در کمتر از یک سال ، در سه کشور، گرجستان و اوکرائین و قرقیزستان، به یمن جنبش همگانی، سه رژیم استبدادی از میان برخاستند. بدین قرار، همه آنها که جنبش همگانی را ناممکن می شمردند و می شمارند، بر خطا بودند و بر خطا هستند . جنبش همگانی نه تنها سالم ترین که بهترین روش رسیدن به آزادی و مردم سالاری و بهترین روش خشونت زدائی و از میان برداشتن عوامل خارجی و داخلی ایجاد کننده خطرها است . بنا براین، میثاقی بایسته است که وجدان همگانی بگردد و جنبشی با آزادی بمثابه هدف را میسر کند .
در طول نیم قرن اخیر، فراوان میثاق امضاء شده و از آنهمه میثاق ، یکی نیز نیست که نقض نشده باشد . با آنکه تاریخ هیچ عهد شکنی را به خود ندیده است که زیان ندیده باشد و با آنکه تاریخ هیچ عهد شناسی را به خود ندیده است که پیروز نشده باشد، عهد شکنی رویه و وفای به عهد ، امر سخت نادر است .
می توان گفت یک علت بزرگ آن عیبی همگانی ، رها کردن تجربه در نیمه کار است . اما این عیب و عهد شکستن ، هر دو، از قدرت مداری است. در صورتی که هدف از نگارش میثاق و به امضاء رساندن آن ، رسیدن به قدرت و یا حفظ قدرت باشد، پیش از نگارش ، تصمیم به نقض آن گرفته شده است. چرا که قدرت از تضاد پدید می آید و تضاد شکستن پیمان را ناگزیر می کند :
اگر قدرتمدارها نتوانند با « عناصر غیر خودی » مدار بسته پدید آورند، ناگزیر در درون خود از قاعده تقسیم به دو و حذف یکی از دو، پیروی می کنند :
1 – میثاقها که نوشته و امضاء می شوند ، دو نوع هستند :
الف – خود حق هستند اما تحققشان موضوع کوشش سیاسی نیست . هدف اصلی رسیدن به قدرت است .
ب – خود حق نیستند وتحققشان موضوع کوشش سیاسی است. چرا که پیمانهائی هستند که، برای رسیدن به قدرت، امضاء شده اند .
با این حال، هر دو نوع میثاقها، مشترکها دارند :
* مشترک اول ابهام است . با این تفاوت که میثاقهای نوع اول بسیار مبهم تر هستند. از نمونه مثاقهای نوع اول، تعهدهای آقای خمینی پیش از پیروزی انقلاب است. نمونه گویاتر آن، « قانون اساسی » است که مبهم نوشته و تفسیر آن نیز بر عهده « شورای نگهبان » گذاشته شد تا بنا بر نیاز قدرت ، اصول قانون اساسی، « تفسیر » شوند . و باز، سال قانون ، سال عدالت ، سال همبستگی ، عهدهائی هستند که قدرتمدارها ، یک طرفه، با مردم، می بندند . بنایشان عمل به عهد نیست بلکه مرادشان پوشش ساختن برای بندگی کردن از قدرت است. وگرنه ، آقای خامنه ای که همبستگی را از اندیشه دیگری اخذ می کند، باید بداند که همبستگی فرآورده آزادی و استقلال است . ناقض همبستگی ، استبداد است. استبدادی که کارش بریدن رشته های پیوند ها است چگونه می تواند، عامل همبستگی شود . تحقق همبستگی به انحلال کامل هر ولایتی در ولایت جمهور مردم است . بنا بر این ، اقتضای عمل به قول انحلال ولایت مطلقه فقیه است .
* مشترک دوم آنها اینست که عقلهای قدرت مدار اینگونه میثاقها را می نویسند لذا ، الف - میثاقها هدفهائی که باید تحقق یابند نیستند . وسیله هائی هستند برای رسیدن به هدف . از این رو، بمحض رسیدن به قدرت، میان آنها که به قدرت رسیده اند و میثاق، جدائی می افتد . ب – حتی وقتی « کلمه حق » هستند ، در لفظ حق و در معنی ضد آنند . چنانکه همه پرسی روش بکار بردن حق حاکمیت است که جامعه دارد . اما وقتی مقصود از آن ، زد و بند با این و آن زورپرست و استدعای حمایت از حکومت بوش می شود، بناگزیر، در نگارش پیشنهاد، منطق صوری بکار می رود. چنان که لفظ رفراندوم و معنی زد وبند با زورپرستها و درآمدن به خدمت قدرت خارجی معنی دهد .
با آنکه هر بار که کلمه حقی وسیله رسیدن به هدف باطلی ( = قدرت ) می شود، حق وسیله می شود و نه هدف، با وجود این ، همه روز، زورپرستان و جویندگان قدرت ، این فریب را بکار می برند : خوارج به علی ( ع ) گفتند: بنا بر قرآن، حکم از آن خدا است . و قول قرآن را این سان معنی کردند : قبول حکمیت نقض قرآن است و از علی خواستند بخاطر تن دادن به حکمیت ، توبه کند . عقل قدرتمدار آنها نمی توانست به این واقعیتها توجه کند : الف – اگر حکم از آن خدا است، شما چه کاره بودید علی (ع ) را ناگزیر کردید حکمیت را بپذیرد و پس از آنکه فساد کار خودکرده شما نمایان شد ، پند نگرفتید و این بار حکم کردید او باید توبه کند ؟ ب - بدین قرار، لفظ « حکم از آن خدا است » و معنی « حکم از آن خوارج است » ! و ج – اگر بنا بود « حکم از آن خدا است » وسیله تسویه حساب با علی نشود و قصد واقعیت پیدا کردن این اصل بس مهم قرآنی بگردد، می باید هر « حکم زور» ی ناقض « حکم از آن خدا است » تلقی شود . هر انسان آزاد و مسئولی مبارزه با زورمداری و زورمداران را ، حق و وظیفه دائمی خویش بشناسد . فریاد علی همچنان طنین افکن است : ای انسان ! هر حکم زوری ناقض اصل « حکم از آن خدا است » آن را نپذیر. ای انسان ! هر بار که حقی وسیله شد و وسیله تحقق خود نشد، در لفظ حق و در معنی حکم زور است . آن را مپذیر . با وجود این ، در ایران بعد از انقلاب، همچنان کلمه حق وسیله رسیدن به مراد باطل است . راستی چه انقلاب بزرگی در جهان روی می داد هرگاه معانی الفاظ حق و آزادی و استقلال و عدالت و دین و... از قدرت خالی می شدند؟ اگر بنام دین ، بنام آزادی ، جنایت کاری توجیه نمی شد ، اگر ...
بدین سان، اگر میثاقها نوشته و امضاء می شوند و انتشار می یابند و نزدیک به همه آنها ، در اول و گرنه در وسط کار نقض می شوند، به علت آنست که وقتی هم کلمه حق هستند ، هدف نه تحقق حق که رسیدن به قدرت هستند . و هنوز،
2 - میثاقها بنا بر کمی یا بیشی تناقضها و تضادها که در بردارند، عمر دراز یا کوتاه پیدا می کنند . برای مثال، تعریف آزادی به قدرت، میان لفظ و معنی تناقض بعمل می آورد. بنا بر این، هر بار که آدمی به تصور عمل به آزادی، حکم زور را به اجرا می گذارد، عهد خویش را با آزادی نقض می کند . آن غفلت از آزادی ذاتی خویش که بیرون آمدن از آن بسی مشکل است ، عمل به حکم زور به تصور عمل به آزادی است .
اما میثاقها که عقلهای قدرتمدار می نویسند و انتشار می دهند، هنوز بسیاری تناقضها و تضادهای دیگر در بردارند. قابل شناخت ترین آنها عبارتند از :
1/2 - تناقض میان میثاق وقتی حق است و پیشنهاد کنندگان وقتی زورمدار هستند . این تناقض مضاعف است چرا که هم هویت امضاء کنندگان ناقض میثاق است و هم به جای آنکه زورپرستان به جای آنکه با رها کردن خود از زورپرستی، عقل خود را آزاد کنند و تناقض پندار و گفتار و کردار خویش را با آزادی ، با استقلال و با حقوق انسان رفع کنند، می کوشند با نهادن امضاهای خود در کنار امضاهای مردم سالارها، هویت آنها را حجاب هویت خویش کنند. بارها خاطر نشان شده است و یکبار دیگر نیز خاطر نشان می شود که زورپرستان نخست می باید با اصول راهنمائی آشتی کنند که هدفها و روشهای مبارزه ای هستند که مردم سالارها بدان مشغولند .
2/2 – تضاد هدف با روش : امروز کسی نیست که خود را مردم سالار نشمارد . چرا چنین است ؟ زیرا جامعه ما به این نتیجه رسیده است که استبداد مسئله ساز است مسئله حل کن نیست. مسئله های بزرگ که استبداد ساخته است نیز در آن نوع مردم سالاری راه حل پیدا می کنند که قدرت یابی هدف هر فرد نباشد .
هر سه رأس مثلث زورپرست مدعی هستند قصدشان اینست که ملت را آزاد کنند. دو رأس از سه رأس مثلث تصرف دولت را هدف کرده اند. از این دو رأس، یک رأس مدعی است تنها « مبارزه مسلحانه » – در آغاز ، اقدامی دفاع از خود بگاه حمله مسلحانه قوای سرکوب بود و قرار بود از این حد تجاوز نکند تا ملت خود آزادی خویش را باز یابد - ملت را به آزادی می رساند . آنها و رأس سوم مثلث زورپرست مدعی می شوند وقتی هدف مشروع است، مراجعه به قدرت خارجی و استمداد از آن نیز مشروع است . بدین سان ، هم خود جانشین و قیم مردم می شوند و هم قدرت خارجی را قیم مردم می کنند . نتیجه اینست که خود به جای آزادی را روش کردن، زور را روش می کنند و به مردم می آموزند که برای رسیدن به هدف، روشی جز زور نیست . آیا مثلث زورپرست روشی جز زور بکار می برند؟ آیا روشی جز زور به جامعه می آموزند ؟ آیا در طول ربع قرن، شده است یکبار این مثلث پندار و گفتار و کرداری خالی از زور، پیدا کرده باشند ؟ آیا از خود نمی پرسند : چگونه ممکن است زور روش باشد و هدف آزادی ؟ مردمی که از راه وجدان به آزادی خویش و روش کردن آزادی ، آزاد نمی شوند، چگونه ممکن است گروهی که بدون اجازه از مردم، جانشین مردم شده اند و آلت فعل قدرتهای خارجی گشته اند، آنها را آزاد کنند ؟
3/2 - اما این سه رأس پرشتاب تر جریان انحلال را تا آخر می رفتند اگر تمایلهای سیاسی که خود را مردم سالار می پندارند، پوشش مثلث نمی شدند . اینان از یاد می برند که شأن میثاق در اینست که ورود در ابتلا و آزمایش سیاسی را میسر کند و محک تشخیص سره از ناسره شود. میثاق برای آن نیست که دست آویز زد و بند شود و توجیه این باشد که « هر کس حق دارد به آن بپیوندد » . تفاوت میثاقی که برآمده از بیان آزادی است و هدفش ایجاد فرصت برای آزاد شدن و آزاد کردن است، با میثاقی که برآمده از بیان قدرت است و هدفش ، تدارک قوه برای رسیدن به قدرت است، اینست که اولی روزمره بکار بردنی است و هرکس بکار نبرد، ماهیت زورپرست خویش را بروز داده است. حال آنکه دومی بکار بردنی نیست . « هدفی است که وسیله را توجیه می کند » . برای مثال، دو میثاق ، یکی با حزب جمهوری اسلامی امضاء شد و گردانندگان آن حزب، فردای روز امضاء آن را نقض کردند و ماهیت قدرت طلب خویش را آشکار ساختند. و میثاق دوم شورای ملی مقاومت را پدید آورد. اصول سه گانه آن ، آزادی و استقلال و عدم هژمونی تعریفهای شفافی را یافتند که امضاء کنندگان اگر موافقشان عمل نمی کردند، در امتحان مردود و ماهیت زورپرست خویش را آشکار کرده بودند . به یمن میثاق و ابتلا بود که ماهیت دو رأس از سه رأس مثلث زورپرست به مردم ایران و وجدان جهانی شناسانده شدند . رأس سوم که به یمن انقلاب بزرگ ایران خلع ید شد، در ابتلای بزرگی که نهضت ملی ایران بود، ماهیت زورپرست نوکر صفت ، نوکر بیگانه، خویش را آشکار کرده بود. جا دارد به همه آنهائی که به این یا آن رأس مثلث زورپرست نزدیک می شوند، هشدار بدهم : ماهیت این سه رأس بدان آشکاری است که با هیچ حجابی نمی توان آن را پوشاند . بنابراین، با نزدیک شدن به این سه رأس ، ماهیت قدرت طلب خویش است که نمایان می کنید .
3 - اما نقش اساسی میثاقی که ترجمان بیان آزادی باشد، جلوگیری از ایجاد مدار بسته است : موقع آنست که واقعیتی را هرچه دقیق تر و روشنتر توضیح دهم:
به دفعات توضیح داده ام که تا مدار بسته، بوجود نیاید، قدرت شکل نمی گیرد. بنابراین ، هدف کردن آزادی ایجاب می کند جلوگیری از ایجاد مدار بسته روش شود . در حقیقت،
1/3 - برای آنکه قدرت پدید آید، یک گروه می باید ضدی را بتراشد و میان خود و ضد خویش، مدار بسته بوجود آورد. یعنی چه مدار بسته بوجود آورد؟ یعنی این که الف - هر بدیل دیگری را از میان ببرد و اگر نتوانست ، بی محل کند . ب – نقش فعال را از مردم بستاند و آنها را نظاره گر جنگ خود و ضد خود کند . تا وقتی که گروه قدرتمدار بتواند ضد بجوید و با آن مدار بسته بوجود آورد، بر سر پا می ماند.
در برابر، مدار باز ، مداری است که در برابر گروه قدرتمدار، بدیلی قرار بگیرد که آزادی و رشد را هدف و روش کند . این مدار باز است زیرا الف – قدرتمدارها نمی توانند جامعه را بترسانند اگر ما نباشیم ، ضد ما که بدتر از ما است، به قدرت خواهد رسید . ب – بدیل مردم سالار از راه مردم عمل می کند و مردم ، با فعال شدن است که آزادی را بازمیجویند . از این رو،
2/3 – هر قدرتمداری با گروهی می تواند مدار بسته بوجود آورد که آن را ضد خود بداند و ضد دین ، حقوق مردم، ضد حیات مردم و کشور و... بباورند . برای مثال، شاه با حزب توده و خمینی با امریکا و ضد انقلاب و « گروهکها » و بوش با « تروریسم بین المللی » ، چنین مدار بسته ای را بوجود آوردند. از این رو، گشودن مدار بسته مبارزه با هر دو محور را ایجاب می کند. به سخن دیگر، هرگاه به این بهانه که دشمن اصلی زورمدارهای حاکم هستند، از مبارزه با محور دیگری غفلت شود، مردم سالارها در حاشیه خواهند ماند و زورمدارها ، در مدار بسته ، عامل بقای یکدیگر خواهند شد. مردم سالارها در حاشیه خواهند ماند چرا که دو محوری که میان خود مدار بسته بوجود می آورند، سود مشترک دارند که مدار باز نشود . زیرا می دانند باز شدن مدار، مرگ دو محور زور مدار را ببار می آورد. چنانکه موفقیت در باز کردن مدار بسته رژیم شا ه ↔ حزب توده ، سبب شد که ایران هم از رژیم شاه بیاساید و هم از حزب توده .
بنا بر این ، میثاقها که مدار بسته بوجود می آورند و یا بدیل مردم سالار را در محدوده مثلث زورپرست زندانی می کند، اگر هم حق باشند، « لاف از سخن چو در زدن » هستند . بدین قرار، آنها که در طول ربع قرن، این و آن « چه باید کرد ؟ » را انتشار داده اند، این و آن منشور را منتشر کرده اند، این و آن میثاق را به امضاء رسانده اند ، باید از خود بپرسند : آیا می دانسته اند که تا مدار بسته باز نشود، استبداد جای به مردم سالاری نمی سپارد و عمل آنها جلوگیری از باز شدن مدار بسته بوده است ؟
3/3 – آقای اکبر زرگر، هموطنی گرامی ، در نوشته ای خطاب به این جانب ، واقعیتی را آورده است که توضیح می طلبد : نقشه ها که این جانب باتفاق عموم مردم سالارها نقش برآب کرده ایم، آنها بوده اند که هدفشان ایجاد مدار بسته با این یا آن رأس مثلث زور پرست و یا قدرتهای خارجی بوده است . بهنگام تصدی ریاست جمهوری ، هم این جانب می دانستم چرا اصرار داشتم در بهار 1360 ، به جنگ پایان بدهم و هم آنها که کودتا کردند و، بمدت 8 سال، جنگ را در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل ، ادامه دادند. اگر جنگ پایان می پذیرفت و از تشکیل مدار بسته در درون مرزها جلوگیری می شد، استقرار استبداد ملاتاریا ناممکن می شد و اگر جنگ ادامه می یافت، استقرار مردم سالاری ناممکن و استقرار استبداد ملاتاریا میسر می گشت .
از زمانی که رژیم ناگزیر شده است خودیها را غیر خودی بگرداند و حذف کند، موفقیت مردم سالارها در گشودن مدارهای بسته ، حاصل گشته است. در صورتی که خسته نشوند و همچنان مانع شوند مدار بسته ای با قدرت خارجی و دست نشاندگان آن بوجود آید و اگر نگذارند طرحی به عمل درآید که مدار بسته پدید آورد، رژیم مافیاهای نظامی – مالی ناگزیر می شود در درون خود مدار بسته بوجود آورد. یعنی زمان به زمان، گروهی از خودی ها را غیر خودی و ضد و حذف کند. چنانکه اصلاح طلبها نخست خودی بودند . غیر خودی و حذف یا خنثی شدند و اینک این « اقتدارگراها » هستند که یکدیگر را « ضد ولایت » و « فاشیستهای جدید » می کنند . در صورتی مردم سالارها سه رأس مثلث زورپرست را ترک گویند و تنها کاری که می کنند این باشد ، به محوری نپیوندند که رژیم بتواند با آن مدار بسته ایجاد کند، سازو کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو، با شتاب تمام، استبداد را به وادی مرگ خواهد برد .
4 – نه تنها میثاق درخور این عنوان می باید شفاف باشد، نه تنها هدف و روش شفافی را باید به جامعه پیشنهاد کند، بلکه می باید بدیلی را هم که پدید می آورد، از آغاز تا پایان، شفاف نگاه دارد . ایران از میثاقها که توجیه گر تاریک خانه ها بوده اند، رنجور است . تنها فرماسونها نیستند که میثاقی دارند که اعضاء و همه دیگر مردم را در تاریکی نگاه می دارند بلکه ، گروه های سیاسی و فرقه سازیها، همه بر پایه میثاقهائی پدید آمده اند که اندیشه و عمل در تاریکی را توجیه کرده اند . چند نمونه :
* کودتای سید ضیاء – رضا خان، حاصل میثاقی است که کودتاچیان امضایش کردند و تعهدی است که به سفارت انگلستان سپردند .
* در طول سلطنت پهلویها و پیش از آن، در بخشی از دوران قاجار، فراماسونها بر ایران حکومت کردند . تا زمانی که هویت اعضای فراموشخانه ها انتشار نیافت، بر مردم ایران ناشناخته ماندند. بدون تردید آشکار شدن هویت آنها از عوامل برخاست امواج انقلاب بود . طرفه این که ، بعد از انقلاب، اسناد بجا مانده از این فراموشخانه ها به تصرف ملاتاریا درآمد. کوششها برای آنکه این اسناد در اختیار پژوهشگران قرار گیرند و انتشار یابند، بجائی نرسید. در سالهای اخیر، کتاب در معرفی ماسون ها انتشار یافته اند .
* برای تدارک کودتای 28 مرداد، لژ پهلوی تشکیل شد . بخشی از رهبران نهضت ملی را هم با دادن قولها و در کار آوردن پیمان عامل شکست نهضت ملی ایران گرداندند.
* در دوران انقلاب و پس از آن، ملاتاریا با قدرتهای خارجی روابط پنهانی برقرار کردند که افشای آنها، افتضاحهای اکتبر سورپرایز و ایران گیت را بوجود آوردند . گروههای مختلفی که در تصرف قدرت شرکت کردند، هریک فرآورده میثاقی هستند و با یکدیگر نیز عهد ها بستند .
* گروههای زورپرست نیز همین روش را با رژیم صدام و « شوروی » سابق و امریکا و بسا اسرائیل بکار برده اند .
بدین قرار، در این سخن که ایران هرچه کشیده از دست ناشناخته ها کشیده است، ذره ای اغراق نیست . از این رو، هیچ کوششی ارج کوشش در کشاندن ناشناخته ها را به ابتلا و شناساندن ماهیت آنها ، ندارد .
درس تجربه انقلاب اینست :
5 - میثاقی که خود مبهم ، هدفی که ابراز می کند و روش عملی شدنش نا معلوم و ماهیت تمام یا بخشی از امضاء کنندگان آن ناشناخته باشد، یک واقعیت را، شفاف، در معرض دید قرار می دهد : هدف سازندگان اصلی آن، دست یافتن به قدرت است . نه تنها آن مبهم ها این واقعیت را بر اهل خرد آشکار می کنند، بلکه هدفهائی را هم که رسیدن به قدرت، در گرو تحقق آنها است، شفاف ، در معرض دید قرار می دهند . برای مثال، زمینه سازی برای ورود قدرت خارجی به عمل و قبولاندن همدستی با زورپرستان عامل قدرت خارجی ، گرفتن پول از قدرت خارجی و مجوز سازی برای استفاده از هر وسیله نامشروع .
اما اگر عقلها آزاد باشند، واقعیت هنوز مهمتری را به آشکاری خواهند دید که مبهم های میثاقها در برابر دیدشان قرار می دهند : بستن راه بر بدیل مردم سالار. توضیح اینکه رهبری مردم سالار فرآورده مردم در حرکت برای بازیافت آزادی است. وجود انبوهی از لایق ترین فعالان مردم سالار، توانا به اداره کشور در مردم سالاری، تا وقتی مردم به حرکت بر نخیزند، بکاری توانا نمی شوند. حرکت مردم برای استقرار نظام اجتماعی باز و تحول پذیر، به منتخبان مردم سالار امکان می دهد بارسنگین اداره و نگاهداری نظام مردم سالار را تا جانشین شدن کامل فرهنگ مردم سالاری برعهده بگیرند. اما خود نمی توانند جانشین مردم در حرکتی شوند که می باید به خلع ید از مافیاهای نظامی – مالی بیانجامد . از این رو است که میثاقهای مبهم، گویای این واقعیت روشن هستند که تهیه کنندگانشان این جنبش مردم است که نمی خواهند روی دهد و در محدوده قدرت است که می خواهند جابجائی انجام گیرد و خود جانشین حاکمان مستبد شوند .
25 سال است که « چه باید کردها ؟» و میثاقها که پیشنهاد شده اند، مجموعه ای از ابهامها بوده اند که با شفافیت تمام ، ترس از حضور فعال مردم در صحنه سیاسی کشور را ابراز می کنند. 25 سال است که وحشت کنندگان از جنبش همگانی ، مردم را می ترسانند . ترس جوهر « چه باید کردها ؟ » و میثاقها است که ساخته و عرضه شده اند . تنها از انقلابی دیگر - که بنا بر دروغ آنها خشونت است – نیست که می ترسانند، این ترس را با ترسهای بسیار دیگر همراه می کنند : ترس افتادن هر گوشه کشور به دست یکدسته مسلح ، ترس از تجزیه، ترس از مسلط شدن ضد دین ها و از میان بردن دین و آئین ، ترس از قحطی ، ترس از ... و بتازگی ، نه ترس از حمله امریکا که ترس از نبود « آلترناتیوی که درپی حمله امریکا ، بتواند اداره کشور را در دست بگیرد. تنها با بکار بردن منطق صوری می تواند چنین توجیه مفتضحی را برای نوکری و دست نشاندگی ساخت . بدیهی است به عقل زومدار آنها این پرسشها که چرا مردم خود به حرکت در نیایند و سرنوشت کشور خویش را در دست نگیرند ؟ چرا آنها بر جا نشینند تا امریکا جانشین آنها در برانداختن رژیم مافیاهای نظامی – مالی شود ؟ ، می رسد . اما اگر مردم خود برخیزند، نه تنها دولت به آنها نمی رسد ، بلکه از ننگ دست نشاندگی، می باید از برابر چشم مردم گم شوند . از این رو،
6 - « چه باید کردها » و میثاقهای مبهم ، در آنچه به روشها مربوط می شوند که می باید به جنبش همگانی بیانجامند، اغلب نه تنها گنگ نیستند که شفاف هستند :
* شماری از میثاقها بر این « حکم لایتغیر » بنا می شوند که « چون مردم تکان نمی خورند » و یا « چون مردم نمی توانند خود را از شر این رژیم بیاسایند » ، پس ...
* تعدادی از میثاقها بر این « حکم تغییر ناپذیر » اساس می جویند که چون جنبش همگانی مردم پر خطر است، پس ...
* و یکچند از میثاقها بر این « فرموده » ساخته شده اند که حرکت مردم از حد تصدیق و تأیید آلترناتیوی که سازندگان میثاقها هستند، نباید تجاوز کند . زیرا هرج و مرج پدید می آورد و به شکست می انجامد. به سخن دیگر، شرط هر حرکتی اطاعت مردم از سازندگان این نوع میثاقها هستند .
بدیهی است میثاقی که از همه این ملاحظات رها باشد و جنبش همگانی را با هدف استقرار مردم سالاری میسر کند، به فکر عقلهای قدرتمدار نمی رسد . وقتی هم چنین میثاقی به آنها پیشنهاد می شود، چشمها را می بندند که نبینند و گوشها را می بندند که نشوند.
در طول 25 سال، تنها این رژیم مافیاها و دو رأس دیگر مثلث زور پرست نبوده اند که توانسته اند بیان آزادی را ، روشهای همکاری در آزادی را و روشهای برانگیختن جنبش همگانی را سانسور کنند، این همه قدرت طلبانی بوده اند که گمان برده اند در محدوده مثلث زورپرست می توانند ، سه رأس مثلث را ، به یکدیگر، خنثی و خود صاحب قدرت شوند. مانع جریان اندیشه و جریان اطلاعات بیشتر اینها بوده اند و هنوز نیز اینها هستند .
« چه باید کردها ؟» و میثاقها که می سازند، بی جان، مرده اند چرا که عقلهای سازندگان زندانی ملاحظه ها هستند . تاب جریان اندیشه را نمی آورند ، از این رو، انتقادها را بر نمی تابند و هر انتقادی را دشمنی تلقی می کنند و واکنشها که ابراز می کنند، خشم آلودند . هر اندازه ترس سازندگان از آشکار شدن آنچه پنهان می کنند بیشتر ، خشمی که به انتقادکنندگان ابراز می کنند شدید تر . دو نمونه،
* جماعتی از میثاق سازان ، اگر هنوز جرأت آن را نیافته اند که بر قلم آورند، این جا و آن جا بر زبان می آورند که « استقلال ایده کهنه ای مربوط به قرن 19 و نیمه اول قرن بیستم است » . برخی از این جماعت « جهانی شدن اقتصاد » ایران را شرط مردم سالار شدن دولت می شمارند و بعضی دیگر ، رجوع به قدرت خارجی ، برای رسیدن به آزادی، را واجب می شمارند. اگر این دو گروه صداقت می داشتند ، می باید « استقلال چیست ؟ » را به بحث می گذاشتند. « جهانی شدن چیست ؟ » را به بحث می گذاشتند . به کسانی می پیوستند که استقلال در معانی چندگانه را به بحث می گذارند. می کوشند وسیع ترین جریان اندیشه را ایجاد کنند تا وجدان همگانی شفافی به استقلال پدید آید و همبستگی ملی توانائی را ببار آورد که خود از اسباب جنبش همگانی مردم برای استقرار مردم سالاری بگردد.
* رایج ترین مفاهیم ، در میان یکچند از گرایشهای سیاسی ، « لائیسیته » است . کلمه های لائیسیته و دولت لائیک و دولت عرفی ، فراوان بکار می رود. جدائی دین و هر مرامی از دولت، هم در میثاقهای پیشنهادی ، قید می شود . با وجود این ، لائیسیته چیست و لائیک کیست ؟ فرق دولت و حکومت و معنای جدائی دین و مرام از دولت و نیز ربط دین و مرام با حکومت ، موضوع هائی هستند که میثاق سازان تن به بحث در باره آنها نمی دهند .
– آقای شیدان وثیق سلسله مقاله هائی در باره لائیسیته نوشته است . آقای محمد برقعی نیز کتابی در این باره تألیف کرده است . آقای وثیق در مقاله ای ، نوشته این جانب را در باره لائیسیته نقد کرده است . از او سپاسگزارم و در نخستین فرصت ، برای آنکه جریان اندیشه ای پدید آید و مبهمی شفاف شود، به نقد او خواهم پرداخت -
میثاق سازان منطق صوری بکار می برند . توضیح این که لفظ ها، کلمه های لائیسیته و لائیک و دولت و حکومت و دین و مرام هستند اما معنی ها ، « در بطن » میثاق سازان ! غافل از این که ایرانیان دولت « عرفی » و « لائیک » پهلوی ها را آزموده اند و ، بنا بر این ، مارگزیده اند و از ریسمان سیاه و سفید می ترسند . بنا بر این، تا وقتی کلمه ها تعریفهای شفافی را پیدا نکنند و، در میثاقی که به جمهور مردم پیشنهاد می شود ، این معانی شفاف نیایند و، در آن، تعریف ها خدشه و تعبیر و تفسیر ناپذیر نشوند، نه تنها اطمینان آور و حرکت برانگیز نمی شود که ضد حرکت هم می شود .
میثاق برای آن نیست که هرکس هر معنی خواست به کلمه ها و جمله های آن بدهد . بلکه برای آنست که در سرتاسر کشور، کلمه ها و جمله ها برای همه ، یک و همان معنی را داشته باشند. وگرنه، از جامعه خواستن که تجربه جنبش همگانی در انقلاب ایران را تکرار کند، خواستی است که هرگز اجابت نخواهد شد .
در حقیقت، الف - میثاقی که آزادی را هدف می کند، باید بتواند وجدان جمعی بگردد تا جنبش همگانی میسر شود. میثاقی که نتواند معرفتی همگانی بگردد، محکوم به مرگ است . و ب - میثاقی برآمده از بیان آزادی ، تا وجدان همگانی بگردد، به زمانی طولانی نیاز دارد . پیشنهادکنندگان می باید از وفای به عهد با آن بازنایستند ، حصارهای سانسور را بشکافند و در اهل اندیشه این انگیزه را پدید آورند که میثاق را به ترتیبی که در سرتاسر کشور، برای همه مردم، یک و همان معنی را بیابد، برای مردم تشریح کنند ، چنانکه پا به پای وسعت گرفتن جنبش همگانی، بدیل مردم سالار قوام گیرد و ، این بار، تحول از استبداد به مردم سالاری ، بدون بازگشت باشد.