چهارشنبه 28 اردیبهشت 1384

آقای عموئی! از تحریف تاریخ چه حاصل؟ (2)، بابک اميرخسروي


4 – سه روز سرنوشت ساز

درباره رویدادهای 25 تا 28 مرداد نیز متاسفانه، آقای عموئی به توجیه سیاست های رهبری درآن سه روزسرنوشت سازمی پردازد وبی عملی او دربزنگاه تاریخی 28 مرداد را رفع و رجوع می کند. من تنها روی یکی دوموضوع مکث کوتاهی می کنم:

الف – آقای عموئی! خطای اساسی رهبری حزب درآن سه روز، تندروی و میدان داری و قدرت نمائی ها ی خیابانی بود. این کارها، نیروهای میانی جامعه وکسبه وبازاریان ومحافل مذهبی ومردم عادی ومتزلزل را به وحشت انداخت. وحتی پس ازشکست کودتای25 مرداد، به دشمنان سرکوب شده ودر مانده نهضت ملی فرصت وامکان داد تا سربرآورند و وارد میدان شوند. شما، تنها به اتکاء یک خبر، همه این تندروی ها و آشوب ها را به حساب توطئه سرویس های اطلاعاتی آمریکائی می گذارد و به آسانی، ازخطای تاریخی رهبری حزب توده می گذرید! می فرمائید:« بیان می شود که حزب توده شعارهای تندروانه ای را مطرح کرد که موجب جری شدن نیروهای دیگرشد. ولی همه شنیدیم و خواندیم که زنده یاد طالقانی می گوید وقتی که من آمدم شبنامه ها ونامه های فراوانی دیدم که به نام حزب توده علیه مراجع نوشته شده بود. وچیزهائی پرتاب کرده بودند به مساجد که بعدش معلوم شد که این برنامه، برنامه شاپور ریپورتراست که گروهی بنام «شبکه بدامن» داشت....». ونتیجه می گیرید:
« نسبت دادن شعارهای تندروانه» و این حرف ها به حزب توده،«اتهامی» بیش نیست!

برای ارزیابی سیاست ورفتاررهبری حزب توده درفاصله دوکودتا، نگاهی به پانورامای سیاسی آن روزهای کشورالزام آوراست. سحرگاه 25 مرداد، مردم ایران با اعلامیه مسرت بخش دولت مبنی بر شکست کودتا، بیدارشدند. تا ظهر آن روز، خبرفرارشاه وخلع سلاح گارد شاهنشاهی، دستگیری بسیاری ازسران کودتا واعلام رسمی انحلال مجلس هفدهم، درشهرپیچید وشوروشوق عمومی را برانگیخت. حاکمیت دوگانه دکتر مصدق – شاه وجنگ فرسایشی دوساله پایان یافته می نمود. جبهه مخالفان نهضت ملی سرخورده ازشکست، درماتم ونومیدی فرورفته بودند. شاه دربغداد به فکرمهاجرت به آمریکا برای کسب وکارکشاورزی و تامین زندگی وامرارمعاش خود وخانواده بود. « سیا» برای خروج کرمیت روزولت وگروه اش وسرلشگرزاهدی ونزدیکانش ازایران به وسیله هواپیمای وابسته نظامی آمریکا، تدارک می دید. روز 27 مرداد معاون وزیرخارجه آمریکا درتلگرام رمزبه کرمیت روزولت دستو رداده بود: بند وبساط خودرا جمع وایران را فوری ترک کند.

دکترمصدق بلافاصله پس ازطلاع ازفرارشاه، درپی تشکیل شورای سلطنتی بود. وبا این قصد با شخصیت های برجسته ملی، ازجمله دهخدا ونریمان به شور ورایزنی می پرداخت. قصد داشت موضوع را به رفراندم بگذارد. بدین سان کشورمی رفت تا روی آرادی ودموکراسی را ببیند و گام درشاهراه رشد وترقی واستقلال بگذارد.
درچنین چشم اندازامید آفرینی، آن چه کشور بیش ازهمه بدان نیاز داشت، آرامش وحمایت بی دریغ از دکترمصدق بود. تا با فراغ خاطر، طرح های خودراعملی سازد. آینده چپ ایران نیزاگرنیک می نگریستیم و ازمنظرمنافع ملی به آن می اند یشیدیم، درگرو پیروزی دکترمصدق بود.
.
حزب توده ایران درآن هنگام بزرگ ترین سازمان سیاسی کشور با صدها کادرآزموده درپیکار و هزاران عضو جوان مبارز وپرشور بود.اما افسوس که فاقد رهبری مدبروعاری از سیاست واستراتژی ملی بود. تا بتواند این نیروی سترگ بالقوه را درصلح وآرامش، درمسیر مصالح ملی ودرجهت نیل به

دموکراسی سوق دهد.ولی بد بختانه رهبری حزب درعالم دیگری سیر می کرد.
پس ازشکست کودتای 25 مرداد ومتینگ معروف میدان بهارستان عصر همان روز، که ازسوی جبهه ملی فراخوانده شده بود وحزب توده نیزبا صفوف گسترده ای درکنارآن حضور داشت، نمایشات وقدرت نمائی خیابانی توده ای ها شدت گرفت. دکترصدیقی دربررسی علل پیروزی کودتای 28 مرداد ازجمله روی این موضوع انگشت می گذارد که:« ازهمان پایان متینگ( بهارستان)، افراد حزب توده د رشهر پراکنده شدند وهرچه خواستند گفتند وانجام دادند. این همان چیزی بود که دشمنان ما ومجریان کودتا می خواستند ».

تمام صبح وعصر روز 26 مرداد نیزتوده ای ها، متینگ های موضعی متعددی درمراکزپرجمعیت شهر، به راه انداختند وبا حمل شعارها وپلاکاردها میدان داری کردند. دربرابر طرح دکنرمصدق برای تشکیل شورای سلطنتی، به تبلیغ شعارمجلس موسسان پرداختند که همان روزازسوی جمعیت مبارزه با استعمار اعلام شده بود. باحمله به مجسمه های رضاشاه ومحمدرضاشاه، که به جنگ وگریزبا نظامیان وپلیس می انجامید، شهررا به آشوب کشاندند. گروه های توده ای با ورود به ادارات، دفاتر ومغازه ها، به قصد پاره کردن عکس شاه ودادن شعارهای تند وبه اصطلاح تبلیغ مردم، برای کسبه وکارمندان مزاحمت فراهم می کردند. چه بسا کاربه درگیری ومشاجرات لفظی می انجامید.

آقای عموئی! همین اقدامات نسنجیده تحریک آمیزو تندروی های صبح تا شام حزب توده وسازمان جوانان درآن چند روزسرنوشت سازبود که شرایطی فراهم سا خت تا درآن آشفته بازار، شبکه های جاسوسی آمریکا وانگلیس، دستجات اجیررا وارد میدان کنند . « جمعیت توده ای های قلابی» هم صدا با توده ای های واقعی، با تقلید ازهمان شعارهای حزب توده وتند وتیزکردن آن، به تحریک بیشتر افکارعمومی پرداختند. وبا ایجاد بیم وهراس، ازخطر به قدرت رسیدن توده ای ها، برای اقدامات بعدی وکودتا زمینه سازی کنند. اگر فضای شهرآن گونه که ملییون می خواستند،آرام نگه داشته می شد، دستجات قلابی چگونه قادر بودند به تنهائی دست به چنین ابتکاراتی بزنند؟

هنوزمرکب شعارمجلس موسسان خشگ نشده بود که رهبری حزب ناگهان شعاربرقراری جمهوری دموکراتیک را ازصبح روز 27 مرداد مطرح ساخت واعضای حزب وسازمان جوانان، برای تبلیغ آن به خیابان ها ریختند!رهبری حزب با طرح شعار«برچیده باد سلطنت. پیروزباد جمهوری دموکراتیک» درواقع به جنگ دولت مشروطه خواه مصدق رفت که رسما وعلنا درکارتدارک شورای سلطنتی بود.

اعلامیه رهبری حزب باردیگر تهمت ها وترجیع بند های گذشته مانند: « عمال امپریالیسم»،
« سازشکاران»و « شیادان» و...، را ازسرگرفت ونثار حکومت دکترمصدق کرد. بی اعتنا به اعلامیه های شهربانی کل کشور وفرمانداری نظامی، نیروهای حزب وسازمان جوانان برای تبلیغ جمهوری دموکراتیک وانحلال رژیم مشروطه سلطنتی که دکترمصدق درپی آن بود، دست به تظاهرات خیابانی زدند. اعلامیه رهبری با این جمله پایان می یابد:« برچیده باد سلطنت پهلوی، پیروزباد جمهوری دموکراتیک... هرکس بخواهد بساط سلطنت را باتشکیل شورای نیابت سلطنت ویا جانشین کردن شاه فراری به وسیله مزدور دیگر محفوظ نگه دارد به جنبش استقلال ملی خیانت می کند وآب درآسیاب استعمارگران می ریزد»! انصاف بدهید آیا هدف حمایت ازدولت ملی مصدق است یا چالش با او؟

ازعصر روز 27 مرداد شبی که فردای آن فاجعه 28 مرداد رخ داد، دسته دسته توده ای ها با شعارها وپلاکاردها به دست، درخیابان های مرکزی شهربه راه افتادند وعلیه سلطنت و برقراری جمهوری دموکراتیک، شعارمی دادند. جوانان حزب، ارگان رسمی حزب به ظاهر مخفی و« غیرقانونی» را می فروختند. درمیدان مرکزی سپه جمع بزرگی ازجوانان توده پارچه بزرگی که روی آن نوشته بود:
« زنده باد حزب توده ایران» دروسط میدان بازکردند وعلیه شاه شعارمی دادند. کم کم سربازانی که جلو صف بودند درحالی که تفنگ های خودرا روی دست بلند کرده بودند، متقابلا می گفتند:« زنده بادشاه. مرگ بر خائنین»! درگیری ها تا پاسی ازشب ادامه داشت. بتدریج نیروهای طرفدارشاه که مخلوطی بود ازگروه های شبکه های جاسوسی آمریکا وانگلیس، افسران وسربازانی که جزو نیروهای انتظامی بودند وبرخی گروه های مذهبی ودستجاتی ازاوباش که ازسوی آیت الله بهبهانی وشمس قنات آبادی سازمان دهی شده بودند، وارد میدان شدند ودرگیری ها وسرکوب توده ای ها وسعت گرفت.

آقای عموئی! ملاحظه می فرمائید که چگونه تندروی های حزب درگستاخ شدن نظامی های شاه پرست ودل جرات یافتن گروه های طرفدارشاه وسازمان های جاسوسی آمریکا وانگلیس برای تجهیز اوباش موثر بوده است. این حرف ناخوشایند که رهبری حزب درعرض سه روز، پیروزی مصدق را به شکست مبدل ساخت، پژواک یک حقیقت تلخ تاریخی است.

قدرت نمائی های توده ای ها. توام با شعار برپائی جمهوری دموکراتیک که جمهوری های توده ای اروپای شرقی را دراذهان تداعی می کرد، بسیاری ازمردم را به وحشت انداخت ونسبت به آینده کشو ر نگران ساخت. این فکر قوت گرفت وتبلیغ شد، که درنبود شاه، دکتر مصدق وسازمان های سیاسی ضعیف هوادار او، توان مقابله با حزب توده را که ازحمایت دولت شوروی نیز برخورداربود، نخواهند داشت
شما اندرز می دهید که « درآستانه کودتا هیچ چیزخطرناک ترازخالی کردن خیابان ها نیست»! ولی رفیق محترم، همواره چنین نیست. بل که بستگی به شرایط دارد. با توضیحاتی که خدمتتان عرض کردم، ملاحظه می فرمائید که در فاصله 25 تا 28 مرداد، اتفاقا برای جلوگیری ازکودتا ،خالی کردن
خیابان ها و حفظ آرامش در کشور اهمیت حیاتی داشت. می فرمائید : « شب بیست وهشتم مرداد حزب هرکوششی کرد برای اجتماع ، با سرکوب رو به رو شد»! اما رفیق محترم! اجتماع آن شب، که با بی اعتناعی به اعلامیه شهربانی کل کشور و فرمانداری نظامی و به قصد چالش مستقیم با دولت ملی به راه انداخته شده بود. با آن شعار های تحریک آمیز ودشمن شاد کن. تلاشی برای هراجتماع نبود که شما می فرمائید.

آقای عموئی! به خاطراین تشنج آفرینی هاوآشوب وتحریک افکارعمومی وبهانه دادن بدست نیروهای ارتجاعی برای توطئه وکودتا بود که دکترمصدق التماس می کرد:« بهترین کمکی که به من می توانید بکنید، افرادتان رااز خیابان ها جمع کنید»! مضمون پیام مصدق این بود: مرا زخیر تو امید نیست، شرمرسان!
متاسفانه شما با پیش کشیدن مطالبی نظیر: دستگیرشدن 600 نفردرشب قبل ازکودتا درجریان تظاهرات خیابانی وقطع ارتباط درونی شبکه های حزبی؛ ارائه ی روایتی کاملا نادرست ووارونه ازجریان ملاقات دکتر مصدق با سفیر آمریکا در 27 مرداد؛ اشاره به تلفن های ادعائی کیانوری به منزل دکترمصدق که کم وکیف وصحت آن ها مورد تردید است. ویااین استدلال که اگر حزب توده تنها به میدان می آمد می گفتند « توده ای ها خودشان می خواستند کودتا بکنند»،می کوشیدعدم تحرک حزب وتماشاگرماندن اش درآن
روزتاریخی سرنوشت سازرا توجیه کنید.. با آن که رقم 600 نفرازابداعات کیانوری است. با این حال بنا به آماری که شخص کیانوری می دهد ، تعداد اعضای حزب درسی تیر1331، حدود 25000 نفربوده است. لذا رقم 600 نفر، حتی اگردرست هم بوده باشد، به دو درصد تعدادعضو حزب نمی رسید! پس این امر چه جا ومنطقی درتوضیح بی عملی رهبری در روز 28 مرداد دارد ؟!

آقای عموئی! هم اکنون صدها توده ای سپیدمو وخمیده پشت که حماسه 23 تیر را آفریدند وزیرباران گلوله قدمی عقب ننشستند وازبرابر تانک ها نگریختدد. ودر28 مرداد نیز درخیابان های تهران تمام روز خون دل خوردند ودرانتظار دستور رهبری برای هجوم دلیرانه به مشتی اوباش، بی تابی می کردند. به یقین با من هم زبانند که توده ای ها، حتی به تنهائی قادربودند اوباش مزدور بی ایمان را سرجای خود بنشانند. بدیهی است که چنین اقدامی برای آین که موفق باشد همان گونه که درقطعنامه پلنوم چهارم به درستی روی آن تاکید شده است، می بایست« تحت شعار دفاع ازحکومت قانونی دکتر مصدق به صورت متشکل کردن تظاهرات نیرومند مردم » صورت می گرفت.

آقای عموئی! شما درجائی ازسخنان تان اشاره وارمی گوئید:« ماتعدادی افسررزمی بودیم، گروهان داشتیم و با داشتن همین مقدارواحد رزمی درحوزه های سازمان نظامی، طالب آن بودیم که وارد عمل بشویم وازحیثیت سیاسی حزب دفاع کنیم». پس چرا حرف ها وادعا های نادرست وتحریف های کیانوری درمورد نظاره گرماندن ودست روی دست گذاشتن حزب در28 مرداد را تکرار می کنید؟

سوال مردم این است: چرادر27 مرداد، آن روز که اقدامات حزب توده ایران وشعار وخواست هایش درچالش با دولت دکترمصدق ودرجهت تضعیف او بود، به دستور مصدق دهن کجی می کند ونیروهای خودرا به میدان می آورد. اما درفردای آن در28 مرداد، آن گاه که می بایست گامی درجهت حمایت کار ساز ازحکومت مصدق برداشت وبه مقابله دسته های اوباش رفت که شعار مرگ برمصدق را درکنار جاوید شاه سر می دادند، کسب اجازه قبلی ازاورا شرط قرارمی دهد؟

متاسفانه مطالب نادرست درصحبت های آقای عموئی بسیاربیشترازاین است که دراین یادداشت اشاره کرده ام. ازجمله می خواستم درباره ترورهای دوران توتالیتاریسم استالین صحبت کنم. که ایشان باوجود اذعان به آن، ولی به خاطر تعصبات و باورهای ایدئولوژیک که بدبختانه هنوزدربند آن هست، می کوشد تقلیل دهد. و با پیش کشیدن مسائلی نظیر جنگ داخلی درسال های آغازین انقلاب روسیه ، اختلافات گارد سفید وسرخ مربوط به سال های1918-1921، ترورهای وحشتناک وکشتار ملیون ها
انسان بی گناه را که از1937 به بعد ابعاد وحشتناکی به خود گرفت،« پیش آمدنش را گریز ناپذیر» بداند! می خواستم به بد گوئی ها ومطالب ناروائی که ایشان درباره خلیل ملکی، این شخصیت برجسته چپ آزاد اندیش وملی، نوشته است پاسخ بدهم. قصدداشتم به این موضوع بپردازم که چرا دکتر مصدق اصطلاح « توده ای نفتی- توده ای روسی» را درباره حزب توده بکارمی برده است. می خواستم در باره موضع شوروی درقبال دولت دکترمصدق توضیحاتی بدهم. مایل بودم حقیقت ماحرای برداشتن ایرج اسکندری ازپست دبیراولی وعلت تحمیل کیانوری به جای او را درآستانه انقلاب بهمن شرح بدهم و....ولی به علت طولانی شدن توضیحاتم، به همین مقدار بسنده می کتم. امیدوارم درفرصت دیگری به آن ها نیز بپردازم.

5 - خاطرات ایرج اسکندری

بااین حال، درباره ی یکی ازموضوعات، به خاطر اهمیت آن نمی توانم صرف نظر کنم. به ویژه آن که دونفر ازکسانی که نام برده است، درقید حیات نیستند. منظورم زنده یاد ایرج اسکندری وفریدون آذرنور است. وآن دررابطه با مطلبی است که درباره خاطرات ایرج اسکندری می گوید.

آقای عموئی درپاسخ به سوالی که ازاو درباره خاطرات ایرج اسکندری می شود چنین می گوید:
« خاطرات ایرج اسکندری قسمت اعظم اش درست است. منتهی با کمال تاسف، تنظیم کنندگان خاطرات اسکندری مدعی هستند که نوارهائی ازاسکندری داشته اند واین خاطرات را براساس آن ها تنظیم کرده اند. یعنی درحیات اسکندری چنین خاطراتی منتشر نشد. آقایانی که انشعاب کردند ازحزب توده ایران ورفتند واصولا مارکسیسم- لنینیسم را هم رها کردند ویک چیزدیگری شده اند، یعنی آقای آذرنور و بابک امیرخسروی، این ها مدعی هستند که ما یک چنین سلسله چیزهائی را تنظیم کرده ایم. بنابراین من نسبت به تمامیت گفتار کتاب هائی تحت عنوان خاطرات ایرج اسکندری منتشر شده تردید دارم. بخشی ازآن کاملا درست است، زیرا مستند است وبا اطلاعات خودم انطباق دارد. درمورد بخشی ازآن هم ازکسانی که درجریان این مسائل بودند پرسیدم، آن ها هم درست است. ولی مقداری ازآن به هیچ وجه با خاطرات اسکندری تطبیق نمی کند».

ازآن جا آقای عموئی غیرمنصفانه وبه دورازانتظار، سایه شک وتردید روی گفته ها ویادمانده ها و شهادت های پراهمیت زنده یادایرج اسکندری انداخته است، چند توضیح کوتاه الزام آوراست:
اولا- چاپ خاطرات ایرج اسکندری درزمان حیات وی ازنظرامکانات فنی وعملی امکان پذیرنبود.
زیرا همان گونه که درپایان خاطرات قید شده است « دو سه ساعت بعد از آخرین گفتگوی ما با ایرج (28اسفند 1364)، ایشان پاریس را به قصد وین ترک گفت تا سال نو را همراه دخترانش که مقیم اطریش هستند برگذارکند. قراربود ازآن جا به آلمان دموکراتیک برود وپس ازمعاینات پزشگی وادای مراسم تودیع، برای اقامت قطعی به پاریس مراجعت کند. بیماری سرطان او که ازهمین پاریس به وخامت گرائیده بود،اما خود وی ازآن باخبر نبود، درآلمان رفیق ایرج را ازپاانداخت وخلاء بزرگی راپشت سرگذاشت».
شادروان ایرج اسکندری در11 اردیبهشت 1365 یعنی کم ترازیکماه ونیم پس از ترک پاریس درگذشت. فرصتی برای پیاده کردن و تنظیم وتایپ وچاپ آن نبود. همان گونه که درمقدمه برخاطرات، خاطرنشان کرده ایم، قراربراین بود که ایرج پس ازاستقرار قطعی درپاریس، اساس وقت ونیروی خودرا برای نگارش وتکمیل وتدقیق یادمانده های ضبط شده ازسوی مامتمرکزسازد. افسوس که مرگ مهلت نداد.

مطالب ضبط شده درکاست هاراهمرزم وخواننده وسراینده بزرگ ما آقای عاشورپوربا دقت وحوصله وزحمت بسیار، پیاده کردند. وآقای ف. ویراستاری آن را برعهده گرفت. تمام زحمات ماشین کردن وچاپ هم بردوش رفیق ارجمند محمود دشتی افتاد. شادروان آذرنور برهمه این کارها و تنظیم نهائی یاد مانده های اسکندری نظارت داشت.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

این یادمانده ها 16 سال است که دراختیار عموم قرارگرفته است. حتی درایران موسسه مطالعات وپژوهش های اجتماعی درتهران، البته بدون کسب اجازه ازما، کتاب را به سال 1372، درشکل و شمایل دیگری منتشر ساخته است. تا به حال هیچ کس حتی وابستگان حزب توده مطلبی ننوشته وسندی حاوی نادرست بودن اظهارات وروایت های شادروان اسکندری ازرویدادها ارائه نکرده
است.خود شما می گوئید:« خاطرات ایرج اسکندری قسمت اعظم اش درست است». می فرمائید:
« بخشی ازآن کاملا درست است، زیرا مستند است وبا اطلاعات خودم انطباق دارد. درمورد بخشی ازآن هم ازکسانی که درجریان این مسائل بودند پرسیدم، آن ها هم درست است»! پس برچه اساسی با اطمینان می گوئید: « ولی مقداری ازآن به هیچ وجه با خاطرات اسکندری تطبیق نمی کند». خواهشمندم بفرمائید چه مقدارش؟ کجایش؟ کدامیک ازاظهارات ایشان « به هیچ وجه با خاطرات اسکندری تطبیق نمی کند»؟ کدام خاطرات اسکندری مد نظرتان است؟ به جای کلی گوئی و شک وتردید انداختن واذهان جوانان را مشوب کردن، لطقا مورد به مورد تذکر دهید تا توضیح بشنوید. من اطمینان دارم شما هیچ موردی ندارید وگرنه به جای تیردرتاریکی انداختین، نمونه می آوردید.

اگر نیک بنگریم، تردید شما متاسفانه، برخاسته از تعصبات و قیدهای حزبی تان است. تصادفی نیست که می فرمائید: کسانی که این خاطرات را منتشر کرده اند از حزب توده انشعاب کرده، مارکسیسم- لنینیسم را رها کرده چیز دیگری شده اند! از دید شما کسانی که بر محور نقد سیاست های خانمان برانداز رهبری حزب توده پس ازانقلاب؛ وابستگی و دنباله روی حزب از شوروی و نبود دموکراسی درون حزبی، از آن حزب جدا شده و حزب چپ مستقل و ملی دیگری، فارغ از قید و بند ایدئولوژی از جمله لنینیسم، تاسیس کرده اند، گناهکارند. حکم می دهید: به حرف ها و کارهای آن ها باید باتردید نگریست! آيا این گونه داوری ها منصفانه است؟

آقای عموئی! باور بفرمائید نه گناه است و نه تقصیر ماست که خود را از «زندان ایدئولوژی» رها ساخته ایم.

Email : [email protected]
بابک امیرخسروی

[بازگشت به بخش نخست مقاله]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/22807

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آقای عموئی! از تحریف تاریخ چه حاصل؟ (2)، بابک اميرخسروي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016