انقلاب ادامه دارد
هنوز شواردنادزه در تفلیس برکنار نشده بود که ماریک، چه گوارای صربستانی، به دورها چشم دوخت. اینک کسانی در اوکراین به انتظار فعالان جنبش «مقاومت» نشسته بودند. در کیف، لئونید کوچما رییس جمهور فساد و رسوایی در آخرین سال دوره ده ساله ریاست جمهوری خود بود. هیچ تردیدی وجود نداشت که می خواهد به هر قیمتی شده نخست وزیری را که تا کنون دو بار محکوم شده بود، به جانشینی خود منصوب کند. کسی انتظار «انتخابات عادلانه» در این کشور نداشت.
پیش از این هم ماریک به تقاضای «خانه آزادی» در شهرهای «دانسک» و «ادسا» سخنرانی کرده بود. حالا در نوامبر 2003 بنیاد انگلیسی «وست مینتسر» هزینه مسافرت در پنج شهر اوکراین را تأمین کرده بود. در کاخهای پیشاهنگی و مراکز جوانان، ماریک برای شنوندگان خود تعریف می کند چگونه سه سال پیش میلوسوویچ را با قدرت تخیل، با پیگیری و بدون خشونت از قدرت خلع کردند و همین چندی پیش مشابه آن را در گرجستان انجام دادند.
تصویرسازی های ماریک در اوکراین در یک زمین کاملا حاصلخیز فرود می آید. در اینجا شبکه متراکمی از سازمان های غیر دولتی (ان جی او) متمایل به غرب وجود داشت و پول به نهادهای دمکراتیک سرازیر می شد. در عین حال یک پیشینه نافرمانی مدنی از دوران جنبش دانشجویی در دهه هشتاد و سپس تا جنبش شکست خورده «اوکراین بدون کوچما» در سال 2001 وجود داشت. بعلاوه، اوکراین نه صربستان بود و نه می شد آن را با گرجستان مقایسه کرد. در اوکراین تنها پنج درصد از جمعیت در پایتخت زندگی می کنند. برای اینکه بتوان دومین کشور بزرگ اروپا از نظر مساحت را به حرکت در آورد، باید به ساختن سلول های مبارزاتی دست می زدند. در قسمت شرقی کشور که صنعتی و طرفدار روسها بود، به زحمت می شد این وظیفه را انجام داد.
ماریک و دوستانش به تشکل جوانان پرداختند. از مدتها قبل تلاش می شد تا یک جنبش اعتراضی مانند «مقاومت» و «کافیست!» در اینجا سازماندهی شود. از ژانویه 2004 جنبش «پورا» شکل گرفت. «پورا» به معنی «وقتشه!» است. همزمان رهبران اپوزیسیون در جلوی صحنه صف آرایی کردند. ویکتور یوشچنکو و یولیا تیموشنکو کسانی بودند که روی آنها سرمایه گذاری شده بود. 65 میلیون دلار تنها از مالیاتی که مردم آمریکا می پردازند، از سال 2002 آن هم فقط از صندوق وزارت امور خارجه آمریکا برای انتخابات اوکراین خرج شد. رون پاول یکی از نمایندگان حزب جمهوری خواه در واشنگتن می گوید: «ما نمی دانیم چند ده میلیون دلار دولت آمریکا برای انتخابات اوکراین خرج کرد. ولی می دانیم بخش اعظم این پول برای حمایت از یک نامزد معین بود» - ویکتور یوشچنکو.
اما هزینه سفر فعالان «وقتشه!» را به صربستان بنیاد انگلیسی «وست مینستر» پرداخت. این جنبش حالا دیگر ساختاری داشت که همه اوکراین را در بر می گرفت و دارای یک استراتژی مشخص بود. مرحله حمله فرا رسید. 320 نفر از جوانان «وقتشه!» به هزینه «خانه آزادی» در اردوگاهی در سواحل کریمه گرد آمدند. در میان فعالان افراد مختلفی وجود داشتند. از آرمانخواه تا عملگرا. در طول روز رویدادهای احتمالی برای موارد جدی تمرین می شد و بروشور تقسیم می کردند. چهل میلیون صفحه بروشور باید بین آنان پخش می شد. در این بروشورها دستورالعمل هایی درباره عضویت سی و پنج هزار نفری وجود داشت که در صورت لزوم باید به سوی کیف سرازیر می شدند تا کار تعویض قدرت را پایان دهند. رنگ انقلاب مشخص شد: همه باید رنگ نارنجی به تن داشته باشند.
در حالیکه اعضای «وقتشه!» در سواحل کریمه با تی شرت های نارنجی عکس می انداختند تا در سایت جنبش در اینترنت منتشر شود، در کیف هنوز یک استراتژی معین وجود نداشت. یوشچنکو نامزد انتخاباتی اپوزیسیون مردد بود. جان هربست سفیر آمریکا در اوکرایین در یک محفل خصوصی نگرانی عمیق خود را ابراز کرد و گفت معلوم نیست با این مرد بتوان رژیم را عوض کرد.
روشن است که روسیه خواهان ثبات در اوکراین بود. روسیه می خواست یک اوکراین قابل حساب داشته باشد که دالان نفت و گاز و هم چنین ناوگان های روسیه در دریای سیاه را به خطر نیندازد. از طرف دیگر برای آمریکا و متحدانش دیگر راه بازگشت باقی نمانده بود. این همه پول! این همه تلاش! خانم حسابدار یکی از گروه های اپوزیسیون به نام «اوکراین ما» به یک فرد معتمد می گوید: «در هفته های پیش از انتخابات چمدان چمدان پول در فرودگاه کیف تحویل داده می شد.» او می گوید یک کمک 150 هزار دلاری را که از سوی یک فرد خصوصی بود کنار گذاشتند چون نمی دانستند با آن چه کنند!
هنگامی که ویکتور یوشچنکو با آن بیماری اسرارآمیز خود روز 31 اکتبر وارد دور اول انتخابات شد، برای پایان کار مجهز شده بود. پایتخت اوکراین و بقیه شهرها از ناظران انتخاباتی پوشیده شد. دفتر پژوهش بازار «پن، شون و برلند» واقع در نیویورک که چهار سال پیش در سرنگونی میلوسوویچ فعال بود، این بار نظرسنجی انتخابات را در اوکراین بر عهده گرفت. فعالان «وقتشه!» منتظر علامتی از بالا بودند.
ماریک را در فرودگاه متوقف کردند و به دستور رژیم پیشین به کشورش صربستان باز گرداندند. به این سازمانگر انقلاب دیگر روادید نمی دادند. در این زمان اما فعالان «وقتشه!» دیگر نیازی به او نداشتند و خودشان هدایت خشم مردم را در دست گرفتند و آن را به میدان مرکزی پایتخت کشاندند. این میدان بهترین محل برای تبدیل شدن به یک نماد بود. صحنه را از پیش آماده و بلندگوها را نصب کرده بودند. تا اینکه شب 21 نوامبر نتایج انتخابات اعلام شد. ویکتور یانوکوویچ، چهره قدیمی دولت را به عنوان پیروز انتخابات معرفی کرد. آنچه پس از آن اتفاق افتاد، همه را، حتی کسانی را که بعدها به قهرمانان انقلاب مروف شدند، در خود پیچید و برد. یکی از فعالان «وقتشه!» می گوید: «ما انگار کبریتی بودیم که به میان آتش مردمی انداخته شد که از پیش می سوختند.» فعالان جنبش شهری با 1546 چادر بر پا کردند و از سراسر کشور جوانان به سوی کیف هجوم آوردند. گروه یوشچنکو نیز تمام تلاش خود را به کار برد تا کار به تصحیح این انتخابات تقلبی بیانجامد.
ولی بدون پایداری مردم که در برف و یخبندان سرسختی به خرج دادند و علیه یک رژیم ورشکسته مقاومت کردند، انقلاب نارنجی امکان نداشت پیروز شود. در 27 نوامبر نیم میلیون نفر میدان مرکزی و خیابان های جانبی را اشغال کردند. دختران بنا به آموزش مربی شان در نقاط حساس و نخستین صفها ایستادند. همه می دانستند به محض اینکه نیروهای انتظامی حمله کنند، تصاویر تکان دهنده از تلویزیونها پخش خواهد شد. ولی تا زمانی که اتفاقی نیفتاده آنها رو به نیروهای انتظامی فریاد می زدند: «ما می خوایم شما رو ببوسیم!»
سرانجام دادگاه عالی رأی به تکرار انتخابات داد و در 26 دسامبر 2004 ویکتور یوشچنکو با آرای نزدیک به 52 درصد پیروز شد. هنوز شش روز از انتخاب یوشچنکو نگذشته بود که جنبش «وقتشه!» در هتل «روس» واقع در کیف مراسم بزرگی بر پا کرد تا تغییر رژیم و انحلال خود را جشن بگیرد. این جنبش اعتراضی مأموریت خود را پایان یافته تلقی می کرد. ولی انقلاب نارنجی اوکراین هم ثابت کرد که یک انقلاب موفقیت آمیز الزاما به معنای تضمین مناسبات دمکراتیک پس از آن نیست. جنبش «وقتشه!» در نظر دارد در دور بعد به عنوان یک حزب وارد فعالیت سیاسی شود.
کشور بعدی کجاست؟
کنفرانس هایی وجود دارند که رسانه های بین المللی کمتر آنها را یادآوری می کنند زیرا بزرگان شناخته شده سیاست در آن شرکت ندارند، یا حال و هوایشان جنجالی نیست و یا از همان لحظه اول چندان سکسی به نظر نمی آیند. با این همه این کنفرانس ها توانایی آن را دارند تا جهان را با خود تغییر دهند.
یکی از این گردهمایی های انقلابی در ماه ژوئن 2005 در حاشیه اروپا برگزار شد. در آلبانی، کشوری که سالهای طولانی پایگاه مائو و قلعه مستحکم استالینیست ها بود. این گردهمایی از سوی مهم ترین سازمان های امنیتی مانند سازمان سیای آمریکا، ام آی شش انگلستان و اس دبلیو آر روسیه کنترل می شد. آنها می دانند در اینجا خطوط اصلی طراحی می شوند. و دست کم آمریکاییان می خواهند بر شرکت کنندگان پشت صحنه تأثیر بگذارند چرا که مردم آمریکا بخش بزرگی از هزینه این گردهمایی را با مالیات شان پرداخته اند.
همه چیز بر سر بازی بزرگ سیاست بین المللی است: بر سر دموکراتیزه کردن، آزادی های نوین، و از این راه تعیین محدوده منافع قدرتهای بزرگ. از چه راه به بهترین شکل می توان حاکمان سرکوبگر و خودکامگان را از اروپای شرقی تا آسیای مرکزی و خاور میانه، از قدرت خلع کرد؟ تا چه اندازه می توان انقلاب های بدون خشونت را گسترش داد و سازماندهی کرد؟ کدام الگوها در این مبارزه همواره تکرار می شوند؟ بیش از هر چیز باید در این باره صحبت شود که فعالان موفق در کشورهای دیگر چه می توانند به کسانی که هنوز تحت حکومت خودکامگان زندگی می کنند، یاد بدهند.
کسانی که در فرودگاه تیرانا از هواپیما پیاده می شوند، مجموعه متنوعی از زنان و مردان بیست و پنج تا سی و پنج ساله هستند. برخی کت و شلوار خاکستری به تن دارند، برخی دیگر شلوار جین و کت بافتنی. برخی از زنان جوان مانند آخرین کاتالوگ های مد دوران هیپی ها لباس پوشیده اند. ولی اکثر زنان مانند رؤسای جوان باحال هستند. تقریبا همگی یک کامپیوتر دستی با خود دارند. شماری از آنان از جنبش «مقاومت» یوگسلاوی، جنبش حقوق شهروندی «کافیست!» گرجستان و جنبش دانشجویی «وقتشه!» اوکراین هستند. بقیه جوانان از کشورهای ساحل دریای خزر، اروپای شرقی میانه و مناطق شرقی دریای مدیترانه می آیند. آنان همفکران خود را از کشورهای آذربایجان، روسیه سفید و هم چنین لبنان نمایندگی می کنند. روی هم چهارده گروه از یازده کشورند.
هزینه این گردهمایی را «خانه آزادی» پرداخته است. جلسات صبح ساعت 9 شروع می شوند که همگی در آن سر ساعت حضور می یابند. موضوع پشت درهای بسته بر سر راه های انقلابی به سوی دمکراسی است. چگونه نیروی بدیل می تواند خود را در عصر جهانی شدن به بهترین شکل و به شیوه مسالمت جویانه علیه قدرت سرکوبگر دولتی سازماندهی کند؟ تا چه اندازه امکان پیروزی چریکهای بدون اسلحه واقعی است؟ اگر زمانی حکومت های سرکوبگر علیه نیروهای مخالف حمام خون راه بیندازند، آیا امکان پیشبرد یک برنامه دیگر (برنامه ب) وجود دارد؟
یکی از ستارگان این گردهمایی همان ایوان ماروویچ از بنیانگذاران جنبش «مقاومت» در یوگسلاوی است. ولی آلینا اشپاک آرمانگرا نیز خوش می درخشد وقتی می گوید: «در کنار تظاهراتی که پایان آن معلوم نبود و در کنار کار پیگیر رسانه ای، یکی از رموز پیروزی ما این بود که ما حاکمان مستبد را مسخره خاص و عام کردیم. من فکر نمی کنم بتوان از کسی که همه از مسخره کردنش روده برو می شوند ترسید»
رهبران دانشجویی باکو و مینسک [پایتخت روسیه سفید] بر خلاف آنها مجبورند همچنان مخفیانه فعالیت کنند. ولاد کوبز از گروه «بوفالو» در مینسک خطاب به آنها می گوید: «رژیم های شما به طرز مؤثری تضعیف شده بودند و لازم نبود شما مانند ما بترسید که نکند حکومت دستور شلیک به سوی جمعیت بدهد.»
آیا روسیه سفید کشور بعدی خواهد بود که انقلاب در خیابان هایش سازماندهی خواهد شد؟ یا اینکه قزاقستان در آسیای مرکزی با تکیه بر الگوی قرقیزستان به حرکت در خواهد آمد که در انقلاب نسبتا شتابان «لاله ها» عسگر آقایف را از قدرت خلع کرد؟ یا مردم ازبک که زیر سلطه خشن اسلام کریم اف رنج می برند و به «دلایل امنیتی» تنها یک نماینده به این گردهمایی فرستادند، ملت بعدی خواهد بود؟