اگرچه به تازگى محمدرضا خاتمى دبيركل جبهه مشاركت با اشاره به كسانى كه قصد سپردن راى خود به كانديداهاى موجود در عرصه انتخابات آينده را ندارند، تاكيد كرده كه در فضاى سياسى كنونى، آنهايى كه راى مى دهند و آنانى كه گزينه مقابل را انتخاب مى كنند، هر دو انتخابشان آگاهانه است و بدين ترتيب احترامى سياسى را نسبت به منتقدان عملكرد و رويه حزب متبوع خود به نمايش گذاشته است اما اين شيوه از برخورد تنها يك پرده از مواجهه سياستمداران مستقر در جبهه مشاركت با منتقدان راديكالشان در هفته هاى گذشته بوده است. در اين روزها برخى سياستمداران مستقر در اين حزب اصلاح طلب در مقابله و مواجهه با اصلاح طلبان پيشروتر و منتقدين، پاى تئورى و شعار جديدى را به ميانه ميدان سياست كشيده اند كه هسته اصلى آن را نيز سعيد حجاريان در ويژه نامه نوروزى شرق مطرح كرد. مطابق اين تئورى، منتقدان فرضى جبهه مشاركت و كسانى كه به كانديدايى با شعارها و سخنانى جدى تر از كانديداهاى موجود مى انديشند، به نوعى منجى گرا و در يك كلام «شهرآشوبان خيال پرداز» نام گرفته اند. مقاله حجاريان با اين عنوان در حقيقت آغازى است بر حركتى تبليغاتى در جهت هرچه بيشتر دوقطبى كردن بازى سياست در ايران؛ امرى كه اين روزها با به چالش كشيده شدن وضعيت دوقطبى سياست در ايران و بروز و ظهور جريان هاى سوم و جدى تر شدن آنها (در برابر دوقطبى راست و چپ) به ناگزير از سوى اين سياستمداران ضرورى تشخيص داده شده است. بدين ترتيب است كه اگر پيش از اين در موقعيت دوقطبى، چپ نشينان اصلاح طلب، راست نشينان اصولگرا را سوسياليست هاى تخيلى ناميده بودند اكنون گويى پاى واژه جديدى به ادبيات سياسى ايران گشوده مى شود تا براى حريفى ديگر كه راى اش نه در سبد راست و نه در سبد چپ قرار نخواهد گرفت، لباسى به دلخواه دوخته شود و آن لباس نيز چنين است: «شهرآشوبان خيال پرداز.» لباسى كه اثبات مندرس بودن آن نيز مسلماً آسان و از پيش مشخص خواهد بود.
•••
حجاريان در مقاله تحليلى خود تاكيد دارد كه «در ايران چه پيش از انقلاب و چه پس از آن ما شاهد تشكيل فرقه ها و جنبش هاى شهر آشوب بوده ايم كه عمدتاً از اين زاويه كه تناسبى ميان هدف و وسيله برقرار نمى كنند دچار نوعى ناعقلانى گرى هستند.» او در بخش اصلى از اين مقاله به سه گروه از شهرآشوبان ايرانى اشاره مى كند كه خود را در قالب گروه هايى منجى گرا به نمايش گذاشتند و بدين ترتيب از انجمن حجتيه، مجاهدين خلق و ماركسيست هاى ايرانى نام مى برد؛ گروه هايى كه از نظر او قصد داشتند اهداف بزرگى را از طريق ابزارهايى كوچك محقق سازند. چريك هاى فدايى خلق بدين ترتيب منجى گرا و خيال پرداز محسوب مى شوند چرا كه زمانى پس از انقلاب به فرض اگر قصد تسخير سفارت آمريكا در تهران را كردند، هيچ گاه به ابزارها و حمايت هاى اندك خود نينديشيدند و اينچنين بود كه پس از آنها كسانى كه گويى در مدل تحليلى حجاريان نه شهرآشوب بودند و نه خيال پرداز و از ابزارها و حمايت هاى لازم نيز برخوردار بودند، ميان وسيله و هدف ارتباطى را برقرار ديدند و در تسخير آن سفارتخانه پيروز ميدان بودند.
بر مبناى اين مثال نيك روشن است كه در نگاه تاريخى حجاريان، شهرآشوب خيال پرداز در حقيقت فرد يا جريانى است كه خارج از اردوگاه موج سواران غالب و متن نشينان حركت تحول خواهى قرار گرفته است و برآورد او درخصوص عقلانى بودن يا نبودن يك راهبرد متفاوت از مركز نشينان است. اين گروه يا افراد از نظر حجاريان «دچار نوعى ناعقلانى گرى هستند» ولى تعبير دقيق تر اين سخن آن خواهد بود كه آنها پايبند به عقلانيت ايدئولوژيك و بسته بندى شده و در حقيقت راهبردهاى مد نظر اصلاح طلبان مركزنشين نيستند. مطابق اين تفسير در هنگام طرح استراتژى آرامش فعال، هر ايده اى متفاوت از اين ايده مى تواند ايده اى غيرعقلانى و بدون احتساب ارتباط وسيله و هدف خوانده شود و مطرح كنندگان آن نيز شهرآشوب و خيال پرداز خوانده شوند. به استراتژى آرامش فعال اضافه كنيد سياهه اى از راهبردهاى به بن بست رسيده اى را كه اصلاح طلبان مطرح كردند و مخالفان آنها را نيز بدين ترتيب در هر برهه اى مى توان شهر آشوب و خيال پرداز ناميد. بدين ترتيب روشن است كه سخن گفتن از «شهر آشوبان خيال پرداز» به مفهوم دوقطبى ديدن بازى سياست است و راهكارى است براى حفظ و نگهدارى اين فضاى دوقطبى.
گويى حركت اصلاحات متوليان رسمى خود را دارد و پرچم عقلانيت نيز به تبع آن تنها در دست همين متوليان رسمى است و شهرآشوبان نيز در حقيقت كسانى هستند كه منطق دوقطبى بازى سياست را به آشوب و چالش مى كشند.
•••
حجاريان در گوشه اى ديگر از اين مقاله و در حين نتيجه گيرى مى گويد: «اراده گرايى و خيال پرورى آفت سياست ورزى است. نفى اراده گرايى البته به معناى جبرگرايى نيست.» حجاريان اما با تاكيد درستى كه بر ضرورت يكسان نپنداشتن نفى اراده گرايى با جبر گرايى دارد خود راه را براى يك بازنگرى و آسيب شناسى جدى در عملكرد اصلاح طلبان مى گشايد و سئوالى جدى را پيشاروى ما قرار مى دهد: آيا سياستمداران اصلاح طلب با نفى اراده گرايى و راديكاليسم و تاكيد بر اعتدال و عقب نشينى هاى بى پشتوانه عملاً خود تصويرى از جبرگرايى را به نمايش نگذاشتند و به دام آنچه نبايد، نيفتادند؟ آنها به فرض كه نمى بايد به شهرآشوب خيال پرداز تبديل مى شدند و نشدند اما آيا به سياستمدارانى بى خيال تبديل نشدند؟ حركت اصلاحات وقتى از محتوا خالى شود و اصلاح طلبان هم به سياستمدارانى محافظه كار تبديل شوند، آيا نتيجه جز آن چيزى است كه حجاريان از غلبه آن پرهيز دارد، يعنى ياس و نااميدى و دلسردى؟ خيال پردازى اگر با سياستمدارى در تناقض باشد آيا دو واژه اصلاح طلبى و محافظه كارى مى توانند هم نشين يك خانه شوند، همچنانكه شده اند؟ بدين ترتيب است كه ضرورى تر بود اگر حجاريان و ديگر سياستمداران مستقر در جبهه مشاركت به جاى تبيين خطرات و آسيب هاى خيال پردازى (امرى كه شايد ما به ازاى بيرونى هم نداشته باشد) به بررسى آسيب ها و ضررهاى تن دادن به جبر سياست و گزينش بى خيالى سياسى مى پرداختند. حجاريان به درستى مى گويد كه فرد خيال پرداز كله اش را به ديوار مى كوبد اما با كمى تامل مى توان انديشيد كه چگونه يك سياستمدار نيز وقتى چشمان خود را به روى واقعيات مى بندد، در جاده سياست و در دست اندازهاى ميانه راه، با سر به زمين مى خورد و شايد از همين روى بود كه يكى از دوستان چندى پيشتر خطاب به اصلاح طلبان در گفت وگويى گفته بود: «آنها متخصص غافلگير شدن هستند. شرايط بين المللى به نفع ما باشد، غافلگير مى شوند و مى گويند انتظار نداشتيم و يا فرصت نداشتيم بنابراين خودمان را آماده نكرده بوديم. اگر مردم راى بدهند، باز هم مى گويند ما خودمان را آماده نكرده ايم و نتوانستيم. اگر هم مردم راى ندهند باز غافلگير مى شوند و مى گويند ما اين را محاسبه نكرده بوديم. بنابراين آنها در هر شرايطى غافلگير مى شوند، به دليل اينكه فقط در ذهن خودشان سياست مى ورزند.»
بدين ترتيب اگرچه ناآگاهى از مقدورات به خيال پردازى منجر مى شود اما آگاهى از مقدورات لزوماً نتيجه اى عكس نخواهد داشت. آگاهى از مقدورات اگر با ناآگاهى از واقعيات و اتخاذ تاكتيك ها و استراتژى هايى از پيش شكست خورده همراه باشد به خوش خيالى اى منجر خواهد شد كه نتيجه آن نيز خيال پردازى خواهد بود. مسلماً كسانى كه برخلاف واقعيت هاى موجود خود را برنده يك انتخابات بدانند و بدون احتساب هزينه هاى لازم در گمان به دست آوردن فايده و پيشروى سياسى مدنظر باشند را نيز نمى توان چيزى جز خيال پرداز ناميد. حجاريان مى گويد كه «در زندان... آن كه مى داند كجا مى توان نقب زد و كجا مى توان فرار كرد برنده است نه كسى كه كله اش را به ديوار مى كوبد.» اين سخن اگر چه درست است اما كامل و كافى نيز نيست. براى آن كس كه گمان مى كند بى هيچ برنامه و راهبردى حكم حبس ابد خود را به آزادى از زندان تبديل خواهد كرد و براى آنكه در تصور كنار آمدن با زندانبانان براى رهايى از زندان باشد نيز در واقع نتيجه اى جز آنكه سر بر ديوار مى كوبد، نمى توان تصور كرد و هر دو با يك سرانجام روبه رو خواهند شد.
پسنديده نيست كه پس از ۸ سال از آغاز حركت اصلاحى و آشكار شدن كم نتيجگى راهبردهاى اتخاذ شده توسط سياستمداران اصلاح طلب، به جاى نقد خيال پردازى هايى كه در قالب استراتژى و تاكتيك به ايرانيان تحول خواه تحميل شد و امروز بى حاصل بودن آنها بيش از پيش روشن شده است، به نقد جريانى خودساخته و خارج از موضوع به نام شهرآشوبان خيال پرداز پرداخت و سپس با يك كاسه كردن منتقدين، خود را از پاسخ گفتن به انتقادهاى وارده برحذر داشت. چه از منظر اخلاقى و چه از منظر سودانگارى نه پسنديده است و نه فايده اى دارد كه تابلويى خودساخته را نشانه رفت و سپس آن را تابلوى منتقدين خود ناميد. ايرانيان اصلاح طلبى كه در انتخابات شوراهاى دوم سكوتى سياسى را به نمايش گذاشتند و از كنار تحصن نمايندگان مجلس با بى تفاوتى گذشتند نه خيال پرداز بودند و نه شهرآشوب، اما با مرور رفتار آنها مى توان تصور كرد آن سرباز نگهبان آمريكايى در جنگ ويتنام را كه خسته و بى اعتماد به جنگ، كيسه هاى شن را روى هم مى گذاشت و غرغركنان مى گفت كه من به اين جنگ بى حاصل اهميتى نمى دهم و سپس اين آواز معروف «باب ديلان» را زير لب زمزمه مى كرد كه: «يك مرد چقدر راه بايد بپيمايد تا تو او را يك مرد بنامى؟»
•••
با منجى گرا خواندن كسانى كه به هر دليلى كانديداهاى موجود را حائز شرايط لازم نمى بينند و بنابراين راى خود را در صندوق آنها نمى اندازند نمى توان كمكى به بالا بردن مشاركت عمومى و مجاب كردن منتقدين براى راى دادن به كانديدايى مشخص كرد. كما اينكه اين پرسش نيز باقى است كه اگر سياست عرصه مقدورات(!) است و نبايد خيال پردازانه و آرمانگرايانه تصميم گرفت چرا برخى سياستمداران اصلاح طلب به رغم ردصلاحيت كانديداهايشان در انتخابات مجلس هفتم، مردم را براى راى دادن به اصلاح طلبان ميانه روتر اما تائيد صلاحيت شده فرانخواندند و سكوت و انفعالى سياسى را گزينش كردند؟ همچنين آيا در صورتى كه به فرض كانديداى آنها براى حضور در عرصه رقابت رياست جمهورى نتواند از فيلتر شوراى نگهبان عبور كند و در عين حال محمود احمدى نژاد، خانه نشينان در فصل انتخابات را منجى گرا و خيال پرداز بنامد، آنها در عرصه انتخابات حاضر خواهند شد و پايبندى شان را به اين تئورى كه پايان نانوشته آن پذيرش جبر گرايى مطلق است، به نمايش خواهند گذاشت؟ منجى گرا خواندن سياستمداران اصلاح طلبى كه (به فرض) ميان احمدى نژاد و لاريجانى يكى را انتخاب نكنند در شرايطى كه كانديداى آنها ردصلاحيت شده باشد همانقدر كميك به نظر مى آيد كه امروز نامعتمدان به جبهه مشاركت را خيال پرداز بناميم.
بدين ترتيب كمى جدى تر اگر نگاه كنيم شايد شهرآشوبان خيال پرداز انسان هايى باشند ساخته و پرداخته ذهن خود ما و نه موجوداتى واقعى. واقعيتى كه اگر آن را با تحليل بدبينانه و شايد واقع بينانه همراه كنيم، تاكتيكى است براى يك دست كردن و حذف انتقادى منتقدين از ميدان به صورت راحت تر. يك روز حركت طراحان ايده رفراندوم، با حركت هخا مقايسه مى شود و روز ديگر همسان سازى مخالفان يك كانديداى خاص با هخا صورت مى گيرد و هيچ راهى آسان تر و سهل الوصول تر از اين براى كنار گذاشتن منتقدين متصور نيست اگرچه نتيجه بخش بودن آن را زمان مشخص خواهد كرد. اوريانا فالاچى يك بار در دست نوشته هاى خود نوشته بود كه: «گاهى هنگامى كه خوابيده اى، خواب مى بينى، خواب مى بينى كه در خانه اى هستى پر از شعله هاى آتش يا دارى از دست قاتلى فرار مى كنى: ناراحتى هايى كه تو در آن موقع حس مى كنى، حقيقت دارند؛ تو رنج مى برى، مى لرزى و پاهايت را محكم تكان مى دهى ولى بالاخره از خواب بيدار مى شوى و مى بينى كه در اتاقت و در ميان اشياى متعلق به خودت و در رختخوابت هستى، در كمال امنيت. خانه نمى سوزد و قاتلى هم دنبالت نمى كند و تمام آن مناظر را در تخيلت ديده اى و از تمام آن ماجراها فقط چند دانه عرق روى پيشانيت باقى مانده است.»
---------------------------------------------
* مقاله حجاريان در سال نامه ۱۳۸۳ شرق منتشر شد.شرق از دريافت نظرات ديكر در اين باره استقبال مى كند.