چهارشنبه 10 فروردین 1384

31 مارس 2005، پنجاه و نهمین سالگرد جان باختگان راه آزادی کردستان، گلمراد مرادی

هموطنان مبارز و گرامی،
بنده می بایستی این متن زیرین را به مناسبت روز اعدام به ناحق قاضی ها در شهر سلیمانیه کردستان عراق ارائه می دادم. متاسفانه به دلیل مریضی ناگهانی، قادر به مسافرت به کردستان نشدم و اینک آن را تقدیم حضور شما خوانندگان گرامی می نمایم. محکومیت به ناحق و اعدام قاضی ها بعنوان لکه ننگی بر دامان رژیم محمد رضا شاه در تاریخ ایران ثبت شده و خواهد ماند.

اجازه دهید قبل ازهر مطلب دیگر مراتب سپاسگزاری و قدردانی خودرا از برگزار کنندگان این مراسم یاد بود و از فردفرد شما ها حضار محترم ابراز نمایم که این امکان را برایم بوجود آورده اید، بعد از 25 سال دوری از خاک وطنم، مجددا پا به بخشی از سر زمین آباء و اجدادیم کردستان آزاد را بگذارم و با شما به سخن بنشینم. آرزومندم همه ی غم و اندوه ما در آینده به شادی و سرور مبدل شود.

همو طنان و هم کیشان ارجمند،

مراسم غم و شادی در اصل عواملی هستند که ما را بیش از هر موضوع دیگر متحد نشان می دهد. گویا این یکی از خصلتهای بسیار نیک فرهنگ خاورزمینی و بویژه ما کردها است. این آرزوی دیرینه هر کرد آگاه و غیور است که این چنین اتحادی در امور فرهنگی و اجتماعی را منسجم تر در راه مبارزه سیاسی برای کسب حق تعیین سرنوشت ملت خویش نیز حفظ نماید، تحکیم بخشد و به پیش ببرد. هم اکنون این اتحاد و پیروزی والا در این بخش از کردستان بخوبی دیده می شود و ما آن را لمس می کنیم.
ما امروز بمناسبت یادی ازیک واقعه غمبار درتاریخ نوین خلق کرد گردهم آمده ایم و بدینوسیله همبستگی و وفاداری خودمان را به مبارزان جان باخته در راه آزادی خلقمان، نه فقط به فرزندان خویش، بلکه به جهانیان نشان داده و اطمینان دهیم که پرچم مبارزه پیشروان مان را تا پیروزی نهائی بر زمین نخواهیم گذاشت. زنده یاد پیشوا قاضی محمد در لحظات پایانی زندگیش، در پاسخ به دادستان نظامی شاه گفته بود، که او پرچم مقدس کردستان را به دست توانای عقاب بلند پرواز و رهبر همیشه زنده کرد سپرده است که آن پرچم بر دوش فرزندان غیور و قهرمان خلقش کوه به کوه و دره به دره حمل می شده تا امروز بر کاخ استقلال فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بخشی از این آب و خاک به احتزاز در آید.
بدون شک اگر امروزه زنده یاد، قاضی محمد و همرزمان نامدارش که این مراسم به مناسبت یادی از اعدام به ناحق آنان بر پا داشته شده، جسما زنده بودند و حضور می داشتند و بچشم خویش نتیجه درخشان مبارزات فرد فرد شما ها را در این بخش از کردستان آزاد می دیدند، هرگز پشیمان نمی بودند که جان خویش را در راه آزادی و پیروزی خلق کرد فدا نموده اند. ما فرزندان راستین پیشوا بوجد آمده ایم که پیشگوئی های ایشان حد اقل در این بخش از کردستان جامه عمل بخود پوشیده است.

هم قبیله ایهای عزیز،

دراین نبرد دور و دراز، آنگونه که تاریخ خون بار خلقمان به ما می گوید، قاضی ها تنها نبوده اند که در این راه جان داده اند، بلکه این پیروزی امروز نتیجه یک مبارزه بس طولانی است که فقط در صد سال گذشته به تعداد سنبله های نرگس و درختان سرسبز کردستان قربانی پشت سر دارد. کاروان مبارزان جانباخته در راه آزادی خلق کرد زنجیره ای بس دراز است که در اینجا فقط گل چینی از آنان را بر می شمریم. از شیخ عبدالسلام (دوم) بارزانی که در سال 1914 میالادی توسط عثمانی ها اعدام شد تا شیخ محمود برزنجی معروف بسلطان کردستان، شیخ سعید پیران، اسماعیل آقا سیمتکو، سید رضا درسیمی و به قول زنده یاد صدر قاضی، عقاب بلند پرواز کردستان، قائد بزرگ ملا مصطفا بارزانی و هزاران جان باز و پیشمرگه ی دیگر که خونشان درختان دشت ها و کوهستان های کردستان را آبیاری نموده و راست قامت نگاه دارنده است، در این پیروزی سهمی بس عظیم داشته اند.

هم رزمان مبارز و ملت غیور کرد،

پیروزی و شکستهای مقطعی و زیاد خلق ما، منحصر به خلاقیت و ابتکارات و یا اشتباهات و سهل انگاری یک رهبر و یا حزب و سازمان سیاسی نبوده و نیست، بلکه در پیروزی و ناکامی خلقمان همه ی ما فردفرد سهیم هستیم. اگر ما در راه اتحاد رهبران و احزابمان بکوشیم و در برابر اعمالشان بی تفاوت نباشیم و منافع ملت و جامعه مان را بر دیگر منافع ترجیح دهیم و بقول پیشوا قاضی محمد که در وصیت نامه اش بملت کرد آورده است: "برای زندگی بی ارزش این دنیا خودمان را بدشمن نفروشیم، چون دشمن پس از رسیدن به مقصد ما را هم ازبین خواهد برد" (نقل بمعنی)، در آنصورت بدون شک پیروزی از آن همه ما خواهد بود. درواقع اگر سهل انگاری کنیم، به اختلافات جزئی دامن بزنیم، در برابر وقایع بی تفاوت باشیم و بخاطر منافع ویژه ای پشت به جنبش کنیم، بدون تردید در برابر دشمن ضعیف میشویم و اعمال و بی تفاوتی ما جنبش را رو به نیستی خواهد کشاند، پس تقصیر شکست متوجه خود ما میشود و باید با قاطعیت از آن جلوگیری کنیم.
اکنون پس از این مقدمه کوتاه اجازه دهید، درحضور شماها شخصیتهای محترم و مبارز، مطالبی بس کوتاه در رابطه با جمهوری کردستان در مهاباد سالهای 1324 و 1325 خورشیدی، پیدایش و موفقیت و شکست آن و نیز اشاره ای به محاکمه و اعدام قاضی ها ودیگر رهبران این جمهوری همیشه زنده و نهایتا قساوت و بی رحمی دشمنان نسبت به ملت کرد، بیان نمایم.

1 - زمینه پیدایش جمهوری کردستان چگونه فراهم شد؟

برای بررسی چنین کاری، زیاد دور نمی رویم. در قرن بیستم شخصیتهای نامدار کرد بویژه دربحبوحه جنگهای جهانی اول و دوم نقش برجسته ای درمبارزات شان برای کسب حقوق خلق خویش داشتند. در هر بخش از کردستان پیشروان نیک نامی بر خاستند که امروز نام آنان نه فقط در صفحات زرین تاریخ بلکه در قلب فرد فرد ما کردها ثبت و نقش بسته است. ازجمله اینها درکردستان ایران می توان از قاضیها و مبارزاتشان به نیکی نام برد. در سال 1916 میلادی قاضی فتاح، عموی پدر قاضی محمد، به دلیل مقاومت مسلحانه در برابر قصد ورود سر بازان روسیه تزاری به منطقه مهاباد، همراه فرزندان برومندش، جان خود را از دست دادند. این عمل متهورانه، برداشتن یک گام بلند در راه آگاهی بیشتر توده های کرد مکری برای دفاع از شرف انسانی و جلو گیری از متجاوزین بیگانه بود.
این مقاومت قاضی فتاح تاپای جان، در خانواده قاضی ها رسم شد که نمونه بعد از آن رفتار متهورانه و مبارزه و فداکاری قاضی محمد بود که نه فقط در ایران، بلکه در سرا سر کردستان و حتا درخاورمیانه اثری بس جاودان بر جای گذاشته است.

اگر تاریخ اخیر خلق کرد را ورق بزنیم، ملاحظه خواهیم نمود و به یقین همه شما عزیزان نیز از این موضوع آگاهید که پس از پایان جنگ جهانی اول، به ملت کرد و قبل از همه به کردهای سر زمین امروزی عراق و دیگر اقلیتهای آسوری و ارمنی همدرد و هم پیمان کرد در سر زمین عثمانی، ظلم و ستم روا داشتند و دولتهای پیروز در جنگ اول، به قول و قرارهای داده شده در عهدنامه سورز، دهم آگوست 1920، خود پشت کردند. متأسفانه ما کردها نیز بدلیل اختلافات دیرینه قبیله ای و نداشتن برنامه درست و منسجم مملکت داری نتوانستیم از خلاء ایکه در پایان جنگ جهانی اول بوجود آمده بود و حکومتهای مرکزی منطقه بسیار ضعیف بودند، استفاده نموده و خواستهای مسلم خود را بکرسی بنشانیم. درنتیجه و از جمله مقاوتهای شیخ محمود برزنجی وشیخ احمد بارزانی توسط نیروی هوائی بریتانیا در عراق امروزی بخون کشیده شدند. درکردستان ترکیه آخرین جنبش و مقاومت، برهبری سید رضا درسیمی، تا قبل از آغاز جنگ دوم، توسط جنرالهای اتاتورکی سرکوب شد، در ایران، رهبر مقتدر کرد اسماعیل آقا سیمتکو، توسط رضاخان با نیرنگ به قتل رسید، مقاومت قهرمانانه بارزانی ها برهبری عقاب کردستان که در عراق نو پا، مجددا بر خاسته بودند تا پایان جنگ دوم علیه اشغال گران انگلیسی و پایمال شدن حقوق خلق کرد، به مبارزه ادامه دادند، اما آنها با بمبارانهای بی رحمانه نیروی هوائی انگلستان دیگر قادر به ایستادگی نبودند و غیره. بعلاوه در این زمان اکثر رهبران کرد در ایران یا توسط رضاخان قلدر کشته شده بودند و یا در سیاه چال های او بسر می بردند و یا مجبور به ترک دیار خود شده بودند. این موقعیت خلق کرد در سرا سر منطقه بین دو جنگ جهانی بود. در این برهه از زمان یک دیوانه نژاد پرست مانند هیتلر، با شعار "ژرمن نژاد برتر" با تحت تعقیب قراردادن وحشیانه یهودیان و حمله به کشور همسایه، لهستان، جنگ جهانی دوم را آغاز نمود که به ایران نیز با وصف اعلام بیطرفی، سرایت کرد. بنا بر این بخشی از خلق کرد (در ایران) با پشت سر خود داشتن یک تجربه بسیار تلخ از گذشته، در بحبوحه این جنگ و ورود متفقین ضد آلمان هیتلری به ایران و بویژه با در هم ریختن سیستم استبداد و تبعید رضا خان قلدر به جزیره موریس، فرصت را از دست ندادند و نیروهای خود را باز سازی نمودند. در نتیجه در کنار فعالیت های دیپلماتیک قاضی محمد، رهبر با نفوذ خلق کرد، درتاریخ 25 گلاویژ 1321 (16 اوت 1942) یعنی حدود یک سال پس ازاشغال ایران، اولین سازمان سیاسی بمفهوم امروزی، در بخش غیر اشغالی کردستان، زیر نام کومه له ی ژیانه وی کرد توسط 22 نفر از افراد سرشناس و روشنفکر آن زمان مهاباد بنیان گزاری گردید. مخالفین خلق کرد سعی برآن داشتند که با تهمتهائی به کومه له، مبنی براینکه با تماس با احزاب برادر در دیگر بخشهای کردستان (مانند هیوا وخویبون)، قصد متحدکردن کردستان بزرگ را دارد. این ادعا بهیچ وجه صحت نداشت و آنگونه هم که جنرال حسن ارفع در کتابش زیر عنوان تاریخ کرد آورده است، ادعای ایگلتون که کومه له دست نشانده میرحاج از رهبران هیوای کردستان عراق بوده نیز پوچ و بی اساس بود. اینهم یکی از آن برچسبها و تهمتهای مأموران خارجی ساخته بود، که حتا برخی از خودیها نیز آن را باور می کردند. حسن ارفع می گویند: "این سازمان (کومه له) یک سازمان کاملا منطقه ای بود و هیچ همبستگی یا اتحادی با سازمان هیوا در کردستان عراق و یا خویبون نداشت". (رجوع کنید به گلمراد مرادی، یک سال جمهوری کرستان به زبان آلمانی صفحه 205).
بنابراین وقتی جنرال ارفع، رئیس ستاد ارتش شاه، به این صراحت اعتراف نموده، ماچگونه باید به این نوع تهمتها باورکنیم؟ درهرحال کومه له به دلایل کم تجربگی و نداشتن برنامه منسجم تر قادر نبود خواستهای خلق کرد را با دولت مرکزی در میان بگذارد. بهمین دلیل و دلالیل دیگر رهبران کومه له، بسیار مشتاق بودند که با نفوذترین وسرشناس ترین شخصیت مهاباد یعنی زنده یاد قاضی محمد را برای جلب هرچه بیشتر مردم و سران قبایل و علنی کردن کار خود و تحقق بخشیدن به طرح خواستهای خلق کرد با دولت، به صفوف این سازمان دعوت نمایند. سران کومه له متوجه شده بودند، که بخشی ازمتفقین وفرماندهان نظامی پیشنهادات بجا و درست قاضی محمد را درهنگام ملاقات با آنان ردکرده بودند و قاضی محمد از آنها نا امید شده بود، و نیز متوجه شده بودند که این فرماندهان و دولتهای آنان به هیچ وجه نمی خواهند دوست و ناجی خلق کرد باشند. درصورتی که برخی از رهبران کومله به آن باور داشتند و در روزنامه نیشتمان هم آورده بودند. بهمین دلیل جلب رضایت قاضی محمد بهمکاری در صفوف کومه له را یکی از موفقیتها بحساب می آوردند.

2 - نقش قاضی محمد و دیگر سران کرد در این جنبش چه بود؟

در اینجا به نقش قاضی محمد که از همان روز ورود متفقین به ایران فعال بودند و بعنوان رهبرخلق کرد بدون اینکه عضو سازمان و یاحزب سیاسی باشند، کوشش نموده بود با مسئولان نظامی کشورهای متفقین وارد مذاکره شود، از طرف همه روشنفکران کرد توجه جدی می شد. این موضوع قابل ذکر است، با وصف اینکه قاضی محمد، مقدم بر همه درنظر داشت، مشکلات و خواستهای خلق کرد را با فرماندهان نظامی انگلستان و آمریکا که بر حکومت مرکزی نفوذ فراوان داشتند، در میان بگذارد، اما متأسفانه آنان سیاست حمایت از حکومت مرکزی را برگوش شنوا داشتن برای کردها و دیگر خلقهای ایران ترجیح می دادند. با این توصیف شخص قاضی محمد از تماس با متفقین و حکومت مرکزی در تهران کوتاه نمی آمد و مایل بود مسئله خلق کرد را از طریق صلح آمیز در چارچوب ایران حل نماید. در اینجا بیان یک نمونه از این کوششهای قاضی محمد و عکس العمل حکومت مرکزی، مهم وضروریست. هنگامی که قاضی محمد همراه سیف قاضی درتاریخ 16 اکتبر 1944 یعنی ده ماه قبل از تشکیل حزب دمکرات کردستان و یا به قولی عوض کردن نام کومه له به حزب دمکرات، برای مذاکره با دولت مرکزی به تهران رفتند، آن گونه که رئیس ستاد وقت ارتش، جنرال حسن ارفع نوشته است، آنها نیز با راهنمائی صدر قاضی برادر قاضی محمد که با ارفع نیز آشنا بوده، به دیدار رئیس ستاد هم میروند. بنا به اعتراف همین رئیس ستاد، ساده ترین در خواست قاضی محمد که گماردن مأموران و کارمندان کرد بجای فارس در کردستان بوده، برای دولت مرکزی و این جنرال، بسیار زیاد و غیر قابل قبول به نظر می رسیده است!! (رجوع کنید به ارفع، تاریخ کرد صفحه 75-76)
در واقع این رفتار حکومت مرکزی و نظامیان شاه یک نوع تحریک کردها به عکس العمل بود که آنها بهانه ای برای حمله به کردستان و سرکوب کردها و یا شکایت بردن به متفقین هم پیمان خود داشته باشند. باز گشت از این سفر بدون نتیجه قاضی و همراهانش به مهاباد، برابر بود با تأکید کردهای ایران بر خواست های بر حق خود. آنگونه که سرکنسول انگلیس در تبریز نوشته است، اوایل سال 1945 کردها عملا کنترول مکانهای عمومی را در دست گرفته بودند. یعنی در واقع حفظ امنیت مناطق غیر اشغالی را خود کردها اداره می کردند و شهربانی و ژاندارمری هیچکاره بودند. این خود زمینه را برای تغییرات و تحولات سیاسی آماده کرده بود.
بدین صورت در 25 گلاویژ 1324 برابر 16 آگوست 1945 یعنی در سومین سالروز تأسیس کومله با امضاء یک بیانیه توسط 72 نفر از شخصیتهای مهاباد و اطراف و از جمله قاضی محمد و رهبران کومه له، بنیانگزاری حزب دمکرات کردستان ایران را رسما اعلام نمودند و قاضی محمد که بانفوذترین شخصیت مهاباد بود، رهبری این حزب را بعهده گرفت. شخصیتها و خبرنگاران داخلی و خارجی که در آن دوران به دیدار قاضی محمد رفته و یا در باره ایشان زیاد شنیده بودند، چه دوست و چه دشمن، همه در یک نکته یعنی رفتار و شخصیت و افکار والای پیشوا متفق القلم بوده اند. از جمله آنها کریس کوچرا، محقق و روزنامه نگار فرانسوی (نسل بعد از قاضی محمد)، درباره ی این شخصیت برجسته و استثنائی، چنین مینویسد: "از نظر ایدئولوژی، قاضی محمد نه یک مارکسیست بود، نه یک سوسیالیست و نه یک لیبرال، بلکه او یک رهبر تیز هوش و باریک بین یک جنبش آزادی بخش و ملی بود. او یک وطن دوست و رهبری مترقی بود. او روز بروز به مارکسیستها نزدیک می شد و تا روز اعدام، اعتقاد داشت که اتحاد شوروی دوست کردها است". (رجوع کنید به جنبشهای ملی کرد، پاریس 1979، صفحات 153 و 189)

همین شخصیت استثنائی زمینه را برای تشکیل جمهوری کردستان و پشتیبانی از آن آماده نمود. بنظر من اگر توده های خلق کرد به اندازه یک دهم امروز آگاهی سیاسی - اجتماعی و بویژه درک وسیعتری از هویت ملی می داشتند، با دست آوردهائی که این جمهوری در عمر کوتاه خود برای مردم به ارمغان آورده بود، می توانست هنوز هم پا بر جا باشد. پیشوا قاضی محمد در توصیه نامه ده ماده ای به ملت کرد می گوید: "تا شما متحد نشوید، هرگز پیروز نخواهید شد .........."

3 - دست آوردهای جمهوری کردستان چه بودند؟

دست آوردهای این جمهوری که در تاریخ خلق کرد، فقط امروز در کردستان عراق می توانیم آن را لمس کنیم، در آن زمان بی نظیر بودند. از جمله، آموزش به زبان مادری، اداره امور منطقه به دست خود کردها، کوشش در با سواد نمودن زنان و برداشتن اولین قدمها درراه آزادی آنان، کوشش در بهبودی اوضاع اقتصادی مردم، با وصف تحریم مطلق آن از طرف حکومت مرکزی و بستن تمام راههای ورود مواد غذائی و لوازم و نیازمندی های مردم به کردستان، حفظ امنیت در مناطق تحت کنترول، تضمین آزادی و نشر روزنامه و مجله به زبان کردی تا حد امکانات موجود و غیره. معلوم بود، با تمام محدودیت هائی که در برابر یک حکومت منطقه ای ایجاد می شد، آنهم درآن برهه اززمان و با آن مدت بسیار کوتاه (11 ماهه) و با آنهمه کارشکنی های برخی از خودیها که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد، اقداماتی بیش از اینها نمی توان انتظار داشت.

4 - علل شکست جمهوری کردستان چه بود؟

عوامل متعددی را برای شکست ما کردها نه فقط در دوران جمهوری کردستان، بلکه در بسیاری از ادوار، می توان نام برد. از جمله نداشتن اتحاد بین خود ما، نا آگاهی به برخی مسایل کلیدی، مانند نشناختن هویت ملی، اطلاعات سطحی ازتاریخ جنبشهای کرد، خوش باوری به دشمنان، قبیله گرائی، ترجیح دادن منافع شخصی بر منافع ملی و اجتماعی و امکان نیافتن برای پروراندن و رشد فرهنگی و غیره. به همه اینها باید نیرنگ دشمنان و کوشش در به زیر یوغ نگهداشتن ما را اضافه نمود. بهمین دلیل هم، پیشوا در وصیت نامه اش بر آموزش و فرا گیری و اتحاد کردها و دوری از بخل و خیانت و همکاری با دشمنان تأکید ورزیده بود.
از اینکه با دل پر خون از نا آگاهی و در نتیجه فرصت طلبی برخی از خود ما کردها صحبت میکنم و این نقل قولها را می آورم، دلایل تاریخی فراوان در دست است. هنگامی که مثلا برخی ازرهبران قبایل بخاطر مقام فرمانداری شهر یا منطقه ای و یا هدایائی مانند یک تفنگ شکاری با امضاء سلطانی وعکس حکاکی شده یک پرینس حاضر می شدند رهبر جنبشی مردمی را به بیگانگان بفروشند، پرمسلم است که این نوع رهبر قبیله نه به دلیل خیانت، بلکه به دلیل نا آگاهی مطلق، هیچ به عواقب فاجعه بار اعمالش نمی اندیشیده و نمی دانسته که چه ضایعه و لطمه بزرگی بخودش و خلق خودش وارد می آورد! نمونه های بارز این اعمال نا آگاهانه فراوانند. آنگونه که در تاریخ غم انگیز ما آمده، در یک و نیم قرن پیش برای مثال، رفتار عزالدین شیر در برابر عمویش، امیر بدر خان بدلیسی و همکاری او با سلطان عثمانی وحدود 75 سال بعد رفتار برادر شیخ محمود برزنجی و بابکرکور و نظیر اینان در مقابله باجنبش شیخ محمود وهمکاری تنگاتنگ آنان با انگلیسی ها و حدود 20 سال بعداز آن، رفتار رهبران عشایر دهبکری وشکاک ومامش و هرکی و غیره، که بظاهر هم پیمان با جمهوری کردستان و قاضی محمد بودند و آنطور وا نمود می کردند که در خدمت اهداف خلق خود می باشند و در مصدر کار هم قرار داشتند، اما متأسفانه در نهان با رژیم تهران نامه نگاری می کردند و خود را غلام حلقه بگوش در بار شاه می خواندند و آماده هر نوع فداکاری برای دشمن بودند، می توان نام برد. آیا نام این اعمال را چه می توان گذاشت، بغیر از نا آگاهی و ندانم کاری، چیز دیگری می توان به آن گفت؟! بدون اغراق هیچ کدام از آنان حتا مفهوم واژه خیانت را هم نمی فهمیدند و اگر به شیوه ای به آنها فهمانده می شد که اعمالشان یک نوع خیانت بخود و ملت است، هرگز حاضر به چنین خوش خدمتی به دشمن خلق کرد نمی شدند. در هر حال همین اعمال بی خردانه زمینه شکست برای همه جنبشها و از جمله جمهوری مردمی کردستان را در ایران فراهم نموده بود و رهبران نامدار آن را به دست دشمن سپرد. از آنجا که دشمنان خلق کرد در ایران از نفوذ عمیق این رهبران در میان توده های مردم آگاه بودند و با وصف آنکه هیچ دلیل قانع کننده ای برای محکومیت آنان نداشتند، اما از ترس و وحشت از نفوذ معنوی آنان و به دستور اربابان خود و برای باصطلاح زهر چشم گرفتن از خلق کرد، می بایستی آنان را از همان تهران و به دستور مستقیم شاه محکوم به مرگ کنند و به یک عده افسر ناسیونالیست به عنوان هیئت قضات مأموریت بدهند که در اسرع وقت به کردستان و مهاباد رفته و این دستور عاجل را در همان شهر به اجرا در آورند.
آنگونه که اسناد به ما میگوید: همراه این هیئت قضات صحرائی بمنظور محاکمه ظاهری قاضی ها، یک افسر خبرنگار مجله ارتش بنام سروان کیومرث صالح که خواهر زاده سپهبد جم شوهر شمس خواهر شاه بود و مورد اعتماد دربار هم قرار داشت، برای تهیه گزارش محرمانه بمهاباد فرستاده شده بود. امروز ما پس از پنجاه و نه سال شاهد رو شدن برخی از اسرار این محاکمات هستیم. درواقع طرح و تکرار محتوای این اسناد غم انگیز است، اما بیانش لازم و ضروری. در اینجا برخی از نظرات این سروان صالح را از این اسناد در رابطه با سران ایل و عشیره می آوریم:"این خبرنگار در شماره « 44 تا 64 » همین ماهنامه واقعه های سال « 1943 تا 1946 » کردستان و آذربایجان را بطور مفصل آورده و اسرار مهمی را منتشر و بعضی ها را بایگانی نموده است. در بیشترین شماره های ماهنامه, نامه های وفاداری و دلسوزی رئیس طائفه دهبکری، علی یار اسعد و رئیس عشیره مامه ش قرنی آقا عشایر و رشید بگ هه رکی و حسن تیلو و قوقیاس مامه دی، و نوری بگ بگزاده و محمدامین چپی هه رکی و حمزه قادری مامه ش وغیره برای شاه و دربار آن منتشر گردیده ویا درآرشیو ارتش بایگانی شده است. اما عجیب تر از همه پیوندی عمر خان شکاک است به دربار شاه که دراین مدت که عمرخان امیر لشکر حکومت کردستان هم بوده از سقز و اطراف، نزدیک به 17 نامه برای مطمئن کردن دربار، حاکی از دلسوزی خود برای شاه ایران فرستاده و خود را به عنوان سرباز دربار شاه دانسته و مجری اوامر و فرمان دربار معرفی نموده است . این نامه ها در حال حاضر در آرشیو ارتش ایران محافظت می شود. جای تأمل است که سردار دهبکری، علی یار در یکی از نامه ها چگونگی رفتنشان با قاضی محمد به باکو و آذربایجان روسیه و جلساتشان بدون کم و کسر بطور کامل برای شاه ایران نوشته و او را با خبر نموده است". سروان صالح درباره رهبران عشایر در جمهوری کردستان آورده است که آنها فرزندان و نزدیکترین اقوام خودرا برای اطمینان شاه بعنوان گروگان همراه نامه ها می فرستادند. خوب همین نادانی و نا آگاهی عوامل اصلی برای شکست جمهوری کردستان بود نه آنگونه که دشمنان تبلیغ کرده و می کنند، مبنی براینکه شکست آن را به دلیل "خروج قوای شوروی از ایران می دانند". امروزه ما کردها واقعا باید از این تجربه بسیار تلخ و از این نا آگاهی ضایعه آفرین عبرت بگیریم .

5 - دادگاهی و اعدام قاضی ها بر چه اساسی انجام گرفت؟

متأسفانه هنگامیکه 25 سال پیش، برای کار تحقیقی در ایران بودم، به اسنادی که اکنون در رابطه با محاکمات فرمایشی قاضی ها، منتشر شده اند و در بالا به آن اشاره شده، دسترسی پیدا نکردم که در کتابم بیاورم، اگر چه تقریبا به اسناد فراوانی از آرشیو وزارت خارجه بریتانیا در رابطه با ظلم و ستم حکومت مرکزی در ایران نسبت به کردها دست یافتم و به آنها نیز در کتابم استناد کرده ام، اما این گزارش سروان صالح، درباره اعدام قاضی ها کامل ترین است و به روشنی چهر کریه رژیم شاه وحکومت وابسته به قدرتهای بزرگ اورا بیشتر افشاء نموده است. این اسناد ذکر شده به خوبی نشان می دهند که چه نا عدالتی و ظلمی در حق قاضی محمد که به درستی لقب گاندی خاورمیانه شایسته او بود، بمرحله اجراء در آورده اند.

اجازه فرمائید برای اثبات عرایضم، نکاتی از این "محاکمات" و دفاعیات "متهمین" را در اینجا بیان نمایم، اگر چه احتمالا برای بعضی از شما حضار محترم شنیدن آن تازگی ندارد، زیرا این اسناد به کردی هم منتشر شده اند، اما تصور می کنم تکرارآن زیانی نرساند. سروان کیومرث صالح درباره دادگاه تجدید نظر می نویسد:
با گذشت نزدیک به سه ماه از محاکمه قاضی ها، از ستاد ارتش ایران دسته ای دیگر برای محاکمه مجدد آنها آماده شد که از افراد ذیل تشکیل گردیدند. 1- سرهنگ نیکوزاده « دادستان » 2- سرهنگ رجب عطایی « ریاست دادگاه » 3- سروان حسین صلح جو 4- سروان نبوی بعنوان محافظ قاضی ها مشخص گردید.
کیومرث صالح می نویسد: با اینکه قاضی ها بطور دقیق موارد اتهامات خودرا رد نمودند و آن را در 114 صفحه در جلسه اول دادگاه تحقیق نوشته تا آن را مجدداٌ بر رسی کنند، ولی خواسته آنها را به مدت سه ماه در دادگاه صحرایی ستاد ارتش نگه داشتند و همانطور که در مهاباد بسته و لاک و مهر شده بود به همان شیوه مانده بود وکسی حاضر نشد آن را باز کند یا لااقل بخواند. و حتی در هنگام آمدن هیئت دادگاه از تهران به مهاباد همین خواسته قاضی ها را با خود برایشان نیاورده بودند تا لااقل در دادگاه تجدید نظر مجدداٌ قاضی ها خواسته خود را مبنی بر مردود بودن اتهامات وارده بررسی کنند و بی گناهی آنها ثابت شود زیرا قاضی ها مطمئن بودند، لایحه تنظیم شده ایکه آماده کرده بودند اثبات بی گناهی آنها را ثابت می کند. اما مشخص بود که حکم گناهکار شناختن آنان از تهران صادر گردیده است. قاضی ها می پنداشتند که هر یک چند سالی در زندان خواهند بود و بعداٌ آزاد خواهند شد ولی اینطور نشد. کیومرث صالح می نویسد: هیئت دادگاه تجدید نظر قاضی ها از طرف ستاد ارتش مشخص و به شاه ایران معرفی گردیدند. شاه پس از راهنمایی های لازم به آنها گفت که نباید هیچ شک و گمانی در کار دادگاه باقی بماند و مرتباٌ با ستاد ارتش رابطه برقرار کنند.
هیئت مشخص شده در روز 4/1/1325 (1326 درست است) از تهران به تبریز و از آنجا به میاندوآب و مهاباد براه افتادند. روز 7/1/1325 (1326 درست است) به محل مورد نظر رسیدیم و شبی در پادگان مهاباد استراحت کردیم. صبح دادگاه شروع به کار کرد و ابتدا قاضی محمد را آوردند و از او سؤال کردند که به اتهام 12 مورد محکوم شده بود. او غیر از سه مورد از آنها، بقیه را رد کرد ...... قاضی محمد مجدداٌ برای اثبات این اتهامات از آنها مدرک و دلیل می خواست. در طول مدت خواندن اتهامات وارده قاضی محمد بسیار آرام و مسلط به خود، جواب آنها را می داد. بخاطر استواری قاضی محمد بررد اتهامات وارده دادستان صدایش را بر قاضی بلند کرده و با لحنی تند با او سخن می گوید.
قاضی محمد هم عصبانی شد و به فارسی به دادستان گفت شما هم خورده دیگران را نشخوار می کنید. و همچنین گفت: شما اگر دین ندارید و خدا را نمی شناسید و ایمان به حساب و کتاب و آخرت ندارید لااقل ذره ای جوانمرد باشید و گفت: اینهمه دروغ و تهمت را چگونه و از کجا برای من درست کرده اید، اگر راست می گویید مدرکی بیاورید.
از آنجا که این قاطعیت قاضی محمد برای آنها اهانت بزرگی بود، دادستان از این حرفهای قاضی بیشتر عصبانی شد و مشت بر سر خود کوبید و به قاضی محمد گفت: کردان سگ صفت؟! اما عصبانیت او در قاضی تأثیری نکرد، بلکه بر عکس قاضی محمد محکم و استوار گفت: سگ صفت و بی شرف و بی آبرو شما هستید که حد و حدودی برای خود و مردم و قانون قائل نیستید. آخر بی شرف تو هم فقط می توانی حکم آن بی شرف دیگری را که داده است، بدهی، از این بیشترخطایی نمیتوانی انجام دهی. من خیلی وقت است خودم را آماده کرده ام و با آغوش باز از آنچه بدان متهم هستم که اگر در راه آزادی ملتم کشته شوم ... .... به چنین مرگ و مردنی مردانه افتخار می کنم. بعد از این حرفها قاضی محمد مصمم شد که دیگر حرفی نزند وجواب سؤالی را ندهد وگفت این نامرد هرغلطی دلش می خواهد بکند. دادستان بخاطر اینکه قاضی کمی بخود بیاید و از گفته خود پشیمان شود وقت استراحت دادگاه را اعلام کرد.
بعد از استراحت دادگاه، خیلی سعی کردند که قاضی محمد جواب سؤالات سرهنگ نیکوزاده را بدهد اما قاضی محمد گفت حال که حکم داده شده که من اعدام شوم و بخاطر عهد و پیمانی که با ملتم بسته ام که در میان ملتم زندگی کنم و بخاطر آنان بمیرم چطور حاضرم عهد و پیمان و قسم خود را بشکنم بخاطر این همه بی شرفی سرهنگ که نام خود را دادستان نهاده، من حاضر نیستم جواب چنین کسی را بدهم مگر کسی دیگر از من سؤال کند.
هیئت دادگاه پس از مشورت در میان خود ناچار شدند بجای سرهنگ نیکوزاده سرهنگ رجب عطایی را بعنوان دادستان دادگاه قرار دهند. سؤالات دوباره از اول شروع شد قاضی محمد همه آنها را رد نمود و درجواب سؤال دادستان که چرا بدون اجازه حکومت داخلی (مرکزی) پیمان بازرگانی نفت را با روسیه بسته اید قاضی خندید و گفت کدام نفت ما کدام چاه و کمپانی نفت در اختیار داشتیم تا بر آن پیمان ببندیم؟ عجیب است شما اگر می خواهید به ما تهمتی بزنید لااقل کمی راست باشد. شاید شما این آب که از داخل شهر جاری می شود آنرا نفت بدانید شما خیلی جاهلانه و بدون سند و مدرک این اتهامات را به ما وارد می کنید که هیچکدام اساس ندارد.
دوباره سرهنگ عطایی یک یک سؤالات خود را تکرار کرد و قاضی محمد همچون گذشته آنها را مجدداٌ رد کرده در این حال سرهنگ نیکوزاده که دادستان بود و قاضی خیلی محکم و استوار در مقابلش ایستاده بود. مانند مار بخود می پیچید« در این بین » پارچه ای را از جیبش درآورد که به رنگ قرمز و سفید و سبز بود و آرم چکش و داس بر آن کشیده شده بود به قاضی گفت آخر تمام حکومت وپرچم تشکیلات تو این نیست؟!! سرهنگ بر پرچم تف کرد. آنرا زیر پای خود گذاشت و پا بر آن نهاد قاضی گفت اولاٌ این پرچم کردستان نیست و نخواهد بود زیرا پرچم ما چکش و داس در آن نیست. دوماٌ این اعمال تو نشانه کم عقلی توست و بی شعوری تو را می رساند، مطمئن باش شماها دستتان به پرچم کردستان نمی رسد تا به آن بی احترامی کنید روزی فرا خواهد رسید که در همین ساختمان که من را محاکمه می کنید به اهتزاز در خواهد آمد. «و در ادامه گفت» پرچم کردستان را به ملامصطفی بارزانی سپرده ام و بر شانه او از این کوه به آن کوه و از این شهر به آن شهر و از این منطقه به آن منطقه ای دیگر برده شده تا روزی در بلندیهای کردستان افراشته شود و مطمئن باشید این روز فرا خواهد رسید.
این بار سرهنگ از قاضی محمد خواست هر چند این مطلب خارج از برنامه دادگاه است ولی مقداری در باره خصوصیات ملا مصطفی باررزانی صحبت کند. و عقیده خودش را در باره او آنطور که بوده و هست آنرا بیان کند.
قاضی محمد گفت: از ملا مطفی بارزانی بگذرید. چون تو خودت گفتی ملا مصطفی بیابانی است و خارج از برنامه دادگاه است. ولی سرهنگ مجدداٌ از او خواست... قاضی محمد گفت اگر بطور کامل بحث خصوصیات ملا مصطفی را بکنیم شاید بگویی که طرفدار او و دوستی و حس کردانه، مرا فراگرفته.
سرهنگ عطایی قسم خورد که من به راستگویی تو شک ندارم و هر چه می گویی مطمئن هستم از ته قلب آن را بیان می کنی.
این بار قاضی محمد گفت: من نمی توانم همه خصوصیات بارزانی را برای شما بگویم و شما هرگز نمی توانید بارزانی را بطور کامل بشناسید، اگر من هم بگویم هرگز آن را پسند نمی کنید که دشمنتان را با اینهمه خصوصیات عالی بشناسید و در ردیف دشمنی شما باشد.
دادستان به او گفت به اندازه طاقت خودت ملا مصطفی بارزانی را به ما بشناسان.
قاضی دوباره پا فشاری کرد که از این بحث بگذرند و گفت نه من و نه کسی دیگر نمی توانیم بارزانی را بشناسیم. ولی دادستان دوباره از او خواست تا از بارزانی صحبت کند.
قاضی گفت خیلی خوب ولی تنها در چند جمله می توانم بگویم ملامصطفی بارزانی، آنچه از مردانگی و کرامت و شرافت و انسانیت و غیرت و شجاعت و نبرد و سخاوت و شهامت در تاریخ مردانی بزرگ آنها را دارا باشند، ملا مصطفی هم آن را داراست، آنچه مسلمانان صدر اسلام از باور و ملیت داشته اند بارزانی هم همه آنها را داشته است چنانچه سعدی می گوید: «هر آنچه خوبان همه دارند, او به تنها دارد» (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری) حال دوست دارید باور کنید و اگر هم دوست ندارید باور نکنید.
هیئت دادگاه از تعریف قاضی متعجب شدند، مشخص بود قاضی این سخنان را از ته قلب می گفت و عقیده داشت و شک و گمان در آن نبود زیرا این سخنان را نه بخاطر ملا مصطفی می گفت تا او دلخوش باشد و نه بخاطر هیئت دادگاه، سرهنگ عطایی گفت: اینهمه عصبانیت شما از جناب سرهنگ نیکوزاده چه بود؟ چون ما شنیده ایم در این منطقه کسی به اندازه شما آرام نیست قاضی گفت من این حق را به کسی نمی دهم که به ملتم اهانت کند و من در حال حاضر بخاطر همین ملت حکم اعدام برایم صادر شده، چرا حاضر باشم هر اهانت هر بی سرو پا و نامردی را قبول کنم. و من تنها مقابله به مثل جواب او را دادم نه زیادتر، این کار خداست که باید هر بی سر و پایی و نامردی اهانت به ملت کرد کند این لیاقت و آگاهی شما نیست، از طرفی من چه چیزی را خواسته ام تا قبول هر اهانت و بی حرمتی را بکنم چنانچه شیخ سعدی می گوید: « هر آنکس دست از جان بشوید هر آنچه در دل دارد بگوید »
اگر من این عمل را بد نمی دانستم بیشتر در دل داشتم که به او بگویم.
دوباره سؤال شد: آیا در حالی که با هم تماس داشتید , ملامصطفی چیزی را به شما سپرد و چه نقشه ای برای آزادی تو داشت؟
در جواب قاضی گفت: تا قبل از زندانی شدنم ملامصطفی خیلی اسرار کرد با او بروم و به بیگناهی خودم دل خوش نکنم. ملا مصطفی تصویر حقیقی شما عجم ها را برایم کشید و مرا حالی کرد که شماها « عجم ها » چطور و چی هستید.
سرهنگ عطایی پرسید بگوئید این عکس حقیقی چه بود؟
قاضی گفت: حقیقتاٌ بارزانی شماها را از همه کس بهتر شناخته است ملامصطفی بارزانی به من گفت هیچ قومی و ملتی مانند عجم نیست, زمانی که صاحب قدر هست از او بی رحم تر و بی وجدان تر و ظالم تر نیست اما زمانی بی قدرت و زیر دست شدند کسی نمی تواند مانند عجم خود را مظلوم کند و آه و ناله و فغان کند, در حال قدرتمندی هر چه از دستش بر آید انجام می دهد و در حال زبونی و زیردستی به هر چیزی که او را نجات دهد متوسل می شود و می گوید, حال تو به این امید نباش که تو گناهی نکرده ای و عجم از تو بگذرد.
سرهنگ عطایی پرسید: پشیمان نیستی که با او نرفتی؟
قاصی جواب داد: اگر خداوند متعال این شیوه مرگ را خود به هلاکت دادن حساب بکند هرگز پشیمان نیستم زیرا پیمان بسته ام با ملت زندگی کنم و بخاطر شان بمیرم. اگر من می رفتم افراد زیادی از مهاباد و ملت کرد را بجای من اعدام می کردید. حال خوشحالم که اولا، بدون گناهی کشته می شوم, دوم به عهد و پیمان خود وفا کردم, و امیدوارم نزد خداوند متعال رو سفید دنیا و قیامت باشم و نزد ملتم هم همینطور.
سؤال: آیا وقتی در زندان بودی بارزانی هیچ نقشه ای برای آزادی تو داشت یا چیزی دیگر؟ قاضی جواب داد: بله بارزانی من را آگاه کرد که اگر بخواهم، او شبی تعدادی پیشمرگه خود را می فرستد و هر طور شده مرا از زندان آزاد می کند. ملا مصطفی مقصودش این بود که من زندانی و کشته نشوم.
سؤال : چرا این کار را نکردید؟ جواب: خود من نخواستم.
سؤال: چرا؟ و به چه علت نمی خواستید از اسارت رهایی یابید؟ جواب : به چند علت نمی خواستم.
سرهنگ عطایی پرسید: این علتها چه بودند؟

قاضی محمد
قاضی محمد بر چوبه دار

قاضی گفت: بخاطر عهد و پیمانی بود که گفتم, دوم بخاطر اینکه از خونریزی جلوگیری کنم و خصوصاٌ بخاطر زنده ماندن من کشت و کشتار نشود.
سرهنگ عطایی پرسید: راستی نگران خود بودید یا بارزانی ها و یا سربازان ما؟ . قاضی جواب داد: نه والله نه نگران خودم بودم و نه نگران سربازان شما بلکه کردها و جوانان بارزانی بودم و گرنه من خود این راه برگزیده بودم و می دانستم که کشته می شوم و این آرزوی قلبی من است.
سرهنگ عطایی: آیا می توانید بگویید که چرا اینقدر نگران بارزانیها هستید؟ قاضی محمد گفت: چون ملامصظفی و بارزانیها جای امید آینده ملت کرد هستند و من پرچم کردستان رابه آنها سپرده ام و آنها هم از آن محافظت می کنند تا روزی که در دست آنهاست نه آن پرچمی که سرهنگ نیکوزاده بر آن تف کرد و پا بر آن نهاد. امید به خدا دارم روزی فرا رسد و این پرچم به دست بازوان پرتوان بارزانی در این ساختمانی که من را در آن محاکمه می کنید , و بر فراز بلندیهای کردستان افراشته شود.
سرهنگ عطایی گفت آخرین سؤال: آیا راستی خودت نرفتید یا ملامصطفی نخواست تو را با خودش ببرد و تو با او باشی؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

قاضی گفت: مشخص شد که آنچه می گفتم باور نداری؟!
سرهنگ عطایی : نه می خواهم راستش را به من بگویی ؟! قاضی محمد : سرهنگ به تو هم بگویم تو هم اهانت نکنی؟ یعنی چه راستش را بگویم ! نه من به کجا می روم اینجا خاک کردستان است پدر و پدربزرگانم در اینجا زندگی کرده اند, من پیشه وری زن صفت نیستم خاک و ملتم را رها کنم؟!
سرهنگ عطایی : بخاطر اینکه قاضی محمد عصبانی نشود و مانند سرهنگ نیکوزاده او را هم رسوا نکند باعجله معذرت خواسته و قسم یادکردکه قصد اهانت نداشته و سخنی بیش نبوده. قاضی محمد گفت: اگر سخنی گفته باشم و شما خوشحال شده باشید بدانید برعکس گفته ام و گرنه یقیناٌ آنچه گفته ام راست بوده است.
سرهنگ عطایی : راستی از شما می خواهم جواب این سؤال من را هم بدهی تو که تا این حد ملت و خاک کردستان را دوست داری چرا و چگونه اجازه دادید که بیگانه وارد این منطقه شود و سربار ملت شود. قاضی محمد گفت: معلوم است اینقدر این کلمه را تکرار می کنید مقصودتان لشکر روس و انگلیس است.
سرهنگ: نه مقصودم ملا مصطفی بارزانی است.

قاضی محمد
قاضی محمد

سیف قاضی
سیف قاضی

صدر قاضی
صدر قاضی

قاضی: با خنده گفت مدتی است جواب این سؤال شما را داده ام تکرار آن لازم نیست. به شما ها گفتم ملامصطفی بارزانی من او را آوردم و بیگانه و غیر کرد نیست. کرد و کردستان خانه اوست و خانه همه کردهاست. ملا مصطفی مانند انسانی است که از قسمتی ازخانه خود به قسمت دیگر آمده و این حق را همه انسانها دارند که در هر قسمتی از خانه خود بنشینند. این حق مسلم اوست. خوب بدانید من خودم نخواستم برم و گرنه چندین اتومبیل در اختیار داشتم و هر وقت و هر ساعت اراده می کردم می توانستم خارج شوم و خیلی خوب ازعاقبت کار خودم آگاه بودم شماها را هم خیلی خوب می شناختم همان روز که بارزانی گفت درحال زبونی و بی قدرتی کسی مانند شما نمی تواند تمنا و خواهش کند و خودرا مظلوم نشان دهد اما درحال قدرت کسی ازعجم ظالمتر و بیرحم تر و دل سیاه تر وجود ندارد. به این طریق محاکمه و دادگاهی قاضی محمد پایان یافت.
سؤال: تو چطور وزیر جنگ شدی و مسئول این پست پوشالی شدی. مقصودت چه بود؟ سیف قاضی: من با افتخار این پست را گرفتم و مقصودم خدمت به ملتم بود وتمام.
سؤال: مقصودت خدمت بود یا جمع آوری اموال و ثروت بود تا زندگی کنی؟ سیف قاضی : خندید و گفت سرهنگ مگر تو من را نمی شناسی من بخاطر پول این کار را نکرده ام بلکه من مبلغ دو میلیون تومان برای ملت وحکومت کردستان خرج کرده که دارای و ثروت خصوصی خودم بوده, سرهنگ معلوم است بغیر از این چیزی در باره من نمی دانی و چیزی درباره راه و رسم و قانون دادگاه نمی دانی. در اینجا چون سرهنگ هنوز از حرفهای قاضی محمد عصبانی بود خواست بهانه ای به سیف قاضی بگیرد, ولی سیف قاضی او را مطلع کرد و گفت ما از مال و زندگی خودمان دست کشیده ایم اگر یک ذره جسارت کنی من مانند قاضی محمد نیستم و بعد مشت خود را گره کرد و به او نشان داد و گفت با این مشت سر و کله و دندانت را خرد می کنم. بالاتر از مرگ که آرزوی ماست چیزی نیست , یک میلیون دورغ و بهتان و حرفهای پوچ و بی اساس برای ما درست کرده اید می خواهید غلط اضافی هم بکنید. تمام این دروغها که بسته اید هیچ اساسی ندارند, اما من در همین جا اعلام می کنم تمام دروغها و بهتانها را قبول می کنم و حاضر نیستم هیچ جوابی به شما بدهم . به این طریق دادگاهی سیف قاضی پایان یافت.
این بار نوبت به ابوالقاسم صدر قاضی رسید, او به جلو دادستان آوردند. و اولین سؤال از او این بود مقصودت از این نامه چه بود که برای قاضی محمد نوشته ای, خودتان را نگه دارید بشما کمک می رسد. صدر قاضی گفت: هرگز چنین نبوده و اگر راست می گویید ثابت کنید. دادستان گفت: این شعر چیست که برای بارزانی سروده اید؟ صدر قاضی گفت: بله این شعر را سروده ام او را دوست داشته ام و شعر برایش سرو ده ام.
دادستان سؤال کرد: آیا این کمک که نوشته ای آیا قبلاٌ هم بوده یا برای اولین بار بوده از طریق بیگانگان بشما کمک کنند؟ صدر قاضی گفت: تکرار می کنم که چنین چیزی نبوده است.

بدین ترتیب محاکمه قاضی ها پایان یافت. شیوه پرسشهای احمقانه نماینگر سطح سواد افسران شاه بوده است و بروشنی نشان می دهد که حکم اعدام در تهران صادر شده بوده.

6 - تأثیر جاودان جمهوری کردستان برجنبشهای خلق کرد تا به امروز:

هرچه از واقعه تاريخي و مهم دوم بهمن (2 ری به ندان) 1324 خورشيدي دور تر ميشويم، معني و مفهوم آن، بويژه براي ملت تحت ستم كرد روشن تر و با ارزش تر مي گردد.
دوم بهمن 1324 (21 ژانویه 1946) خاري دردناك بود كه به چشم دشمنان اين خلق فرو رفته و تاكنون زخم آن التيام نبخشيده و هر روز و هر سال، حتا ياد كردن از نام جمهوري كردستان به وحشت و ترس آنان مي افزايد. در طول تاريخ پنجاه و نه سال گذشته خلق ما، در همه بخشهاي كردستان بيشتر از هر زمان ديگر، به تلخي تجربه كرده است و با چشمان خويش نيز مي بيند كه دشمنان خلق ما احتمالا همه چيز را به دست فراموشي مي سپارند، اما هرگز دشمني با ما و در برابر خواستهاي ساده و برحق ما، يعني آزادي، استقلال و گرفتن حق تعيين سر نوشت، از افكار شان دور نخواهد ماند و با اطمينان بايد گفت، در آينده هم به اين دشمني دامن خواهند زد و كوشش خواهند كرد اجازه ندهند که خلق كرد، مانند ديگر خلقها به حق مسلم خويش دست يابد. ما چه قبل و چه بعداز استقراركوتاه مدت جمهوري كردستان در دوم بهمن 1324 در مهاباد، جنبشها و مقاومت هاي مردمي فراواني در سراسر كردستان داشته ايم كه در آنها خونهاي زيادي در راه مبارزه براي آزادي و دست يابي به حق مسلم خويش، ريخته شده است. اما به شهادت تاريخ، جمهوري كردستان به رهبري زنده ياد قاضي محمد و يارانش و پشتيباني يك بخش بزرگ از هم مليتهاي مبارز كرد، دركردستان عراق به رهبری زنده یاد ملامصطفی بارزانی، نقطه عطفي درتاريخ همه جنبشهاي مردمي بوده. جمهوری فراموش نشدني کردستان، امروزه به يك سمبول مقاومت براي همه كردها در منطقه و جهان مبدل گرديده است. زيرا شعارها و خواستهاي آن، امروز هم بعداز پنجاه و نه سال تازه مانده و تاكنون مفهوم خودرا از دست نداده است.
امروزه رژيمهاي كهنه پرست ايران، تركيه و سوريه براي جلو گيري از خواستهاي برحق دوم بهمن و ملت كرد در سراسر كردستان، بهر وسيله، بهانه هائي مي تراشند كه آتش دشمني را شعله ور نگهدارند و در هر فرصتي آشكارا اين كينه و دشمني با خواست هاي خلق كرد را بيان می نمايند.
ما در گذشته و اكنون شاهد جنايت هاي اين رژيم ها بوده و هستيم. زنده يادان دكتر قاسملو، دكتر شرفكندي و يارانشان در كردستان ايران جان باختگان چنين دشمنی كوري بودند كه حدود یک سال قبل در كردستان عراق و آنهم ماهها بعد از سر نگوني صدام حسين جنايت كار بشيوه وحشيانه تري اتفاق افتاد و رهبران مبارزی مانند زنده يادان: سامي عبدالرحمن، شاخه وان عباس، شوكت شيخ عزالدين، خسرو شيرا ودهها ودهها پيش مرگه قهرمان ديگر، زيرنام اسلام و آنهم در روز عيدقربان كه نبايد خون انساني ريخته شود، با شيوه بمب گذاري انتحاري جانشان را از آنان گرفتند. حالا بگذريم از آنكه هزارها كرد در كردستان تركيه در يك جنگ نا برابر جان باختند و برخي از رهبران آنان را به شكل چندش آوري به زنجير كشيدند و در اذهان عمومي جهان به خواري نشان دادند، كه آن ديگر لكه ننگي است که بردامان عاملان آن. بدون شک این جنایت همانند دیگر جنايتها در تاريخ ثبت شده و خواهد ماند.
هنوز هم دشمنان خلق كرد مي خواهند ما را با اين شيوه كثيف بزانو در آورند و به نا آرامي های بیشتر دامن بزنند كه بتوانند جلو كوشش بخشي از كردها را براي آزادي و دمكراسي و سيستم فدراتيو در عراق چند مليتي سد كنند. قبل از همه مي خواهند، اگر هم اجبارا تن به خواست خلق كرد بدهند، بخش مهمي از كردستان عراق يعني شهر هاي كركوك، موصل و خانقين را از حكومت فدراتيو آينده كردستان حتا در چار چوب عراق جدا كنند. اين چنين سياست ارتجاعي هم خواست حكومتهاي ديكتاتور منطقه و هم خواست بعضي از كشورهاي اروپائي و آمريكائي ذينفع است. آن چيزي كه صدها سال آرزوي بخشي از خلقهاي عرب و ترك وفارس ناسيوناليست وكهنه پرست بوده كه از زمان شاه اسماعيل صفوي و سلطان سليم عثماني، تا حاكميت امپرياليست هاي انگيسي و فرانسوي بعد از جنگ جهاني اول و دوم ادامه داشته و خلق كرد را اجبارا از سرزمين اجدادي خود كوچ ميدادند و بجاي آنها عرب و ترك و فارس جاي گزين مي كردند. همان جنايتي كه دراين اواخر، صدام حسين ديكتاتور انجام داد، مي خواهند بر آن صحه بگذارند. يعني براي نمونه شهر موصل طبق سرشماری كه در سال 1925 انجام گرفت و درآن زمان داراي 86% كورد بوده که در زمان البکر و صدام حسين بعنوان يك شهر عربي در آورده شده، مورد تاييد قرار دهند!!
هموطنان عزيز، ما در حال حاضر به عنوان بخشي از ملت كرد چه وظيفه اي در مقابل خود و در برابر شما مردم کردستان عراق مي بينيم؟ بدون شك این بخش از کردستان، امروز بيشتر از هر زمان ديگری به حمايت معنوي همه ما کردها در سرا سر كردستان و حتا در جهان نياز دارد. اين مسئله كاملا روشن است كه اگر سيستم فدراليسم درعراق با حاكميت دمكراتيك برقرار شود، براي همه كردهاي ديگر بخشهاي كردستان يك پيروزي شايان اهمیت خواهد بود و کردستان عراق نیز به مرکز امید همه کردها تبدیل خواهد شد و بعلاوه در آينده خلقهاي مترقي جهان نميتوانند نظاره گر حق كشي ها در منطقه باشند و قبول نخواهند كرد كه در كشور هاي چند مليتي همسايه عراق، چنين سيستمي بر قرار نشود. دقيقا بهمين دليل سران و رهبران جمهوري اسلامي، تركيه و سوريه با وصف دشمني ديرينه بين خود، در مقابل طرح سيستم فدراتيو براي عراق متحدا يك سياست و موضع خصمانه دارند و دراين نكته هم پيمانند كه جلو سيستم فدراليسم درعراق را بگيرند. بنا بر اين، كردهای سراسر کردستان از همين حالا بايد متحد شوند و اگر اختلافي هم دارند براي پيش برد اين هدف مقدس يعني حمايت از سيستم فدراتيو در عراق، آن اختلاف را كنار بگذارند. به سازمانهاي حقوق بشر و به دولت هاي مترقي و ذينفوذ نامه بنويسند و براين خواست برحق خلقهاي منطقه وبويژه خلقهاي عراق تاكيد ورزند.
اميدوارم سران خلق كرد در سراسر كردستان براي توسعه دادن به همكاري و اتحاد خود بيشتر بكوشند و بويژه رهبران كردستان عراق بر موضع درست خود مانند گذشته پا فشاري كنند، بدون شك ثابت قدمي آنان مورد حمايت خلق كرد در سراسر كردستان است. اين يك شانس استثنائي در تاريخ براي ما كردها است اگر بدرستي از آن استفاده نكنيم بدون شك صد سال ديگر عقب خواهيم افتاد.

دكتر گلمراد مرادي
[email protected]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19954

فهرست زير سايت هايي هستند که به '31 مارس 2005، پنجاه و نهمین سالگرد جان باختگان راه آزادی کردستان، گلمراد مرادی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016