به نام خدا
«زماني که با زمانه خويش نساختي و با مسندنشينان و امربران ايشان کنار نيامدي و آنچه را جاهلان مي گويند ، جاهلانه باز نگفتي ، لاجرم به تبعيد ابدي گرفتار خواهي شد. حتي اگر جسمت در کنج منزلي در شهري ساکن باشد ؛ و اگر بر نپذيرفتن پاي فشردي ، آواره ات خواهند کرد ، به زندانت خواهند افکند و به دارت خواهند کشيد ... »(«مردي در تبعيد ابدي» اثر نادر ابراهيمي)
اين سرگذشتي است که در طول تاريخ بشر بر تمامي اربابان انديشه رفته است ، اما در اين ميان ، آنان که کمر همت به زدودن پيرايه هايي بسته اند که دامان دين خداوندي را آلوده است ، با مخالفت شديدتري روبرو شده اند . چون «حکمت» ، بازار دين داري جاهلانه و عوام فريبانه را آشفته مي سازد. ازينرو ارباب زور و اصحاب تزوير که جلوي رويش انديشه را نمي توانند بگيرند ، دست در دست يکديگر ، به تکفير و تبعيد احياگران روي مي آورند ، احياء گراني که تنها گناهشان اين است که مي کوشند کلام استوار خداوند و دين راستين پيامبر را از لابلاي خروارها جهل و خرافه رها سازند .
اين نمايشي است كه بر چهارده قرن تاريخ «دين خاتم» حاکم بوده اما در تمامي اين دوران، انديشه هاي بيدارگرانه نيز پيوسته حضور داشته است ولي به طور خاص ، از زمان ملاصدرا ، حوزه اصفهان، بستر حضور حاملان مشخصي از اين جريان گرديد که مي کوشيد با وجود همه موانع و دشواري ها ، چراغ جاودانه حکمت و خرد را در بطن تحولات انديشه ديني ، افروخته نگاه دارد . اين موج فکري در طول اين سالها سلسله وار ادامه يافته تا پس از ملاهادي سبزواري به انديشمنداني رسيده است که هم عصر ما زيسته اند : ملا محمد کاشي ، جهانگيرخان قشقائي ، حکيم آيت الله حاج آقا رحيم ارباب و حکيم آيت الله محمد جواد غروي.
اما آنچه که اين مقاله به بهانه آن شکل گرفته ، بيماري آيت الله سيد محمد جواد غروي است که در عصر حاضر ، حلقه آخر از سلسه اين حکماء سلف است و امروز در سن صد سالگي بر تخت بيمارستاني در اصفهان بستري شده و ديگر سخني بر زبان نمي آورد . اين مطلب گزيده يي است از زندگي و شرح انديشه ها و تلاشهاي وي .
در الون آباد ، از روستاهاي نزديک اصفهان زاده شد در حدود سال 1283 هجري شمسي . از چهارسالگي به مکتب و تحصيل علم روي آورد و از همان نخستين گام ها ، نبوغ و استعداد شگفتش ، اساتيدش را بهت زده کرد . به توصيه استادانش از دوازده سالگي به اصفهان آمد و از محضر اساتيدي چون شيخ علي يزدي ، شيخ محمد کاظم کروندي ، سيد محمد نجف آبادي ، شيخ ميرمحمد صادق صادقي ، شيخ محمد خراساني (استاد مسلم حکمت و علوم معقول) ، شيخ محمد رضا نجفي بهره برد. سرانجام در بيست و دو سالگي در حالي که تمامي قرآن و نهج البلاغه ، منظومه حکمت سبزواري ، بسياري از اشعار فارسي و عربي و حدود چهار هزار روايت در حافظه داشت ، موفق به کسب اجازه اجتهاد از مشهورترين علماء حوزه اصفهان گرديد، از جمله: شيخ محمد رضا نجفي ، آقا سيد محمد نجف آبادي و حاج ميرمحمدصادق صادقي . در اجازه مرحوم شيخ محمدرضا نجفي وي به واسطه محفوظات گسترده و تسلطش بر متون ديني به «درياي دانش که کراني برايش متصور نيست» وصف شده است . البته خود آيت الله غروي درباره اجازه اجتهاد خويش چنين مي گويد : "نظر به اينکه برخي از اشخاص که در مرتبه تجزي (اجتهاد شخصي) هم نبودند ، اجازاتي در دست داشتند ، بنابراين داشتن اجازه ، کاشف علم ، و نداشتن آن دليل عدم علم نيست ، عطر آن است که خود ببويد نه آنکه عطار بگويد .... و به همين جهت من نيز در راستاي تحقيق ، شخصيت رجال را ضميمه دلائل نکردم و فقط کلام و دليل را مورد دقت قرار دادم ، و دانستي هاي علوم را بيشتر از راه استدلال هاي قطعي بدست آوردم نه از راه سخنان علماء . زيرا اقوال ايشان (من حيث هي) دليل شرعي واجب الاتباع نيست . ولي به طور کلي از کتب و صحائف ايشان بهره ها بردم و استفاده هاي بزرگ نمودم" .
آيت الله غروي هم همانند غالب کساني که طريق حکمت و خردورزي را در دين داري و ايمان علمي خود مي پويند ، علاقه يي به منبر و وعظ نشان نمي داد تا اينکه به اصرار شاگردانش و وساطت آيت الله ارباب ، منبرهاي تاريخي و بحث برانگيز وي آغاز شد . البته خود آيت الله ارباب هم منبر نمي رفت و فقط به ارائه درس اصول فقه و حکمت و اقامه نمازجمعه اکتفا مي نمود که اعتقاد به وجوب عيني آن داشت و رابطه آيت الله غروي با وي هم از وحدت نظر در بسياري مسائل و از جمله همين اعتقاد به وجوب عيني نمازجمعه آغاز شد (مقارن سال 1314 شمسي). به هر صورت اصرار آيت الله ارباب مبني بر اينکه هدايت و ارشاد يک فرض ديني است ، آيت الله غروي را به ميدان سخنراني هايي در سطح شهر کشاند که بدون ترديد اصلي ترين ويژگي است که وي را از حکماء پيش از خود ممتاز مي سازد ، يعني روي آوردن به زدودن خرافات و اوهام در ميان مردم و از فراز منبر ؛ نه در ميان اهل علم و درون حجره هاي محدود مدرسه . خود وي اين شيوه را چنين توضيح مي دهد :
"روش من در تبليغ از ابتداء چنين بود که از راه استدلال به کتاب و سنت و ادله عقليه ، با بدعتها و غلو و اغراق و دروغ که بسياري از احکام اسلام آلوده به آن بود ، مخالفت نمايم . بنابراين اخبار مخالف قرآن و ناهمگون با مذهب شيعه را جدا رد مي کردم و تفسيرهاي غلطي که از برخي آيات شده بود ، مردود مي شمردم . اتخاذ اين طريقه موجب بروز اختلافاتي شد که براي حصول اطلاع از عمق آن ، بايد به تاليفات و خطابه هاي اينجانب مراجعه شود . به طور کلي هدف اين بوده که گوهر منور دين مبين اسلام و مذهب تشيع که از متن کتاب الهي و احاديث متواتره نبوي منبعث شده ، از آلايش بدعت و اشتباه و خلل و خطاء پيراسته و پاک گردد تا مورد قبول تمام عقلاء بشر واقع شود و احدي نتواند نقطه ضعفي بر آن وارد سازد و هر صاحب انديشه يي تصديق و اذعان کند که اين دين ساخته و پرداخته بشر نيست ، بلکه وحي الهي است . آنگاه شک و شبهه اش زائل و احکام دين را مورد عمل قرار دهد . ولي افسوس که در اين زمينه هم فکر و هم عنان انگشت شمار بوده اند . به اين سبب در اين هدف عالي و مقصد متعالي ، به نتيجه مطلوب نائل نگشته ايم و اميدواريم تاليفات و تصنيفاتي که عمري براي تحصيل و تدوين آنها بکار رفته ، در آينده سودمند باشد و امت اسلام از آن ها بهره مند گردد . اما تا عقل و انصاف و تجارب را اعمال نکنند ، تا با شيطان نفس مجاهدت ننمايند ، تا از جاه و مال حرام چشم نپوشند و خلاصه تا باطن و ظاهر خود را از آلودگي ها مطهر و مصفي نسازند ، امکان وصل به آن نتيجه مقصود وجود نخواهد داشت . چنانکه حکيم بزرگ سنائي مي گويد :
ده بود آن نه دل که اندر وي / گاو و خر باشد و ضياع و عقار
ديو باشد نه عالم آنکه از او / بشنوي گفت و نشنوي کردار
ره رها کرده اي از آني گم/عز ندانسته اي از آني خار"
اتخاذ چنين شيوه يي در تبليغ در کنار سياق رفتاري وي که بر مبناي آيه صريح قرآن , دريافت وجوهات براي تبليغ ديني را مجاز نمي شمرد ، سرآغاز مخالفت ها و اتهاماتي شد که هفتاد سال به طول انجاميد . اما او استوار و ثابت قدم به بيان حقايق دين مي پرداخت و از مخالفت متوليان رسمي دين ، ترسي به دل راه نمي داد . البته حتي اعتبار و شخصيت آيت الله ارباب که بزرگترين حامي و پشتيبان آيت الله غروي در اين روزگار سخت بود ، باعث نشد که از حجم مخالفت ها با وي کاسته شود ، تا آنجا که در مردادماه هزار و سيصد و پنجاه شمسي در يک سخنراني تاريخي با ارائه بيلان کار خود در سي ساله مبارزه با جهل و خرافه ، با منبر و مدرسه خداحافظي کرد و ديگر هيچ گاه بر فراز منبر نرفت و در مدرسه حاضر نشد .
البته اين خداحافظي ، بدرود گفتن با مبارزه نبود بلکه وي جلسات وعظ و خطابه را به منازل شخصي و مدرس خود را به خانه اش منتقل کرد و نيز نگارش مجموعه کتابهايي آغاز شد که شايد در تاريخ حکمت ، تفسير و فقه کم نظير باشد . در کتاب نمازجمعه به اثبات وجوب عيني نمازجمعه پرداخت که در آن زمان مراجع بزرگ تقليد غالبا اعتقادي به وجوب عيني آن نداشتند و بعضا اقامه آن را حرام مي دانستند . نسخه پيش نويس اين کتاب در آبان ماه 1343 شمسي در يک ديدار حضوري به رؤيت آيت الله خميني رسيد و ايشان دلائل وي را پذيرفت اما به جهت تبعيد ايشان به تركيه ، اين موضوع تا سالهاي نخستين انقلاب مسکوت ماند تا اينکه مجموعه دلائل در 250 صفحه براي آيت الله طالقاني فرستاده شد و ايشان با مراجعه به امام خميني حکم امامت جمعه را دريافت کردند .
در کتاب قرباني در مني (نشر در سال 1362 شمسي) ، با استناد به آيات کتاب خدا ثابت مي کند که دفن و از بين بردن گوشت قرباني در حج حرام مي باشد و قرباني بايد در نقطه يي صورت پذيرد که گوشت آن به مصرف فقراء و مستمندان برسد ، چه اين نقطه مکه باشد و چه جاي ديگري .
آيت الله غروي کتاب «مغرب و هلال» را در اثبات اين موضوع به رشته تحرير درآورد که اختلاف در وقت شرعي مغرب و غره شهور قمريه به طوري که بين اکثر فقهاء شيعه مشهور شده خلاف سنت نبويه است و موجب اختلاف در اعياد اسلامي مي گردد و يکي ديگر از موانع وحدت مسلمين و عوامل تفريق بيشتر امت مي باشد .
کتاب چند جلدي «آدم از نظر قرآن» را که سه مجلد آن تا کنون به طبع رسيده در موضوع نگاه قرآن به انسان و تفسير متشابهات آيات نگاشت و در استوار ساختن تفسير قرآن بر خود قرآن گوي سبقت را از حکماء پيش از خود ربود .
در موضوع فقه ، کتاب «حجيت ظن فقيه» را نگاشت . حجيت ظن فقيه يعني اينکه گمان فقيه براي مقلد ،حجت است و نيازي به شنيدن دلائل و سنجش آنها نيست . آيت الله غروي در خاطرات خود مي گويد: "نخستين کسي که ظن فقيه را به طور مکتوب رد کرده و به تمام دعاوي مخالفين پاسخ گفته است ، من بودم" .
اين کتاب در اثبات اين موضوع است که فقيه بايد فتواي خود را با دلائل روشن مبتني بر كتاب خدا و سنت رسول (ص) اثبات نمايد و بر مکلف واجب است که اين دلائل را بشنود ، بسنجد و بپذيرد ؛ و تقليد ، به معناي رايج آن ، حتي در ساده ترين احکام مجاز نيست . بالطبع هر مؤمني مي تواند در مساله يي دلائل يک مجتهد را معيار عمل قرار دهد و در مساله ديگري فتواي مجتهد ديگري را . اين کتاب که با حدود هفتصد صفحه منتشر شده ، تمام اقوال فقهاء را در اين باب آورده و تمامي دلائل قائلين به حجيت ظن فقيه را رد کرده است .
در ادامه همين شيوه در برخورد با فقه ، شرحي بر رساله عمليه آيت الله بروجردي نگاشت ، تا نشان دهد چه ميزان از احکام فقهي مندرج در معتبرترين رساله ها، مبتني بر دلائل قطعي از کتاب خدا و سنت نبوي است و چه تعداد از آنها برآمده از حدس و گمان فقهاء.
تا همين جا بر خواننده مکشوف گشته است که اين تلقي از دين موجب چه مخالفت هايي را مي شده است. البته کم نبوده اند کساني که پيش از وي از اين منظر به تفحص در دين پرداخته اند , اما آنچه آيت الله غروي را متمايز مي سازد ، طرح اين انديشه ها در عرصه عمومي و انتشار آن در قالب کتابهاي دقيق و مدون علمي است . در کنار اينها ، تسلط کم نظير بر متون فقهي ، حکمي و تفسيري ، صراحت لهجه ، جذابيت در سخنوري و استواري و ثبات قدم در بيان انديشه ها از وي شخصيتي ممتاز پديد آورده است .
علاوه بر استنتاجات علمي او ، نوع نگاهش به مسائل سياسي و اجتماعي ، و خصوصا مبناهاي فقهي آنها، از ديگر مباحث چالش برانگيز بوده است . موضوعاتي چون : علم قاضي (که آن را براي صدور حکم , کافي نمي داند) , حدود (که احکامي مانند قتل مرتد و سنگسار را از ميراث يهود در دين اسلام مي داند و در کتاب فقه استدلالي به تفصيل آن ها را رد کرده) , ولايت فقيه , ديه (که قائل به تساوي آن بين زن و مرد ، و کافر و مسلم است) , جنگ ابتدائي (که معتقد به عدم جواز آن در اسلام مي باشد) و ...
انتشار کتاب هاي وي و ورود نتايج پژوهش هايش به حيطه تفکرات انديشمندان حوزه دين , مباحثاتي را ميان او و اين متفکران شکل داد ، از جمله مرحوم مهندس مهدي بازرگان (در سال هاي 59 تا 73) ، مرحوم آيت الله طالقاني (در دهه 20 و در سال 58) ، دکتر عبد الکريم سروش (در سال 75) و ... اما کساني که بدون تعمق در متن آثار آيت الله غروي , دورادور نظراتش را مي شنيدند شايد او را تنها فقيهي با فتاواي مترقي به حساب مي آوردند و نه کسي که در مباني علوم فقه ، تفسير و حتي حکمت ، تحولات بنياديني ايجاد نموده و تمام اين تحولات را نه به دلخواه بلکه بر متن اصيل دين و سنت قطعي و حتمي پيامبر استوار ساخته است.
اما آيا با خاموش شدن چراغ عمر اين حلقه از زنجير حکماء سلف , اين جريان آرام مي گيرد ؟ جرياني که پيوسته کوشيد با کنار هم نشاندن «عرفان» ، «استدلال» و «شريعت»، در نزاع ميان خردورزي و دينداري هيچ يک را قرباني ديگري نکند و پيوسته «کلام راستين خدا» و «خرد رهاي انسان» را مبناي تشخيص حقيقت بداند ؛ جرياني که دانش خود را نه مرده وار از مردگان ، بلکه خردمندانه از کلام زنده يي مي گرفت که آن را موتي نيست ؛ جرياني که چون علم و دين و شرف و انسانيت را اسير سود و سوداي هيچ کس ننموده ، دل سپردگان به عزت و شوکت اين جهان را به وحشت انداخته است ...
و بالاخره در پايان به اين سوال بينديشيم که آيا در دنياي جديد و در اين موج وسيع گريز از دين ، انديشه هايي که اينچنين موهوماتي را که طي قرن ها جزء لاينفک دينداري ما شده ، به نقد کشيده و آن را از دين ندانسته ، نبايد مورد عنايت قرار گيرد و از محاق بی توجهی ما خارج گردد ؟
توضيح : برای تبيين انديشه های آيت الله غروی ، شرح آثار و نقل زندگی نامه وی از سايت «ارباب حکمت» www.arbabehekmat.com استفاده شده است .
در اين زمينه:
[چراغ عمر آيت الله محمدجواد غروي خاموش شد]