حضور محترم علامه مصباح يزدي دامت افاضاته
شرمنده که پيش از مراجعه به سايت انصارنيوز بنده نمي دانستم که حضرتعالي به مقام شامخ ِ علامه گي ارتقا درجه پيدا کرده ايد و رسيدن به اين مقام را خدمت حضرتعالي و مسلمانان جهان تبريک و تهنيت عرض مي کنم. البته بايد ذکر کنم که اگر کسي با بنيه ي علمي جنابعالي علامه شود، اشخاصي مانند علامه قزويني و علامه دهخدا و علامه جعفري بايد به مقام خدايگاني برسند (هر چند همکار جنابعالي جناب استادي – که نمي دانم ايشان هم مانند شما بالاخره علامه شدند يا خير – در نقد تند و کينه توزانه اي که بر لغت نامه ي دهخدا نوشتند - و اولياي لغت نامه را وادار به انتشار آن در مقدمه کتاب کردند - بر علامه بودن دهخدا خنديدند ولي چه باک! شما به يقين جاي خالي ايشان را در زمانه ي ما پر خواهيد فرمود.
جناب علامه
گاه شاگردان يک استاد – از روي لطف – کار دست استاد مي دهند و اينقدر لقب به پشت ِ آدم مي بندند که گند کار يک جا در مي آيد. مثل لقب مهندس که اين روزها به هر کسي که سامسونايتي به دست داشته باشد و عينکي به چشم، داده مي شود و وقتي با طرف صحبت مي کنيد مي بينيد مهندس که هيچ، به اندازه ي يک عمله هم سواد ندارد. البته بنده نمي خواهم جسارت کنم و بگويم جنابعالي به اندازه ي يک عمله سواد نداريد و مي دانيد که در مثل مناقشه نيست ولي نه که شما را فقط با امثال آقاي حجتي کرماني ها رو در رو کرده اند و شما توانسته ايد روي امثال ايشان را در مناظره هاي سياسي کم کنيد لذا ممکن است امر بر شما مشتبه شود که همه ي دنيا به اندازه اين آقاي کرماني ِ شوخ طبع و مهربان سواد و جربزه دارند لذا گول بخوريد و خداي ناکرده در جايي ولو شويد. بيخود نبود که حضرت امام خميني موقع عبور از کوچه و خيابان ها به طلاب اجازه نمي دادند دنبال ايشان راه بيفتند در حالي که آيت الله هاي ساده تر از ايشان يک لشکر "همراهان" به دنبال شان روان بودند. آن مرحوم هم ديده بودند که همين همراهان، چه آيت الله ها و علامه هايي را در بزنگاه با سر به زمين زده اند و چه کاسه ها که طفل ايشان از آن آب نوشيده بودند براي دفع نجاست در حوض کر داده اند، لذا چندان به بادمجان دور قاب چينان عنايت و توجه نداشتند.
حضرت علامه
من هيچ وقت قيافه ي علامه گي شما را موقعي که بغل دست دکتر سروش نشسته بوديد و با مرحوم احسان طبري بحث مي کرديد از ياد نمي برم. خاطر شريف تان باشد آن روزها هنوز علامه نشده بوديد و علي رغم اين که با دکتر سروش در يک تيم بوديد معني توتولوژي را که دائم او و طبري به کار مي بردند نمي دانستيد و وقتي خواستيد اظهار فضلي بفرماييد و خودي نشان دهيد خدابيامرز طبري مچ تان را گرفت که توتولوژي ايني که شما مي گويي نيست. آن موقع ها شما سعي مي کرديد درس منطقي را که در حوزه ياد گرفته بوديد به نحوي به ماترياليسم ديالکتيک ربط دهيد و فيزيک کوانتوم را با آداب طهارت تشريح فرماييد و در نهايت طبري را وادار به اعتراف به ارتداد و کفر کنيد و زمينه هاي ذهني سرکوب دگرانديشان را فراهم آوريد (راستي چرا اين مناظره را در فهرست مناظره هاي تان در سايت مبارک نياورده ايد؟)
آقاي علامه
شما بر خلاف حضرت امام خميني که هيچ گاه قبولشان نداشتيد و از او و افکارش به اندازه افکار و آراي شريعتي متنفر بوديد ذاتا با مردم بديد و آن ها را هميشه به هيچ مي گيريد. حضرتعالي در سخنراني که به مناسبت نيمه شعبان در مسجد جمکران ايراد فرموده ايد صراحتا مردم را مخالف ائمه ي اطهار ناميده ايد و فرموده ايد که اگر امام دوازدهم غايب نمي شد، سرنوشت يازده امام ديگر را پيدا مي کرد. اين ها را گفته ايد يا نگفته ايد؟ و اگر گفته ايد بايد عرض کنم که اينها دروغ هاي بزرگي است که به ائمه و مردم بسته ايد چه آنها در هر زماني به راي و نظر مردم احترام مي گذاشتند و حتي اگر به قول جنابعالي در يکي دو قرن بعد از اسلام کسي "حکومت دمکراتيک" مي خواست به آن هم تن مي دادند (من تمام زندگي ام را جايزه خواهم داد به محققي که فقط يک مورد به من نشان دهد که مردم عربستان و ايران و بلاد ِ اسلام کلمه ي دمکراتيک به کار برده اند و حکومت دمکراتيک خواسته اند!). مردم – و حتي دشمنان ائمه هم – احترام ائمه را حفظ مي کردند. فرق ائمه با امثال جنابعالي که از نام آنها سوء استفاده مي کنيد دقيقا همين است. آنها هرگز سعي نمي کردند با دروغ و تقلب و زورگويي و زندان و شکنجه، مردم را هم راي و هم نظر خود کنند ولي شما با وجود داشتن مقام علامه گي در اسلام دقيقا چنين مي کنيد.
شما که علامه اي چنين بزرگ هستيد (راستي چند جلد کتاب تاليف کرده ايد؟) و عمري را در اسلام غور و تفحص فرموده ايد چطور در آن سخنراني به فاصله ي يک جمله، آري يک جمله، صد و هشتاد درجه حرف تان عوض مي شود؟ در جمله ي اول مي فرماييد "بيعتي که با اميرالمومنين شد در تاريخ اسلام بي نظير بود. خود حضرت مي فرمايد که نزديک بود حسنين زير دست و پا له شوند". وبعد بلافاصله مي فرماييد "خداوند يازده امام را که يک تار مويشان به همه عالم مي ارزد در اختيار مردم قرار داد تا سعادت دنيا و آخرت انسان را تضمين کند ولي قدر ندانستند گفتند دلمان مي خواهد خودمان انتخاب کنيم. مي خواهيم حکومت مان دمکراتيک باشد. نمي خواهيم خدا برايمان نصب کند. نوبت رسيد به امام دوازدهم..."
الله اکبر! آقاي علامه چطور يک علامه به فاصله ي يک جمله چنين حرفش سر و ته مي شود؟ کجا رفتند آن کساني که حسنين را داشتند زير دست و پا له مي کردند تا زمان امامت امام دوازدهم و بعد از آن؟
قربان قبول بفرماييد که شما نه حضرت امام خميني را قبول داريد نه مردم را و نه جمهوري اسلامي - نه يک کلمه کم، و نه يک کلمه زياد - را. راه اثبات اين امر ساده است. شما اگر يک روز جمعه که دولتمنزل تشريف داريد ضمن ميل کردن اندکي خاويار، با يکي از اقوام يک دست شطرنج (بدون برد و باخت پولي) بازي کنيد و فيلمي را که زن مسلمان در آن موي مصنوعي به سر دارد به تماشا بنشينيد معني اش قبول نظريات حضرت امام است (راستي هنوز هم امام جعفر (ع) مي گويند کسي که به بازي شطرنج دو نفر نگاه کند انگار به فرج ِ مادرش نگاه کرده يا نه؟). اگر رسما اعلام بفرماييد که ما در ايران فقط و فقط جمهوري اسلامي مي خواهيم نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد معني اش قبول تمام و کمال جمهوري اسلامي بنيان گذاشته شده توسط حضرت امام خميني است. ولي شما چنين نخواهيد کرد.
جناب علامه
اکنون که به کمک امدادهاي غيبي و غير غيبي شخص مورد نظر جنابعالي رئيس جمهور شده و دنيا را براي هجوم به ايران بسيج کرده است مي توانيد خود را يک قدم به حکومت اسلامي مورد نظرتان نزديک تر ببينيد اما يقين داشته باشيد نيروهاي اوليه ي انقلاب – همان ها که وقتي شما از ترس در لانه ي خود خزيده بوديد، در کار سرنگون کردن رژيم شاهنشاهي بودند – در مقابل شما خواهند ايستاد. حتي شخص آيت الله خامنه اي در مقابل شما خواهد ايستاد. من توصيه مي کنم اين مقام علامه گي را همين طور حفظ کنيد چون در زماني که مانند آيت الله العظمي منتظري خانه نشين تان کردند براي گرم کردن حوزه به درد خواهد خورد. در غير اين صورت شايد مجبور شويد به همان شيوه ي جشن هالوين کت و شلوار بپوشيد و از عروس خانم امداد بخواهيد.