نوشتن در مورد گنجي بسيار دشوار است. گنجي ذهن پويا و بي قراري است كه هيچ محدوديتي را تاب ندارد. گنجي سرشار از صداقت و يكرنگي در گفتار و رفتار است. او وقتي از حقوق بشر حرف مي زند، هيچ استثنايي را نمي پذيرد و برخلاف بسياري از مدعيان حقوق بشر قائل به خودي و غير خودي نيست. وقتي از دموكراسي صحبت مي كند برخلاف بسياري از مدعيان دموكراسي دچار فراموشي خودخواسته نمي شود و تنوع نژادي در ايران را فراموش نمي كند بلكه به حكم عقل و منطق و بدور از مصلحت انديشي هاي بي دليل، فدراليسم را تنها گزينه قابل قبول براي آينده ايران مي داند.
گنجي انديشمندي بي باك و در عين حال روشن بين و به دور از مصلحت انديشي است. گنجي از تبار انسانهاي وارسته اي است كه گويا نسلشان در حال انقراض است. گنجي يك مبارز افراطي كه براساس احساسات تصميم به "بازي با مرگ" گرفته نيست بلكه خوب مي داند كه چه مي كند .گنجي خود مي پرسد: "آيا با روشي که در پيش گرفته ام نزد عقلا و آزادي خواهان و مدافعان حقوق بشر ديوانه تلقي نميشوم؟ " و خود پاسخ مي دهد : "مرگ سقراطي يک سبک زندگي است که عقلا در طول تاريخ از تحسين آن باز نايستاندهاند. انتخاب مرگ، اگر مجبور به انکار فرديت خود باشي و امکان آزاد انديشيدن و آزاد سخن گفتن و آزاد زيستن را نداشته باشي، انتخابي است که خرد را در مقابل خويش ناگزير ميسازد. آزادي بدون قيد و شرط يا اعتصاب غذاي نامحدود، متکي بر چنين پيش زمينهي نظري است."
گنجي يك ماجراجو و شهرت طلب نيست كه به توهم رسيدن به قدرت دنبال قهرمان شدن باشد. او خود مي گويد: " زندان مرا گرفتار توهم نکرده است. سرخوردگي، نااميدي، يأس، عزلت نشيني، فرار از سياست و عرصه عمومي، به دنبال زندگي و خوشگذراني رفتن، امروزه در جامعه ما فراگير شده است من هرگز گرفتار اين توهم نبودهام که کسي(مردم) در بيرون منتظر من است. سهل است، نزديک ترين دوستانم افکار و گفتار و نوشتار و رفتارم را قبول ندارند. امّا هيچ يک از اين واقعيتها مرا مکلّف نميسازد که در مقابل خودکامگان سر خم کنم تا شايد از زندان آزاد شوم، زندگي در بردگي براي من پشيزي ارزش ندارد."
گنجي مي خواهد به همه مبارزان راه آزادي نشان دهد كه براي رسيدن به جامعه اي آزاد بايد هزينه هاي مبارزه را پرداخت. گنجي مي خواهد قدرت خارق العاده صداقت، استقامت و پايمردي را به همگان نشان دهد. مي خواهد به خاتمي نشان دهد كه اگر از مصلحت انديشي دست بر مي داشتي و بر شعارهايت پافشاري مي كردي، امروز سردار شرمندگي نمي شدي.
گنجي مي خواهد به اصلاح طلبان حكومتي بگويد كه اگر در برابر كارشكني هاي نهادهاي انتصابي كوتاه نمي آمديد و مصلحت انديشي و عافيت طلبي را كنار گذاشته و مخاطرات مبارزه را به جان مي خريديد، پس از هشت سال اين چنين بي اعتبار نمي شديد.
گنجي مي خواهد به مردم ايران بگويد كه اگر پس از دوم خرداد پيگيرانه و با حركتهاي مدني مانند اعتصاب، راهپيمايي و ... حقوق خود را مطالبه مي كرديد، به جاي آنكه در كنج عافيت نشسته و تنها به غر زدن بپردازيد، امروز مفتضحانه خود را به دامان انصار حزب الله نمي انداختيد.
گنجي مي خواهد به بسياري از مخالفان سياسي خارج از كشور گوشزد كند كه از دور جيغ و داد كردن راه چاره نيست و مرد عمل بايد بود. مي خواهد بگويد كه اگر براستي خواستار دموكراسي و حقوق بشر بوديد و از همين امروز به دنبال فراهم كردن شرايط براي به قدرت رسيدن خود نبوديد و هركس غير از خود را مزدور و دست پرورده حكومت معرفي نمي كرديد و هر حركتي در داخل كشور را بازي حكومت نمي خوانديد امروز ايران گرفتار خودكامه ترين حكومت جهان نبود. (برخي از اين دن كيشوت ها وقاحت را به جايي رسانده اند كه اعتصاب غذاي گنجي را نيز بازي حكومت مي خوانند، عجبا از اين جماعت كه عبرت نمي گيرند!)
گنجي مي گويد: " اين شمع در حال خاموش شدن است " اما گنجي شعله اي است كه نبايد خاموش شود. مگر ملت ايران كه در طول تاريخ همواره به نخبه كشي بيش از نخبه سازي همت گماشته، چه تعداد اميركبير، مصدق و گنجي مي تواند توليد كند؟ چه بسيارند مدعيان دروغين دموكراسي كه همچون لاشخوران، گنجي را قهرمان مرده اي مي پسندند كه از جنازه اش خوراكها براي مقاصد قدرت طلبانه شان طبخ نمايند. در اين ظلمت كده كه آتشهايش نيز دروغينند هيچ جرقه صادقي نبايد خاموش شود چه رسد به شعله تاباني چون گنجي.
گنجي، گنجي است كه مردم مرده پرست ايران، از شناخت واقعي اش در زنده بودن عاجزند و خداي ناكرده در فرداي از دست دادنش حسرتها خواهند خورد. به استقبال مرگ رفتن سقراط وار گنجي، اولين طليعه خودكشي سياسي مردم ايران در انتخابات اخير است. دريغا كه صادقترين مبارزان راه آزادي جان خود را در راه آن فدا مي كنند و پليدترين فرصت طلبان از نعش هاي آنان پلكاني براي قدرت طلبي هاي خود مي سازند.
اما اين دور باطل بايد شكسته شود و اكبر گنجي بايد براي ادامه روشنگريهاي خود و به خاطر آزادي و حقوق بشر و دموكراسي كه براي آنها مبارزه مي كند، زنده بماند كه در غير اينصورت نقض غرض است. لذا گنجي بايد بداند كه نمي تواند به جاي تمام مردم ايران هزينه پرداخت نمايد و در اين كار هيچ فايده اي براي هدف گنجي يعني رسيدن به آزادي نيست.
گنجي بايد زنده بماند تا همانگونه كه ديكتاتورهاي امروزي را افشا مي كند، مدعيان دروغين دموكراسي را نيز كه چنگالهاي پليدشان را براي سلطه بر آزادي در فرداي اين حكومت تيز مي كنند رسوا كند.
آيدين تبريزي