مایکل کلر*
منبع: تام دیسپچ
برگردان ا لمیرا مرادی
[email protected]
--------------------------------
مترجم: اخباری که ماههاست پیرامون ایران در جریان می باشد، تحلیل های گوناگونی را بدنبال داشته است. آنچه که در نظر بسیاری کارشناسان از جمله مایکل کلر وجود دارد، اهمیت حیاتی مسئله نفت منطقه خلیج فارس برای ایالات متحده آمریکاست. در این باره آمریکا، برای رسیدن به هدف، آنچنان که در مورد عراق نیز عمل کرد، مدتهاست که تصمیم خود را جهت " تغییر رژیم" در ایران گرفته است. اما درمیان کارشناسان بر سر شیوه " تغییر رژیم" در ایران توسط آمریکا، نظرات مختلف جاریست. بنظر برخی، بدنبال شکست آمریکا در عدم رسیدن به تمامی اهدافش در عراق، " حمله پیشگیرانه" به ایران نیز تقریبا منتفی بنظر می رسد. ضمن آنکه مسئله حمله برق آسا به نیروگاههای هسته ای توسط اسرائیل و با پشتیبانی آمریکا، نکته ای نیست که این کارشناسان آنرا منتفی محسوب نمایند. کارشناسان مزبور معتقدند، ایالات متحده در مورد ایران مجبور به پیشبرد همزمان راههای مختلف است، که مهمترین آنها در لحظه حاضر یافتن سیاستمداران و خدمتگزاران موافق خود در داخل و خارج ایران است. ناگفته نماند، هم اکنون با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری در 17 جون در ایران، اکثر خبرگزاریهای غربی، در مورد هاشمی رفسنجانی، بعنوان یک محافظه کار معتدل و حتی اصلاح طلب و کسی که موافق آمریکا و سیاست اقتصاد باز است، داد سخن داده اند.
--------------------------------
در حالیکه ایالات متحده برای حمله ای به ایران حاضر یراق است، یک چیز کاملا محرز بنظر میرسد: دولت بوش هرگز به مسئله نفت بعنوان دلیلی برای انجام این جنگ اشاره نخواهد کرد. در مسئله عراق هم، سلاح های کشتار جمعی ( WMD) بعنوان دلیل اصلی برای مشروعیت بخشیدن به حمله ی نظامی آمریکا به عراق به شمار آمد.
" ما ساخت سلاح اتمی توسط ایران را تحمل نخواهیم کرد" این بخشی از اظهارات رسمی پرزیدنت بوش در سال 2003 بود. اما همانگونه که جستجوها جهت یافتن" سلاحهای کشتار جمعی غیرقانونی" در عراق که بهانه و دستاویز دولت بوش بعنوان یک دلیل فوق العاده مهم جهت اشغال عراق مورد استفاده قرار گرفت، شکست خورد و تحلیل رفت، بار دیگر با استناد بر همین روش ها ، دولت بوش می خواهد حمله به ایران را بدلیل و اتهام اینکه دارای پتانسیل هسته ای می باشد، مشروعیت بخشیده و زمینه یک شک و تردید گسترده را بیافریند. موضوع مهم این است که ، هر گونه ارزیابی جدی در زمینه اهمیت استراتژیک ایران برای ایالات متحده می بایستی بر نقش جهانی ایران، در معادله انرژی استوار باشد.
قبل از ادامه بحث، لازم می دانم بر این مسئله تاکید داشته باشم که در اینجا تنها این ادعا مطرح نیست که نفت یگانه نیروی محرکه در پشت سر قاطعیت آشکار دولت بوش در نابودی توانائی های نظامی ایران می باشد، هیچ شکی نیست که مسلما بسیاری از کارشناسان امنیت ملی در واشنگتن وجود دارند که عمیقا در مورد برنامه های هسته ای ایران نگرانند، همانطور که کارشناسان بیشماری هم بودند که صادقانه در مورد توانائی های تسلیحاتی عراقی ها نگران بودند. من به این موضوع احترام می گذارم. اما در عین حال هیچ جنگی هم صرفا و تنها با یک دلیل به راه نیافتاده است و آنطور که اسناد ملی (آیالات متحده) در این مورد روشن و آشکار است، بسیاری از علائق از جمله نفت در تصمیم دولت آمریکا در اشغال عراق نقش داشته است. بهمین ترتیب، این منطقی است که فرض نمائیم که هم اکنون دلایل متعدد و از آن جمله نفت، نقش مهمی درحمله احتمالی ایالات متحده بر ایران دارد.
اینکه دقیقا عامل نفت، تا چه اندازه در اتخاذ تصمیم دولت آمریکا وزن دارد، چیزی نیست که ما در این مقطع از زمان با قاطعیت میزان آنرا ارزیابی کنیم، اما زمانیکه به اهمیت و اعتبار انرژی در اذهان بسیاری از مقامات عالیرتبه دولت آمریکا، و همچنین میزان ذخائر و منابع بیشمار و وسیع نفت و گاز در ایران واقف شویم، بسیار مضحک خواهد بود که عامل نفت را به حساب نیاوریم – و خاطر جمع باشید در حالیکه روابط با ایران رو به وخامت بیشتری می گذارد، مطبوعات و رسانه های آمریکایی در گزارشات و تحلیل های خود از وضع موجود ، عموما از خط سیر و عوامل موثر فاصله میگیرند، یعنی همان عملی را که در جریان اشغال عراق انجام دادند.
یک تقاضای دیگر: زمانیکه از اهمیت نفت در نزد متفکرین استراتژیک آمریکایی درباره ایران صحبت می کنیم، بسیار مهم است که این سوال روشن پرسیده شود، که نقش بالقوه ایران در رفع نیازهای آینده انرژی ایالات متحده چیست؟ زیرا ایران موقعیتی کاملا استراتژیک را در شمال خلیج فارس داراست، موقعیتی که حتی قادر است تهدیدی برای مناطق و حوزه های نفتی عربستان سعودی، کویت، عراق و امارات متحده عربی فراهم آورد، مناطقی که رویهمرفته بیش از نیمی از ذخایر نفتی شناخته شده جهان را دارا هستند. در عین حال خاطر نشان می سازم که ایران در کنار تنگه هرمز قرار دارد، آبراهه ی باریکی که از طریق آن روزانه 40 درصد نفت صادراتی جهان عبور می کند.
افزون بر این، ایران در حال تبدیل شدن به یک تامین کننده بزرگ نفت و گاز طبیعی به چین، هند و ژاپن است، موقعیتی که به ایران نفوذ و قدرت بیشتری در روابط بین المللی اعطا می نماید. این ابعاد ژئوپولیتیک انرژی در آن منطقه است، ابعادی که کمیت مهم و بالقوه صادرات نفت ایران را به جهانیان نشان می دهد و بی شک این مسئله در محاسبات استراتژیک دولت آمریکا به حساب می آید.
با این پیش گفتار، اجازه دهید با ارائه یک ارزیابی در مورد آینده ایران و پتانسیل انرژی آن ، نوشتار را ادامه دهیم.
بنا بر آخرین محاسبات مجله " نفت و گاز" ، ایران دارای دومین حوزه نفتی بهره برداری نشده در جهان است که تخمین زده می شود دارای 125.8 میلیارد بشکه نفت می باشد. تنها عربستان سعودی با 260 میلیارد بشکه در مقام بالا تری قرار دارد و عراق با 115 میلیارد بشکه در مقام سوم می باشد. با این میزان نفت ( در حدود یک دهم نفت برآورد شده از مجموع نفت دنیا) ایران بطور حتم نقش کلیدی در معادله جهانی انرژی بازی
می کند.
با این حال، تنها کمیت میزان نفت وگاز نیست که به مسئله ایران اهمیت می بخشد، موضوع مهم دیگر آینده ظرفیت تولیدی ایران است. گرچه عربستان سعودی بزرگترین ذخائر نفتی دنیا را داراست، اما این کشور هم اکنون در بالاترین ظرفیت تولید خود ( در حدود 10 میلیون بشکه در روز) قرار دارد. به این دلیل عربستان احتمالا قادر نخواهد بود تا 20 سال آینده برداشت نفت خود را افزایش دهد، در حالیکه تقاضای جهانی برای مصرف بیشترانرژی بطرز چشمگیری در ایالات متحده ، چین و هند رو به افزایش است و انتظار می رود این افزایش تقاضا تا 50 درصد برسد. از سوی دیگر، ایران پتانسیل افزایش بهره برداری قابل ملاحظه ای در این زمینه دارد: در حال حاضر در حدود 4 میلیون بشکه در روز تولید می کند، اما تصور می رود که قابلیت استخراج 3 میلیون بشکه دیگر در روز و یا چیزی در این حدود را دارا باشد. تعداد اندکی از کشورها هستند که چنین ظرفیت و نیرویی را در بهره برداری از منابع نفت و گاز خود دارند، بنابراین اهمیت ایران بعنوان تولید کننده، که آمادگی این رشد و افزایش را در سالهای آینده دارد، بسیار مهم است.
و این تنها نفت نیست که ایران آنرا به وفور داراست، بلکه گاز طبیعی هم از آن جمله می باشد. بنا بر بررسی مجله " نفت و گاز" ، ایران دارای 940 تریلیون فوت مکعب گاز می باشد، یا بعبارتی، چیزی در حدود 16 درصد مجموع ذخائر جهان را داراست. ( تنها روسیه، با 1680 تریلیون فوت مکعب تولید کننده بزرگتری هست). انرژی نهفته در 6000 فوت مکعب گاز برابر با یک بشکه نفت می باشد. این به معنای آنست که مجموعه ذخائر هیدروکربن ایران برابر با مقادیری بالغ بر 280 میلیارد بشکه نفت می باشد، که به این ترتیب ایران بسیار نزدیک و تقریبا پشت سر مجموعه ذخائر نفتی عربستان سعودی قرار می گیرد. در حال حاضر، ایران تنها مقدار اندکی از ذخائر گاز خود را استخراج می کند، که چیزی در حدود 2.7 میلیارد فوت مکعب در سال می باشد. این بدان معناست که ایران یکی از معدود کشورهای تولید کننده بالقوه ایست که در آینده مقادیر بیشتری از گاز طبیعی را تولید خواهد کرد.
در عین حال این مسئله ثابت می نماید که ایران نقش حساسی در آینده معادله انرژی جهان بازی می کند. بویژه اگر به این حقیقت واقف باشیم که ، میزان تقاضا برای گاز طبیعی در جهان، در آینده از هر منبع دیگر انرژی، حتی نفت نیز بیشترخواهد بود. در حال حاضر نفت مورد استفاده بیشتری در جهان دارد تا گاز، اما انتظار می رود که تولید نفت در آینده نه چندان دور، هر چه که تولیدات جهانی به بالاترین درجه خود میرسد ( احتمالا قبل از 2010) از سرعت باز مانده و به شکلی آرام سیر نزولی یکنواختی را آغاز کند.
از سویی دیگر، چند دهه طول خواهد کشید تا تولید گاز طبیعی به اوج خود برسد و زمانی تولید گاز طبیعی بیشتر رونق پیدا می نماید که تولیدات نفت کاهش یافته باشد. گاز طبیعی بیشتر از نفت مصارف کاربردی دارد، این بیشتر به این دلیل است که زمانیکه گاز سوخت می شود، به مراتب دی اکسید کربن کمتری تولید می نماید
( دی اکسید کربن یک عامل بزرگ صدمه به گازهای گلخانه ایست).
هیچ شکی نیست که کمپانی های بزرگ انرژی در ایالات متحده آمریکا، امروزه بسیارعلاقمندند که با ایران در زمینه توسعه تولید و استخراج این دریای عظیم نفت و گاز همکاری ورزند، البته آنها بنا بر " دستور اجرائی شماره 12959 " که بوسیله پرزیدنت کلینتون در سال 1995 امضا شده است و در سال 2004 بوسیله پرزیدنت بوش تمدید گشت، از این کار منع شده اند. ایالات متحده آمریکا همچنین تهدید کرده است چنانچه کمپانی های خارجی با ایران معاملاتی داشته باشند ( بنا بر ماده قانونی تحریمات ایران – لیبی مصوبه 1996) آنان را مجازات خواهد کرد. با اینحال این مانع از آن نشده است که بسیاری از کمپانی های بزرگ راههایی را برای دسترسی به ذخائر ایران جستجو نکنند. چین، که مقادیر زیادی نفت و گاز نیاز دارد تا بتواند اقتصاد خود را بکار بیاندازد، به ایران توجهی خاص نشان می دهد. بنا بر گزارش دپارتمان انرژی ( DoE) آمریکا ، ایران 14 درصد از نفت صادراتی چین را تامین می کند و انتظار می رود که در آینده سهم بیشتری هم در این روند داشته باشد. چین هم چنین در نظر دارد که تکیه بیشتری بر واردات گاز مایع طبیعی از ایران داشته باشد. در اکتبر سال 2004، ایران قراردادی 25 ساله که بالغ بر 100 میلیارد دلار می باشد با کمپانی Sinopec که یک کمپانی عظیم انرژی چینی است، به امضا رسانده است، که برای همکاری درگسترش و توسعه یکی از بزرگترین میادین گازی ایران و متعاقبا ارسال گاز مایع طبیعی به چین صورت گرفته است.( بنا بر گزارشات دیگر این معامله تجاری ایران و چین ظرف 25 سال آینده ، ظرفیت افزایش به میزان 250 میلیارد دلار را هم داراست – م) اگر معامله کاملا به اجرا درآید، این یکی از بزرگترین سرمایه گذاری های خارج از کشور چینی ها خواهد بود که در عین حال یکی از بزرگترین ارتباطات استراتژیک میان دو کشور به حساب خواهد آمد.
هندوستان نیز مشتاق و علاقمند خرید نفت و گاز ایران است. در ماه ژانویه ای که گذشت، کمپانی هندی
Gas Authority of India Ltd. (GAIL) قراردادی 30 ساله را با شرکت ملی گاز صادراتی ایران ، برای صدور 7.5 میلیون تن گاز مایع طبیعی در سال به هندوستان به امضا رساند. این معامله بالغ بر 50 میلیارد دلار تخمین زده شده است، که این نیز همکاری هندوستان را در توسعه و گسترش میدانهای گازی ایران بهمراه خواهد داشت. قابل ذکر است که، مقامات رسمی هند و پاکستان در حال گفتگو جهت انعقاد قرارداد ساختمان یک خط لوله سراسری از ایران به هند از طریق پاکستان، به ارزش 3 میلیارد دلار می باشند، که این قرارداد و همکاری یک قدم خارق العاده در روابط طولانی مدت دو دشمن قدیمی می باشد. در صورت تکمیل، این خط لوله قادر خواهد بود که هر دو کشور هند و پاکستان را از واردات کلان گاز برخوردار نماید و به پاکستان این اجازه را می دهد که در مقام ترانزیت این لوله سراسری، سالیانه مبلغی مابین 500-200 میلیون دلار درآمد داشته باشد. نخست وزیر پاکستان، در ماه ژانویه اظهار داشت که : " قرارداد ساخت لوله سراسری گاز یک برگ برنده برای ایران، هند و پاکستان محسوب می شود."
علیرغم جاذبه آشکار خط لوله سراسری بعنوان یک انگیزه مشترک برای آشتی میان هند و پاکستان، دو نیروی هسته ای که عداوت قدیمی بر سر مسئله کشمیر از سال 1947 سبب 3 جنگ میان این دو کشور و بن بست قضییه بر سر آینده این ناحیه پر تلاطم گشته است، اما در عین حال این پروژه باعث ناخشنودی ایالات متحده و تخطئه این کشور شده است، بحدی که وزیر امور خارجه آمریکا کاندالیزا رایس طی سفر اخیر خود به هند، در 16 مارس، پس از دیداری با وزیر امور خارجه هند در دهلی نو به خبرنگاران چنین اظهار داشت :" ما بر سر همکاری مشترک میان ایران و هند جهت ساخت یک خط لوله گاز رسانی، نگرانی خود را با دولت هندوستان در میان گذاشته ایم." در واقع دولت آمریکابه این ترتیب ناخشنودی خود رااز هر پروژه ای که در آن نفعی برای ایران وجود داشته باشد، نشان می دهد، گرچه این مانعی برای دولت هند جهت انجام پروژه گاز رسانی نخواهد بود.
ژاپن نیز در زمینه مناسبات تنگاتنگی که با ایران پیرامون مسئله نفت و گاز دارد، از ایالات متحده منفک عمل نموده است. در اوایل سال 2003، کنسرسیومی مرکب از سه کمپانی ژاپنی 20 در صد از کارهای گسترش و ساختمانی یک میدان نفتی در منطقه سروش – نوروز در خلیج فارس را که تصور می شود انباری از نفت در حدود یک میلیارد بشکه نفت را در خود داشته باشد، در دست گرفت. یک سال بعد، کمپانی Iranian Offshore Oil Company ( کمپانی ایرانی طرف قرارداد ) جهت خدمتی که JCG Corporation
( کمپانی) ژاپنی در کمک به کشف مخازن گاز طبیعی مایع منطقه سروش – نوروز و بقیه میدانهای نفتی در آن نواحی ساحلی بعمل آورده بود، یک قرارداد نفتی بالغ بر 1.26 میلیارد دلار با آنان انعقاد نمود.
این مختصری از نقش ایران در معادلات جهانی انرژی می باشد. مقامات رسمی دولت بوش دو هدف کلیدی و استراتژیک را در قبال ایران دنبال می کنند: اشتیاق به بازگشائی میدانهای نفت و گاز ایران بروی کمپانی های آمریکائی جهت اکتشاف و بهره برداری، و دیگر نگرانی بابت رشد مناسبات تنگاتنگ میان ایران و رقبای جهانی آمریکا در بازار جهانی انرژی. طبق قوانین آمریکا ، اولین هدف از اهداف دو گانه فوق، تنها در صورتی تحقق می یابد که رئیس جمهور " دستور اجرائی 12959 " را ملغی نماید و این مورد احتمالا تا زمانیکه ایران بوسیله ملاهای ضد آمریکائی کنترل می شود و آنان از فعالیت های هسته ای خود در زمینه غنی سازی اورانیوم جهت داشتن پتانسیل ساخت بمب هسته ای دست برندارند، تحقق پیدا نمی نماید . همچنین، تحریم نقش کمپانی های آمریکایی بر تولید و صدور فرآورده های نفتی ایران ، به ایران انتخاب دیگری جز اینکه مناسبات خود را پیوسته و تنگاتنگ با دیگر کشورهای مصرف کننده نگهدارد، نمی دهد. از نقطه نظر دولت بوش، تنها یک راه حل بدیهی و عاجل جهت تغییر و سازگار کردن این چشم انداز نامطبوع وجود دارد : " تغییر رژیم" در ایران و جایگزین کردن رهبری موجود با کسانی که روابط صمیمی تر و دوستانه تر با منافع استراتژیک آمریکا داشته باشند. اینکه دولت بوش در جستجوی آنست تا موضوع " تغییر رژیم" در ایران را جا بیاندازد، جای هیچ شک و تردیدی نیست. این که ایران همراه عراق صدام حسین و کره کیم جون ایل در اظهارات رئیس جمهوری آمریکا در خطاب به مردم آمریکا در سال 2002، " مثلث شیطان" نام گرفتند، نشانه ی رسائی از همین نیت بود. بوش دوباره احساس و نیت خود را در ماه جون 2003 آشکار کرد، زمانیکه اعتراضات دانشجویی ضد حکومتی در تهران بوسیله دانشجویان صورت پذیرفت. بوش اظهار داشت :" این آغاز بیان احساسات مردم در جهت یک ایران آزاد است، چیزی که فکر می کنم مثبت است." در یک علامت واضحتر در طرز برخورد کاخ سفید بر سر این موضوع، وزارت دفاع آمریکا از خلع سلاح کامل مجاهدین خلق ایران که یک نیروی میلیشیای مستقردر عراق و دارای سابقه عملیات مسلحانه در ایران می باشند و در عین حال در لیست وزارت امورخارجه آمریکا بعنوان یک سازمان تروریستی وجود دارد، خودداری کرد. در سال 2003، واشنگتن پست گزارش داد که برخی از مقامات ارشد دولتی مایلند از مجاهدین خلق بعنوان نیروی نمایندگی کننده آمریکا برای ایران، استفاده کنند، همان شیوه ای که در بکارگیری نیروی " اتحاد شمال" در افغانستان بر علیه طالبان بکار گرفته شد.
رهبران ایران بخوبی آگاهند که با تهدیدات جدی از سوی دولت بوش مواجه اند و بدون شک هر عملی که مانع از چنین حمله ای شود، را انجام می دهند. در اینجا باز هم نفت بعنوان فاکتور عمده هم در محاسبات تهران و هم واشنگتن عمل می کند : جهت جلوگیری از حمله و تجاوز آمریکا، ایران نیز تهدید کرده است که تنگه هرمز را خواهد بست، و در این صورت صدور نفت از منطقه خلیج فارس را مسدود خواهد کرد. در این زمینه محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در اول مارس چنین گفت:" یک حمله به ایران، در حکم به خطر انداختن نفت عربستان سعودی، کویت، و در یک کلام نفت تمامی خاورمیانه خواهد بود."
چنین تهدیداتی از سوی وزارت دفاع آمریکا بسیار جدی تلقی می شود. لوول ای جاکوبی معاون آدمیرال و مدیر آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع در 16 فوریه سال جاری در برابر کمیته اطلاعاتی سنای آمریکا چنین شهادت داد :" ما اینطور محاسبه می کنیم که ایران قادر است که تنگه ی هرمز را با تکیه بر یک استراتژی نه چندان حرفه ای، با بکارگیری عمده نیروی دریائی و هوائی و بخشی از نیروهای زمینی خود برای مدت کوتاهی ببندد."
برنامه ریزی برای حمله به ایران، بدون شک برای مقامات عالیرتبه پنتاگون یک اولویت مهم است. در ماه ژانویه گذشته، سیمور هرش خبرنگار جستجوگر مجله " نیویورکر" گزارش داد که وزارت دفاع در حال انجام یک عملیات پوششی اکتشافی یورش به ایران بوده است که بر اساس آن بتواند مراکز مخفی هسته ای و ساخت موشکی ایران را شناسائی نماید تا بتواند در آینده در یک حمله هوایی و موشکی مورد حمله قرار دهد. هرش پس از مصاحبه های خود با مقام ارشد نظامی ، می گوید :" به من مکررا گفته شده است که هدف بعدی استراتژیک ما، ایران است." اندکی بعد از آن واشنگتن پست فاش ساخت که پنتاگون رادارهای پرنده را جهت شناسائی مناطق و میدانهای تسلیحاتی ایران و همچنین آزمایش نیروی دفاعی هوایی ایران بر سر ایران پرواز داده است. آنچنانکه واشنگتن پست ذکر کرده است، " جاسوسی هوایی ( از این نوع) در آماده سازی ارتش برای یک حمله هوایی احتمالی از استانداردهای وزارت دفاع آمریکاست." همچنین گزارشاتی از گفتگوهای میان مقامات آمریکایی و اسرائیلی درباره امکان حمله هوایی اسرائیل به مراکز تسلیحاتی ایران و احتمالا با همکاری پشت صحنه ایالات متحده ، داده شده است.
در حقیقت، اغلب نگرانی واشنگتن درباره فعالیت ایران در زمینه سلاح های کشتار جمعی و موشک های بالیستیک ، ترس آنها برای امنیت عربستان سعودی، کویت، عراق و دیگر تهیه کنندگان نفت خلیج فارس و اسرائیل است، تا ترس از حمله مستقیم ایران به آمریکا. جاکوبی در شهادت خود در برابر سنای آمریکا همچنین اظهار داشت که :" تهران تنها ارتش منطقه است که قادر به تهدید همسایه های خود و امنیت خلیج می باشد. ایران با توسعه موشک های بالیستیک خودنشان می دهد که یک تهدید بالقوه برای آمریکا در منطقه است." همین تهدید منطقه ای است که رهبران آمریکا را مصمم به حذف ایران می کنند.
با این اوصاف، بیش از هر چیز، برنامه ریزی برای یک حمله به ایران بر اساس نگرانی از امنیت ذخائر انرژی آمریکا در منطقه می باشد، همان ترس و نگرانی که آمریکا در سال 2003 به هنگام اشغال عراق داشت. بهترین توصیفی که کاخ سفید را برای جنگ علیه عراق بر انگیخت، دیک چینی معاون رئیس جمهور در یک سخنرانی در اوت 2002 خطاب به سربازان کهنسال ایراد داشت. او تهدید از سوی عراق را چنین توصیف کرد:" می بایستی بر تمامی آن جاه طلبی ها( سلاح های کشتار جمعی صدام حسین WMD) واقف بود، دخالت ها و درگیری ها برای خاورمیانه و آمریکا زیاد خواهد شد.... صدامی که با زرادخانه ای از سلاح های کشتار و ترور مسلح شده است و بر روی 10 درصد ذخائر نفت جهان هم نشسته است. پس از این باید در انتظار باشیم که صدام حسین در جستجوی تسلط بر تمامی خاورمیانه باشد، و قادر شود تا کنترل قسمت اعظم ذخائر جهان را در دست بگیرد و مستقیما دوستان آمریکا را در منطقه مورد تهدید قرار دهد."
البته این برای محافل وابسته به دولت بوش باور کردنی نبود و اینک تنها چیزی که نیاز به درکش است، این می باشد که کلمه " ملاهای ایرانی" را به جای " صدام حسین" بگذاریم و انوقت شما یک دلیل و توضیح کارآمد و عالی از سوی دولت بوش جهت شروع جنگ با ایران در اختیار دارید.
بنابر این، حتی زمانیکه دولت بوش آشکارا و در میان افکار عمومی به بحث درمورد سلاح های کشتار جمعی ایران می پردازد و بر آن تمرکز می نماید، اما عمده ی محاسبات آمریکا بر معیارهای ژئوپلیتیک درباره نقش ایران در معادلات انرژی جهانی و میزان قابلیت ایران در مسدود کردن جریان نفت خلیج فارس تمرکز دارد. درست مانند قضییه عراق ، کاخ سفید مصمم است که یکبار و برای همیشه تهدیدی دیگر را از سر راه بردارد.
در این موراد خاص حتی زمانیکه دلایل دیگری هم موجود باشد، با اینحال فاکتور اصلی آمریکا در محاسبات همه جانبه استراتژیکی که جنگ را محتمل می سازد، همانا نفت می باشد.
* مایکل تی کلر استاد مطالعات صلح و امنیت جهانی در کالج همپشایر می باشد.
این ترجمه نخستین بار در http://www.kar-online.org/ درج شده است.