دوشنبه 3 مرداد 1384

تحليل نتايج انتخابات در گفت وگوي روزنامه جوان با حسين شريعتمداري، مدير مسوول روزنامه كيهان

شريعتمدارى: آراى اصولگرايان در دور اول شكسته و در دور دوم پيوند خورد

گروه سياسى :حسين شريعتمدارى سال ها است در همان اتاق و پشت همان ميزى بر كيهان مديريت مى كند كه روزگارى «مصباح زاده مبشرى، ابراهيم يزدى، سيد محمد خاتمى و مهدى نصيرى» بر آن تكيه زده بودند و هر يك در دوران خود يكى از بزرگ ترين و معتبر ترين روزنامه هاى ايران را اداره مى كردند.
با او در خصوص انتخابات نهمين دوره رياست جمهورى و پيامدها و عبرت هاى آن گفت وگو كرديم؛ اگر چه موضوع بحث همچون زمان انجام آن پر حرارت بود. مدير مسوول كيهان گرچه «آرام» اما با «مزه مزه» كردن هر سخنش «محكم» حرف مى زد... بايد گفت انصافا شريعتمدارى با خبرنگار جماعت خيلى هماهنگ است!
«تصويرى از شهيد شاهچراغى، يك كتابخانه كوچك با كتاب هايى چون نهج البلاغه، چهل حديث، كشكول شيخ بهايى و... يك ميز نسبتا بزرگ با صندلى گردان، نقشه ايران و جهان، يك كره جغرافيايى، تقديرنامه جشنواره مطبوعات، يك ساعت با آرم كيهان كامپيوتر، فكس، پرينتر، تلويزيون و رسيور و ويدئو با سه كنترل كه به طور منظم روى ميز چيده شده بود، تابلويى كه بر روى آن جمله «يا قدس انا قادمون» حك شده بود، يك برد بزرگ كه صفحه اول پنج شماره آخر كيهان روى آن نصب شده بود همه وسايل و اسبابى است كه توانستم موقع مصاحبه با «حسين شريعتمدارى» مدير مسوول روزنامه كيهان در اتاق او ببينم، بشمارم و يادداشت كنم! و اينك متن كامل گفت وگوى خبرگزارى مهر بامدير مسوول روزنامه كيهان:

* آقاى شريعتمدارى، به نظر شما نقطه گسست و اضمحلال تئورى «تحريم انتخابات» كه تصور مى شد از سوى برخى اقشار مردم مورد قبول واقع شود از كجا شكل گرفت و دليل شكست آن چه بود؟
** تحريم بايد داراى يك عقبه قابل قبول و منطقى باشد. تحريم انتخابات هم از دو جهت صورت مى پذيرفت، يكى بيرونى ها و بيگانگان و يكى نيز بخشى از يك جريان سياسى درون كشور. بخش بيرونى تحريم كنندگان انتخابات اپوزاسيون خارج از كشور بود كه از طريق رسانه هاى ماهواره اى و شبكه هاى تلويزيونى خود انتخابات را تحريم مى كردند و علت كار آن ها اين بود كه اساسا نظام جمهورى اسلامى را قبول نداشتند و بنابراين طبيعى است كسانى كه يك نظام سياسى را قبول ندارند و در تقابل با آن هستند نمى توانند سازوكارهاى نظام را بپذيرند. البته گروه اندك و كم شمارى هستند و عمدتا مشغول درگيرى هاى درون گروهى خودشان هستند و نه براى افكار عمومى داخل مرجع هستند و نه براى خودشان و نه حتى براى خارجى ها.
اساسا من فكر مى كنم راه اندازى تلويزيون هاى ماهواره اى فارسى زبان نه فقط به ضرر و زيان ما نيست بلكه براى نظام مفيد هم هست. اگر چه منظورم اين نيست كه بايد به آن ها اجازه داد كه به فعاليت هاى خود ادامه دهند اما از يك منظر اقدامات آنان كه به فرموده امام سجاد (ع) كه فرمودند «الحمدلله الذى جعل عدونا من الحمقاء» به احمق ها شبيه هستند و به مصداق «عدو» در آن ضرب المثل معروف «سبب خير» خواهد شد.
* در داخل چه ؟
** اما در داخل فقط بخشى از يك جريان مدعى اصلاحات زمزمه هاى تحريم را در ميان خودشان مطرح مى كردند اما آن ها نيز به دو دليل وارد اين فاز نشدند. اول اين كه اساسا اين فاز را شكست خورده مى دانستند. آن ها در آستانه مجلس هفتم رد صلاحيت شدند و در اعتراض به اين مساله تحصن كردند و ديدند اين اقدام بر خلاف توقعشان با بى اعتنايى مردم و دوستانشان مواجه شد و حتى بعد از تحصن به صراحت گفتند كه اقدامشان غلط و نسنجيده بود. در حقيقت آن ها يك بار «تحريم انتخابات» را تجربه كردند اما نتيجه نگرفتند.
مردم راى خود را موثر مى دانند و به همين دليل آن عده قليل كه فكر و زمزمه تحريم را در گوشه ذهنشان داشتند به اين نتيجه رسيدند كه تحريم شكستى در ادامه شكست هاى قبلى است و مجبور شدند به خاطر اين ذهنيت مردم تحريم را كنار بگذارند.
از طرف ديگر آن ها مى دانستند كه مردم به سرنوشت خويش اهميت مى دهند و به ساز وكار نظام براى تعيين سرنوشت خودشان باور دارند و مى دانند كه نهايتا تك تك آراى آن ها در تعيين سرنوشت شان موثر است و در انتخابات تقلب نيست. البته من نمى گويم احيانا در يك حوزه تقلب نشده است چرا كه اينها در انتخابات خيلى طبيعى و عادى است اما اينكه سرنوشت انتخابات را كسانى از قبل تعيين كنند اين طور نيست و باور عمومى مردم هم بر اين استوار نيست.
ما شاهد بوده ايم كه مجريان انتخابات در يك دوره از يك جناح بودند و رقيب آن ها راى آورده و برعكس آن هم نشان مى دهد كه انتخابات با سلامت برگزار شده است. مردم چنين نگاهى به انتخابات دارند و راى خود را موثر مى دانند و به همين دليل آن عده قليل كه فكر و زمزمه تحريم را در گوشه ذهنشان داشتند به اين نتيجه رسيدند كه تحريم شكستى در ادامه شكست هاى قبلى است و مجبور شدند به خاطر اين ذهنيت مردم تحريم را كنار بگذارند.
* به اعتقاد شما شباهت ها و تفاوت هاى دوم خرداد با سوم تير چه بود؟
** در دوم خرداد ۷۶ راى مردم راى «آرى» به جريان جديد و ترجمان راى منفى آنان «نه» به شرايط قبلى بود. يعنى مردم در عين پذيرش كليت نظام شرايط قبلى را قبول نداشتند و به همين دليل راهكارهاى اصلاح وضع موجود را در چارچوب نظام جست وجو مى كردند. برخلاف تحليل امريكايى ها مردم به خاطر عدم رضايت از شرايط موجود به جريان جديدى كه افق جديدى به آن ها نشان داده بود اقبال نشان دادند.
معتقدم به حق بايد آقاى خاتمى را از جريانات دوم خردادى متفاوت دانست، چرا كه بارها ديده شد كه خاتمى خيز برداشت تا كارى انجام بدهد اما اطرافيان وى و كسانى كه قرار بود همراه او باشند كارشكنى كردند و حتى با بى نزاكتى طرح هايى مثل «عبور از خاتمى» را مطرح كردند.
در سوم تير ماه ۸۴ هم چنين اتفاقى افتاد، با اين تفاوت كه حالا مردم ديدند شعارهايى كه از سوى همان جريان جديد داده شد تحقق نيافت و ملت احساس كرد كه اين جريان يا به وعده هاى خود عمل نكرد و يا توان عمل به اين وعده ها را ندارد و بعضا هم ديدند كه برخلاف آنچه كه وعده داده بودند عمل كردند. البته من معتقدم به حق بايد آقاى خاتمى را از جريانات متفاوت دانست و در اينجا ايشان را از جريان مورد نظر جدا مى كنم، چرا كه بارها ديده شد كه خاتمى خيز برداشت تا كارى انجام بدهد اما اطرافيان وى و كسانى كه قرار بود همراه او باشند كارشكنى كردند.
* مثلا؟
** مثلا آقاى خاتمى طرح ساماندهى اقتصادى را تهيه و مجلس هم تصويب كرد و اين طرح از سوى بسيارى از صاحب نظران مورد تاييد قرار گرفت اما جريانى كه داعيه همسويى با ايشان را داشت كارشكنى كرد و همين جريان كار را به جايى رساند كه با بى نزاكتى آقاى خاتمى را به شاه سلطان حسين صفوى تشبيه كرد و طرح «عبور از خاتمى» را مطرح كردند.
نمونه ديگر آن مربوط مى شود به مقايسه آقاى خاتمى با گورباچف. وقتى در دانشگاه استانفورد امريكا خانم «گيلدا لاپيلاس» آقاى خاتمى را با گورباچف مقايسه كرد و خواستار جايگزينى گورباچف با يلتسين در ايران شد همين روزنامه هاى به ظاهر طرفدار خاتمى به اين موضوع دامن زدند و خاتمى را گورباچفى مى دانستند كه بايد جاى خودش را به يلتسين بدهد.
من اين داعيه را قبول ندارم كه دوستان دوم خردادى در مقابل نا كارآمدى خودشان كارشكنى جناح رقيب را مطرح مى كنند بلكه آن ها بايد به اين سوال روشن جواب بدهند كه در پى انجام چه كارى بودند كه موفق نشدند و در آن كارشكنى شد. آنان اول بايد بگويند كه چه قصدى براى انجام چه كارى داشتند، بعد بگويند عده اى كارشكنى كردند يا نه؟
مثلا بخشى از برنامه هاى كارى كه دولت مى خواهد انجام دهد از طريق لايحه اى كه به مجلس ارسال مى شود پى گيرى مى شود و اگر مجلس اصلاحات كارى مى خواست انجام دهد از طريق طرح يا طرح هايى كه مى توانست تصويب كند پى گيرى مى كرد اما ما شاهد انجام هيچ يك از اين اقدامات نبوديم.
حتى نوعى برخوردهاى سخيف با مردم انجام شد. مثلا وقتى در ميان مدعيان اصلاحات سخن از وضع بد معيشت مردم به ميان آمد يكى از دست اندركاران اصلى اين جريان مردم را به لشكر قابلمه به دستان تشبيه كرد و يا وقتى از صف ارزاق و مشكلات مردم سخن گفته شد يكى از نمايندگان مجلس اصلاحات گفت اگر مرگ موش هم توزيع كنند مردم در صف مى ايستند.
همه اينها باعث شد كه مردم احساس كردند در انتخابشان اشتباه كردند و فهميدند كه اصلاح طلبان به دنبال دغدغه ها نبودند. فهم اين مساله البته اصلا چيز پيچيده اى نيست و نياز به داشتن اطلاعات خاص هم ندارد. فقط كافى است كه به تجربه شوراى شهر اول و درگيرى ها و تنش هاى دايمى و فرسايشى اعضاى آن كه باعث بر زمين ماندن كار مردم شد توجه شود.
در سوم تير مردم با ديد بازترى به ميدان آمدند. آن ها تجربيات قبلى را با خودشان داشتند و اين بار در ميان كانديداهاى موجود هم به سوابق نگاه كردند و هم به شعارها و هم ميزان صحت شعارها را با سوابق كانديداها ارزيابى كردند و من معتقدم كه به اين ترتيب بود كه مردم به احمدى نژاد اقبال پيدا كردند.
* يكى از مباحث مربوط به انتخابات رياست جمهورى كه برخى محافل مرتب به آن اشاره و اعتراض مى كنند مساله «آراى سازماندهى شده» بود. نظر شما در اين خصوص چيست، آيا ما واقعا با آراى سازماندهى شده مواجه بوديم؟
** آراى سازماندهى شده تعريف خاصى دارد و به آرايى گفته مى شود كه افراد به صورت متشكل و هماهنگ تحت تاثير يك جريان خاص ارايه مى دهند. آراى سازماندهى شده معمولا حزبى است، يعنى افرادى كه عضو حزب هستند به فردى كه مركزيت حزب معين مى كند راى مى دهند اما اين انتخابات نشان داد كه احزاب هنوز در كشور ما جايگاه چندانى ندارند و اگر منظور از آراى سازماندهى شده همان آراى حزبى باشد بايد گفت كه احزاب در اين مقطع شكست خوردند.
اما اگر منظور از آراى سازماندهى شده آرايى باشد كه مردم در ميان خودشان به صورت «تشكيلات نانوشته» پيدا مى كنند بله، اين بود. در اين دوره از انتخابات نيروهاى متعهد و مذهبى و مومن و كسانى كه به قول حضرت امام (ره) ولى نعمت هاى انقلاب بودند خودشان را پيدا كردند، نگاه و نظرشان را در جامعه سينه به سينه منتقل و تبليغ كردند و از آن جا كه اين نظر با مبانى انديشه آن ها و خواسته هايشان سازگارى داشت با استقبال جامعه هم مواجه شد. البته بايد تصريح كرد كه نقش صدا و سيما هم در معرفى كانديداها از زبان خودشان بسيار موثر بود.
* در حاشيه بحث مربوط به آراى سازماندهى شده يك شائبه اى مطرح است كه مى گويند عده اى آقاى قاليباف را ترغيب به آمدن در عرصه انتخابات كردند يا براى ايشان چنين نقشى قايل شدند واصلاح طلبان را به اين وسيله گول زدند و بر اين اساس قاليباف سبيل و هدف گروه هاى رقيب جريان اصولگرا قرار گرفت و تخريب شد و همين مساله باعث شد كه آقاى احمدى نژاد در سايه و حاشيه امن قرار گيرد و بتواند با رشد صعودى در طول انتخابات و نهايتا جهش در روزهاى آخر به مرحله دوم راه پيدا كند. با اين تحليل موافق هستيد؟
** من فكر مى كنم كسانى كه اين تحليل را مى كنند به جاى اين كه صورت مساله را ببينند و بعد به حل آن بپردازند اول مساله حل شده را ديدند و بعد خواستند براى آن صورت سازى كنند. چنين چيزى نيست. در اين گونه مواقع بايد يك سازمان مخفى و پنهان در پس معركه مشغول بوده و براى آمدن به ميدان كانال هاى ارتباطى با توده ها داشته باشد، اما ما چنين سازماندهى را نديديم و از آن جا كه نمى شود كانال هاى مذكور پنهانى باشند اساسا چنين چيزى قابل قبول هم نيست.
واقعيت اين بود كه چند كانديداى اصولگرا در ميدان بودند و اصرار داشتند كه به تفاهم و اجماع برسند، اما بنا به هرعلت به اتفاق نظر نرسيدند و آراى شان در دور اول شكسته شد و در مرحله دوم به هم پيوند خورد.
بخش مهمى از اين آرا هم به دليل تبليغات خاصى بود كه رقيب نامزد اصولگرايان داشت و به صورتى نتيجه عكس داشت و بسيارى از كسانى كه در مرحله اول هم به كانديداهاى اصول گرا راى نداده بودند در مرحله دوم به احمدى نژاد راى دادند. به نظرم اين شائبه نوعى پيچيده سازى موضوع و به جاى تحليل كردن تحليل ساختن است.
* آينده حزب مشاركت را چطور ارزيابى مى كنيد، آيا آن ها به سياست ائتلاف با مجمع روحانيون روى خواهند آورد يا همين جبهه دموكراسى خواهى را ادامه و گسترش خواهند داد؟
** اساسا احزاب دولتى احزابى هستند كه حيات «گل سنگى» با دولت دارند. يعنى بده بستان هايى با هم دارند و عقبه يك حزب دولتى، دولتى است كه برسر كار قرار دارد و وقتى دوران حاكميت آن دولت تمام مى شود حزبى كه بر پايه آن دولت ساخته شده عمرش تمام شده است. البته احزاب دولتى بعد از پايان كار دولت هم مى توانند به حيات خود ادامه دهند اما نه مانند سابق چرا كه بسيارى از رانت هاى قبلى و اهرم هاى فشار خود را از دست مى دهند و به سرلشكرهاى بى لشكر شبيه مى شوند.
واقعيت اين است كه حزب مشاركت حزبى بود كه با بى توجهى مفرط مردم روبه رو شد. البته بايد خودشان از مدت ها قبل اين را مى فهميدند چرا كه در انتخابات شوراها و مجلس هفتم كه با همه امكانات وارد ميدان شدند اين تجربه را داشتند و حتى خودشان مى گفتند كه دليل شكست ما در انتخابات شوراها اين بود كه «ياران ما به ميدان نيامدند» اما علت آن را كه بى اعتمادى يارانشان به آن ها بود هرگز نگفتند.
* آراى چهار ميليونى معين در انتخابات نهم را چقدر حزبى مى دانيد؟
** اين كه اين آرا بتواند در قالب يك حزب جمع شود مورد تصور نيست. اين چهار ميليون راى راى حزبى نيست، بلكه به نظر من سليقه بخشى از مردم بود. من فكر مى كنم حزب مشاركت از مدت ها قبل تمام شده بود ولى خب بازهم لنگ لنگان به كار خود ادامه داد.
دوران احزاب دولت ساخته اى مثل مشاركت و كارگزاران تمام شده است.
حزب كارگزاران هم ضمن اين كه بر دولت قبلى يعنى دولت سازندگى تكيه داشت بعد از انتقال قدرت به دولت اصلاحات باز هم به دولت جديد تكيه كرد وعناصر اصلى آن در دولت خاتمى پست هاى كليدى داشتند مخصوصا در عرصه اقتصاد. اما به نظر من دوران كارگزاران هم تمام شده است.
* به نظر شما امكان بازسازى و احياى مجدد «حزب مشاركت» بيشتر است يا «حزب كارگزاران». يعنى كدام شان عقبه قوى ترى دارند؟
** به نظر من كارگزاران قوى تر هستند. مشاركتى ها ساختار ابتدايى داشتند، اما كارگزاران هم به لحاظ تشكيلات و هم سابقه قوى تر هستند. ولى چون كانون قدرت شان از دولت است طبعا با تمام شدن دوران قدرت عمرشان تمام مى شود. اگر چه در صورت احيا قطعا با گذشته شان تفاوت خواهند داشت.
* در مورد انتخابات نهم بعضى ها مى گويند هر كس كه در مرحله دوم رقيب آقاى هاشمى مى شد حالا مى خواست احمدى نژاد باشد يا قاليباف و يا كروبى باشد يا معين راى مى آورد و در حقيقت به صرف رقابت با او مورد اقبال مردم واقع مى شد. آيا جنابعالى هم با اين حرف موافق هستيد؟
** نه ! من اصلا با اين تحليل موافق نيستم.
واقعيت اين است كه مردم براى خودشان ملاك ها و معيارهايى دارند كه هركس به آن ها تكيه كند مردم به آن شخص روى خواهند آورد. از جمله اين ملاك ها تكيه بر روحانيت است. يعنى اگر مردم مى ديدند كانديداى رقيب آقاى هاشمى مخالف روحانيت است قطعا به او راى نمى دادند. احمدى نژاد هم به هيچ وجه مخالف روحانيت نبود بلكه عده اى زيادى از روحانيون از ايشان حمايت مى كردند. احمدى نژاد فرزند همين روحانيت است و هيچ پدرى از موفقيت فرزندش ناراحت نمى شود. اساسا من اين قطب بندى را كاذب مى دانم.
* فكر مى كنيد آقاى هاشمى بعد از ناكامى در انتخابات به نوعى در حال رفتن به حاشيه هستند؟
** نه ! آقاى هاشمى يك شخصيت برجسته انقلاب است و از ابتدا هم در كانون قدرت بوده و از اين به بعد هم خواهد بود. البته پيوند مردم و روحانيت خيلى عميق تر از اين حرف ها است اما فراز و نشيب هاى بسيارى داشته است.
ورود آقاى هاشمى به صحنه درست نبود و ضعف اطرافيان ايشان نتيجه را به نفع رقيب رقم زد.
آقاى هاشمى با اين كه سياستمدار با تجربه اى است تحليل منطبق با واقعيت از شرايط موجود نداشتند و البته ترجيح مى دهم اين ضعف را به برخى اطرافيان ايشان نسبت بدهم و بالاخره اين ضعف كه به خصوص در دور دوم شدت بيشترى داشت نتيجه انتخابات را به نفع رقيب ايشان تغيير داد.
* اصولا به نظر شما ورود آقاى هاشمى به صحنه درست بود؟
** به اعتقاد من نه!
ما در كيهان طى يك يادداشت اعلام كرده بوديم كه بهتر است ايشان در همان منصب رياست مجمع تشخيص مصلحت بمانند و عرصه را به جوانترها و نيروهاى جديد و تازه نفس واگذار كنند.
* يك بحث ديگر در مورد انتخابات اين بود كه در اين دوره مردم به گروه هاى مرجع مثل مطبوعات، روشنفكران و حتى بخشى از روحانيت بى اعتماد شده اند. به نظر شما اين پذيرفتنى است، اصولا آينده اين بى اعتمادى چه خواهد بود؟
** گروه هاى مرجع بايد در همان زمينه اى كه با جايگاه شان تناسب دارد مرجع باشند. مثلا يك پزشك ممكن است پزشك بسيار ورزيده و خوبى باشد و مردم هم به او احترام بگذارند اما فقط نظرات پزشكى او را قبول دارند. اگر اين پزشك در عرصه اى غير از تخصص خودش اظهار نظر كند و مورد بى توجهى مردم قرار بگيرد به معناى نفى جايگاه علمى او نيست.
حضرت امام مردم را ملزم كردند كه در انتخابات فكر و تحقيق و بعد انتخاب كنند. در انتخابات اخير عده اى از روحانيت از يك كانديدا و برخى ديگر از كانديداى ديگر حمايت كردند. مثلا جامعه مدرسين حوزه علميه قم سكوت كرد اما جامعه روحانيت مبارز به طور مشروط از كانديدايى حمايت كرد. اين به آن معنى نيست كه حمايت از آن كانديدا برخاسته از مبانى مورد قبول و مشترك آن كانون باشد چرا كه اگر چنين باشد بايد نتيجه آن نيز يكى شود.
انتخاب گزينه در انتخابات برعهده مردم است. اگر همه روحانيت از يك كانديدا حمايت مى كردند مى شود گفت كه اين اجماع بر اساس يك مبناى خاص و يك محور دينى صورت گرفته است اما چون اينگونه نبود و نشد مشخص مى شود كه اين يك ديدگاه سليقه اى و سياسى بوده، كاملا طبيعى بوده است كه خطرناك هم نيست.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

* انتخابات نهم و حضور همه سليقه ها در اين عرصه مى تواند يك مدل موفق و الگوى سياسى مناسبى براى آينده نظام باشد يا خير؟
** بله! قطعا اينگونه است.
* اصول گرايان پيروز انتخابات به نظر شما آيا همان راست گرايان بودند؟
** من اصولا به تقسيم بندى چپ و راست در جامعه خودمان اعتقاد ندارم، همانطور كه محافظه كار و اصلاح طلب هم نداريم. اينها در دنيا تعاريف خاصى دارند كه هيچ كدام در جامعه ما با واقعيت تطبيق ندارند. مثلا در دنيا چپ ها يا راديكال ها همراهى با امريكا را يك دشنام براى خودشان مى دانند و يا حمايت از بازار آزاد و آدام اسميتى را يك لكه ننگ مى دانند، اما در بخشى از چپ هاى ما مساله درست برعكس است.
* مدل كابينه آينده به نظر شما چگونه بايد باشد، يكدست يا اتئلافى؟ برخى معتقدند خوب است كه در كابينه آينده رييس جمهور منتخب از چهار كانديداى اصولگرا كه عصاره فضايل اصولگرايان بودند مستقيما استفاده كند. نظر شما چيست؟
** آن طور كه خود آقاى احمدى نژاد گفته است بناى ايشان بر شايسته سالارى است. شايسته سالارى هم معيارهايى دارد. برخى از اين معيارها هم به يك جايگاهى كه شخص مى خواهد در آن ها قرار بگيرد مربوط مى شود. شايسته سالارى حكم مى كند كه از ميان همه كسانى كه در عرصه مديريت كشور هستند چه كانديدا بوده اند و چه نبوده اند افراد شايسته گزينش و مشغول خدمت شوند اما يكدست بودن دولت بايد تعريف شود. بيشتر نقش رييس جمهور ايجاد هماهنگى بين اعضاى كابينه و سازمان هاى مربوط است. اعضاى كابينه بايد با رييس جمهور هماهنگ باشند و اگر يكدست بودن به اين معنا تلقى شود چيز بسيار خوبى است.
* به نظر مى رسد فشارهاى مربوط به فعاليت هاى اتمى روى ايران به نوعى به بن بست رسيده است. يعنى دنيا فهميده و آژانس بين المللى انرژى اتمى هم از نظر فنى به اين نتيجه رسيده است كه ايران به دنبال سلاح هسته اى نيست و ظاهرا بر همين اساس محور جديد غرب براى فشار به ايران «بحث حقوق بشر» و آنچه كه اخيرا مطرح شده يعنى وضعيت آقاى گنجى مى باشد. به نظر شما بهترين تدبير براى جلوگيرى از اين فشارهاى آينده چيست؟
** امريكايى ها به دنبال بهانه هستند. واقعيت اين است كه آن ها انكار نمى كنند كه براندازى جمهورى اسلامى از جمله اهداف استراتژيك شان است كه با تغيير دولت ها هم كنار گذاشته نمى شود. درگيرى ما با امريكا وقتى تمام مى شود كه يكى از طرفين دست از ماهيت خودشان بردارند يا خداى ناكرده ما از اسلام دست برداريم يا آن ها خوى استكبارى خود را كنار بگذارند. در حقيقت ميدان درگيرى دايما در حال تغيير است اما اصل درگيرى سر جاى خودش باقى است.
امريكايى ها هيچ وقت ديدگاه هايشان را سوار منطق نمى كنند بلكه سوار بمب هاى ده تنى و كروز مى كنند.
ما موظف نيستيم منطق خودمان را براى امريكايى ها ارايه دهيم بلكه بايد دنيا را با منطق خود آشنا كنيم. چون امريكايى ها در حالى كه خواب نيستند خودشان را به خواب غفلت زده اند. در چنين فضايى ما بايد اعمال قدرت كنيم و با قدرت هم در برابر سردمداران كاخ سفيد بايستيم و از آن ها كه اهل منطق نيستند با زبان خودشان كه «زور» است با آنها حرف بزنيم.
الان وضعيت طورى است كه چهره امريكا به خاطر جناياتش در ابوغريب و گوانتانامو و ديگر نقاط اين كره خاكى بيش از هر زمان ديگرى منفورتر است. الان بحثى هم كه روى گنجى مى كنند نشان از اين دارد كه سطح مانور آنان خيلى پايين آمده و خيلى سطحى برخورد مى كنند. اين كه امريكايى ها تا اين حد پايين آيند به معناى آن است كه ديگر چيزى ندارند و نشان دهنده پايين ترين سطح حضور و ورودشان در ايران است.
من معتقدم كه همه چيز از جمله مساله اكبر گنجى بايد تابع قانون باشد. آزادى بدون قانون معنى نمى دهد و هركجا كه قانون شكنى شده بايد با آن برخورد شود.
* با تشكر از شما كه در اين گفت و گو شركت كرديد.

Copyright: gooya.com 2016