اولین جلسه سلسله نشست های پال تاک "اتحاد جمهوری خواهان ایران" درباره روند انتخابات ریاست جمهوری ایران، شنبه دوم آپریل 2005 برگزارشد. در این جلسه که توسط نادرزرکاری اداره می شد خانم ویکتوریا آزاد، رضا فانی یزدی و فرهاد روحی به سخنرانی و پرسش و پاسخ با حاضران پرداختند. این جلسه به علت تغییر ساعت در اروپا و عدم تغییر آن در آمریکای شمالی با یک ساعت تأخیر آغاز شد.
گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران
پیش از آغاز رسمی بحث ها فرهاد روحی به نقل از بازتاب به اطلاع حاضران در جلسه رساند که هاشمی رفسنجانی کاندیداتوری خود را اعلام کرده و گفته است که آزادی زندانیان سیاسی و آزادی عمل کامل گروه های مخالف و آغاز مذاکرات بی قید شرط جزء برنامه وی خواهد بود. بسیاری از افرادی که به این خبر واکنش نشان دادند آن را به عنوان دروغ سیزده پذیرفته و سرآخر نادرزرکاری بر این نکته صحه گذاشت و با این "لطیفه" سیاسی جلسه آغاز شد.
رضا فانی یزدی آغازگر بحث ها بود:
به نظر من این سؤال اهمیت دارد که چرا این دوره انتخابات ریاست جمهوری، از فضای گفتگوی وسیع تری برخوردار شده است. بعضی آن را یک فرصت تاریخی، برخی دیگر آن را مقطع سرنوشت ساز برای جمهوری اسلامی میدانند و...
در مجموع من اعتقاد دارم که ویژگی های این دوره عبارتنداز:
1- داخلی: جامعه هشت دوره ریاست جمهوری را پشت سرگذاشته و در این هشت دوره تمام گروه های تشکیل دهنده حاکمیت قدرت را در دست داشته و توانسته اند لگام قوه مجریه را در دست بگیردند. مردم توانستند توانائی ها و پتانسیل این گروه ها را بسنجند. جامعه در برخی از این دوره ها با گشایش و در زمانی دیگر با سرکوب و زندان روبرو شده گاه این سرکوب حتی نیروهای پیرامونی حاکمیت را نیز در بر گرفت. دوره هاشمی رفسنجانی زمانی بود که نطفه های اصلاح طلبی در آن شکل گرفت. سپس رادیکال های سابق با شعار اصلاح طلبی به میدان آمدند و شعار "ایران برای همه ایرانیان" آنها مورد استقبال توده ها قرار گرفت. 22 میلیون رأی دهنده به اصلاح توسط اصلاح طلبان دولتی رأی مثبت دادند و خود این نیروها را به تعجب واداشتند.
در دوره حاکمیت نیروهای اصلاح طلب گرچه چهره جامعه تغییر کرد اما اصلاح طلبان در تحقق وعده هایشان شکست خورده و مردم از آنها روی گرداندند. شکست اصلاح طلبان نه به دلیل ناکارآمدی شخصی سکان داران اصلاحات بود زیرا بسیاری از آنها مدیران با قدرتی بودند و به نظر می آید موانع ساختاری عامل اصلی عدم موفقیت این نیروها بود. مردم علاوه بر سرخوردگی از اصلاح طلبان در جوی قرار گرفتند که دیگر تمایلی به شرکت درا نتخابات ندارند. امروز نه فقط مردم بلکه بسیاری از اصلاح طلبان دیروز نیز به این نتیجه رسیده اند که در چارچوب ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران تغییر و تحول به سمت دمکراسی و مردم سالاری ممکن نیست.
2- بین المللی: صحنه بین المللی نیز پس از 11 سپتامبر، روی کار آمدن نومحافظه کاران، تأثیر جهانی تلاش های هسته ای حکومت ایران و...
بسیاری دیگر نکات سبب شده اند که ایران در مرکز توجه جهانی قرار بگیرد. اجماع جهانی بر این است که تحولی در راستای دمکراتیزه کردن جامعه در ایران ضروری است. گرچه تمایلات محافل مختلف بین المللی در رابطه با چگونگی این تحول متفاوت است آنها را در مورد اصل موضوع توافق دارند.
فشار بسیار بالاست. در داخل و خارج از حاکمیت همه متوجه هستند که تحولی اساسی در دستور کار قرار دارد. مثلا آقای رفسنجانی که نبض سیاست جامعه ایران را در دست دارد و یا امامی کاشانی، امام جمعه تهران اظهار می کند که اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند آمریکا قادر به شیطنت خواهد بود. نگرانی چشمگیر این محافل نشان گر آن است که اینها نیز امکان تغییر و تحولات غیرقابل پیش بینی در مقطع انتخابات را جدی می دانند.
درمیان اپوزیسیون به ویژه در داخل کشور نیز حرکتی با کیفیت نوین به چشم می خورد. نیروهائی که تا دیروز به اصلاح ساختار اعتقاد داشتند امروز به نویسندگان "فراخوان رفراندوم" و یا بیانیه 565 نفر می پیوندند. در مجموع ما شاهد یک التهاب در جامعه هستیم. گرچه همه این مجموعه ها نسبت به برخی اشکال تحول درآینده نزدیک ابراز نگرانی می کنند اما جملگی بر ناتوانی حاکمیت انگشت می گذارند. آن ها به طور عموم بر ناکار آمدی نظام حقوقی یعنی قانون اساسی و در عین حال بسته بودن و عدم وجود امکان قانونی برای تغییر آن را دلیل اصلی بن بست کنونی می دانند. نکات برشمرده ویژگی شرایط امروز است و بدون توجه به آنها نمی توان به موضوع انتخابات پرداخت.
حال با توجه به این نکات سؤال می کنم آیا مردم ایران برای شرکت در انتخابات از حقوق برابر برخوردار هستند؟
همه ما واقف هستیم که در این رابطه یک ایراد اساسی وجود دارد. به عنوان مثال رهبر سیاسی و مقام اول دولت یعنی رئیس جمهور طبق قانون باید رجل سیاسی باشد حال اگر جامعه بخواهد به یک مسیحی، زرتشتی، کلیمی و به هر حال غیر مسلمان رأی دهد، حق انتخاب کردن از او از پیش سلب شده است و فرد مورد نظر یعنی درصد مشخصی از جامعه حق انتخاب شدن نخواهد داشت. بنابراین دمکراتیک بودن انتخابات مورد تردید جدی قرار دارد.
با توجه به تمام این موضوعات نیروهائی گوناگون از تحریم انتخابات سخن می گویند. گرچه آنها اشکال مختلفی را طرح می کنند. یک گروه آن است که به لحاظ سنتی همواره هر انتخابی را تحریم کرده است و احیانا در هر نظامی در آینده نیز چنین خواهد کرد.
گروهی دیگر با توجه به شرایط مشخص تصمیم به تحریم می گیرد. این گروه باید از خود سؤال کند که:
1- تحریم او در نتیجه آرا چه تأثیری خواهد گذاشت؟
2- هزینه و فایده آن برای گروه تحریم کننده چیست؟
اگر واقع بین باشیم می بینیم که شرکت و یا عدم شرکت ما تأثیر آنچنانی در نتیجه آرا نخواهد گذاشت و دلیل آن روشن است. ما پیوند جدی با جامعه مدنی ایران نداریم، جامعه متشکل نیست.
گرچه بخشی از جامعه به ویژه در شهرها و در میان اقشار میانی و روشنفکران از جمهوری اسلامی فاصله گرفته و جزء پایگاه آن محسوب نمی شود، اما هیچ نیروی سیاسی از جمله ما قادر به متشکل کردن و جهت دادن به آرای این دسته نیستیم و در نتیجه نمی توانیم در نتیجه آرا جابجائی خاصی بوجود بیاوریم.
از طرف دیگر اتخاذ هر تاکتیکی برای نیروی سیاسی معین هزینه ها و فوایدی در پی خواهد داشت. توجه کنیم که آن بخش از جامعه را که ما می خواهیم نمایندگی کنیم، امروز تصمیم خود را برای عدم شرکت در انتخابات گرفته است.
علاوه بر این حکومت جمهوری اسلامی و تمامی نیروهائی که در آینده این نظام امکان حیات و فعالیت سیاسی برای خود می بینند در جهت گرم کردن تنور انتخابات می کوشند. برای آنها فرد منتخب از درجه دوم اهمیت برخوردار بوده و اصل برگزاری داغ انتخابات است.
حال نیروئی همچون "اتحاد جمهوری خواهان" باید تصمیم بگیرد که آیا می خواهد در پروسه داغ کردن تنور شرکت کند و یا با آن بخش میانی جامعه که تکلیف خود را روشن کرده است همراه شود. در نتیجه من شرکت در این انتخابات را صحیح نمی دانم.
فرهاد روحی سخنران بعدی جلسه، پس از ابراز تبریک و تشکر از برگزار کنندگان برنامه سخنان خود را آغاز کرد:
دکتر حاج قاسمی از جمله روشنفکرانی است که مطالب قابل تعمقی طرح می کند. برخی مطالب او از جمله "بیکاران و اقشار کم در آمد چرا باید رأی بدهند؟" در ماهنامه "نامه" اخیرا منتشر شد. در هفته های گذشته مطلبی از دکتر حاج قاسمی منتشر شد که من اشاره کوتاهی به آن میکنم و شما را به خواندن اصل مطلب ارجاع می دهم. او در مطلب خود از جمله این سؤال را مطرح می کند که چرا افکار عمومی در ایران این چنین ناپایدار و شکننده است؟ چرا لحظه بینی و کوته بینی بر فضای سیاسی ایران مسلط است و چرا بازیگران سیاسی فاقد برنامه و چشم انداز روشن و دورنگری هستند.
واقعیت این است که در کشوری همچون میهن ما بر خلاف جوامع دمکراتیک پیش بینی وقایع سیاسی عملا ناممکن است این حقیقت در مطلبی از دوست گرامی آقای امیرحسین گنج بخش به نام "نظم آشوبی" توضیح داده و شکافته شده است. او اشاره می کند که گرچه در اینجا شاهد یک وضعیت "آشوبی" هستیم اما در همین آشوب یک نظام وجود دارد که مثلا سبب می شود که ما دست کم زمستان و تابستان را از یکدیگر تشخیص دهیم و یا بتوانیم روز و شب را تفکیک کنیم پس بر همین اساس می توان برخی پیش بینی ها را انجام داد.
به نظر من کسانی می توانند ادعای سیاستمدار بودن کنند که بتوانند علاوه برتوضیح شرایط حاضر حداقل نتایجی را برای آینده پیش بینی کنند. بگذارید در اینجا پس از برشمردن چند نقل قول از مطلب آقای دکتر حاج قاسمی بیان نظرات خود را آغاز کنم.
او می گوید: کافی است به میان مردم برویم و به دغدغه ها و اشتغالات ذهنی آنان گوش کنیم تا به سادگی دریابیم که اصلی ترین مشکل در ایران عدم وجود یک نظام جامع رفاهی است. دکتر حاج قاسمی می افزاید که نیروهای سیاسی از جمله اصلاح طلبان گاه برای مسائل سیاسی و حقوقی که جامعه با آنها دست به گریبان است راه حل هائی ارائه داده اند اما برای مشکلات مادی مردم هیچ برنامه ای نداشته اند.
در همین جا می خواهم تأکید کنم که نظری را که ارائه می دهم نه حقیقت محض بلکه یک نظر در میان مجموعه عقاید می دانم و امیدوارم در گفتگوی امروز بتوانیم در جهت توضیح نظرات خود گام برداشته و به تحلیل واقعی تری از شرایط دست یابیم.
با توجه به نکات اخیر من تلاش خواهم کرد تا این حکم را مستدل کنم که سیاست مناسب برای جمهوری خواهان دمکرات همانا شرکت در انتخابات با ارائه یک کاندید مشترک است. سپس در اینجا بحث خواهیم کرد که آیا برای این امر دیر نشده و هنوز در 11-12 هفته باقی مانده این امر امکان دارد یا خیر!
برای روشن شدن این امور باید ببینیم که با چه زمینه هائی در حال حاضر روبرو هستیم و دوم اینکه با چه ارزیابی می خواهیم به این کار دست بزنیم. یعنی پیش بینی ما از اتفاقات آینده چیست و اینکه هدف و جایگاه هرکدام از نیروها کدام است؟
بگذارید در اینجا اشاره کنم که بحث اصلی این است که ما اینجا از موضعی صحبت می کنیم که مستقل از تعلق من نوعی به یک گروه سیاسی مشخص در خارج یا داخل کشور است. موضع مورد نظر باید برای مجموعه جمهوری خواهان دمکرات در داخل و خارج قابل پذیرش باشد. بحث دیگر این است که "اتحاد جمهوری خواهان ایران" چه موضعی بگیرد گرچه این بحث تابعی از بحث اول یعنی موضع مجموعه نیروهای جمهوری خواه و دمکرات خواهد بود.
به نظر من خوشبختانه مجموعه نیروهای جمهوری خواه در هدف و مشی مشترک هستند. من اخیرا در مطلبی که در ایران امروز منتشر کردم، توضیح دادم که زمینه لازم برای یک توافق اصولی که همانا خواست و روش مشترک استف در میان نیروها وجود دارد. بیانیه 565 نفر گواه این زمینه مشترک است. دکتر گلشنی این مسأله را اینطور مطرح می کند؛ "گردن نهادن حاکمیت به اراده ملی که به طبع آن ساختار حکومت تغییر بنیادین پذیرد، دمکراسی مستقر گردد، شایسته سالاری تأمین گشته و اداره امور مملکت به دست منتخبین با کفایت گذاشته شود و فرصت های برابر برای همگان به دست آید و راه رشد و توسعه موزون کشور گشوده شود."
تصور من بر آن است که هدف ما همگی همین است که گفته شد. درباره پیش زمینه ها دوست گرامی آقای یزدی به برخی از آنها اشاره کرد. از جمله می توان به سیاست خاورمیانه ای آمریکا اشاره کرد و اینکه دولت جرج بوش می خواهد در این دوره از حکومت خود با جمهوری اسلامی تعیین تکلیف کند.
توجه عمومی قدرت ها به ایران عامل دیگر است. اینها گرچه خطرات جدی حمله نظامی و دخالت های خارجی دیگر را در بر دارند در عین حال تنگی شرایط برای حکومت جمهوری اسلامی را به نمایش می گذارند.
در زمینه داخلی عموم صاحب نظران می پذیرند که میان اقتدارگرایان تشتت جدی وجود دارد. در عین حال مشهور است که اصلاح طلبان دیگر جایگاه 8-7 سال گذشته را ندارند. انتخابات مجلس هفتم و شوراها نشانگر این امر است. انتشار بیانه 565 نفر نمونه دیگری از پیش زمینه های داخلی است. من می خواهم به بیانیه 255 نفر که در دی ماه گذشته منتشر شد نیز اشاره کنم زیرا آن را در همین راستا می دانم و معتقدم نسبت به آن کم لطفی شده است.
بگذارید با ابراز تأسف از اینکه بر خلاف هدف و مشی مشترک که مورد توافق نیروهای جمهوری خواه دمکرات قرار دارد، توافق بر روی تاکتیک مشخص تاکنون امکان پذیر نبوده است. عدم توافق 565 نفر با نویسندگان بیانه 255 نفر شاهد این مدعاست.
در مورد ارزیابی برای ما تعیین کننده است که دقت کنیم کدام پیش بینی پایه مادی قوی تری دارد. آقای یزدی گفتند که به نظر او شرایط چنین نشان می دهد که قشر میانی تصمیم به عدم شرکت گرفته است. در این رابطه دو دسته نظر مطرح می شود:
1- گرچه مردم شرکت نمی کنند اما نیروهای مستقل نیز قادر به انجام عملی چشمگیری نخواهند بود. این دسته می گوید با وجود اینکه می دانیم تحریم نیز کاری از پیش نخواهد برد بهتر است برای ماندن در کنار مردم انتخابات را تحریم کنیم.
2- این دسته بزرگتر است و خوشبین تر و می گویند که مردم شرکت نمی کنند و در عین حال نیروهای دمکرات و جمهوری خواه امکان تحریم فعال دارند. این بدان معانست که هرگاه حکومت نامزدهای مستقل را حذف کند و نتیجه انتخابات چیزی از پیش تعیین شده باشد مردم به خیابان ها خواهند آمد و همچون اوکراین عمل خواهند کرد.
ارزیابی دیگر می گوید درجه مشارکت مردم در انتخابات نه به اندازه انتخابات مجلس (که خود 50% بود) بلکه بیش از آن خواهد بود. این گروه می گوید مردم به نتیجه انتخابات بی تفاوت نیستند. گروهی از تکنوکرات ها می گویند اگر رفسنجانی با برنامه نزدیکی به آمریکا بیاید بهتر از تسخیر پست ریاست جمهوری توسط آبادگران خواهد بود.
از این روی من خود با این تحلیل موافق هستم که شرکت در انتخابات گسترده تر از مجلس هفتم خواهد بود.
بگذارید با این جمله سخن خود را پایان دهم که، به نظر من خوشبختانه این دید در ایران بسیار گسترده است که هرکس بر صندلی رئیس جمهور بنشیند باید در مورد رابطه با آمریکا موضع بگیرد و برای مسائل معشیتی و اجتماعی یعنی مسائل واقعی مردم برنامه داشته باشد.
ویکتوریا آزاد سومین سخنران امروز با تشکر از مجریان و تبریک سال نو بحث خود را آغاز کرد:
من درآخرین مقاله خود نهمین انتخابات ریاست جمهوری را آخرین ایستگاه جمهوری اسلامی ایران نام گذاشته ام. حال چرا آخرین ایستگاه؟
اولا اصلاح طلبانی که امید به اصلاح این نظام دارند سرانجام متوجه خواهند شد که در این نظام اصلاح ممکن نیست. ما هم که خواهان کم شدن شر جمهوری اسلامی از سر مردم هستیم فرصت مناسبی خواهیم یافت تا از پروسه جاری برای سازماندهی مردم کنیم. الان به طور مشخص ما در مقابل دو گزینه قرار داریم: شرکت یا عدم شرکت در انتخابات. در صورت انتخاب گزینه اول باید به دنبال تهیه مقدمات آن یعنی تشکیل ستاد انتخاباتی، معرفی کاندیدا و غیره برویم. طبیعی است که این مقدمات را باید در داخل ایران تدارک ببینیم همانطور که جناح های حکومتی مشغول این کار هستند. ما الان باید تکلیف خود را مشخص کنیم. اگر ما ابتدا جایگاه خود را بدانیم پاسخ به سوال بالا آسانتر خواهد بود.
سوال من این است که ما در پوزیسیون یا اپوزیسیون قرار داریم. با توجه به این نکات هرگاه بخواهیم راهکار شرکت در انتخابات را به عنوان یک گزینه به بحث بگذاریم بد نیست به چند مهره اصلی این ماجرا توجه کنیم: یکی از این مهره ها آقای معین است.
آقای معین کیست؟ از اصلاح طبانی است که در مجلس ششم هم بود ولی ما هیچگاه در هیچ مقطعی از ایشان نه حرکتی دیدیم و نه مطلبی خواندیم. ایشان در خصوص انتقاد از سیاست های دولت خاتمی، در انتخاب با سرکوب دانشجویان، قتل های زنجیره ای و ... به آن دسته تعلق داشت که سکوت را برگزیده بود. آنچه در داخل ایران نیز در رابطه با آقای معین مطرح میشود به خوبی گویای مطلب است. آقای فرهاد روحی به نشریه "نامه" که به گمان من یک ماهنامه است ارجاع میدهد. من نیز به مطلب آقای سعید مدنی در همان ماهنامه "نامه" ارجاع میدهم. در آنجا سعید مدنی به طور مشخص میگوید که آقای معین هیچگاه به نقد صریح دولت خاتمی نپرداخت. روش ها و منش ها را مورد برخورد قرار نداد. من از این مطلب تنها به عنوان یک نمونه یاد میکنم زیرا این نگاه را میتوان در میان سایر نخبگان نیز مشاهده کرد. یعنی حتی نخبگان اصلاح طلب که طالب دمکراتیزه شدن نظام جمهوری اسلامی هستند نیز معین را مورد انتقاد قرار میدهند. آقای مدنی در همان مطلب میگوید معین به دلیل عدم برخورد انتقادی با دوره هشت ساله آقای خاتمی قادر نخواهد بود که حمایت مردم را جلب کند. به نظر من برخورد به گذشته یکی از خواسته های مردم است. برای دریافت این نکته کافی است به ابراز نظرهای یک دقیقه ای مردم در رادیو فردا گوش دهیم. من به این قسمت از برنامه رادیو فردا به ویژه علاقه مند هستم. مردم در این قسمت همواره تاکید میکنند که نیرویی که نتواند با گذشته خود برخورد کند نمیتواند مورد اعتماد قرار بگیرد.
من در " اخبار روز" مطلبی خواندم که نقل آن نیز شاید خالی از لطف نباشد. یک دانشجوی گرامی از ایران مصاحبه هایی تهیه کرده است تحت عنوان "حرف دل مردم" در اخبار روز و در دوازده قسمت منتشر شده است. در آنجا مطلبی آمده که اشاره ای به یکی از ملاقات های آقای معین در ژنو دارد. گفته شده است که در نشستی که سران کشورهای مختلف در آن حضور داشتند آقای احسان نراقی که روزنامه نگار هستند در حال جمع آوری امضاء از وزرای حاضر در سازمان ملل برای برگزاری هزاره فردوسی بودند. تمامی وزرای کشورهای مختلف امضاء کردند. اما آقای معین خودداری کرده است و به عنوان دلیل گفت اگر فردوسی زنده بود و نزد من امتحان سیاسی-عقیدتی میداد نمره او کمتر از صفر میبود. او تاکید کرد: "امضاء نمیکنم!". این بدان معناست که آقای معین از دیدگاه سیاسی-عقیدتی با فرهنگ ایران که همه به آن احترام میگذارند مشکل دارد.
در مورد آقای رفسنجانی باید بگویم که ریاست جمهوری او نیز با مسایل فراوانی روبرو است. از جمله میتوان به ناکامی او در انتخابات مجلس هفتم، ثروت بیکران ایشان در کشورهای مختلف، دست داشتن او در ترورها و قتل های متعدد، همچون میکونوس و قتلهای زنجیره ای، مخالفت اندیشمندان سیاسی، اقتصادر، فرهنگی و اجتماعی با برنامه های اول و دوم ایشان و... اشاره کرد. نقات ضعف بسیاری در زمینه های سیاسی و مالی وجود دارد که ایشان آنها را در تمامی دوران قدرتمدای خود به دنبال میکشد.
بخشی از راست گرا ها نیز با او مخالف هستند و مراجع بین المللی به ایشان باور ندارند و ...
تمام نکات برشمرده بیانگر آن هستند که حتی اگر آقای رفسنجانی به عنوان رییس جمهور برگزیده شود نه تنها قادر به کاهش مشکلات کشور نیست بلکه به اعتقاد من ایشان ما را در مسیر فروپاشی سریع تر قرار خواهد داد. به نظر من هاشمی فرو پاشی نظام را نیز تسریع خواهد کرد.
فرد دیگری که میتوانم نام ببرم آقای کروبی است. که مهره بزرگی نیست.
بنا بر این با توجه به مهره های موجود شرکت در این انتخابات صحیح به نظر نمی آید. به علاوه سرنوشت یک نظام به چند فرد وابسته نیست. این نظام عملا از سه قوه تشکیل شده است. یعنی اگر شما سه قوه دارید که یکی از آنها یک مجلس است که تماما فاسد است وعملکردی ضد مردمی دارد و در عین حال با جامعه ای پر از نا هنجاری های گوناگون همچون اعتیاد و فحشای گسترده روبرو هستیم، حتی با انتخاب یک رییس جمهور خوب هم مشکل حل نمیشود. فرض کنیم رییس جمهور خوب باشد، مجلس هفتم را چه کنیم؟ ارتش مستقل حزب الله را چه کنیم؟ قانون اساسی را که صد مشکل دارد چه کنیم؟
پس انتخاب یک رییس جمهور خوب هم مشکلات را حل نمیکند.
در عین حال طبق برآوردهایی که شده است نرخ مشارکت مردم در انتخابات مختلف از ابتدای انقلاب روند نزولی داشته است. گفته میشود که این نرخ به 50 درصد رسیده است. در انتخابات بعدی شاید نرخ مشارکت از خود انتخابات مهمتر باشد. زیرا انتخاب یک رییس جمهور که از حمایت وسیع مردمی برخوردار نیست حتما مشکل بوجود خواهد آورد.
نکته دیگر این که انتخابات، امروز دیگر موضوع مردم ایران نیست. اگر شما چراغ سبز های تکنوکرات ها را میبینید به حساب مردم ایران نگذارید. گر چه بالاخره یک سی دزصدی شرکت خواهند کرد. اما این همان بخشی است که زندگی اش به گونه ای به این سیستم گره خورده است و شاید اگر وضعیت کمی بازتر بود از این بخش هم تنها همان ده درصد که از سیستم تغذیه میکند شرکت میکرد و بقیه شرکت نمیکردند.
خلاصه اینکه سیستم بحران زده است و بر زمینه این بحران انسداد سیاسی بوجود آمده است. در این شرایط باید از قدرت سیاسی کاملا فاصله گرفت و نباید بدون فراهم کردن پیش شرطهای انتخابات آزاد، همچون آزادی زندانیان سیاسی، آزادی انتخاب شدن برای همگان و ... در انتخابات شرکت کرد. من در عین حال با معرفی یک کاندید نمادین نیز موافق نیستم چون معتقدم مردم ایران راهکار عدم شرکت را برگزیده اند.