به نام خدا
همان طور که می دانید، مردم ایران از حکومت فعلی به ستوه آمده اند. واقعیت این است که برای انجام هرگونه اقدام عملی برای مقاومت، از قبیل تظاهرات و اعتصاب، اگرچه وجود هدف مشترک میان اقدام کنندگان لازم است؛ کافی نیست و نیاز است که هر کس احساس کند که در اقدام خود تنها نیست که به تیر بلای رژیم گرفتار شود و مطمئن باشد که جمعی زیاد با او همراهند؛ از سوی دیگر، طبیعی است که مبارزه بدون اندیشیدن به نیروی اجرایی موقت جایگزین برای اداره کشور و تشکیل نهاد مؤسس قانون اساسی جدید، مبارزه ای کور خواهد بود. برای رسیدن به اطمینان از اقدام دست جمعی، چسبی مورد نیاز است که یک جریان فکری مقبول می تواند این نقش را بپذیرد و همان نیز اداره ی موقت کشور را پس از برکناری حکومت فعلی تا تشکیل حکومت جایگزین بر عهده گیرد. با توجه به اینکه امروزه هر تشکل سیاسی ایرانی به قول معروف ساز خود را می زند و تشکلهای دیگر را قبول ندارد، در وضعیت فعلی امیدی به تشکیل یک جبهه ی فراگیر دموکراسی و آزادیخواهی، بویژه در خارج از کشور، وجود ندارد و به نظر می رسد که این امر برای همیشه تعلیق به محال باشد. تنها پهلوی طلبان هستند که اگرچه در قلتند، سهم زیادی از آنان به دلیل برخورداری از روحیه ی فردگرایی و یا تأمین منافع شخصی خود در آینده ی ایران، حول محور آقای رضا پهلوی گرد آمده اند و یک چنین جبهه ای را تشکیل داده اند. اغلب مردم داخل ایران اگرچه پس از انقلاب اسلامی ١٣٥٧ از آگاهی های بسیاری برخوردار شده اند، متأسفانه هنوز حزب گرا نیستند و مانند قدیمیان، تمایل ندارند که در قالب یک جریان جبهه ای یا حزبی فعالیت سیاسی کنند و می خواهند که رهبرشان از جنس خودشان، یعنی آدم، باشد تا آرزوهای خود را در فکر و دل او مجسم ببینند و از او به عنوان منجی اطاعت کنند. یکی از دلایل رهبریت آقای خمینی درانقلاب و بس از آن همین بود. رژیم ایران در این عقب ماندگی سیاسی مردم نقش بسزایی داشته است. این حکومت ٢٦ سال است که به احزاب و تحزب حمله و از تحزب مردم ایران جلوگیری می کند تا حکومتگران همچنان تعزیه گردان معرکه باشند. بعید به نظر نمی رسد که انحلال حزب واپسگرای جمهوری اسلامی پس از پایان مأموریت آن در از میدان به در کردن مخالفین حکومتگران، برای جلوگیری از رشد تحزب در ایران بوده باشد. ناگفته نماند که عملکرد نادرست برخی تشکلهای مخالف حاکمین نیز در این بدبینی مردم نسبت به تحزب و احزاب بی تأثیر نبوده است.
آقای بنی صدر!
مردم ایران متأسفانه اکنون به وسیله ی غولی به نام حکومت ایران در حال غرق شدن است و برای نجات خود به هر خار و خاشاکی دست می یازند که به عنوان نمونه بارز آن، می توان به استقبال بسیاری از مردم ایران از طرح مسخره و ابلهانه ی هخا، با علم مردم به غیر عملی بودن آن، یاد کرد که نتیجه ای جز تبلیغ رژیم علیه اپوزیسیون نداشت. دراین میان،
١- در داخل ایران هر کس که مردم را به مقاومت دعوت می کند، نه تنها صدایش به مردم نمی رسد، بلکه سر و کارش با داغ و درفش است؛
٢- رژیم آمریکا با سوء استفاده از نارضایتی های مردم، در پی تأمین مطامع استعماری خود بوده و ایران را به حمله نظامی تهدید می کند و ایرانیانی که از داخل ایران چشم امید به آمریکا، به عنوان منجی، دوخته اند، کم نیستند و پهلوی طلبان نیز، در رسانه های صوتی، تصویری و نوشتاری خود، با خوشحالی زایدالوصف مرتب بر این طبل می کوبند و در این شیپور می دمند؛
٣- آقای رضا پهلوی که خود را وارث تاج و تخت و شاه ایران می نامند و وظیفه ی خود برای مبارزه با رژیم را ناشی از همین مسؤؤلیت می دانند (کتب ایشان به نامهای "Winds of Change (نسیم دگرگونی)، فصل ششم: پادشاهی مشروطه http://www.rezapahlavi.org/book2/six.html" و "گذشته و آینده، رضا پهلوی در گفتگو با احمد احرار، بخش یکم: سلطنت یا جمهوری http://www.rezapahlavi.org/book/chapter1.html" وهمچنین گزارش تشییع جنازه محمد رضا شاه پهلوی در http://www.rezapahlavi.org/father/funeral.html) و در سایت اینترنتی خود نیز تنها کارهای ظاهراً خوب پدر و پدربزرگشان را نمایش می دهند بدون اینکه از معایب حکومتهای آنان چیزی بنویسند که نشان از همفکری ایشان با پهلویهای اول و دوم می دهد، موقعیت ها را بخوبی دریافته، شعار عوامفریب "امروز فقط اتحاد" (حول محور من) را مطرح می کنند و با وجود اعتقاد به تعیین تکلیف آینده ی حکومت خود با برگزاری رفراندم جمهوری یا سلطنت Winds of Change] (نسیم دگرگونی)، فصل ششم: پادشاهی مشروطه http://www.rezapahlavi.org/book2/six.html"[ (البته پس از قبضه ی قدرت، رفراندم قلابی، ادامه پادشاهی ایشان را تأیید خواهد کرد)، اگر نگوییم ریاکارانه برای کسب مشروعیت و وجهه ی ملی، حداقل با تزلزل و عدم ثبات مواضع، به فراخوان ملی رفراندم (جمهوری اسلامی آری یا نه) می پیوندند، برای جلب حمایت آمریکا از خود، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند و از هر فرصتی استفاده کرده و رهبرگونه با ایراد سخنرانیها، برگزاری کنفرانسها و صدور بیانه های خیلی کوتاه، ساده و همه فهم، در ظاهر نقش همان خار و خاشاک را ایفا و دست به سوی مردم دراز کرده اند که چنانچه مردم مستأصل ایران دست او را بگیرند، به قعر گرداب استبداد گذشته فرو خواهند رفت؛
٤- مع الاسف شما، که در غیاب یک جبهه ی فراگیر شایسته ی رهبری و وجود فرهنگ فردپذیری برای رهبری در مردم ایران ، می توانید نقشی مثبت در جنبش ایفا کنید،
٤-١- بارها فرموده اید که اطاعت گوسفندوار مردم را نمی پذیرید و اگر مردم خواهان آنند که یک منجی پیدا شود که گوسفندوار از او اطاعت کنند، بهتراست که به صورت گوسفند تحت رژیم فعلی ایران بمانند. این سخن شما از بعد نظری درست است و شما تلاشی زیاد کرده اید تا مردم ایران به رشد فکری برسند؛ لیکن، اگرچه بر بخشی از روشنفکران تأثیر داشته اید، به دلایلی که گفته خواهد شد، متأسفانه در سطح مردم عادی به توفیقی قابل قبول نرسیده اید. مطالب مطول و شماره گذاری شده ی بسیاری می نویسید که از بعد نظری بسیار ارزشمند و شایسته ی طرح در کنفرانسها و محافل روشنفکری و چاپ در کتابها برای استفاده ی اهل فن هستند و خیلی خوب است که ادامه یابند. آنچه مایه تأسف است، اینکه شما از نظر صدور بیانیه ی عمومی به مبزان کافی فعال نیستید و تنها در مناسبتهای مهم بیانیه صادر می کنید و تأسف انگیزتر اینکه شیوه ی نگارش فوق، بر بیانیه های عمومی شما نیز حاکم است و حتی بسیاری از افراد تحصیل کرده مانند این جانب، از خواندن آنها خسته شده و در تشخیص تفاوت بین متون شماره ها عاجزند، چه رسد به مردم عادی داخل ایران که اگر هم بیانیه های شما به دستشان برسند، چیزی از آنها دستگیرشان نمی شود و در نتیجه بیانیه های شما برد لازم عمومی را به خود نمی گیرند؛
٤-٢- همواره می فرمایید که اشتباه ما ایرانیان این است که هر تجربه ای را در نیمه رها کرده و آن را به نتیجه نرسانده ایم که از جنبش مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت به عنوان دو نمونه نام می برید که کاملاً درست هستند. در ادامه معتقدید که انقلاب اسلامی ١٣٥٧ تنها در کمتراز دو سال پس از پیروزی، در خرداد١٣٦٠ با کودتا ناتمام گذاشته شد و در حالی که ما برخی لوازم زندگی، با ارزش بمراتب کمتر از انقلاب، را چند سال تجربه می کنیم، چرا نباید تجربه ی انقلاب اسلامی را ادامه دهیم؛ بنابراین، نباید انقلابی دیگر را تکرار کرد و باید تجربه ی انقلاب اسلامی را (از خرداد ١٣٦٠) ادامه داد که باید عرض کنم:
٤-٢-١- اگر اصل بر ادامه ی تجربه ی رها شده باشد، چه دلیلی وجود دارد که با نشاندن فردی از خانواده ی قاجار بر تخت سلطنت، تجربه ی نهضت مشروطیت را ادامه ندهیم؛
٤-٢-٢- در مورد تاریخ شکست انقلاب اختلاف زیاد است. بر خلاف نظر شما، حداقل عده ای براین باورند که انقلاب با قید اختیار شرعی از سوی آقای خمینی برای خود در حکم انتصاب آقای بازرگان به نخست وزیری شکست خورد و عده ای نیز بر این نظرند که با طرح الزام درج ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی از سوی آقای خمینی در اولین دیدار وی با نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی، در حالی که در تمام طول انقلاب، رهبر آن سخنی از ولایت فقیه به زبان نیاورده بود، انقلاب مرد ...؛ بنابراین، دلیل محکمی برای ادامه ی تجربه ی انقلاب از خرداد ١٣٦٠ به بعد و ادامه ی ریاست جمهوری شما وجود ندارد؛
٤-٢-٣- متأسفانه رژیم ایران با عملکرد نامناسب خود، نه تنها انقلاب اسلامی، بلکه با انتساب هر خطایی به دین، اسلام را به شکست کشانده و بسیاری از مردم ایران، بویژه جوانان، را از دین اسلام زده و گریزان کرده است. افرادی امثال بنده، که در انقلاب اسلامی نقشی داشتند، نه از باب ریا، بلکه برای نشان دادن عمق فاجعه عرض می کنم که مذهبی هستند و به عنوان وظیفه حتی الامکان شعایر دینی را انجام می دهند، با چشم گریان نسبت به معنویت جامعه ی ایران پس از جمهوری اسلامی، که نه جمهوری است و نه اسلامی، عطای این حکومت با همین نام، به عنوان یکی از پایه ها و تجربه های انقلاب اسلامی، را به لقایش بخشیده اند و خطابش می کنند که ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان؛
٤-٢-٤- حدود نیمی از جمعیت کشور بعد از انقلاب اسلامی به دنیا آمده اند و بیش از نیمی از جمعیت صاحب رأی کشور پس از انقلاب اسلامی به این حق رسیده اند؛ بنابراین، ما انقلاب کنندگان و رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، وجدانا، شرعاً، عرفاً و از نظر دموکراسی حق نداریم عقیده ی خود مبنی برادامه ی تجربه ی انقلاب اسلامی ، حتی در صورت درست بودن، را به آنان تحمیل کنیم و آنان را از حق تعیین سرنوشت خود محروم کنیم و باید بپذیریم که مردم ایران با رأی آزاد، نظر خود را در مورد جمهوری اسلامی و در صورت رد آن، در مورد نوع و محتوای نظام جایگزین ابراز کنند؛
٥- عدم تعیین نوع نظام سیاسی جایگزین از پیش، از سوی برخی مخالفین رژیم ایران را همراهی با سلطنت طلبان قلمداد می کنید. به عقیده ی اینجانب شاید نوع نظام جایگزین از دل جنبش بیرون آید که خیال عده ای نگران را آرام کند؛ لیکن، تعیین نوع نظام سیاسی جایگزین از پیش، نه تنها هیچ سودی را به دست نمی دهد؛ نگرانیهایی را دامن زده و جنبش را عقیم خواهد گذاشت؛ زیرا،
٥-١- امروزه برکناری حکومتها از طریق جنبشها و بدون رأی گیری آزاد و دارای اعتبار بین المللی، حامل هیچگونه بار دموکراتیک نبوده و اما و اگرهایی از جمله محتمل است که حکومت با فشار کمتر از نیمی از جمعیت صاحب رأی کشور سرنگون شده باشد، را به دنبال دارد. حتی چنانچه رژیم جمهوری اسلامی در اثر فشار مردمی به برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه با نظارت سازمان ملل تن نداد و سرنگون شد، لازم است رفراندم فوق صورت گیرد تا به حق طرفداران حکومت فعلی برای اظهار نظر نیز احترام گذاشته شده و فرایند برکناری کاملاً دموکراتیک بوده باشد. در حالی که برگزاری رفراندم برای برکناری نظام لازم است، انجام رفراندم برای نظام جایگزین، ضرورت دوچندان دارد. با وجود انواع و اقسام نظام سیاسی در دنیا و تکثر خواسته های انقلابیون که با وجود علاقه به نوعی نظام سیاسی خاص، در جنبش برای تغییر نظام فعلی شرکت کرده اند، چه نظامی را به رفراندم می توان گذاشت؟ تکرار رفراندمی مانند رفراندم جمهوری اسلامی در آینده، برای برخی از هم اکنون نگران کننده است؛
٥-٢- با عدم شناخت مردم ایران از انواع نظامهای سیاسی دنیا و سرخوردگی آنان از جمهوری اسلامی، به عنوان یک نظام جمهوری، و تبلیغ پهلوی طلبان مبنی بر وجود رژیمهای (عملاً سلطنتی با نام جمهوری) مصر، سوریه، لیبی و عراق سابق، به عنوان جمهوریهای بد، و حکومتهای انگلیس، هلند، بلژیک و اسپانیا، به عنوان نظامهای سلطنتی خوب، تعیین نوع نظام جمهوری برای آینده ی ایران از پیش، ممکن است مانع شرکت فراگیر مردم از جنبش شود؛
٥-٣- در صورت برکناری جمهوری اسلامی، با صرفنظر از واگذاری تعیین نوع نظام به رفراندم مستقیم، مجلس مؤسسان نوع و محتوای نظام را مشخص خواهد کرد. مجلس مزبور با یک انتخابات کاملا آزاد و با حضور همه ی تشکلها و نظارت آنها بر انتخابات، تشکیل شده و با طرح کلیه ی آرا در باره ی نوع و محتوای نظام جایگزین در رسانه ها و محافل و استفاده ی اختیاری نمایندگان مجلس مزبور از بحثهای فوق، یک قانون اساسی کاملاً دموکراتیک تهیه شده و در فضای کاملاً آزاد نقد شده و با نظارت همه ی تشکلها به رفراندم مردم ایران گذاشته شود. روشن است که تحمیل امری مانند نوع نظام، از پیش به مجلس مؤسسان منتخب مردم، به دموکراتیک ماندن نظام آینده ی ایران لطمه ی جدی وارد خواهد کرد.
وقتی مردم ایران با یک ساز وکار دموکراتیک، از رژیم فعلی ایران عبور کنند و به طور مستمر بر سرنوشت خویش حاکم شوند، ما جمهوری خواهان واهمه ای از عدم موضع سیاسی قبلی در مورد نوع نظام جایگزین و رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه و تعیین نوع و محتوای نظام آینده به وسیله ی مجلس مؤسسان نداریم؛ بالعکس، پهلوی طلبان که با این اعتقاد درست که "اکثریت مردم ایران شناختی از نظامهای سیاسی دنیا و جمهوری اصیل نداشته و بلافاصله پس از در آمدن از چاه عمیق دیکتاتوری پهلوی به چاه عمیقتر جمهوری اسلامی افتاده اند و درنتیجه، آن یکی را نماد سلطنت و این یکی را نماد جمهوری می دانند"، با طرح رفراندم "جمهوری یا سلطنت" در سودای احیای سلطنت پهلوی هستند، با اجرای برنامه های فوق، در دستیابی به اهدافشان ناکام خواهند شد. بیچاره آقای رضا پهلوی رهبر پهلوی طلبان که با پیوستن ناآگاهانه ی خود به فراخوان ملی رفراندم (جمهوری اسلامی آری یا نه)، اگر به این راه ادامه دهند، به پادشاهی و رفراندم پیشنهادی جمهوری یا سلطنت خود خط بطلان کشیده اند و اگر از راه باز گردند، مشت به خیال خودشان بسته ی ادعای دموکراسی خواهی ی ایشان، باز شده و ضایع خواهند شد.
آقای بنی صدر!
با نهایت علاقه ای که به شما دارم، صادقانه و بی پرده عرض می کنم که شما با ایرادهای ریزی که به هر سخن و طرحی می گیرید ومی خواهید همه چیز ایده آل باشد، گاهی در شگفت می شوم که چگونه توانستید در پاریس با آقای خمینی کنار بیایید. فکر نمی کنید که ضربه انحراف انقلاب اسلامی به حدی شما را وسواس کرده است که نمی توانید در رهایی مردم ما از چنگال استبداد و رسیدن به دموکراسی، نقشی که شایسته ی آنید، را ایفا کنید؟ در این روزگار وانفسای غرق ملت ایران، شما به جای آنکه چون نجات غریق دست آنان را بگیرید و ضمن کشیدن، آنان را برای مبارزه با رژیم و رسیدن به ساحل نجات هدایت کنید، متأسفانه تنها از راه دور و با زبان ناآشنا برای اکثریت قریب به اتفاق مردم، مشغول آموزش تئوریهای فن شنا، آنهم به تعدادی اندک از آنان، که زبانتان را کمی می فهمند و با شما ارتباط فکری دارند، هستید. چنانچه شما بر نظرات غیرقابل قبول خود، که فوقاً به آنها اشاره شد، پافشاری کنید و تنها به تئوری سازیها برای رشد فکری مردم ایران، که به جای خود ارزشمندند، اکتفا کنید و در آنها بمانید و با موقعیت نشناسی خود فرصتها را به هدر داده و نقش خود را در صحنه ی سیاسی فعلی ایفا نکنید و در نتیجه خدای ناکرده رهبری جنبش به دست نااهلان افتاده و در صورت دیوانگی مقامات آمریکا و ایران به فرض محتمل حمله نظامی آمریکا به کشور صورت گیرد و در نهایت، استبداد، وابستگی، فساد، غارت اموال ایران و فقر و فاقه ی مردم آن تحت نامی دیگر ادامه یابد، در وقوع این ماجرای غم انگیز، شما، به لحاظ موقعیت نشناسی خود، سهمی بس بزرگتر از سهم مردم بیچاره و مستأصل ایران را به خود اختصاص داده و تاریخ به محکومیت شما شهادت خواهد داد.
با بهره گیری از تجربه انقلاب اسلامی ١٣٥٧، به نظر اینجانب:
١. می توان با استفاده از هر فرصتی به فواصل زمانی کوتاه، بمناسبت و بی مناسبت، طی یک بیانیه یا سخنرانی ی کوتاه، ساده و همه فهم، علل نامشروع بودن رژیم حاکم و خواسته های مردم ایران بیان، آنان را به مبارزه با رژیم تشویق و به طرح اصول راهنما وبیان آزادی پرداخت. با ورود شما به صحنه ی رهبری، راه برای ورود دیگر افراد و تشکلها به این میدان بسته نیست و ممکن است این عمل موجب تحرک سیاسی بیشتر آنان شده و شاید پس از مدتی فرد یا تشکل مورد اقبال مردم برای رهبری به طور طبیعی انتخاب شده و یا جبهه ی فراگیر رهبری شکل گیرد. پس از اقبال عمومی از پیامها، رهبری مورد توجه رسانه ها قرار گرفته و جنبش فراگیرتر شده و می توان اعتصابات و سایر مقاومتهای مدنی را مطرح کرد و تا رسیدن به نتیجه ادامه داد؛
٢- از آنجایی که متأسفانه در ایران تبلیغ بسیار بر علیه شما صورت گرفته و شما را فردی قدرت طلب معرفی کرده اند، تکرار مکرر کودتای خرداد ١٣٦٠ از سوی شما، این ذهنیت را تقویت می کند که همان طور که معمولاً برکنار شدگان با کودتا مدعی ادامه حکومت خود پس از سرنگونی کودتاگران هستند، شما نیز در پی کسب قدرت و ادامه ی ریاست جمهوری ی خود و در حالت بدبینانه حکومت دائمی هستید؛ بنابراین، سخن از آن کودتا به میان آوردن، اقبال مردم را از جنبش با شکست مواجه خواهد کرد؛
٣- آقای خمینی در طول انقلاب رئیس جمهور را شخص اول کشور و حاکم مردم معرفی می کردند (صحیفه ی امام، جلد ٤، صص ٤٩٦-٤٩٣، سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج در ٢٢ آبا ن ١٣٥٧)، حکومت علما را نفی کرده و تنها نقش ناظر و هادی مجریان امور برای آنان قائل بودند (صحیفه ی امام، جلد ٤، ص ١٥٩، مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری انگلیسی رویتر در ٤ آبا ن ١٣٥٧)، رهبر جمهوری اسلامی نشده و شخصاً هیچ مقامی را در جمهوری اسلامی نخواهند پذیرفت (صحیفه ی امام، جلد ٥، ص ٤٤٠، مصاحبه با خبرنگار روزنامه ی اندونزیایی تمپو در ٢٢ دی ١٣٥٧) و ایشان و سایر روحانیون هیچ پستی را در حکومت اشغال نخواهند کرد (صحیفه ی امام، جلد ه، ص ٤٧١، مصاحبه با خبرنگار استریت تایمز سنگاپور در ٢٥ دی ١٣٥٧)؛ با این وجود، مع الاسف، بعداً به این عهدها وفا نشد. از آنجایی که گفته های ایشان به صورتهای بیانیه ها، سخنرانیها و مصاحبه های پراکنده بودند، اولاً همه ی آنها به گوش همه ی مردم نمی رسیدند و ثانیاً به دلیل حجم زیاد و فاصله ی زمانی بین آنها، ممکن نبود که تمام آنها در حافظه ی مردم باقی بمانند. چنانچه مرجعیت دینی و بافت مذهبی مردم ایران، حداقل در آن زمان، را نیز در نظر بگیریم، همگی امکان این نقض عهدها را برای رهبر انقلاب فراهم کردند. چنانچه اصول و پیامهای کلیدی انقلاب به صورت یک منشور منتشر می شد، شاید زمینه ی این سوء استفاده از میان می رفت. این تجربه ی تلخ، بویژه از یک مقام روحانی، موجب شده است که مردم ایران نسبت به فرد یا تشکل رهبری کننده ی جنبش بدبین باشند که مبادا این نیز در پی کسب قدرت است. اگرچه اکنون هیچ رهبری موقعیت کاریزماتیک آقای خمینی را نمی تواند پیدا کند و مردم و تشکل های امروز بسیار آگاهتر از گذشته هستند، به نظر می رسد که تدوین یک منشور برای انقلاب و درج برکناری رهبری جنبش از قدرت پس از پیروزی در آن، دل مردم ایران را به جنبش گرمتر خواهد کرد؛
٤- همانطور که در بند ٥-١- گفته شد، لازم است رژیم جمهوری اسلامی به رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه با نظارت سازمان ملل گذاشته شود تا به حق طرفداران حکومت فعلی برای اظهار نظر نیز احترام گذاشته شده باشد. افزون براین، اعتقاد و عمل به روشهای دموکراتیک، بمثابه ی جلوه ای از بیان آزادی، حتی در برکناری استبداد، به منزله ی بیان قدرت (زور)، دموکراسی را نهادینه کرده و ادامه ی آن را در پس از پیروزی تضمین خواهد کرد. در صورت برکناری جمهوری اسلامی چاره ای نیست که به طور موقت کشور به وسیله ی تیم رهبری، که پیشتر مشروعیت خود را از اقبال اکثریت مردم گرفته است، اداره شود و در پی تدوین و رفراندم قانون اساسی، نهادهای انتخابی با نظارت تشکلهای سیاسی تأسیس شده و پس از تشکیل دولت اصلی، دولت موقت منحل شود.
به باور اینجانب، موارد فوق کاملاً دموکراتیک، بدون شبهه، عملی و همه پسند بوده و همه ی نحله های فکری را به خود جذب کرده و دموکراسی را برای آینده ی ایران تضمین خواهد کرد. این موارد باید با مردم ایران در میان گذاشته شوند تا اگر آنان نظراتی دارند، ابراز کنند؛ بنابراین، با باز بودن فضای نقد و میدان رهبری برای عموم، نگرانی شما از رهبری چوپانوار و اطاعت گوسفندوار برطرف شده و با اطمینان مردم به دموکراتیک بودن نظام جایگزین، جنبشی آگاهانه و فراگیر صورت خواهد گرفت.
اینجانب به لحاظ اینکه با نقاشیهای مارکشی (به جای مارنویسی) آقای رضا پهلوی و اقبال احتمالی نه آزادانه، بلکه ازروی استیصال مردم ایران به ایشان، فاجعه را در نزدیکی احساس می کنم، با مردم دوستی و برای رهایی از عذاب وجدان در آینده ی شوم، این نامه را برای شما نوشتم تا از شما خواهش کنم که از ایراد گیریهای عجیب و غریب و ایده آل گراییهای منتهی به از دست دادن فرصتها پرهیز کرده و به فریادهای در گلو شکسته ی هموطنانمان پاسخ مثبت داده و دست خود را به سوی آنان دراز کنید تا اگر خواستند، دست شما را بگیرند و مجبور نشوند سرنوشت خود را به خفاشان شب پرست بسپارند و اگر دست شما را پس زدند، تکلیف از شما ساقط شده و وجدان شما و ما راحت شده و تاریخ نیز از شما و ما حداقل بزشتی باد نکند. فعلاً این نامه را تنها برای شما می فرستم و منتظر پاسخ شما هستم. فرد کم سواد از نظر سیاسی، اما اهل بحث و بسیار انعطاف پذیر هستم؛ با این وجود، مطالب این نوشتار را با پوست و استخوان خود لمس می کنم و شدیداً به آنها ایمان دارم و از ته دل و سر صدق و برای پاسخ به ندای وجدان خود و انجام وظیفه ی ملی خود نوشته ام و مرا هیچ سود دنیوی از آنها عاید نیست و اگر تناقضاتی در آنها یافت شوند، ناشی از نحوه بیانند و نه اشکال در اصول که سخت به آنان پایبندم ؛ بنابراین، انتظار ندارم که از سوی شما به تناقض گویی، دروغ، دارای عقل قدرتمدار و پیرو بیان قدرت به جای بیان آزادی و معتقد به ثنویت تک محوری یا دو محوری و این قبیل چیزها متهم شوم. به شما بسیار علاقمندم و قصد هیچگونه جسارتی به شما نداشته ام و چنانچه نکاتی موجبات تکدر خاطر شما را فراهم کند، پیشتر از شما پوزش می خواهم.
پیروز باشید