اعدام دو نوجوان در مشهد موجی از خشم و نفرت جهانی را متوجه رژیم اسلامی نمود که نه تنها خودحکومت که خود من همجنسگرای ایرانی را هم غافلگیر کرد. نیروهای معترض جهانی عمدآ همجنسگرایان غربی بودند و اعتراضات جهانی صورت گرفته آنچنان گسترده بود که از پرداختن به همه آنها می گذرم و صرفآ به مهمترین آنها اشاره ای گذرا خواهم داشت و بعد به موضوع اصلی می پردازم.
سازمان حقوق بشر همجنسگرایان جهان و ایلگا( انجمن جهانی همجنسگرایان) با انتشار بیانیه هایی اعدام دو جوان همجنسگرا را به شدت محکوم کردند، همجنسگرایان آمریکا، کانادا سفارت ایران در کانادا را فاکس و ایمیل باران کردند، همجنسخواهان روسیه ضمن ارسال فاکس و ایمیل به سفارت ابران در آن کشور همچنین طی نامه ای به پوتین از او خواسته اند که به اعدام همجنسگرایان در ایران اعتراض کند ، در سوئد تظاهراتی در میدان مرکزی شهر استکهلم توسط همجنسگرایان آن کشور صورت گرفت، همجنسگرایان ایتالیا تظاهراتی در مقابل سفارت ایران در رم و کنسولگری ایران در میلان ترتیب دادند. گروه " اوت رایج" همجنسگرایان انگلیس با انتشار نامه شدید الحنی عمل " بربرمنشانه فوندامنتالیستهای حاکم بر تهران که ملتی را به گروگان گرفته" محکوم کرده و از تونی بلیر خواسته اند که در روابط با ایران موضوع حقوق بشر از جمله حقوق همجنسگرایان را مد نظر قرار دهد. این سازمان برنامه تظاهرات جلو سفارت ایران در لندن را برای روز 11 اگوست تدارک دیده است. همجنسگرایان ونزوئلایی هم طی نامه هایی به سفارت ایران در آن کشور عمل اعدام همجنسگرایان را محکوم کرده اند. سازمان حقوق بشر جهانی همجنسگرایان که مقر آن در آمریکاست طی نامه ای به کوندالیزا رایس از او خواسته است که اعدامها در ایران را محکوم کند. سازمان عفو بین الملل و اتحادیه اروپا نیز تحت فشار لوبی نیروها و سازمانهای همجنسگرایان غربی هر کدام با انتشار بیانیه هایی اعدام دو نوجوان مشهدی را محکوم کردند. علاوه بر اینها رادیوی " رنگین کمان"همجنسگرایان استرالیا بمدت یکساعت تمام به پخش برنامه در باره ایران و وضعیت همجنسگرایان آن پرداخته است. از اینها گذشته هزاران هزار سایت اینترنتی گروهی و شخصی همجنسگرایان سراسر جهان هم به انعکاس خبر و گزارش پرداختند.
این اتفاقات چه درسی برای همه ما ایرانیان ( با هر گرایش جنسی) دارد؟
در مورد این دو نوجوان دلائل زیادی وجود دارد. اول اینکه قانون اعدام همجنسگرایان همچنان پابرجاست و دولت و دستگاه قضائی هر وقت بخواهند می توانند با استناد به آن افراد را اعدام کنند، از این گذشته پی گیری بی طرفانه! و دقیق تمام اخبار و اطلاعات منتشره این را بیشتر در ذهن تداعی می کند یکی از " جرائم" اصلی که منجر با اعدام آنها شده همانا داشتن سکس با همجنس بوده. از یکطرف وکیل آنها گفته که دو نوجوان اعتراف کرده اند که نمی دانستند چنین عملی ( سکس با همجنس) مجازات اعدام دارد، و از طرف دیگر در اخبار اولیه موضوع " لواط" همجنسگرایی بعنوان یکی از دلائل اعدام عنوان شده بود و تنها بعد از انتشار خبر و شروع اعتراضات بود که مسئولان قضائی مشهد جنبه سکس آن را کم رنگ کرده و بر جنبه " آدم ربایی، تجاوز و...." بیشتر تآکید کردند.
بنا بر تجارب اعدامهای دیگر، در اینمورد که آیا این دو نوجوان واقع به عمل تجاوز دست زده اند یا نه تنها به گفته مسئولین قضایی نمیتوان اعتماد کامل داشت، همینطور اعتراض پدر آن پسر 13 ساله هم نمیتواند دلیلی بر تجاوز باشد. و نمیتوان این امکان را نادیده گرفت که آن پس 13 ساله واقعآ به زور وادار به سکس شده یا اینکه خود تمایلی هم داشته است. ( عصبانیت پدر در همان چارچوب خشم و عصبانیت پدر و مادرهای ایرانی که وقتی از همجنسگرا بودن فرزند خود خبر دار می شوند و در پی نفی و انکار و اینکه دتقصیر دیگران است و... تا " شرم و سرشکستگی" خود را پنهان کنند، را هم نباید از نظر دور داشت.
اینکه نوجوانان دختر و پسر در سنین 10 تا 17 سالگی بنا بر کنجکاوی یا گرایش واقعی و درونی خود به رابطه جنسی با همجنس خود دست می زنند، چیز عجیب و غریبی نیست. و یادمان باشد که دو نوجوان هنگام ارتکاب جرم خود کودک بوده اند( 16 ساله و طرف مقابل آنها 13 ساله که از نظر رشد و.... گاهی نمیتوان تفاوت ظاهری چندانی مشاهده کرد) و نباید آن را با پدوفیلی ( تجاوز یک فرد بالغ به کودکان) قاطی کرد. این را بسیاری از نوجوانان در همه دنیا تجربه می کنند بدون آنکه در در آینده همجنسگرا شوند. با اینهمه بخشی از این نوجوانان (7 تا ده درصدی) بهرحال همجنسگرا هستند. (همان تعداد نسبی همجنسگرایان در هر کشور و جامعه ای). پس در اینباره که آیا این دو نوجوان واقعآ همجنسگرا بوده اند یا نه نمیتوان یک حکم قطعی داد اما ( یک امای مهم) وقتی آنها را به "جرم" اصلی عمل همجنسگرایانه ( بقول هموفوبیستهای اسلامی، لواط) اعدام می کنند به این معناست که بر اساس همان قانون مجازات اسلامی که بر اساس آن مجازات همجنسگرایی اعدام است، عمل کرده اند و اینجاست که موضوع اعدام همجنسگرایان در ایران و بخصوص موضوع اعدام دو نوجوان به "جرم" همجنسگرایی برجسته می شود. واکنش به حق جامعه همجنسگرایان جهانی هم در همین رابطه است (بگذریم که کلآ اعدام عملی غیر انسانی است).
بعد از این مقدمه طولانی، هدف اصلی این نوشته اما چیز دیگری است و آن جلب توجه دوباره نیروهای فرهنگی، سازمانهای زنان، سازمانهای غیر دولتی و نیروهای سیاسی و مدافعان حقوق بشر به اهمبت دفاع علنی تر و صریح تر از ما همجنسگرایان کشور است.
در یکسال گذشته که حکومت سایتهای همجنسگرایان را مسدود کرد، افراد آگاه این نیروی اجتماعی خیلی سریع نیروی محدود خود را جمع آوری کرده و به یک ضد حمله دست زدند. در یکسال گذشته دو مجله و یک رادیوی همجنسگرایان ایران شروع بکار کرده اند، همچنین تعداد سایتهای اینترنتی همجنسگرایان امروز تقریبآ دو برابر تعداد سایتهای سال گذشته است. در نتیجه همین فعالیتها که البته تحت انواع فشارهای حکومتی و فرهنگی و خانوادگی صورت گرفته، همجنسگرایان ایران موفق شده اند که تماسهای اولیه با جامعه جهانی همجنسگرایان برقرار کرده و آنها را در جریان وضعیت خود قرار دهند که بنوبه خود در شکل گیری اعتراضات وسیع و خشم آلود اخیر جامعه جهانی همجنسگرایان به حکومت ایران بی تآثیر نبوده است . البته می دانیم که در سالهای اول انقلاب که حکومت اسلامی تعدادی از همجنسگرایان را اعدام کرد گروههای خارجی واکنش نشان دادند اما سالهای سال است که خبری از اینگونه حمایتها نبوده و گروههای خارجی کم و بیش به حمایت از همجنسگرایان ایرانی پناهنده بسنده کرده اند.
وقایع گفته نشان می دهد که نیروهای تحول طلب و دمکراسی خواه ایران اگر بخواهند و اراده کنند میتوانند به شکل گیری جبهه مهم و جدیدی در مقابل حکومت اسلامی کمک کنند. این جبهه شامل مبارزات همجنسگرایان داخل و افکار عمومی جامعه جهانی همجنسگرایان است که فشار به حکومت و جالشهای آن را دوچندان می کند.
همجنسگرایان طیف ونیروی وسیعی در کشور هستند. اگر همجنسگرایان 40 به بالا اکثرآ بالاجبار تن به ازدواج داده اند اما همجنسگرایان جوانتر از آگاهی بیشتری نسبت به گرایش جنسی خود برخوردارند و نسبت به فشارهای خانواده برای ازدواج مقاومت بیشتری نشان می دهند. تعداد همجنسگرایان 20 تا 35 ساله مجرد در کشور چندان کم نیست. همجنسگرایان بطور عمده با حاکمیت فعلی دمساز نیستند و خواهان بهتر شدن شزایط خود می باشند. از طرف دیگر ارزشهای سنتی و مذهبی را بکنار نهاده اند و حتی همجنسگرایان مذهبی هم برداشت و قرائتهای بسیار امروزی و سکولار از مذهب خود دارند. همجنسگرایان همچنین در تضعیف سنت، تقویت فردیت، مقابله با مردسالاری، ارائه تعریف مدرن و تازه از مفهوم خانواده و زندگی مشترک نقش بسیار با اهمیتی را میتوانند ایفا کنند. همجنسگرایان ایران یکی از نیروهای اجتماعی است که اگر به آن کمک شود بطور بالقوه از این توان برخوردارند که به یک نیروی متشکل و سازماندهی شده تبدیل شوند که با برنامه وارد کارزار دمکراسی خواهی و پیوند با دیگر نیروهای تحول خواه شده و در جهت گسترش مفاهیم دمکراسی و حقوق بشر و گسترش مفاهیم مدرن و سکولار در جامعه نقش بسیار مثبت و با اهمیتی ایفا کنند.
اما همجنسگرایان تنها تحت فشار حکومت نیستند بلکه از طرف جامعه و بخصوص خانواده های خود که آنها را برای تن دادن به یک ازدواج اجباری و بر اساس سنت هم تحت فشار روحی روانی شدیدی قرار می دهند، واقع هستند. بعبارتی دختران و پسران همجنسگرای ایرانی تحت یک فشار گاز انبری در جامعه قرار دارند، امری که پروسه خود آزادی و اعتماد به نفس آنها را کند می کند. همچنین آنها در علنی کردن گرایش جنسی خود در مدرسه، محیط کار و... با مشکل اخراج شدن مواجه هستند.
در این رابطه نقش بی بدیلی بر عهده روشنگران فرهنگی و نیروهای سیاسی دمکرات ماست و آن کمک به خنثی کردن فشار گاز انبری بر این نیروی اجتماعی است. بعبارت بهتر صرف اعلام اینکه ما از حقوق همجنسگرایان دفاع می کنیم کافی نیست، بلکه بایستی درست همانطور که در باره مسائل زنان، کارگران،و.... برخورد میشود و یا همانطور که وجوه مختلف دمکراسی و اهمیت آن از زوایای مختلف بررسی می شود. باید در مورد همجنسگرایی و حقوق همجنسگرایان هم مطلب و مقاله منتشر کرد و از زوایای مختلف به آن پرداخت تا بتوان حداقل فشار افکار عمومی و خانواده ها را از دوش همجنسگرایان کم نمود و آنها نیرو و انرژی آزاد شده خود را کانالیزه کرده و برای حقوق اجتماعی خود که بخشی از حقوق بشر است، وارد فعالیت شوند. چنین امری خود بخود علاوه بر اصلاح دهنیت سنتی جامعه در اینبتره، همچنین به فعال شدن یک جبهه فرهنگی تازه ( جنبش همجنسگرایان) در مقابل رژیم کمک می کند، جبهه ای که پشتیبانی بخشی از افکار عمومی غرب را بدنبال خود دارد و رژیم نخواهد توانست آنطور که می خواهد به سرکوب آن بپردازد. ما همجنسگرایان ایران در به میدان کشاندن بخشی از افکار عمومی غرب (همجنسگزایان متشکل غربی) به حمایت از دمکراسی و حقوق بشر در ایران این توان را داریم که نقش با اهمیتی ایفا کنیم که نمونه آن را ما در این روزها شاهد بودیم، اما بشرطی که در خنثی کردن فشار خانواده ها و افکار سنتی در جامعه به ما کمک شود و حقوق ما در برنامه روشنگران و دمکراسی خواهان هم منظور شود تا بتوانیم با اعتماد به نفس و نیروی بیشتری وارد میدان شویم.
اینجا هدف من استفاده ابزاری از مسائل همجنسگرایان نیست بلکه منظور این است که آن دسته از روشنفکران، روشنگران اجتماعی و نیروهای سیاسی ، سازمانهای غیر دولتی و دیگر تشکلات حقوق بشری کشور ما که خود را از اسارت ذهنیت گذشته رها کرده و از برابری انسانها فارغ از گرایش جنسی اشان دفاع می کنند، می باشد که نباید این عرصه را مهم را فراموش کنند.
مخالفان حکومت هم باید مسائل روانشناختی جوانان را بهتر بشناسند چرا که اگر پیامی برانگیزنده و نیرو بخش به نیروی وسیع همجنسگرایان کشور ندهند، مطمئن باشیم که آنها هم ما را جدی نخواهند گرفت. باید بار حقارت را از دوش همجنسگرایان گرفت، باید اجتماع و خانواده ها را به ظلم و ستمی که متوجه فرزندان همجنسگرای خود می کنند آگاه کرد و آنان را از آن برحذر داشت. اگر فشار فرهنگی و خانوادگی فعلی از دوش همجنسگرایان برداشته شود، آنوقت این نیرو با کمک افکار عمومی جهان خواهد توانست رژیم اسلامی را به یک جالش عمده فرهنگی بکشاند و آنوقت راه برای پیوند زدن مبارزات و تلاشهای جوانان همجنسگرای کشور با جنبش دمکراسی خواهی هموار خواهد شد. باور کنیم که تنها چند شعار سیاسی ضد حکومتی کارساز نخواهد بود مگر زمانی که نیروهای تحول طلب فرادستی فرهنگی خود را در عمل ثابت کنند.