جناب تقی روزبه که بنده هیچ اطلاعی از گذشته و حال ايشان ندارم و اگر داشتم هم تغييری در نظرم نمیداد و پرونده ای برای ايشان در ذهنم نمیگشود نقدی نوشتهاند بر مقاله من " صدای انقلابتان را شنيدم" [روزنت روز – ٢٧ ارديبهشت] و به بهانه نقد آن، نظرات خود را درباره مسائل سياسی بيان داشتهاند که در جای خود از آن استفاده بردم. اما نکته ای به نظرم رسيد در باب گفتگوهای نسل حاضر که با استفاده از اين فرصت بيان میدارم.
خلاصه موضوعی که بين من و ايشان میگذرد همان است که خيلیهای ديگر هم در باب آن ممکن است دچار اختلاف باشند. من در مقام تحليل نوشتهام که مجموعه باز شدن فضای سياسی و اطلاع رسانی حاصل آن است که دست اندرکاران جمهوری اسلامی صدای انقلاب را پيش از موقع شنيدند [ بیاشاره ای به ميزان موفقيت اين شنيدن و توان پيش بردن آن] برای استدلال خود نشانههائی دادهام و از جمله در اول مقال نوشتهام که جنبش اصلاح طلبی مردم که با رای دوم خرداد جلوه کرد، بافت و شکل و اساس زندگی ما را در ايران دگرگون کرده است. جناب روزبه با نظر من مخالفند و معقتدند که اين طور نيست و تا اين جای قضيه هيچ اشکالی نيست چرا که من به عنوان يکی از تحليلگران مسائل ايران هيچ گاه ادعا نکردهام که همه نوشتهها و گفتههایم درست است و اگر میکردم خواننده حق داشت بر بیعقلی نويسنده گواهی بدهد. و همان طور که ايشان در ابتدای مقال به درستی يادآور شدهاند من با انقلابی ديگر مخالفم و روشهای اصلاح طلبانه را میپسندم. ايشان با من مخالفند. باز هم اشکالی نيست، نظر محترم ايشان است.
جناب روزبه به من تنبه میدهند که کسانی از اصلاح طلبان در داخل کشور هم سخنی قاطع تر و تندتر از من میگويند. اين هم درست است اما گوئی ايشان تصور کردهاند که تحليل مسائل سياسی مسابقه دو است و هر کس تندرو دويد زودتر به مقصد میرسد و مهم تر از آن درست تر میگويد. که به نظر من اين طور نيست و تجربه انقلاب سال ٥٧ نشان داد که تندروترها و زندان کشيده ترها هم الزاما راه حلهای بهتری برای اداره کشور ندارند. و در عين حال به ما ثابت کرد که به کاربرندگان تعابير تند و صددرصدی راهی به روی مردم ايران نمیگشايند و اگر بختی برای رسيدن به دموکراسی و آزادی برای ايران وجود دارد در توسعه فرهنگی، آموختن مقتضيات گفتگو، تبادل نظر بدون تهمت و انگ، و باری تمرين کاری است که آن را بلد نيستيم و هيچگاه فرصت آموختن آن را نيافتهايم.
اما نکته من همه اينها نيست. اشاره به اخلاق ناپسندی است مانده از دوران استبدادی که نويسنده محترم به جای استدلال در مقابل نظر من، دست به دامان تهمت و افترا میشوند و کشف میکند که شاقول ميانه آشنای من همواره به طرف يک موجود مشخص و معين که فعلا هم نامزد انتخاباتی است متمايل است، با تيتری که برای نوشته خود انتخاب کردهاند و طعنهها که به کار بردهاند چنين مینمايد که آن فرد مشخص را هم کشف کردهاند. آقای هاشمی رفسنجانی است.
می نويسند "هرکس حتی با داشتن اندکی آگاهی سیاسی– بگذریم از شناختی که فرد فرد مردم ایران در طی این ٢٧سال از تاروپود رژیم جمهوری اسلامی بدست اوردهاند که خود از هزار خروار دانش فاضل مأبانه "خبرگان سیاسی" ما با ارزش تر است میداند که..." طعنه نوشته در اين جمله را میگذارم و به اصل آن میپردازم و میپرسم این اختلاف روش و نظرگاه من و آقای روزبه است. من به هيچ روی از نظر فردفرد مردم ايران اطلاعی ندارم و مطمئن هستم که آقای روزبه هم چنين اطلاعی ندارند، تفاوت من با ايشان در آن جاست که میدانم ضرب کردن نظرات خود در ملت ايران چقدر خطرناک است و در ضمن غلط. و به جد میدانم که ديکتاتوریها از همين جا شروع میشود که کسانی به نام مردم يک جامعه وارد عمل میشوند و بعد ... البته اگر کسی در انتخاباتی آزاد و نه آن چنان که در ايران رخ داد نظر ملت ايران را بپرسد، نظر اکثريت ملت بر هزار خروار دانش فاضل مآبانه خبرگان سیاسی باارزش ترست. اما هنوز چنين اتفاقی نيفتاده. چه رسد به آن "فرد فردشان" که آقای روزبه مدعی خبرداشتن از نظر آنها شدهاند. من و آقای روزبه نظر اکثريت ملت را هم نمیدانيم و حدس میزنيم، يکیمان حدس خود را چنان با يقين میگويد که آن را چماقی میکند بر سر ديگری و متلکی هم سوار آن میکند. يکی ديگر که من باشم از جانب خودم حرف میزنم و آشکارا اعلام میکنم که نظر مردم ايران را نمیدانم و به همين جهت هم از يک امر واهی [نظر فردفرد مردم] برای رد نظر ديگری بهره نمیگیرم. میدان استدلال است نه به قول بچههای نوجوان تهران "خالی بندی"
در جواب اشارهای کوتاه کنم تا نشان بدهم که سطح گفتمان در داخل کشور چقدر از اين پيش رفتهترست. زمستان سال ٧٩ اکبر گنجی، عمادالدين باقی، عزت الله سحابی، ماشالله شمس الواعظين، احمدزيدآبادی و اين بنده کمترين در يک زمان به زندان اوين بوديم. در فرصتهای نايابی که با هم بوديم همين بحث که امروز آقای روزبه به من نشانی میدهند [تا مرا از ميانه روی بر حذر دارند] در آن جا هم جريان داشت و ما همسرنوشتها به همين نظر بوديم که امروزيم تقريبا. هرگز اکبر به خاطر اين که نظر من و يا آقای شمس ميانهروانهتر از نظر او بود نه به ما فخری میفروخت و نه تهمتی نثار میکرد. چرا که آن جا دل آدمها برای ايران میسوزد. يکی غذای با فلفل و کمی تند میپسندد و يکی غذای بینمک بهداشتی.
اما فضای ناسالم همان است که حسين شريعتمداری ايجاد میکند و آقای روزبه هم بدان درغلطيدند با دادن نشانی عوضی از عقايد و نظرات من. برای اطلاع ايشان عرض میشود که ما روزنامهنگاران در دوران رياست جمهوری آقای هاشمی صحنههائی ديدهايم که نمیتواند ما را موافق با ايشان قرار دهد. يکیاش همان است که همه میدانيد و وقتی بود که ما بيست و دو نفر در ماجرای اتوبوس ارمنستان در بالای گردنه حيران زندگیمان به سنگ پارهای بند شد و قتل ما خستهگان به شمشير سعيد امامی [معاون وقت وزارت اطلاعات] تقدير نبود ورنه هيچ از دل بیرحم آنان تقصير نبود. و بسيار حکايتهای ديگر. اما من مدعی تحليلگری مسائل ايرانم نه تحليل نفس خويش. بنابراين به هر برداشتی برسم اگر هم به موافقت با رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی باشد مطمئن باشيد به صراحت تمام مینويسم. و از پروندهسازی باکی ندارم که اگر قرار بود زندگی نامه مرا بر اساس تهمتهای ديگران بنويسند لابد گفتههای دلقکان ماهواره و بيست ساعته يا کتاب نيمه پنهان شريعتمداری و بيست سال تهمت زنی کيهان تهران اين کار را میکرد، همچنان که طعنههای آقای روزبه نمیکند.
اما در ايران آرمانی من، که با انقلاب به دست نمیآيد و نه با حضور سرباز خارجی، آدمها با هم سخن میگويند تهمت نمیزنند و راه استدلال نمیبندند، میتوانند مخالف هم باشند اما سعی در حذف هم نمیکنند، اگر هوادار هاشمی رفسنجانی هستند و يا جمهوری و سلطنت نوع ديگری. اما در فضای مسموم و تهمت زن گفتگو را ادامه دادن به همان سرنوشتی میدانم که در صد سال گذشته زخمها بر جان اين ملت زده است، زندانيان زندانبانان میشوند و باز و باز.
از نفد آقای روزبه به مقاله خودم نکتهها آموختم و نظر سياسی ايشان را دريافتم اما معلومم نشد که در جامعه آرمانی ايشان چرا کسانی به جرم ميانه روی لايق تهمتند و مستحق سکوت. چرا نظرات هم را نقد نمیکنيم و مدام با اطلاعات ناقص به سراغ گوينده میرويم. به قول رايج ملايان از "ماقال" به "من قال".
برای اين که نوعی نگرانی که در زير کلمات جناب روزبه وجود داشت رفع شود هم بايد عرض کنم ايشان هيچ نگران نباشد که چون منی با استدلال غلط و تحليل اشتباه [به زعم ايشان] بتواند در ذهن مردم ايران يواشکی امری را القا کند و راه بر کسی و نظری بگشاید و يا ببندد. نسل جوان ايران ديری است که از اين خطر جسته و نظرها را میشنود و آن گاه خود تصميم میگيرد نه مقلد من و شماست و نه هيچ کس ديگر. از جمله وقعی نمینهد به تفسير کسی که مینويسد "پیام اصلی رفسنجانی و آنهائی که مشوق حضور او در صحنه مقدم سیاست بودهاند، آن است که نباید بیش از این به سوی باتلاق گام برداریم. نباید باستقبال خطر و سرنوشتی مشابه سرنوشت عراق دوره صدام برویم. درشرایطی که نجات نظام نیازمند تصمیمهای بزرگ و شجاعانه است شایسته نیست که سرنوشت خود را بدست کوتولههای سیاسیی از نسل دوم و ابلهانی با سودای ایفاء نقش رضاخان توسط یک حزب الهی و برپائی دولت مقتدر نظامی- سیاسی بسپاریم. پیام اصلی رفسنجانی آنست که اکنون باید فراجناحی عمل کنیم و بیش از منافع باندی به منافع عمومی نظام بیاندیشیم."
لابد خوانندگان اين متن خواهند پرسيد که من اين نوشته را چرا از سايتهای ستاد تبليغات آقای هاشمی استخراج کردهام و چه ربطی به بحث من و آقای روزبه دارد. برای اطلاع توجه میدهم که اين نوشته آقای روزبه در مقاله قبلی شان است و قبل از اين که از لابلای کلمات مقاله "صدای انقلابتان را شنيدم" من کشف کنند که قصد هواداری از رييس جمهور قبلی داشتهام. البته تفاوت اين است که ايشان در آن نوشته بعد از فرازی که خوانديد يادآوری واضح کردهاند که آقای هاشمی از مسوولان نظام جمهوری اسلامی است و اين اشاره را باز هم با تعابير و کلمات تند به قلم آوردهاند تا مخالفتشان را نشان کند که نمیکند. اما من نه با کسانی که نظری مخالف من دارند و نه با هيچ کس ديگر از چنان ادبياتی بهره نمیگيرم. نظرم اين نيست که ايشان نعل وارونه میزند و در آن مقاله قصد داشته است از آقای هاشمی هواداری کند. بلکه نظرم اين است که ايشان نظر خود را صريح بيان کرده و عيبی هم ندارد. تفاوت من و ايشان در جانبداری و يا مخالفتمان با آقای هاشمی نيست، بلکه به اخلاق و روشها و ادبياتی است که به کار میبريم که از اتفاق همين هم به نظر من، مارا، مای واقعی را نشان میدهد نه ادعاهايمان. من در نوشته ايشان نيازی به طعنه و گوشه زدن و کشفهائی تازه نمیبينم. ايشان و هر کدام از خوانندگان اگر در نوشتههای من جمله مانند همان که در بالا نقل کردم در وصف آقای هاشمی آوردند، جايزه شان نزد من محفوظ است.
باری تنها با تبادل نظر و دقت عمل، فراموش نکردن نوشتهها و نظرهای قبلیمان است که مردم در میيابند که ما چقدر به آزادی و عقايد ديگران احترام میگذاريم و چقدر بیتاب و خودخواهيم که مخالف خود را به تازيانه میبنديم گيرم امکان به زندانی کردن و اعتراف گرفتن نداریم با قلم اين کار را میکنيم. کاری که از جناب روزبه و من مسعود بهنود دور باد.
[سايت مسعود بهنود]
-----------------------
در همين زمينه: