با دوست روزنامه نگاری که این روزها در تهران نگران و درگیر مساله گنجی است تلفنی صحبت می کردیم. می گفت خامنه ای تصمیم گرفته است گنجی را در بیمارستان میلاد به قتل برساند، تردید نکنید. سعید مرتضوی هم مامور اجرای این تصمیم جنایتکارانه است. می گفت خامنه ای گفته است یا گنجی توبه می کند یا از بیمارستان به گورستان می رود، ما فقط می توانیم علنا به مسوولیت سعید مرتضوی که مجری این جنایت است اشاره کنیم، اما شما که دستتان باز است تا می توانید به مسئوولیت خود خامنه ای بپردازید. و به درستی می گفت که مرتضوی کاره ای نیست و فقط مجری فرمان و اراده خامنه ای است. می گفت گنجی را به بیمارستان آورده اند تا همان گونه که سعید مرتضوی به گنجی گفته بود برخلاف ماجرای قتل زهرا کاظمی این بار مرگ وی را پزشکان بیمارستان اعلام کنند. می گفت خوب می دانند که الان گنجی در آستانه مرگ است و هر لحظه ممکن است کار او تمام شود با این همه حاضر به هیچ گونه گذشتی نیستند. و حتی مامور گذاشته اند که به محض اتصال سرم به گنجی اعلام کنند که وی اعتصاب را شکسته است. می گفت همه باید هرکاری که از دستتان بر می آید برای نجات گنجی از طریق مراجعه به نهادهای جهانی و ایجاد فشار به حکومت انجام دهند. تعجب می کرد که چرا هزاران ایرانی مخالف رژیم در خارج از کشور تاکنون دست به اقدامات اعتراضی هماهنگ برای همدردی و همراهی با گنجی نزده اند. در پایان از لحن صدایش احساس کردم که قطرات اشک از چشمانش جاری است. من نیز بی اختیار گریستم. گریستم هم برای گنجی، هم برای خودمان و هم برای رخوتی که همه فضای سیاسی ایران از جمله اپوزیسیون را در بر گرفته است.
تلفن که قطع شد، هجوم پرسشها به مغزم آغاز شد؟ چرا جریانات اپوزیسیون در این مورد فعال نیستند؟ مشکل چیست؟ منتظر چه هستند؟ گنجی بمیرد تا بعد برایش مراسم برگزار کنند؟ آیا واقعا خاتمی نمی تواند در این آخرین روزهای ریاست جمهوری اش به پاداش همه همکاریها و همدستی هائی که با "رهبرفرزانه" داشته خواستار نجات گنجی شود؟ آیا اساسا برای خاتمی نجات گنجی اهمیت دارد یا خیر؟ نکند خاتمی و برخی از اصلاح طلبان از آن جا که شیوه مبارزه گنجی، مصلحت کاریها و بی لیاقتی های خود آنها را برملا می کند آگاهانه و یا در عمق ضمیر ناخودآگاه خود علاقه ای به نجات گنجی ندارند؟! خاتمی اگر می خواست در این دو هزار روزی که گنجی زندان بود برای او کاری می کرد. اما او نه برای گنجی و نه برای دیگر زندانیان هیچ تلاش موثری انجام نداد. الان نیز او در روزهای پایانی ریاست جمهوری اش به جای دفاع از عق انسانی به نام گنجی که این همه به وی ظلم شده و به جای سرزنش دستگاه قضائی که گنجی را پس از دو هزار روز زندان به این روز انداخته، و به جای گله از "رهبر معظم" که کمر به قتل گنجی بسته است، همان گونه که در زیر خواهید دید گنجی را به باد سرزنش گرفته و خود او را مقصر وضعی می داند که در آن قرار گرفته است. و این درست همان چیزی است که خامنه ای و دستگاه قضائی او تبلیغ می کنند. خامنه ای و ایادی وی آن چنان که از مقدمه چینی کیهان و سعید مرتضوی برمی آید درصددند گنجی را به کام مرگ بفرستند و پس از قتل او، خود وی و یا وکلا و دوستان او را مسبب این جنایت معرفی کنند. خاتمی نیز با حرف هائی که در پائین مستقیما از او نقل می کنم به جای تلاش برای نجات گنجی با این تبلیغات همراه شده است. می گوید:
" انتظار داشتیم که آقای گنجی اعتصابش را بشکند و حداقل این موضوع را به رئیس قوه قضائیه واگذارد و از آن ماده قانونی استفاده کنند که ایشان (گنجی) هم به شدت ابا و امتناع می کند... ما اگر می خواهیم مسایل بدون جنجال و مشکل حل شود، همه ما باید با تفاهم با یکدیگر رفتار کنیم، حتی اگر معتقد باشیم که در بعضی جاها حقمان ضایع شده است، برای به دست آوردن حق بزرگ تر و فضای بهتر باید با قدرت (کار را) انجام دهیم. طبیعی است که اگر هر طرف قضیه سخت گیری فراوان کنند، آسان نخواهد بود. امیدواریم بازهم، بتوانیم با روش منطقی این مشکل را حل کنیم و آقای گنجی هم آزاد شود، قوه قضائیه هم بتواند طبق روالی که دارد کارش را انجام دهد."- نقل از ایلنا، ایسنا و گویا نیوز-. در این جملات خاتمی به روشنی از گنجی می خواهد که دو مورد زیر را بپذیرد:
1- از طریق رئیس قوه قضائیه از رهبر تقاضای عفو کند " آن ماده قانونی" که خاتمی می گوید همان تقاضای عفو پس از گذراندن دوسوم دوره زندان است.
2- با قاضی مرتضوی تفاهم کند. می گوید " اگر می خواهیم مسایل بدون جنجال و مشکل حل شود، همه باید با تفاهم با یکدیگر رفتار کنیم." اما گنجی به درستی می گوید این من نیستم که باید تقاضای عفو کنم بلکه کسانی که مرا بخاطر دفاع از حق و حقیقت زندانی کرده اند باید چنین کنند. گنجی و دهها زندانی سیاسی دیگر اگر می خواستند از خامنه ای که ظالمانه آنان را زندانی کرده طلب عفو کنند که ماهها و سالها زندان نمی کشیدند.
از خاتمی باید پرسید که اگر قرار بود "مسایل بدون جنجال حل شود" چرا در این دو هزار روزی که گنجی در گوشه ی زندان بود کار او حل نشد. لابد خاتمی می گوید برای آن که گنجی در این مدت با انتشار مانیفست جمهوری خواهی جنجال کرده است. پس می پرسیم چرا کار تقی رحمانی و رضا علیجانی، هدا صابر، قاضیان، دانشجویان زندانی حادثه 18 تیرو دهها زندانی سیاسی دیگر در این چند ساله حل نشد؟ آیا همه آنها مثل گنجی"جنجال" کرده اند؟ چون نیک بنگریم خاتمی با این فرمایشات خود گنجی را دعوت می کند که به جای مقاومت روش او را برگزیند یعنی به رهبر و ایادی او تسلیم شود، "جنجال" نکند یعنی در برابر همه تجاوزات رهبر و اعوان او به حقوق خود ساکت باشد و حقوق طبیعی و انسانی خود را از آنان گدایی کند. و این یعنی بمیر و بساز. گنجی اما برخلاف خاتمی هم شجاع است و هم صریح. اوکه با شجاعت و صراحت هر چیز را به نام واقعی آن می خواند، تقلب را نه "بداخلاقی" که تقلب می نامد و نمی پذیرد که اعتصاب غذای دو ماهه او را برای آزادی آن هم پس از دو هزار روز زندان "جنجال آفرینی" بنامند و نمی خواهد حق طبیعی خود یعنی آزادی را از خامنه ای گدائی کند.
گنجی در عمل شجاعانه خود پیام می دهد که طلب آزادی و عدالت کردن در فضای خودکامگی و سرکوب بدون شجاعت و صداقت کافی و فقط از طریق مفاهمه با اربابان قدرت، به ابتذال سیاسی می انجامد. و همین امر خاتمی و هم سانان او را نگران کارنامه ی هشت ساله شان می کند.
خاتمی وقتی می گفت من طرفدار مردم سالاری و آزادی مخالفان هستم دروغ نمی گفت. اما چون شجاعت کافی برای دفاع از عقاید و آرزوهای خود نداشت دربارگاه خودکامگان، آزادی و عدالت را به گدائی نشست. اما آن چنان که رسم همه ی خودکامگان در همه زمانها و مکان ها است، آن ها خواهش و التماس های او را نشانه ضعف تلقی کردند و در روشهای ددمنشانه و ضدانسانی خود مصرتر شدند. این روشهای خاتمی مردم را مایوس تر و خودکامگان را مغرورتر کرد. نتیجه کار خاتمی، ادامه سانسور و سرکوب روزنامه نگاران و نویسندگان، طولانی شدن دوره حبس زندانیان سیاسی، قدرت گیری و میدان داری مجدد محافل ترور و آدم کشی، رویگردانی مردم از اصلاح طلبان و نهایتا اشغال کامل مجلس و نهاد ریاست جمهوری بود توسط محافل نظامی امنیتی وابسته به خامنه ای. گنجی در عمل قهرمانانه خود فقط درنده خوئی خامنه ای را به نمایش نمی گذارد، بلکه ابتذال سیاسی خاتمی را به نقد می کشد و همراه با پایان دوره او و روی کار آمدن محافل نظامی امنیتی راه دیگری را برای نجات از شر استبداد به جامعه نشان می دهدکه نتیجه ی سیاست تسلیم جویانه او است.
هم از این روست که آنها به جای سرزنش جنایتکارانی که در مقام رهبری کشور و دادستانی تهران دارند گنجی را به قتل می رسانند،د پیشاپیش خود گنجی را مقصر وانمود می کنند و بدینسان چه بخواهند و چه نخواهند جنایتکاران را در قتل گنجی گستاخ تر می کنند. در یکی از یادداشت های پیشین نوشته بودم که از خاتمی انتظار دیگری نباید داشت. حالا می پرسم خود ما برای گنجی چه کرده ایم؟ آیا ستایش از گنجی و یا حمایت لفظی و قلمی که شاید بار وجدانهایمان را سبک ترمی کند برای خروج مان از ابتذالی که در آن گیر کرده ایم کافی است؟
گنجی در نامه هائی که به آیت الله منتظری و دکتر سروش نوشته سکوت در برابر ظلم را همکاری با ظالمان و خودکامگان می خواند و می گوید که درک اهمیت آزادی و دموکراسی و طرفداری فیلسوفانه از آن کافی نیست، باید در برابر استبداد شجاعانه ایستاد و هزینه داد. او قبل از گفتار، در کردار شجاعانه اش وفاداری خود را به نگرش خود اثبات می کند و هم زمان با اقدام حماسی خود جامعه را به شکستن سکوت در برابر استبداد فرا می خواند. هیچ یک از حرکت های اعتراضی جمعی و فردی ایرانیان علیه استبداد تاکنون به اندازه عمل صادقانه و شجاعانه گنجی در جهان بازتاب نداشته و چهره زشت استبداد را همراه با ابتذال سیاسی اصلاح طلبی همدست استبداد زیر سئوال نبرده است.
خامنه ای و ایادی او که در قبال هر نوع مخالفت شجاعانه ای فقط به حذف و قتل باور دارند بر این تصور واهی اند که با مرگ گنجی دیگران حساب کار خود را خواهند کرد. اما به خطا می روند. گنجی چه بماند، چه بمیرد با پیروزی اخلاقی اش براستبداد جنایتکار، به الگوی جنبش عدم خشونت در ایران تبدیل شده است. دستگیری عبدالفتاح سلطانی وکیل خانواده زهرا کاظمی نیز باید در ارتباط با پروژه قتل قریب الوقوع گنجی دیده شود. می خواهند با زهر چشم گرفتن از کانون وکلا و روزنامه نگاران آنان را از دنبال کردن علل مرگ وی پس از پایان کار او منصرف سازند.
گنجی هم اکنون دارد یک تنه بار سنگین مبارزه با دیو استبداد را بر دوش می کشد. اگر هر ایرانی آزادیخواه حاضر شود گوشه ای از این بار سنگین را به دوش گیرد و اندکی از هزینه آن را بپردازد هم این بار به مقصد می رسد و هم فشار بر گنجی کاهش می یابد که این خود چه بسا جان وی را هم نجات دهد.
پس از قتل های زنجیره ای پائیز 77 دهها هزار نفر در تشییع جنازه داریوش فروهر به احترام این جانباختگان راه آزادی شرکت کردند، چرا اینک که اکبر گنجی به امر آمران همان قتل های زنجیره ای و بخاطر اعتراض پیگیر به آن جنایات دارد به همان سرنوشت دچار می شود، نباید همه کسانی که پس از مرگ وی به حرکت در می آیند با حضور پیرامون بیمارستان میلاد مانع از جنایتی که در حال وقوع است گردند؟ اگر هزاران نفر حاضر باشند خطر چند روز زندان و چند ضربه باتوم ماموران انتظامی را بپذیرند، هم پیام گنجی در همه ایران منعکس می شود، هم جان وی نجات می یابد و هم راه او مرسوم می شود. انجمن های دانشجوئی، مدافعان حقوق بشر و نویسندگان و روزنامه نگارانی که خواستار نجات گنجی هستند چرا نباید با استقبال از اندکی خطر و هزینه خود در برابر بیمارستان میلاد حاضر شوند و مردم را نیز برای آزادی گنجی فرا بخوانند؟
اگر امروز از این پهلوان زنده حمایت کنیم شاید لازم نباشد که فردا در مراسم تشییع جنازه او شرکت کنیم.
در این لحظه گنجی نقش وجدان بیدار ملی ایرانیان را ایفا می کند. حمایت همگانی از او نه فقط ضرورت مبرم است بلکه مستقیماً در خدمت وحدت ملی علیه استبداد است. باید همه به این پرسش بیندیشیم که چرا اپوزیسیون جمهوری اسلامی نتوانسته و نمی تواند در یک نمایش هماهنگ از آزادی گنجی دفاع کند و مقاومت شجاعانه او را به فرصتی درمبارزه خود علیه استبداد تبدیل نماید؟ گروهی از اپوزیسیون هم چنان با کوبیدن بر پیشینه گنجی، بی عملی و پیشداوری شبه انقلابی خود را توجیه می کنند. گروهی می ترسند حمایت از گنجی موجب هژمونی او و امثال او شود، گروهی چنان به بیماری فعالیت قانونی بی رمق در جمهوری اسلامی مبتلا شده اند که مقاومت گنجی را تندروی می خوانند و کسانی نیز گنجی را می ستایند، اما خود حاضر به پذیرش هیچ هزینه ای نیستند.
نتیجه ای که از این وضعیت رقت بار می توان گرفت آن است که مبارزه با استبداد به تشکل های سیاسی نوینی نیازمند است که باید از دل جنبش دانشجوئی و جوانان دانش آموخته شکل گیرد و به لایه های مختلف اجتماعی از جمله کارگران و کارمندان امتداد یابد. عمل شجاعانه گنجی رخوت و ابتذال سیاسی فراگیر را آشکار می کند و ضرورت ها را نیز می نمایاند.