دراین روزها که روزهای پایانی ریاست جمهوری خاتمی بود، هر وقت خبری در مورد رییس جمهوری در دوران ولایت فقیه خوانده و یا شنیدم، نخست وزیر و نه رئیس جمهور در جلو چشمانم مجسم شد. مگر قانون اساسی جمهوری اسلامی همین را نخواسته است؟ شاه جمهوری اسلامی بالاخره از دست نخست وزیرانی که شخصیتی متفاوت و تا حدودی مستقل داشتند، رهایی یافت و نخست وزیری دست آموز و دست بوس را امروز « تنفیذ» کرد. احتمال دارد این نخست وزیر در خلوت از رهبر همان سئوالی را کرده باشد که هویدا. « من که این کار را بلد نیستم و یا تجربه ای ندارم» و شاید هم ولی فقیه همان جوابی را به او داده باشد که شاه گفته بود، «یادتان خواهیم داد.» یعنی آنچنان خواهیم ساخت که دلمان می خواهد.
اما. آن نخست وزیری که پس از 8 سال خدمات شایان، پست خود را ترک می کند. با امید وآرزوی میلیون ها ایرانی آمد و با معجونی از افسوس، پشیمانی، تشکر، ناسپاسی و یا قدردانی همان میلیونها به جامعه مدنی و یا به قول خود «جامعه النبی» برمی گردد.
همه دولتمردان، و اکثریت فعالین چهره های سیاسی و فرهنگی داخل کشور به قدردانی از خاتمی نشسته اند. حتا ابواب جمعی رهبر و سازندگان بحرانها، از رییس مجلس گرفته تا چهره های شناخته شده راست افراطی که همواره چوب لای چرخ وی در این 8 سال سپری شده، گذاشته اند، اکنون به مداحی ایشان نشسته اند و برخی هم قصیده سرایی می کنند و شماری از نیرو های سیاسی رادیکال اپوزیسیون هم، در خلوت، پایان «فتنه خاتمی » را جشن می گیرند.
ویلیام شاریر خبر نگار برجسته و نویسنده کتاب به یادماندنی " ظهور و سقوط رایش سوم" نکته جالبی در باره بررسی شخصیت ها، وقایع و تاریخ نویسی دارد. وی که در تمام دوره جنگ جهانی دوم به عنوان خبرنگار جنگی فعالیت داشته و دهها تُن مدرک وسند در باره جنگ جهانی دوم فراهم کرده بود می نویسد:
... با همه این ها، اطرافیان پیشنهاد می کردند، باید حداقل صد سال برای قضاوت در باره چنین واقعه ای صبر کرد. تا در کمال بی طرفی به بحث و بررسی حوادث پرداخت و «دیگر دوستی های بی جهت و کینه توزی های بی سبب نتواند در قضاوت مورخ اثر گذارد.»
اما زمان نزدیک به 7 دهه گذشته است و سرعت انتقال اطلاعات به مقایس الکترونیک سنجیده می شود. صبر چندانی لازم نیست. فقط می توان گفت: شاید خیلی زود باشد در باره تمام 8 سال گذشته به قضاوت نشست. هنوز نمی توان گفت که ایشان مانند نخست وزیران خوشنامی چون مشیرالدوله، مستوفی الممالک و مخبرالساطنه عمل کرد، تا ضمن سنگ صبور بودن ناراضیان و چتر پناه گستردن برای مغضوبین، ناخواسته فرصتی برای شاه جمهوری اسلامی بوجود آورد، تا بتواند مانند رضا خان میرپنج با آوردن دست آموزان ولایت فقیه، حکومت استبدادی خود را در جامه خلافت ناب اموی و یا عباسی پیاده کند، و یا سخنگوی وفادار ولی ناتوان مردم بود و در دالانهای تاریک حکومت ولایت فقیه، اراده و استقامت خود را گم کرد.
در هر صورت یک چیز روشن است، میهنمان با رفتن خاتمی، وارد دوره پرتلاطم و ناشناخته ای شد، دستگاه ولایت فقیه برای تحکیم استبداد و پیشبرد برنامه های جاه طلبانه خود در حال ماجراجویی بین المللی است. به مرور در این کار زار آشفته، شناختن سره از ناسره، دشوار خواهد شد. گروهی برآنند تا استقلال این کشور را در تعارض با آزادی معرفی کنند و شماری، آزادی را فریب دشمنان استقلال بانگ بزنند. در این وانفسای دلتنگی ها، و خیانت ها، در میان خون و باروت، بار دیگر مردم راه خود را می جویند و می طلبند. راه آزادی و استقلال.
در چنین روز هایی، آن کس که عصاره آرزو و امید های میلیونها ایرانی را در چهره خود تصویر کرد، و طی هشت سال صدای خود را با گوش مردم و تمام لایه های آشکار وپنهان حکومت به ممارست و مراودت نشانده است ، با تاریخ ایران قرار ملاقات دیگری دارد، چه بسا مهم تر از نخستین.
این است که به آن که می رود می گویم:
به امید دیدار دوباره!