یکشنبه 12 تیر 1384

‏پيام آيت الله العظمى منتظرى به مناسبت پايان نهمين دوره انتخابات رياست جمهورى

‏با فرض ثبوت ولايت مطلقه براى مقام بالا و واجديت قدرت مطلقه چه لزومى دارد اين همه اوقات گرانبها و نيروهاى مالى و تبليغى براى‏ ‏انتخاب رئيس جمهورى كه در مسائل مهم كشور تصميم گيرنده نيست مصرف شود؟! ... ‏اينك من مانند آفتاب لب بام مى‎باشم و از كسانى كه بسا از ناحيه من بى احترامى نسبت به آنان انجام شده معذرت مى‎خواهم

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

‏‏بسم الله الرحمن الرحيم ‏
‏(و ذكر فان الذكرى تنفع المومنين )(آيه 55 سوره ذاريات )‏

‏برادران و خواهران ، هموطنان عزيز و محترم وفقكم الله تعالى لمرضاته بجاه محمد و آله الطاهرين‏

‏ ‏پس از سلام و تحيت

‏ ‏انتخابات نهمين دوره رياست جمهورى اسلامى ايران با همه فراز و نشيب هايى كه به همراه داشت به پايان رسيد.
‏ ‏اولا: از همه اقشار و طبقاتى كه طبق احساس وظيفه شرعى و ملى خود با حضور در صحنه انتخابات يا عدم حضور، ديدگاه سياسى‏ ‏خويش را عملا يا كتبا ابراز داشتند تشكر مى‎نمايم .
‏ ‏بديهى است كشور از آن همه مردم است و همه آنان حق دارند در تعيين سرنوشت و نحوه مديريت آن نظر دهند. و چنين نيست كه‏ ‏صاحب كشور افراد خاصى باشند، و يا ملت را محجور پندارند تا نياز به قيم و عقل منفصل داشته باشند. و صرف نظر از اشكالات و‏ ‏شبهه هايى كه در روند انتخابات مطرح شده است ، اميدوارم رئيس جمهور منتخب - با توكل به خداوند و مشورت با افراد متعهد و متخصص‏ ‏در هر رشته - به قدر توان به وظائف دينى و ملى خويش عمل نمايد، و به ويژه در راه بهبود اوضاع اقتصادى و تأمين آزاديهاى مشروع و‏ ‏جلوگيرى از تضييع حقوق مردم و بازداشت ها و محاكمات سياسى و عقيدتى و پرهيز از برخوردهاى جناحى با نيروهاى لايق و سابقه دار،‏ ‏و نيز كم كردن حساسيت هاى جهانى و قدرتهاى بزرگ با توجه كامل به مصالح ملى كشور تلاش نمايد.
‏ ‏ثانيا: اكنون كه رقابت هاى انتخاباتى به پايان رسيده بر خود - حداقل - به عنوان يك شهروند ايرانى لازم مى‎دانم نكته هايى را يادآور‏ ‏شوم ، و اين حق شرعى و ملى را براى خود و همه افراد و طبقات جامعه ثابت مى‎دانم كه ديدگاهها و نظريات خويش را دوستانه و مشفقانه‏ ‏ابراز دارند تا با تضارب ديدگاههاى مختلف توسط عقل و خرد جمعى ، همگى براى اصلاح امور و صلاح آينده كشور در برابر مشكلات و‏ ‏بحرانها و تهديدهاى جهانى تلاش نمايند:
‏ ‏
‏ ‏نكته اول : برخلاف نظر برخى از آقايان محترم كه اين انتخابات را بهترين و سالمترين انتخابات معرفى مى‎نمايند، به نظر اين جانب با‏ ‏توجه به شواهد و ادله اى كه كانديداها ارائه كرده اند انتخابات خوبى نبود.
‏ ‏با قطع نظر از برخى اعتراضات و ترديدها نسبت به اصل صحت آن ، اين كه بيش از هزار نفر كانديدا شوند و وزارت كشور و متصديان را‏ ‏به زحمت اندازند، و با دخالت شوراى نگهبان اكثريت قاطع آنان را مردود اعلام نمايند و فقط چند نفر از - به اصطلاح - خودى ها را بپذيرند،‏ ‏و سپس با دخالت مقامات بالا نسبت به برخى مردودين تجديد نظر نمايند، و در اين رابطه جو كشور را جو شايعات و اتهامات و جنگ و‏ ‏ستيز قرار دهند، و افراد پذيرفته شده - به جاى تبليغات سالم ، عاقلانه و كم هزينه - هر كدام ميلياردها تومان هزينه نمايند، و پول و سرمايه‏ ‏كشور را هر چند مال شخصى خودشان باشد صرف فيلم ها و پلاكاردهاى گوناگون و ريخت و پاش ها نمايند، و خيابان ها و ديوارهاى شهرها‏ ‏و روستاها را با پخش عكس هاى مختلف و وعده هاى تكرارى پر نمايند; و در اين ميان چهره هاى شناخته شده و بسا خدمتگزار كشور را با‏ ‏پخش اتهامات و جعليات ، مشوه نشان دهند، و با پخش جزوه هاى مشتمل بر تهمت يا اهانت با آبروى بعضى كانديداها بازى كنند، و در اثر‏ ‏اين گونه تبليغات و رقابت هاى غيراخلاقى و غيراسلامى - علاوه بر تفريط سرمايه ها و پول هاى كلان - كينه و دشمنى را بين افراد و گروهها‏ ‏ريشه دار نمايند، و اينها همه براى انتخاب رئيس جمهورى انجام شود كه بر حسب قانون اساسى فعلى اهرمهاى قدرت را در اختيار ندارد، و‏ ‏تصميم گيرنده در مسائل مهم كشور مقام ديگرى است ، به نظر مى‎رسد اين انتخابات سرنوشت كشور را تعيين نمى كند و به زحمت هايش‏ ‏نمى ارزد، به ويژه اگر فرضا مقام بالا و اشخاص وابسته به او در نهادهاى مختلف محرمانه از كانديداى خاصى حمايت نمايند و عملا او‏ ‏انتخاب شود، كه در اين صورت فعاليت هاى مردم و رقابت هاى پرهزينه همه لغو و بيهوده خواهد بود. و بالاخره لازم است براى نحوه ‏ ‏انتخابات در آينده فكر اساسى كرد، و اين قبيل انتخابات ان شاءالله تكرار نشود.
‏ ‏
‏ ‏نكته دوم : در كشورهاى پيشرفته جهان چنين نيست كه هر كس خودسرانه خود را كانديدا نموده و فعاليت نمايد و در نتيجه اموال و‏ ‏نيروهاى بسيارى هدر رود; بلكه با تشكيل احزاب سياسى قدرتمند و مردمى از ناحيه عقلا و نخبگان جامعه ، كانديداهاى مجلس و رئيس‏ ‏دولت از ناحيه احزاب مشخص مى‎شوند و مردم با تحقيق و شناخت به آن كانديداها رأى مى‎دهند. و در نتيجه نمايندگان مجلس و رئيس‏ ‏دولت و وزراى او وابسته به حزب يا احزاب خواهند بود، و در برابر حزب پاسخگو هستند.
‏ ‏و همان گونه كه سابقا تذكر داده ام اين گونه تشكل و تحزب ماندگار و مستمر امرى است واجب و لازم ، زيرا همه افراد جامعه در برابر‏ ‏جنايات و مظالم و تضييع حقوق و سلب آزاديها وظيفه و تكليف دارند و حق ندارند بى تفاوت باشند. و براى جلوگيرى از مفاسد اجتماعى‏ ‏عقل و قدرت فردى كارساز نيست ، بلكه عقل و قدرت جمعى نتيجه بخش است ، پس تحصيل آن امرى است ضرورى و لازم ، زيرا امر به‏ ‏معروف و نهى از منكر در سطح وسيع جامعه عقلا و شرعا لازم مى‎باشد و انجام اين وظيفه الهى و وجدانى متوقف است بر تشكل و جمع‏ ‏نيروهاى فعال ، و به حكم عقل و عقلاى جهان مقدمه واجب واجب است .
‏ ‏متأسفانه هنوز در كشور ما مسأله حزب و تحزب سياسى قدرتمند جا نيفتاده است و احزاب خلق الساعه اى به وجود مى‎آيند و سپس‏ ‏عملا بى خاصيت مى‎شوند. براى تفصيل در رابطه با مسأله تحزب مى‎توانيد به سوال "1879" صفحه 264 جلد دوم استفتائات اين جانب‏ ‏مراجعه فرمائيد.
‏ ‏
‏ ‏نكته سوم : در قانون اساسى فعلى تضاد واضحى وجود دارد:
‏ ‏از طرفى مسئوليت هاى زيادى بر عهده رئيس جمهور گذاشته شده بدون اين كه اهرمهاى قدرت را در اختيار داشته باشد.‏ ‏و از طرف ديگر براى مقام بالا "ولايت مطلقه " تثبيت و اهرمهاى قدرت از قبيل انتخاب فقهاى شوراى نگهبان ، فرماندهى كل نيروهاى‏ ‏نظامى و انتظامى ، بنيادهاى اقتصادى مختلف ، صدا و سيما و تنفيذ رياست جمهورى منتخب در اختيار او قرار داده شده بدون اين كه در برابر‏ ‏مردم پاسخگو باشد، در صورتى كه مسئوليت بايد با قدرت همراه باشد.
‏ ‏شما ملاحظه نموديدآقاى خاتمى با حسن نيت و تلاشى كه داشت و با داشتن 22 ميليون رأى مردم و توقعات و انتظارات جامعه از‏ ‏ايشان ، نتوانست در برابر قدرت بالاتر كار چندانى انجام دهد و حتى دو لايحه اصلاحيه را كه به مجلس پيشنهاد نمود مجبور شد پس بگيرد.‏ ‏با فرض ثبوت ولايت مطلقه براى مقام بالا و واجديت قدرت مطلقه چه لزومى دارد اين همه اوقات گرانبها و نيروهاى مالى و تبليغى براى‏ ‏انتخاب رئيس جمهورى كه در مسائل مهم كشور تصميم گيرنده نيست مصرف شود؟! و جامعه با اختلاف هاى شديد و بحران ها و حب و‏ ‏بغض ها و كينه ها مواجه گردد.
‏ ‏
‏ ‏نكته چهارم : هنگام تدوين قانون اساسى در مجلس خبرگان كه رياست آن بر عهده اين جانب بود در رابطه با انتخابات دغدغه اى پيدا‏ ‏شد، زيرا مطرح شد كه در رژيم گذشته هرچند براى تعيين نمايندگان مجلس شورا بر حسب ظاهر انتخابات انجام مى‎شد ولى خود شاه و‏ ‏ايادى او در پشت صحنه بودند، و وزارت كشور كه مجرى انتخابات بود زير نفوذ دربار و ساواك قرار داشت ، و احزابى هم كه تشكيل مى‎شد‏ ‏وابسته به دربار بودند، و در نتيجه انتخابات آزاد و سالم انجام نمى شد بلكه افرادى انتخاب مى‎شدند كه مورد نظر دربار باشند.
‏ ‏با توجه به اين مشكل بحث شد چه كنيم كه در آينده اين روش در جمهورى اسلامى تكرار نشود و انتخابات آزادانه از ناحيه ملت انجام‏ ‏شود و قدرتها و مجريان انتخابات دخالت نكنند و افرادى را تحميل ننمايند. در آن هنگام به نظر رسيد شوراى نگهبان كه فقهاى آن از ناحيه‏ ‏آيت الله خمينى (ره ) تعيين مى‎شوند مقدسترين نهاد مى‎باشد، لذا تصويب شد كه شوراى نگهبان بر هر انتخاباتى نظارت نمايد تا جلوى‏ ‏دخالت هاى بيجا را بگيرند و آزادى انتخابات صددرصد تأمين گردد.
‏ ‏ولى متأسفانه "از قضا سركنگبين صفرا فزود" و خود شوراى نگهبان با اتكاى به قدرت ولايت مطلقه رهبرى بزرگترين دخالت كننده در‏ ‏انتخابات شد و نسبت به يكايك كانديداها اظهارنظر مى‎كند; و به جاى نظارت بر اصل انتخابات و كيفيت وقوع آن ، كانديداها را جرح و‏ ‏تعديل مى‎نمايند و افراد خاصى را معين مى‎كنند بدون اينكه نسبت به اعتراضات پاسخگو باشند، و مردم ناچارند از بين آن افراد انتخاب‏ ‏نمايند، و به اصطلاح انتخابات دو مرحله اى مى‎شود و نظارت استصوابى خواهد بود، و با صرف ميلياردها تومان از بيت المال ، انتخابات را‏ ‏برحسب سليقه خود انجام مى‎دهند. و بسا هنگام خواندن آراء برخى صندوقها را ابطال و كانديداها را بالا و پايين مى‎برند. اينها همه بر خلاف‏ ‏روح قانون اساسى است كه هدفش آزادى مردم در انتخاب كانديداهاى مورد نظر خويش بود.
‏ ‏تعيين شرايط كانديداها اصولا با مجلس شوراى اسلامى و تشخيص آنها از وظايف وزارت كشور است و ربطى به شوراى نگهبان ندارد،‏ ‏و به علاوه مردم هر منطقه اى نسبت به كانديداهاى محل خود شناخت بيشترى دارند، و عقل جمعى ملت نسبت به عقل فردى افراد شورا‏ ‏كمتر خطا مى‎كند.
‏ ‏اين جانب مخالف شوراى نگهبان نيستم بلكه وجود آن را براى نظارت بر قوانين مصوب مجلس شورا لازم و ضرورى مى‎دانم ، و فقهاى‏ ‏آن از دوستان قديمى اين جانب مى‎باشند; ولى چون دخالت آن شورا در انتخابات را بر خلاف مصلحت كشور و روح قانون اساسى مى‎بينم‏ ‏وظيفه خود مى‎دانم كه اطلاعات خود را در اين رابطه براى برادران و خواهران ابراز نمايم .
‏ ‏جاى تأسف است كه اين روش شوراى نگهبان در رابطه با انتخابات سبب شده شورا قداست مردمى خويش را از دست بدهد و به عنوان‏ ‏يك نهاد مستبد و خودمحور تلقى گردد، و چنين وانمود شود كه شورا، مردم و نخبگان جامعه را بى دين و يا جاهل و خود را قيم آنان‏ ‏مى‎پندارد. از طرف ديگر روش سياسى اين شورا در سالهاى اخير به نحوى بوده كه تلقى برخورد خطى و جناحى شده است . اگر هم قرار‏ ‏باشد شوراى نگهبان مسئول تشخيص صلاحيت كانديداها باشد، بايد از همه جناحهاى سياسى و تفكرهاى گوناگون مذهبى در اين شورا‏ ‏عضويت داشته باشند.
‏ ‏
‏ ‏نكته پنجم : علت طرح مسأله "ولايت فقيه " در مجلس خبرگان قانون اساسى - على رغم عدم درج آن در پيش نويس قانون اساسى كه به‏ ‏دستور آيت الله خمينى (ره ) تدوين و به تأييد معظم له رسيده بود - تحفظ بر اداره كشور بر اساس موازين اسلامى بود، زيرا دستورات دين‏ ‏مقدس اسلام منحصر در مسائل عبادى و اخلاقى نيست ، و نسبت به مسائل اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى ، جزائى و حاكميت و شرايط حاكم‏ ‏و روش او نيز اسلام هرچند به طور كلى دستور و برنامه دارد، و فقيه كارشناس و متخصص مسائل اسلامى مى‎باشد، پس براى اسلاميت نظام‏ ‏ناچاريم فقيه بر قوانين و روند اداره كشور - از نظر مطابقت با موازين اسلامى - نظارت داشته باشد، و اينكه گفته مى‎شود: "سياست از دين‏ ‏جداست " قابل قبول نمى باشد.
‏ ‏و هرچند در صدر اسلام كشور اسلامى تحت اختيار رسول خدا(ص ) اداره مى‎شد، ولى سياست آن روزگار بسيار بسيط و ساده بود و آن‏ ‏حضرت هم معصوم بودند; اما در جهان پيچيده امروز با نياز به تخصص هاى گوناگون نمى توان كشور را در اختيار يك فرد آن هم غيرمعصوم‏ ‏و غيرپاسخگو قرار داد.
‏ ‏محقق بزرگوار آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى طاب ثراه در حاشيه مكاسب (ص 214) فرموده است : "فقيه از آن جهت كه فقيه‏ ‏است فقط در استنباط احكام شرعى اهل نظر است نه ساير امورى كه مربوط است به اداره امور بلاد و حفظ مرزها و تدبير شئون دفاع و جهاد‏ ‏و امثال اينها، پس معنا ندارد كه اين گونه امور به فقيه واگذار شود."
‏ ‏
‏ ‏نكته ششم : هرچند خود اين جانب در تدوين قانون اساسى اول نقش بسيارى داشتم ولى اولا: در آن زمان موقعيت خاص و نفوذ‏ ‏معنوى آيت الله خمينى (ره ) به عنوان مرجع عام و رهبر انقلاب و بنيان گذار جمهورى اسلامى مطرح بود، و با توجه به مظالم و جنايات رژيم‏ ‏سابق و سوء استفاده هاى آنان از قدرت همه سعى مى‎كرديم اهرمهاى قدرت كشور در اختيار معظم له قرار گيرد تا مبادا از آنها سوء استفاده‏ ‏شود و شأن ايشان را نيز بالاتر از رياست قوه مجريه مى‎پنداشتيم ، و در نتيجه تضاد موجود در قانون اساسى به وجود آمد و رهبرى با داشتن‏ ‏اختيارات خاصى از رياست جمهورى تفكيك شد، و ما هم سابقه و تجربه قانون گذارى نداشتيم ليكن امروز در اثر تجربه متوجه اين تضاد‏ ‏شده ايم .
‏ ‏و ثانيا: "ولايت مطلقه " در قانون اساسى اول مطرح نبود ولى در اواخر عمر معظم له از ناحيه ايشان دستور بازنگرى قانون اساسى صادر‏ ‏گرديد، و در روزهاى مصادف با رحلت ايشان كلمه "مطلقه " بر ولايت فقيه اضافه شد، و جمع بسيارى از جمله اين جانب به آن رأى نداديم .‏ ‏ليكن آقايان بر آن اصرار دارند و در نتيجه در همه كارها دخالت مى‎كنند بدون اينكه پاسخگو باشند، و از اين طريق رئيس قوه مجريه را خلع‏ ‏سلاح كرده اند.
‏ ‏خداوند در سوره شورى در توصيف مومنين فرموده است : (و امرهم شورى بينهم ) (امور آنان با مشورت بين خودشان انجام مى‎شود).‏ ‏و در سوره آل عمران در خطاب به پيامبر عظيم الشأن خود - با مقام عصمتى كه داشت - فرموده است : (و شاورهم فى الامر) (اى پيامبر در‏ ‏امور با آنان مشورت كن ). كه "امر" در اصطلاح قرآن و سنت به معناى امور عام اجتماعى و سياسى است . آن حضرت با اينكه معصوم بودند‏ ‏در كارهاى مهم سياسى با اصحاب خود مشورت مى‎كردند و بعضا برخلاف نظر خود به نظر آنان عمل مى‎نمودند، و هيچ گاه مستبدانه عمل‏ ‏نمى كردند. "ولايت مطلقه " مخصوص خداوند بزرگى است كه مالك و خالق همه ما مى‎باشد. و در قرآن كريم در سوره يوسف مى‎خوانيم :‏ ‏(ان الحكم الا لله ) (حاكميت - بدون قيد و شرط - مخصوص خداوند است ) و غير خداوند حتى پيامبران و ائمه معصومين (ع ) همگى‏ ‏موظف بودند اوامر و احكام خداوند را اجرا نمايند، و ولايت آنان در محدوده اجراى احكام الهى بوده است . ولايت مطلقه فرد غير معصوم‏ ‏چه بسا موجب استبداد او در كارها مى‎شود، و ممكن است او را به دخالت و اعمال نظر در آنچه اهلش نيست وادارد، كه قهرا زيانهاى‏ ‏بسيارى را براى كشور و مردم به دنبال خواهد داشت .
‏ ‏هنگامى كه اميرالمومنين (ع ) - با اينكه ما آن حضرت را معصوم از گناه و خطا مى‎دانيم - فرموده است : "فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشورة ‏ ‏بعدل فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى و لا آمن ذلك من فعلى الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى " (نهج البلاغه ، خطبه 216)‏ (از گفتار حق و مشورت عادلانه دست برنداريد، زيرا من - برحسب ذات - فوق خطا نيستم و از آن در كار خويش ايمن نمى باشم مگر اينكه‏ ‏خدا كفايت كند مرا نسبت به آنچه از من تواناتر است ). تكليف من و شما صددرصد روشن مى‎شود.
‏ ‏پس چرا آقايان از انتقادهاى مردم مى‎رنجند و بسا افراد را تحت تعقيب قرار مى‎دهند.
‏ ‏اين جانب كه در ساليان متمادى قبل و بعد از انقلاب با مسئولين بلندپايه نظام در كنار هم بوديم دوستانه تذكر مى‎دهم كه روشهاى تند و‏ ‏خشونت آميز شما و وابستگان شما كه چه بسا به حساب اسلام عزيز انجام مى‎شود روز به روز فاصله بين شما و مردم را بيشتر مى‎كند و طبعا‏ ‏مردم از روحانيون و نظام اسلامى جدا مى‎شوند. و همان گونه كه در رژيم سابق اعمال وابستگان به شاه به حساب او گذاشته مى‎شد اعمال‏ ‏نهادها و ارگانهاى مختلف نيز به حساب مقام بالا ثبت مى‎شوند.
‏ ‏پس بجاست تا دير نشده در روشها تجديد نظر شود، زيرا ضرر را از هر جا برگرديم به نفع است .‏ ‏
‏ ‏نكته هفتم : قانون اساسى كشور هرچند خوب تنظيم شده باشد بالاخره محصول افكار يك عده از آقايان غيرمعصوم مى‎باشد، پس‏ ‏وحى منزل و غيرقابل تغيير نمى باشد، و مرحوم آيت الله خمينى (ره ) هنگام ورود به كشور در بهشت زهرا فرمودند: "پدران ما چه حقى‏ ‏داشتند نسبت به سرنوشت ما تصميم بگيرند؟" هر نسلى حق دارد نسبت به روند سياسى كشور اظهارنظر كند.‏ ‏لذا اين جانب به عنوان يك شهروند حق دارم نسبت به آينده كشور نظر خويش را ابراز نمايم ، هرچند تصميم جدى با مجموعه نخبگان و‏ ‏متخصصين متعهد مى‎باشد.
‏ ‏توجه داريد كه اكثريت قاطع مردم ايران مسلمانند و حاكميت سالم حاكميت مردم كشور است ، و در نتيجه نوع حكومت "جمهورى‏ ‏اسلامى " خواهد بود، يعنى حاكميت بر اساس آراء طبقات جامعه با رعايت موازين اسلامى ، و به تعبير ديگر "مردم سالارى دينى ".
‏ ‏
‏ ‏اينك سه راه براى تحقق اين معنا پيشنهاد مى‎شود:
‏ ‏1 - با انتخابات مردمى و آزاد بدون اينكه شوراى نگهبان يا قدرت ديگرى دخالت نمايد مجلسى از نمايندگان منتخب همه اقشار و‏ ‏طبقات جامعه تشكيل شود و اين مجلس علاوه بر تصويب قوانين بر اساس موازين اسلامى براى مديريت كشور در مرحله اجرا فردى صالح‏ ‏و لايق را براى مدت معينى انتخاب نمايد و اهرمهاى قدرت را در اختيار او قرار دهد، و او با نظر مجلس كه نمايندگان ملت مى‎باشند وزرا و‏ ‏كارگزاران خويش را تعيين و در برابر مجلس پاسخگو باشد; و نيز اين مجلس براى رعايت اسلاميت قوانين مصوبه و عدم تخلف از موازين‏ ‏اسلامى از بين فقها و مراجع صالح وقت ، فردى صالح بلكه اصلح و اعلم آنها و يا شورايى از آنان را براى مدتى معين انتخاب نمايد كه وظيفه‏ ‏آنان نظارت بر قوانين مصوبه و روند اداره كشور از نظر مطابقت با موازين اسلامى باشد، بدون اينكه در كارهايى كه در تخصص آنان نيست‏ ‏دخالت نمايند.
‏ ‏و اگر فردى واجد هر دو صلاحيت باشد يعنى هم فقيه و هم مدير باشد، مجلس مى‎تواند او را براى هر دو منصب براى مدت معينى‏ ‏انتخاب نمايد. با اين روش مردم از تكاثر انتخابات و هدردادن نيروها و اموال زياد نجات مى‎يابند.
‏ ‏2 - راه دوم اينكه علاوه بر انتخابات مجلس در صورت امكان فردى كه هم فقيه صالح و هم مدير لايقى است از ناحيه خود مردم با‏ ‏انتخابات سالم و آزاد به طور مستقيم براى مدت معينى براى تصدى هر دو منصب انتخاب شود و او در برابر مردم و نمايندگان آنان پاسخگو‏ ‏باشد.
‏ ‏3 - راه سوم كه بسا با روش جهان امروز مناسب تر باشد تفكيك قواى سه گانه كشور است ، بدين گونه كه حوزه هاى افتاء و اجراء و قضاء‏ ‏در حاكميت اسلامى از يكديگر جدا شوند و هر يك از آنها استقلال داشته باشد و متصديان آنها براى مدتى محدود به طور مستقيم از ناحيه‏ ‏مردم و يا غيرمستقيم از ناحيه مجلس شورا انتخاب شوند و در برابر مردم پاسخگو باشند. در اين فرض ، متصدى حوزه اجراء - رئيس‏ ‏جمهور - لازم نيست فقيه باشد، و از اختيارات كافى برخوردار است . و متصدى حوزه قضاء در محدوده خود مستقل ، و متصدى حوزه افتاء‏ ‏بر قوانين مصوبه و روند اداره كشور از نظر مطابقت با موازين اسلامى نظارت دارد.

‏نكته هشتم : مطالب اين بيانيه را كسى نوشته است كه ادعاى تخصص در مسائل سياسى ندارد ولى نسبت به آنها بى اطلاع هم نبوده‏ ‏است ، و همواره پيش از انقلاب و پس از انقلاب با بنيان گذار جمهورى اسلامى همراه بوده و در مراحل مختلف در تقويت ايشان كوشا بوده ،‏ ‏و با اينكه ايشان را فقيه ، متعهد، آگاه و شجاع و فداكار در راه اسلام و حق مى‎دانسته هيچ گاه معصوم از خطا نمى دانسته و به ايشان در مسائل‏ ‏گوناگون تذكر مى‎داده است ، و در مسير انقلاب سالها متحمل زندان و تبعيد و شكنجه شده است و هدفى جز خدمت به اسلام و كشور نداشته‏ ‏است . و در راه انجام وظيفه به قدر توان كوشيده است ، نه طمع داشته نه ترس و نه اهل سازش و مجامله بوده ، هرگز طالب پست و مقامى‏ ‏نبوده است ، زيرا توجه داشته كه اين پست و مقامها گذراست و جز مسئوليت سنگين خاصيتى ندارد مگر اينكه به فرموده مولا على (ع ) انسان‏ ‏بتواند در پرتو آن حقى را به پا دارد و يا از باطلى جلوگيرى نمايد. و در برابر اتهامات و ياوه گويى ها و تصرف ناروا در اموال او، و سالها حصر‏ ‏خانگى و حرمان از درس و بحث هيچ گاه عكس العمل نشان نداده و حساب همه را به يوم الحساب واگذار كرده ، ولى از انحطاط فرهنگى و‏ ‏اخلاقى ياوه گويان كه بدون تحقيق و تفحص سخن مى‎گويند رنج برده است .
‏ ‏اينك من مانند آفتاب لب بام مى‎باشم و از كسانى كه بسا از ناحيه من بى احترامى نسبت به آنان انجام شده معذرت مى‎خواهم .‏ ‏از خداوند متعال عزت و عظمت اسلام و ملت بزرگ ايران را مسألت دارم .
‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

‏‏1384/4/11‏‏
‏حسينعلى منتظرى ‏

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به '‏پيام آيت الله العظمى منتظرى به مناسبت پايان نهمين دوره انتخابات رياست جمهورى' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016