اكنون كه انتخابات را پشت سر گذارده و به عقب مينگريم گويا با گردبادي روبرو هستيم كه همه چيز را روبيده و رفته است. گويي در يك هفتهي طولاني همه چيز به ناگهان از بيخ و بن تكان خورده و بر اندام نظام سياسي ايران توفاني وزيدن گرفته است. تمام تحليلها و انديشههاي «اپوزيسيونِ» وضع موجود دچار تكاني ناگهاني شده است و در سكوت گريزناپذير از پس اين طوفان معناي رويدادهاي اخير كندوكاو ميشود. نيروهاي پيروز برخلاف هميشه كه عرش را از عربدههاي خود پرطنين ميساختند اينك زهرخندهاي موذيانه خود را زير نقاب قهرمانان جوانمرد ميدان پنهان ميكنند و دم به دم از منش مردمي بزرگ مثالها ميآورند. تماشاييترين صحنهي سالهاي اخير رخ داد: رژيم و مردم ساكت و خاموش در ترسي متقابل دست به ارزيابي هم زدند و اين شد كه پيروزيشان به نمايشي از ماتمكده در تهران بزرگ انجاميد.
نمايش بزرگ انتخابات چرخيد و چرخيد و سرانجام كوه موش زاييد! همه در صحنهي نمايشي دلفريب با بازيگراني رنگارنگ حضور يافتند. آنان كه روزگاري تنها با ايما و اشاره عاليجنابان سياهپوش و سرخپوش را خطاب قرار ميدادند با شتابي تبآلود فرش سرخ را زير پاي قدوم مبارك همانها پهن كردند و ائتلافي عجيب را از روشنفكر مليمذهبي و «چپ» نوانديش مذهبي گرفته تا بازاريهاي پيشاني مهرخورده و نوكيسههاي جديد و قديم با انبوه روشنفكران سكولار و «١٢۷ نقاش و ۷٢ سينماگر و هزار پزشک و دويست جامعهشناس و هشتصد وبلاگنويس و خيليهای ديگر» تشكيل دادند و هزاران خاطره و سابقه را به پاي «راي به هاشمي راي به آزادي» قرباني كردند. در عرض يك هفته ناگهان به ياد آوردند كه در كشوري كه 27 سال است روزانه آزادي را به مسلخ ميبرند صداي گامهاي فاشيسم شنيده ميشود. و از آن سو باندهاي مخوف مافيا كه از شير مرغ تا جان آدميزاد را به حراج گذشته و به تاراج برده بودند اكنون «رجاييوار» مدافع تودههاي محروم و تهيدست شدند. نقشها در طي يك هفته مدام تغيير كرد. سردمداران قتلها به دمكراتهايي تبديل شدند كه قول دادند از اين به بعد آدم خوبي باشند و «اصلاحات» مغموم را كه اكنون در گل گير كرده بود به جلو رانند. بيدليل نيست كه جناب پدرخوانده ميگويد حتما چيزي در من ديدهاند كه فكر ميكنند بنده مدافع آزادي بيان و دمكراسيام!!! حتما!!! و آن سو آدمكش حقير و ششلولبند سابق كه برترين هنرش زدن تير خلاص بود اكنون به استادي دونپايه استحاله مييابد كه از شكم مادر نگران گرسنگي و اجحاف به امت مسلمان است. و اين كارناوال كه همه در حال پايكوبي بودند چرخيد و چرخيد.
پس از اين هياهو و غوغا با پديدههاي شگفتآوري روبرو ميشويم كه تنها وقاحت ميتواند توضيحدهنده آن باشد. ميآموزيم كه ما يك طبقهي متوسط خواهان آزادي و دمكراسي داريم و توده عظيم و بيشكلي كه فقط خواهان كار و معاش هستند و چون اصلاحطلبان يادشان رفته بود كه عدالت اقتصادي هم بالاخره مهم است آنان شوريدند و تيرخلاصزني را به راس برنشاندند. هنوز مركب روزنامههاي آقايان خشك نشده كه ميگفتند عدالت اقتصادي تنها با توسعهي سياسي ممكن است و نه برعكس. اما اكنون زمانه ديگري است. ميآموزيم كه آزادي و دمكراسي خواست طبقات شيك است و عدالت اقتصادي خواست حقير مردم تهيدست و دخمههاي خارج از شهري. پست مدرنيستهاي جديد ما بايد هم چنين ببينند: خط مرز ميان توده ها و طبقه متوسط كشيده ميشود. انگار نه انگار 8 سال پيش ادعا ميكردند آزادي خواست همه ملت است و به قول خودشان بايد هزينهها داده شود. گويي آزادي را ميتوان به خواست يك قشر معين نسبت داد.
ارزيابيهايي ديگري هم هست كه اكنون بر همين تز يادشده استوار است. از وقيحترين انتخاباتي كه حتي در خود انقلاب كذاييشان جعل و حقهبازي و زورگويي و ارعاب آن بينظير بوده با سادهترين شكل ميگذرند و با معصوميتي خاص شكستخوردگان عاقل ميگويند بالاخره همهاش كه دروغ نبود. مردم انتخاب كردند. انتخاباتي را كه سازشكارترين نمايندهي آن كروبي وجيهالمله كه به گفته خودش هميشه رهبر خواستش را اجابت ميكرد، تا پدرخوانده و وزير كشور و عوامل ريز و درشت آن و انواع مشاهدات مستقيم و غيرمستقيم صراحتاً از آن چون يك كودتاي نظاميان ياد ميكنند، به لقب انتخاباتي دمكراتيك مزين كردن و بر مبناي آن تحليل آماري دادن، ادامه همان بازي است كه انتخابات سرپوشي بزرگ بر آن بود. بامزه اين است كه حتي خودشان هم نميدانند به كدام آمار استناد كنند؟ همه چيز در كلاه شعبدهبازيشان ميچرخد و نمايندگان «منتخب» پيروز آنقدر گستاخ و بيشرمند كه در ظهر روز انتخابات دوم در سرمقالههاي روزنامهشان از آمارهايي نام ميبرند كه هنوز مانده بود كه ريخته شود. آيا نيازي است كه از تعداد چاقوها و دشنهها و سيه جامگاني كه دسته دسته در مراكز رايگيري جمع شده بودند و حضورشان مرعوبكننده بود سخن گفته شود؟ آيا نيازي است كه از آمار كشف شناسنامههاي جديد و نو و به سرقتبردهشده از مراكز ثبت احوال ياد شود؟
آرايش قواي طرفين از چند سال پيش رخ داده بود. انتخابات اوج آن بود. نظاميان نونوار شده، سردارهاي قهرمان جنگ و فرماندهان ترورهاي داخل و خارج در هنگامهاي كه از بنبست توازن نيروها پديد آمده بود سربرآوردند. آنان كه براي استقرار رژيم خود را به آب و آتش زده بودند و عملا به يك نيروي سياسي فعالي درآمده بودند اكنون سهم خود را ميطلبيدند. اين توازن پيش از اين بهم خورده بود. هم جناحبندي دروني رژيم و هم مبارزهي كل رژيم با نيروهاي جديد و بالندهي مردم چون كارگران اعتصابي و خواهان اتحاديه و تشكل، دانشجويان مخالف و زنان معترض دستخوش تغييرات اساسي شده بود. اصلاحات از نفس افتاده بود. تحصن مجلسيان ششم و عدم حمايت مردم از آنان به وضوح پايان كارشان را نشان داده بود. كودتاي غيرمستقيم نظامي ابتدا با تسخير شوراي شهر كه البته مورد حمايت تمامي جناح محافظهكار بود گام نخست بود و سپس چپاندن سرداران و مافياي نظامي در مجلس هفتم گام دوم. از اين جا به بعد وحدت نيروهاي محافظه كار در مقابل نيروهاي اصلاحطلب كه با موفقيت قدم به قدم آن ها را عقب رانده بودند از هم گسيخته ميشود و بنا بر قانون ذاتي نظام حاكم صفبندي جديدي در دل خود نيروهاي محافظهكار شكل ميگيرد. از همان ابتدا دستاندازي و حمله به مافياي نفت خاندان رفسنجاني با حمايت آشكار و ناآشكار رهبر براي تقسيم سهم آغاز ميشود. صعود قيمت نفت دهان خيليها را آب انداخته بود. اين تيول بايد تقسيم ميشد و از اينجا ياركشي شروع شد. تاريخ مبارزات انتخاباتي چند ماهه قبل را دقيقا بر اين مبنا ميتوان توضيح داد. شكاف درون جناح محافظهكار و سپس تلاش براي اتحاد ناكام آن، سردرگمي آن در مبارزه انتخاباتي و عدم وفاق كه ناشي از حيلهي جنگي رفسنجاني در مردد نگه داشتن نيروهاي آن ها بود بخشي از اين جدال به شمار ميآيد. رفسنجاني تا ميتوانست ورود خود را عقب انداخت تا از حمله و اتحاد آنها جلوگيري كند و در ضمن به يارگيري از جناح اصلاحطلب بپردازد و بدين سان جناح نظاميها را در تنگنا قرار دهد. تمامي اين محاسبات درست بود جز اين كه رفسنجاني گمان نميكرد كه اين جناح عملا دست به كودتاي آشكار بزند. دو روز قبل از انتخابات جناح نظاميان عملا دست تمامي جناحهاي ديگر را در پوست گردو گذاشت. رايها ريخته شد و احمدينژاد از كيسه مارگيريشان بيرون آمد. آيا ظهور احمدينژاد در دور اول بر مبناي يك تصميمگيري عاجلانه بود و يا تصميمي دقيق و از پيش تعيينشده؟ هنوز به اين پرسش با قاطعيت نميتوان پاسخ داد اما شواهد كنوني حاكي است كه روي او كمتر از همه حساب شده بود.
از اينجا به بعد جلب نظر موافق نيروهاي بخشهاي ديگر محافظهكاران عملاً آسان بود و از آن آسانتر جذب مردم. طي يك هفته احمدينژاد را به اپوزيسيون تبديل كردند و رفسنجاني به نماد كل رژيم. خواست هاي اقتصادي كه بر بستري 8 ساله خواست تمامي مردم بود عمده شد و سابقهي فضاحتبار رفسنجاني به راحتي او را در معرض حملات احمدينژاد قرار داد. حتي بيپرنسيبي اصلاحطلبان و سكولارها در حمايت از وي او را بشدت آسيبپذير كرد و بزرگترين بهانه را به مخالفان او داد. طي يك هفته نيروهاي سياهپوش نماد عدالت و به قول غربيها رابينهود ايراني شدند كه قصد داشتند حق ملت را از حلقوم خانوادهاي فاسد بگيرند. در همين جاست كه تحليگران وطني و غيروطني دچار اشتباه بزرگي شدهاند. به رغم تمامي ادعاها تحريمكنندگان انتخابات فقط بالاتر از خيابان انقلاب نبودند. اگر آمار حائزين شرايط براي راي دادن را نه 46 ميليون تن بلكه 50 تا 52 ميليون نفر بدانيم (اين چيزي است كه حتي دولت خاتمي پنهان كرد و ميزان آمار را به همان يك سال و نيم قبل هنگام مجلس هفتم رساند و اين در حالي است كه در انتخابات اخير فقط ظرف يك هفته بر تعداد «اوليها»يي كه ميتوانستند براي نخستين بار به فيض راي دادن برسند افزوده شد) و حتي ميليونها راي به دروغ ريخته شده و باطله و سياست ارعاب و غيره را در نظر نگيريم، چيزي حدود 20 ميليون ايراني در شرايطي نابرابر به اين مضحكه راي ندادند، آن هم در هنگام بمباران شديد تبليغاتي هر دو جناح اصلاحطلب و محافظهكار. و تنها بايد خنديد اگر زحمتكشان و لهشدگان اين جامعه را جزء اين 20 ميليون تن ندانيم.
اكنون احمدينژاد يكه تاز ميدان شده است. آيا بازي پايان يافته است؟ رفسنجاني در يك نبرد شكست خورده. نبردهاي ديگري باقي است. بازگشت به صدر خميني شعار روز بنيادگرايان افراطي است و اين در حالي است كه جوانان، زنان، كارگران، دانشجويان و اقوام در سراسر ايران با مسائل حلنشده و خواستهاي بيپاياني باقي ماندهاند كه از عهدهي جلادان برنميآيد. ما با يك دوران پرتنش روبرو خواهيم بود كه همان مسائل حل نشده داخلي و خارجي دوران خاتمي اين بار با ريا و حقهبازي كمتري جلوه خواهد نمود. صفبندي نيروهاي رژيم اكنون به مبارزهي دروني جناحهاي خامنهاي و رفسنجاني تغيير خواهد كرد. در اين كش و قوس جايگاههاي انواع و اقسام عمله و اكرهي هر دو مافياي موجود و روزنامههاي تابع آنها روشن خواهد شد. به همين دليل ممكن است تا مدتي فضاي سياسي و فرهنگي جامعه دست نخورد و بازيها و شوهاي مكرر نظير كلهور مرتب تكرار، رد، تكرار شود. احمدينژاد كوچك ابدال اين رژيم است، مهرهاي است كه اينك در صف دژشكن مافياي نفتي به نيابت از خامنهاي برضد رفسنجاني عمل خواهد كرد و تا زماني كه بديل مترقي و انقلابي چهرهي خود را به تمامي رژيم نشان ندهد چنين خواهد بود. در اوضاع و احوال جديد بيگمان يورش به دستاوردهاي مردم كه با مبارزه خود مردم در اين دوران كسب شد آغاز خواهد شد و اين بخشي از مبارزهي اصلي دو جناح خواهد بود. مانند هميشه حيطه اين مبارزه تمام عرصههاي جامعه را در بر خواهد گرفت و يورش آنان همه گوشه و كنارها و همه درزها و شكافها را بينصيب نخواهد گذاشت.
انتخابات بار ديگر ضعف چشمگير عدم اتحاد نيروهاي مترقي و دمكراتيك را نشان داد. بيگمان تحريم رخ داد اما در غوغا و جنجال گم شد و فراموش شد. صرفنظر از عدمدسترسي به روزنامههاي شريف و حقيقتجو و نابرابري فاحش در اطلاعرساني بايد به شيوهي منفعلانه تحريم از سوي اين نيروها به ويژه در داخل كشور اشاره كرد چنانكه مدافعان شركت در انتخابات به خصوص در دور دوم بشدت از اين ضعف بهره جستند. عدم تشكل سياسي به هر شكل ممكن بزرگترين ضعفي بود كه موجب شد حتي نيروهاي مخالف انتخابات در مقطعي دچار بهت و حيرت از نتيجه انتخابات شوند و كار سترگي را كه انجام دادهاند نديده بگيرند. بيگمان چنان كه شاهديم نيروهاي معترض داخلي رژيم يعني امثال كارگزاران، اصلاحطلبان و كروبيها به يك سازماندهي جديد روي خواهند آورد. آنها به خوبي ضعف خود را حس كردند و اكنون نيروهاي مترقي و دمكرات و سوسياليست بايد بر اين ضعف چشمگير خود غلبه كنند. انتخابات كنوني به وضوح نشان داد كه بدون يك بديل مترقي، حتي با وجود بحرانهاي عظيم در بالا و اعتراض گسترده پايين، در بر همان پاشنه ميچرخد و سازماندهي جامعه از اين جناح مرتجع به آن جناح مرتجع كماكان با وعدههاي فريبنده ادامه خواهد داشت.
تهران 10 خرداد