نا آرامیهای اخیر در شهرهای مختلف خوزستان که تعدادی کشته و عده ای بسیاری بازداشتی در پی داشته است زنگ خطری را بصدا در آورده است که قائدتان هر انسان مسئولی را بایستی از خواب بپراند. نگاهی به این حرکت هم آموزنده و هشدار دهنده است.
حرکتی قومی یا اعتراض علیه دولت؟
رسانه های گروهی مدعی هستند که انگیزه حرکت مورد بحث مسائل و مطالبات قومی بوده است. واقعیت این است که تاریخا مسئله ملی در خوزستان مسئله ملموسی نبوده است. اگر اکنون کسانی از شیخ خزعل قهرمان ملی ساخته اند، دارند همانکاری را میکنند که ناسیونالیسم قومی در گوشه و کنار دنیا کرده است؛ دارند برای خود تاریخ ابدا میکنند.
در مقایسه با جوامع مختلف ساکن ایران، نحوه نگرش حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی به زبان و فرهنگ عربی بسیار بهتر بوده است. هر دو سیستم مشوق فراگیری زبان عربی بوده اند. ازنظر جمهوری اسلامی فراگیری زبان و فرهنگ عربی یک فضیلت محسوب میشود. علاوه بر این، فعالین ناسیونالیست بدون مخاطره زیاد در ایران سمینار میگذارند و آزادانه حرفشان را میزنند. با این تفاصیل سئوال این است پس چرا اعتراضات به شیوه انفجاری بروز میکنند؟
اعتراض انفجاری نشانه درجه خصومت مردم با جمهوری اسلامی است. آنچه که مسلم است اکثریت مردم در ایران از یک حکومت مذهبی بسته ای که بیشترین محصولات اجتماعیش فقر وبیکاری بوده است دلخوشی ندارند. این حکومت، آزادی، شادی و خلاقیت فرهنگی را منع کرده است. هدیه این سیستم به جامعه، گسترش فقر، تن فروشی و اعتیاد بود است. جوان در ایران غیر از برنامه های تکراری ، خسته کنند و خرافی، انتخاب دیگری برای سرگرمی ندارد. این مشکلات سبب شده اند که مردم تحت حکومت اسلامی احساس خفگی بکنند و به دنبال راه برون رفت از این وضعیت بگردند.
مردم در خوزستان ازاین وضعیت مستثنا نیستند. ساکنین خوزستان در طی سالهای متمادی در حالی که خود از رفا، شادی و آزادیهای اجتماعی محروم بوده اند، در عین حال دسترسی به تلویزیون کشورهای عربی داشته اند. یا به کشورهای عربی سفر کرده اند. کافی است که نوع موسیقی و آزادی پوشش رایج در کشورهای عربی، منهای عربستان، با ایران مقایسه کنند، تا مثلا حکومتی نطیر امارات عربی را به جمهوری اسلامی ترجیح دهند. کسی که عربی متوجه میشود گوش دادن به دیانا حداد مسلما هزاران بار برایش دلچسپ تر از نصایح کسل کننده آیات عظام خواهد بود. چنین فاکتور هایی، یعنی انزجار انباشته نسبت به جمهوری اسلامی در مقاطعی بصورت اعتراض های ناگهانی خود نمایی میکند و عدم حضور ملموش بدیلهای سیاسی دیگر، منجمله چپ، در جامعه سبب گشته است که ناسیونالیسم چنین اعتراضاتی را به اسم خود ثبت کند.
غیبت چپ و مخاطرات در پیش
ابراز وجود گروههای ناسیونالیستی در جریان اعتراضات اجتماعی ناشی از قدرت اجتماعی ناسیونالیسم قومی نیست بلکه ریشه در ضعف قطب چپ و سکولار جامعه دارد. فعالین ناسیونالیسم از این ضعف استفاده کرده و با کمک رسانه های گروهی اعتراضات این چنینی را به حساب خود میریزند. غیاب نیروهای سکولار و چپ اگر ادامه داشته باشد عتراضات مردم در خوزستان بر محور مسائلی قومی خواهد چرخد. این چرخش اگر ادامه دار باشد فاجعه بار خواهد بود.
در جامعه تمایل برای مطالبه پوشش آزاد، آزادیهای فردی و اجتماعی بسیار قوی است. پتانسیل برای مطالبه آزادی فعالیت سیاسی و تشکیلاتی ، کار یا بیمه بیکاری بسیار بالا است. اما استخوانبدی سیاسی و یا شبکه رهبرانی که بتواند این پتانسیل ها را به انرژی محرکه تبدیل کند، موجود نیست. این خلاء سبب شده است که ناسیونالیسم به عنوان میدان دار اصلی معرفی شود. اگر رهبری جنبش اعتراضی دست ناسیونالیسم قومی بیفتد به دلایل متعددی فاجعه بار خواهد بود.
1- ناسیونالیسم همیشه خواسته های فرهنگی را به پرچم اصلی تبدیل و سایر خواسته های سیاسی و مدنی مردم را به حاشیه رانده است. فعالین این جنبش با توسل به احساسات قومی، مردم را به میدان میکشند اما محصول این میدان آمدنها تبدیل به وسیله ای از جانب فعالین ملی برای ساز وسودا با دولت و قدرتهای پیرامونی میشود. نمونه این جنبش ها در کوسوا، چچن، لبنان و عراق دیده ایم.
2- گروههای قومگرا با توسل به اشاعه تنفر قومی و در شکاف بین دولتها رشد میکنند. میداندار شدن اینها باعث سرازیر شده کمک مالی و تسلیحاتی از کشورهای دیگر خواهد شد. اکنون امریکا، انگلیس، پاکستان، ترکیه هرکدام بفکر این هستند که در آینده گروهی را تقویت کنند که منافع اقتصادی آنها را نمایندگی کند. به این معنا ناسیونالیسم قومی عنصر اصلی سناریو سیاه و جنگ داخلی در ایران است.
3- اگر در خوزستان فعالین ناسیونالیست دست بالا را پیدا بکنند، بعید نیست که آنچه بر سر شهروندان فلسطینی در قدس آمد، در مقابل سرنوشت شهروندان آبادانی و اهوازی پیک نیک به نظر برسد. ترکیب شهروندان شهرهای عمده خوزستان بسیار مختلط است. شهری مثل آبادان بوسیله کارگرترک، عرب، اصفهانی، شیرازی، و لر بختیاری ساخت شده است. گسترش سریع صنایع در طول نیمه اول قرن بیستم در آن شهرها باعث شد که آن شهرها از اقصا نقاط ایران شهروند جذب بکنند. اکنون بسیار مشکل است که هویت قومی این شهرها را تشخیص داد. رشد ناسیونالیسم در این مناطق راه را برای دستجات فالانژیست هموار و این امکان را فراهم میکند که مردم غیر عرب خوزستان را "اشغالگر" بخوانند و مثل اشغالگر با آنها رفتار کنند. دست بالا پیدا کردن ناسیونالیسم قومی ممکن است که جامعه را به ورطه نسل کشی بکشاند.
راه پیشگیری از فاجعه
نیروی چپ جامعه، جریانات سکولار طرفدار حقوق انسان و مدنیت جامعه بایستی این وضعیت خطیررا درک کنند. لازم است اهمیت این واقعه را درک کنند که اگر میدان برای جریانات قومی خالی باشد جامعه را بسوی یک مسیر پرمشقت سوق خواهند داد.
حرف این نیست که تمام گروههای ناسیونالیستی الزاما طرفدار پاک سازی قومی هستند. اما لیبرال ترینشان راه را برای قوم ستیزی باز میکنند. نمونه های تاریخی فراوانی است که نشان میدهد که توهم نابجا منجربه فاجعه شده است. مثلا دفاع روشنفکرانی نظیر علی شریعتی و جلال آل احمد از اسلام به معنای آرزوی آنها برای ساختن دورانهایی مثل 30 خرداد 60 و یا شهریور 67 نبود. اما داکترینی که آن روشنفکران ترویج میکردند آن بلایی را برسر جامعه ایران آورد که امروز میبینم. ظرفیت ویرانگری ناسیونالیسم قومی از داکترین مورد نظر شریعتی بسیار بالاتر است. هرگونه توهم به ناسیونالیسم قومی به مثابه قدم زدن بر روی یخ نازک سطح دریا است. نبایستی اجازه داد تجربه جوامعه مسلمان، مسیحی و دروزی در لبنان اواخر دهه هفتاد میلادی، در اهواز، آبادان و خرمشهر تکرار شود.
به این دلایل دخالتگری موثر و نقشه مند چپ بسیار حیاتی است. این نیرو بایستی در صحنه سیاسی ایران میداندار اصلی باشد. ضمن دفاع از حقوق فرهنگی جوامعه مختلف، نظیر زبان، پوشش و علایق شخصی انسانها، فعالین چپ بایستی پرچم برابری تمام عیار حقوق زن ومرد، مطالبه کارو یا بیمه بیکاری کافی برای همگان را در جامعه را بلند کرده مضرات دخالت دین و قومیت در سیاسیت را به جامعه یاد آور شوند. دوران کنونی دورانی است که چپ بایستی در سازمانهای توده ای اجتماعی نظیر سازمان دفاع از حقوق زنان، تشکلهای کارگری، سازمانهای دفاع از کودکان و نهادهای دفاع از حقوق مدنی و سیاسی، جامعه را بسوی کنارزدن جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک سیستم غیر قومی، غیر مذهبی و مرفه پیش ببرد.