تا چند روز دیگر سردار اصلاحات با صندلی ریاست جمهوری ایران که خیلی هم به استواری آن اطمینان نداشت خداحافظی می کند. صندلی ای که به یمن نارضایتی مردم از نظام اسلامی ، هشت سال پیش تکیه بر آن زد. صندلی که شاید تجربه ای که اکنون از آن دارد اگر آنروزها می داشت هرگز حاضر نمی شد به تکیه گاهی آن اعتماد کند و به آن تکیه دهد. خاتمی این روزها بی صبرانه منتظر به سر رسیدن روزها و ساعات اخر قدرتش است، قدرتی که بیشتر به قدرت یک شیر بی دندان می ماند که در ظاهر قدر قدرت است اما در باطن خودش می داند که چه کاره است! . هر شخص آگاه به مسائل و سیاست ایران به خوبی می داند که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به شخص رئیس جمهور قدرت چندانی تفویض نمی کند اما در عوض همین شخص رئیس جمهور بایستی پاسخگوی بساری از مسائل کشور باشد. با این حال در هنگام انتخابات و گرماگرم تبلیغات انتخاباتی بسیاری از کاندیداها شعارها و برنامه هایی ارائه می دهند که در نظر افراد آگاه بیشتر به لاف سیاسی شبیه است تا به برنامه های قابل اجرا، خاتمی هم در هنگام ظهور ناگهانی خویش شعارهایی بر زبان راند که بیشتر بیانگر آرزوهایش بود تا شعار انتخاباتی. شعارها و وعده هایی که به دید بسیاری از مردم ایران که متاسفانه اغلب آنها از قانون و شرایط موجود کشور بی اطلاع یا کم اطلاعند ، غریب و نامانوس بود اما از آنجا که بافت قدرت کشور با همین شخص گمنام و ناشناس و شعارهای از خود ناشناستر مخالف بود و مخالفت خود را علنن اعلام می کرد توده مردم از لج حاکمان هم که شده بود به او رای دادند و با این انتخاب نارضایتی خود را به شیوه حکومت جمهوری اسلامی بیان کردند. به هر حال خاتمی آمد با هزاران امید و اشتیاق اما این شور و شوق دیری نپائید و به زودی دریافت که در چه مخمصه ای افتاده است، مخمصه ای که نه راه پیش داشت و نه راه پس.
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
به هر حال بازی که خود ندانسته وارد آن شده بود می بایستی به طریقی کجدار و مریض به اتمام می رسید و خود را از این بازی نا میمون وارهاند و در پی همین احوالات، منجی ای که از بطن تضادها بیرون آمده بود تا نجات دهنده ملتش باشد، سالیان ریاستش را برای این صرف کرد که خود و طرفداران اصلاحاتش را نجات دهد. اصلاحاتی که به کودکی حرامزاده می ماند که از هم آغوشی تعصب و حماقت زاده شده بود. خاتمی معتقد بوده و هست که از طریق نظام دینی و سیاست دینی می شود به حکومتی مدرن و سکولار رسید که پاسخگوی همه ی نیازهای بشری باشد، اعتقادی که بنیانگذار حکومت دینی ایران ،خمینی ، داشت . خمینی ای که در اواخر عمر با چشمان خویش می دید که تمام اعتقادات ایدئولوژیکش بازیچه دست قدرتهای بزرگ قرار گرفته تا به استعمار نوین خود جامه ی عمل بپوشانند اما باور این موضوع برایش سخت بود و تضادهای شدیدی که معمولا در دوران جوانی برای انسان بروز می کند تا به جهان بینی و ایدئولوژیک خود دست یابد در اواخر عمر گریبان او را گرفت. تضادی که در گریه ها و ناله های گاه و بی گاه خود بروز می داد و هنوز نیز برای خاتمی که در آغاز دوران کهولت است رخ نداده است و شاید در طول عمرش نیز بروز ندهد چرا که او و امثال او بیشتر از آنکه فکر کنند اندیشه های کهنه و نو دیگران را بلغور می کنند. خاتمی! ; که جزء جریانی بود که پس از مرگ خمینی کم کم از هرم قدرت به پائین کشانده می شدند و البته جزء کسانی به شمار می رفت که هیچگاه خطری برای حاکمان حساب نمی شد هنگام ظهور اولیه اش به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری نیز فکر کنم باعث خنده حاکمان شد هر چند این خنده به زودی تبدیل به گریه و اخم شد اما پس از ظهور بیمارگونه اش باعث به قدرت رسیدن طیفی شد که آن اخم و گریه حاکمان تبدیل به خنده های مستانه و دیوانه وار شد. خاتمی آمد و اکنون نیز زمان رفتن اوست مانند هر کس یا پدیده ای که روزی ظهور می کند و روزی نیز لاجرم بایستی رخت بربندد و خداحافظی کند اما آیا محصول حضور او که همان اصلاحات بود با او خداحافظی می کند یا به حیات خود ادامه می دهد یا اینکه مدتهاست مرده کسی خبر ندارد؟
این روزها درباره او و کارهایی که کرده است و کارهایی که می توانسته بکند و نکرده است و کارهایی که می خواسته اما نتوانسته است زیاد صحبت می شود و هرکسی به دیدگاه خویش او را می ستاید یا به باد انتقاد می گیرد. اما یک سوال که اینجا پیش می اید اینستکه خاتمی در زمانی که ایران از نظر بین المللی به شدت در انزوا بود و هر آن احتمال فروپاشیدن این نظام می رفت ظهور کرد و منجی این نظام شد نه منجی ملت ( سوپاپ اطمینان نظام شد.) و از بطن حکومت خاتمی که به قول خودشان دوران طلایی اقتصادی و مقبولیت بین المللیست نیز احمدی نژاد ظهور می کند با شعار مبارزه با فقر ! و جالب اینکه در جامعه بین الملل نیز مقبولیتی ندارد به راستی چرا اینطور می شود؟
شاید احمدی نژاد محصول اصلاحات خاتمی است؟
فرزاد. م
24/4/83