مرگ تدریجی از بین برد ، تاب یک انتقاد ساده را ندارد. سانسور و فیلترینگ اثر بخش نبود ، حالا می خواهند با حکم های سنگین این جوانان و خانوادهایشان را از پا در آورند. دستگاه قضایی آن چنان ابله تشریف دارند که فکر می کنند با این احکام سنگین قادرند دریای اندیشه را گل بگیرند.
آری گناه آرش این است که می بیند و می شنود و می گوید. گناهی که جرم آن در بارگاه ولایت اسلامی بسیار سنگین است. گناهی که خوش بختانه از انجام آن به هیچ بهایی نمی توان سر باز زد.