گناه گنجی و زرافشان آن است که با گرو گذاشتن جان خود در برابر آمران قتل های زنجیره ای قدعلم کردند تا امید و آزادگی را در ایران استبداد زده زنده نگهدارند. و این در بارگاه کسانی که پایه های قدرت خود را بر ترور،ارعاب، نومیدی و فرومایگی بنا کرده اند، گناه کوچکی نیست.
خامنه ای مثل همه خودکامگان و بیش ازآنها درنده خو است و فقط چاپلوسان و نوکرصفتان را دوست دارد و تنها مخالفان ساکت و صامت را تحمل می کند. از آزادگی متنفر است و از آنان که شجاعانه و به دوراز ریاکاری زبان و قلم خود را علیه خودکامگی بچرخانند چنان می ترسد که فقط با کشتن آنان آرام می گیرد.
داریوش و پروانه فروهر را به همین گناه به زهر کینه خامنه ای دشنه کش کردند. مختاری و پوینده و مجید شریف و پیروز دوانی هم همینطور. پیش ازآن دکتر سامی، سعیدی سیرجانی و دهها نویسنده و روشنفکر دیگر به اشاره خامنه ای و هم قطاران او سربه نیست شده بودند و حالا نوبت گنجی است. از اول هم می خواستند او را بکشند، اما نمی دانستند چگونه. حالا راه آنرا هم پیدا کرده اند. گناه گنجی آن است که آرش وار جان خود را دست مایه دفاع از حق و حقیقت کرده است. و با فرعون زمان (احتمالا فرعون بهتر از خامنه ای بوده) درافتاده است.
آدم کشانی که نام قاضی بر خود گذاشته اند و مستقیما از خامنه ای دستور می گیرند، بر این خیال اند که با کشتن گنجی وسوسه و اندیشه آزادگی و مقاومت را سربه نیست می کنند. تردید نکنیم گنجی الان نقش وجدان جامعه روشنفکری ایران را در برابر محافل نظامی به رهبری خامنه ای بازی می کند. و آنها می خواهند با کشتن او وجدان ما را به نومیدی و مرگ بکشانند.
من ازرئیس جمهور خاتمی که گفته بود قتل های سیاسی دیگر تکرار نمی شود، اما حالا درپایان دوره او می بینیم و خود او هم می داند که مجریان همان قتل های سیاسی در ایران از برکت مصلحت کاری های او حتی پست ریاست جمهوری را نیز تصرف کرده اند هیچ انتظاری ندارم. انتظار ندارم که او با آن که می داند گنجی بخاطر دنبال کردن پرونده همان قتل های سیاسی و به خاطر ایستادن در برابر استبداد و ظلم به تیر غضب "رهبر معظم" و "فرزانه" دچار شده و پس از سالها زندان به کام مرگ می برندش، گامی برای دفاع از گنجی بردارد. دیگر دیری است که کسی همچو انتظاری از خاتمی ندارد. انتظاری که می توان از او داشت آن است که وقتی "رهبر معظم" گنجی را کشت بگوید "نظام مرد م سالاری دینی کسی را به خاطر عقایدش به زندان نمی فرستد."
اما این انتظار و امیدواری هست که جامعه روشنفکران و طیف گسترده مخالفان جمهوری اسلامی از هرعقیده و گرایشی که باشند تا دیر نشده به دوراز تنگ نظری های فرصت سوز برای نجات جان گنجی از خود مایه بگذارند. شاید روحانیون مخالف خودکامگی خامنه ای کسانی همچون آیت الله منتظری نیز بتوانند به شکل و شیوه ای که خود صلاح می دانند در این زمینه از خود واکنش نشان دهند.
من هم مثل هم وطنانی که اخیرا به خانم عبادی در این باره نامه نوشته اند، از ایشان گله مندم و برآنم که شایسته است او پیش از آنکه دیر شود برای نجات جان گنجی نقش موثرتری در جلب افکارعمومی جهانیان ایفا نماید.
خانم عبادی فقط وکیل اکبر گنجی نیست. جایزه صلح نوبل وی را در موضع استثنائی و ویژه سخنگوی سرشناس آزادی و حقوق بشر در ایران قرار داده است. سخنگوئی که صدای او در هر 5 قاره جهان شنیده می شود. گنجی نیز یک زندانی معمولی نیست، او امروز به نماد مقاومت آزادیخواهان در برابر استبداد تبدیل شده است. دفاع از او دفاع از پرچم آزادی و حقوق بشر درهمه ایران، دفاع از خانواده قربانیان قتل های سیاسی ، دفاع از همه زندانیان سیاسی و در یک کلام دفاع از حق و دموکراسی در برابرظلم و استبداد است. جایزه صلح عبادی اگر امروز نتواند افکار عمومی جهانی را نسبت به ظلمی که علیه گنجی و خطری که علیه جان او و از این طریق علیه آزادی و آزادگی در کمین است، حساس کند، به چه درد می خورد؟ خانم عبادی می تواند مساله گنجی را به محافل و مراجع بین المللی بکشاند. و اگر چنین نکند کوتاهی نابخشودنی و بزرگی است. ما نیز باید به سهم خود چنین کنیم. دفاع از گنجی در این لحظه بهترین و موثرترین کار ممکن در دفاع ازآزادی و حقوق بشر است. نگذاریم گنجی بمیرد و بعد از خود انتقاد کنیم که نکردیم آنچه را باید می کردیم.
علی کشتگر