آقای سعید حجاریان در مصاحبه ی اخیر خود با حسين نورانينژاد در سایت اقبال که در گویا انتشار مجدد یافته است نکاتی مطرح کرده اند که حاوی پیشفرض هایی مناقشه آمیز و محل تردیداست.
1- در تمام مطالب ایشان و بسیاری دیگر از "دوم خردادی ها" این خطای روشی وجود دارد که در یک "این همانی" مغالطه آمیز خواسته های اصلاح طلبانه ی مردم ایران و مبارزات دیرپا و بسیار متنوع ایرانیان برای دستیابی به این خواسته ها را به آنچه اصلاح طلبی حکومتی نامیده شده و در دولت آقای خاتمی یا حداکثر حزب مشارکت تجلی می یابد، فرو می کاهند. نتیجه این که تاریخ همه جیز از دو خرداد 1376نوشته می شود. تحلیل حادثه ی دوم خرداد از ظرفیت این یادداشت خارج است ولی صرف ناامیدی همه ی تیم آقای خاتمی پیش از دوم خرداد 1376 نشانگر آن است که بغض در آن انتخابات موثرتر از حب بوده و آن دولت از ابتدا نیز در روند نمایندگی کردن خواسته های اصلاح طلبانه ی به قدرت ننشست.
2- با عطف به همین مغالطه است که ایشان می فرمایند " از نظر من آخرين ميخي كه به تابوت اصلاحات كوبيده شد در جريان انتخابات مجلس هفتم بود. چون دولت گفته بود اگر انتخابات آزاد و عادلانه نباشد برگزار نميكنيم ولي عليرغم همه اين حرفها برگزار كرد." هزاران نمونه از مقاومت مردم نشان می دهد که اصلاح خواهی مردم ادامه دارد. یک نمونه ی بارزش ظاهر مرد وزن و پیر و جوان است که تمامیت حاکمیت را به چالش می طلبد.
3- ایشان در تشخیص تاریخ وفات اصلاح طلبی حکومتی هم به خطا می رود و گمان می کند اگر انتخابات مجلس طور دیگری برگزار می شد دوستان ایشان رای می آوردند. تاریخ فوت اصلاح طلبی حکومتی انتخابات شوراها بود که شورای نگهبان نقشی در آن نداشت و مردمی که به هزار و یک دلیل مختلف قبلاً رای می دادند از این امامزاده دل کندند.
4- در مورد شکل مبارزه برای اصلاحات می فرمایند " كلي بايد كار كرد. امكانات مالي و لجستيك ميخواهد كه بايد از مردم گرفت. به مردم آموزش داد و بين آنها ارتباط برقرار كرد. بين خود مردم رسانه برقرار كرد، قراري خارج از رسانه رسمي. خلاصه بايد نشست و فكر كرد." مثل اینکه واقعا باورشان شده رهبر اصلاحاتند و باید از مردم نادان امکانات بگیرند و آن ها را آموزش دهند. می گویند " كسي كه خواب است را ميشود بيدار كرد ولي كسي كه خودش را به خواب زده هيچ كاري نميشود كرد." اصلاً گمان نمی برند این که خودش را به خواب زده می خواهد دست از سرش بردارند.
5- لولوی حاکمیت راست قرار است همه چیز را توجیه کند، چیزی شبیه خطر امپریالیسم جهانی یا صدام به این بخش از گفتکو توجه کنید: " چرا نخبگان به صورت جدي وارد عرصه نشدهاند؟ نخبگان كجا رفتند؟ ميدانند كه عواقبش چه خواهد بود؟ چه عواقبي دارد؟ عواقب اين كه راست در كشور حاكم شود را خبر دارند يا نه؟"
مثل این که نه تنها مردم نادانند، نخبگان هم نمی فهمند.
6- شاه بیت سخنان ایشان اینجاست " خاتمي رئيسجمهور شد و رفت در كاخ رياستجمهوري. هرچه گفتيم جنبش چه شد؟ اين جنبش رهبري ميخواهد، خاتمي قبول نكرد. اگر برعهده ميگرفت، همه قبولش داشتند." چنین سخن سخیفی از تئوریسین اصلاحات بعید است. گویا رهبری جنبش اصلاح خواهی منصوب یک حزب دولتی است و نه برآمده از مبارزات درازمدت مردم که ایشان و دوستان به آقای خاتمی فرمودند:خواهش می کنیم بفرمایید، جان مادرتان بفرمایید. منصب رهبری جنبش منتظر شماست. همان مغالطه ی بند یک سبب شده ایشان خیال کنند " اگر برعهده ميگرفت، همه قبولش داشتند."