چند روزی است که گیرکردن دولت احمدی نژاد در باتلاق، نظر مردم ایران و تحلیلگران داخلی و خارجی را به خود جلب کرده است. در عرصه سیاست خارجی حتا با هاله نورانی دیدن خود در نیویورک ، احمدی نژاد به درستی به عنوان رییس یک دولت راست افراطی و بنیادگرا ی اسلامی شناخته شده است و در عرصه داخلی هم جز شعاردادن و حضورهای نمایشی در این جا و آن جا، از جمله میثاق بستن با صاحب الزمان، فرستادن وزیری برای انداختن آن در چاه مسجد جمکران، و... کاری به پیش نبرده است. نه برنامه ای برای کاهش بیکاری داده است و نه لایحه ای برای افزایش حقوق معلمان و افزایش حداقل حقوق کارگران به مجلس فرستاده است و نه حتا تصمیمی برای رسمی کردن معلمان قراردادی و نه قراری برای افزایش بهای تضمینی خرید گندم و چای و برنج و...گذاشته و یا حداقل دستوری برای کاهش بهره بانکی کشاورزی و یا کاری برای مناطق کم آب که از خشکسالی دهساله به زانو در آمده اند، و نه حتا نامه ای برای پرداخت سریع مطالبات شرکتهای خصوصی از دولت برای راهسازی و جاده کشی در شهر ها و روستا ها فرستاده است که از این طریق حد اقل کارگران و کارمندان آنها بتوانند حقوق عقب مانده خود را دریافت کنند و چرخ زندگی شان را بچرخانند. وحتا قادر نبوده است از مجلس هم اندیش سیاسی خود برای دولت رای اعتماد کامل بگیرد، مجلسی که به شهادت حسین شریعتمداری« اكثريت قريب به اتفاق نمايندگان اصولگراي مجلس هفتم از طرفداران پروپاقرص رئيس جمهور و دولت اصولگراي ايشان هستند.» و بالاخره مجلسی که فلسفه وجودی و پیدایش آن جاده صاف کنی انتخابات نمایشی برای بیرون آوردن احمدی نژاد بود.
آیا باید از این رویداد ها راضی بود و سکوت نمود و زبان باز نکرد تا احمدی نژاد در ضمن کار های ناشیانه خود ماهیت اصلی خود را بنمایاند و حقانیت نظریات نیرو های دموکرات جامعه به اثبات برسد، وطرفداران دولت خاتمی هم به سکوت خود ادامه دهند تا متهم به خرابکاری در کار دولت نشوند و اختلافات اقتدارگرایان عیان تر گردد و به قولی:
« پس باز هم : سکوت جناح اصلاح طلب بهترین استراتژی است.»
به نظر می رسد، در همه این تحلیل ها مانند تماشای شامورتی بازی های بازیگران ناشی در دوران کودکی با مشاهده خطاهای احمدی نژاد خود را سرگرم کرده باشیم. در پس این ناشیانه کاری های نخست وزیر رهبر، فاجعه ای در حال تکوین است.
دستگاه ولایت فقیه در حال ساختن وصیقل دادن پایگاه قدرت انحصاری خویش است. انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نشان داد که بر اثر مبارزات دموکراتیک وسیاسی مردم و صلبی عمل کردن رهبر، دستگاه ولایت فقیه و روش حکومتی رهبر در مجموعه نیروهای جمهوری اسلامی در اقلیت محض قرار دارد. پایگاه فکری امامت سیاسی از آغاز دهه هفتاد در حکومت محدود تر شده است. اکنون اکثریت مردم دیگر کارآیی امامت سیاسی را باورندارند. حتا دست اندرکاران رده های بالای حکومت در مشاهدات کارکرد های کوتاه مدت و درازمدت قوه های قضایی، اجرایی و قانونگداری دریافته اند که باید طرحی دیگر انداخت.
واقعیات سرسخت اداره جامعه سرمایه داری ایران با جمعیت 69 میلیونی، بمب پراگماتیسم را در داخل حکومت گذاشته و دستگاه فکری ولایت فقیه را در درون آن به انزوا کشانده است. محدودیت اجرای حدود اسلامی به ناچار وـ زیر فشار افکارعمومی ایران وجهان ـ فربه شدن مجمع تشخیص مصلحت نظام در برابر قوه مقننه واجرایی و مجادلات کنونی احمدی نژاد با مجلس که احتمالا بدون دخالت نیروی خارج از مجلس قابل حل نخواهد بود، همه نشان از آن دارد، که حتا دست اندر کاران رده اول و دوم حکومت هم، که در جستجوی مفری برای تداوم جمهوری اسلامی هستند، به تداوم اجرای کامل حقوق عمومی فقه شیعه اثنی عشری امیدی ندارند. به ویژه باید توجه داشت که بر خلاف تصور برخی از تحلیل گران، افزایش قدرت مجمع تشخیص مصلحت نظام، هیچ ارتباطی به تقویت رفسنجانی در برابر احمدی نژاد ندارد، زیرا چنین برنامه ای برای هیچکدام از شخصیت های درجه اول انقلاب درکار نیست. فعلا بنا بر تضعیف و از صحنه خارج کردن است. لیست این تضعیف و از صحنه خارج کردن ها اگر با آقای منتظری شروع می شود، به موسوی اردبیلی و صانعی ختم نمی شود و شامل بخش عمده ای از روحانیت سنتی نیز می گردد.
این افزایش قدرت مجمع تشخیص مصلحت نظام، نشانه ترکیدن پوسته و جان ایدئولژیک ولایت فقیه است که قادر نیست به ضروریات روز پاسخگویی کند، به قول روحانی برجسته ای چون آقای خمینی که بین سنت گرایی و بنیادگرایی در نوسان بود؛ «با مبانیِ رايج فقه بايد به غارها پناه برد و در صحرا ها زيست.» به همین جهت بود که تشخیص احکام ثانویه را ـ در آغاز به مجلس ـ و سپس به عهده مجمع تشخیص مصلحت نظام گذاشت. نباید فراموش کرد که مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تصویب قوانین ومقرراتی بوجود آمده است، که از لحاظ شرعی می توان به آن ایراد گرفت!
به مرور با افزایش مواردی که شرع قادر به پاسخگویی نیست، نقش فقها هم تحلیل می رود و از آن کاسته می شد، و سکولاریسمی که ناخواسته به جان حکومت افتاده است، رهبران رده اول آن را به حذف ولایت فقیه ویا تحدید اختیارات و وظایف آن می رساند. کودتای مجلس هفتمی رهبر و نشاندن احمدی نژاد به عنوان رییس دولت از سوی وی، در این سیر تاریخی سکته ای بوجود آورده است ولی آن را از بین نبرده است.
در چنین شرایطی است که رهبر در حال بازسازی پایه های قدرت خویش است. احتمالا رهبر می داند که با یک سری انتخابات کاملا آزاد مجلس خبرگان، مجلس و ریاست جمهوری، حتا در چارچوب قانون اساسی کنونی باشرایطی که رهبران اصلی در آن اجماع داشته باشند، از ولایت فقیه نشانی باقی نخواهد ماند. برای حفظ وتقویت ولایت فقیه است که رهبر جمهوری اسلامی در حال تدوین پایگاهی است که به عقب مانده ترین لایه صنف روحانیت، یعنی بخش بنیادگرایان، خطرناک ترین و توطئه برانگیزترین بخش بورژوازی، یعنی نظامی، که ماه گذشته در مقاله «جمهوری در غل و زنجیر*» آن را توضیح دادم و فقیرترین اقشار اجتماعی چه از لحاظ اقتصادی و چه فرهنگی یعنی بسیجیان تکیه دارد. بی شک با به راست چرخیدن بیشتر رهبر و دستگاه ولایت فقیه، بخشی از نیرو های سنت گرا را به خود جذب و بخش دیگری را از خود دور خواهد کرد. این متلاشی شدن ستون فقرات سنت گرایان بین نوگرایان و بنیاد گرایان، نقش مهمی در مبارزات آتی مردم ایران و سرنوشت ولایت فقیه خواهد داشت، چه بسا در این نبرد، بخش بزرگی از روحانیت سنتی چتر حمایت خود را بر سر روحانیت نوگرا بگسترد.
زمانی که سردار میلیاردر صادق محصولی نامزد وزارت نفت بود، شماری از نشریات شاید برای اظهار همبستگی با وی سکوت اختیار کردند، اما سایت بازتاب درمورد رای منفی دادن به آخرین نامزد احمدی نژاد ما را از تهدید رییس دولت در نشست با نمایندگان شب قبل از رای گیری با خبر کرد و نوشت که شایع است احمدی نژاد گفته است:
«اگر مجلس به اين گزينه وزارت نفت هم رأي ندهد، مردم تكليف مجلس را مشخص خواهند كرد»
هرچند دفتر رییس دولت این نقل قول نمایندگان را تکذیب کرد ولی با توجه به رابطه بسیار نزدیک این سایت با یک فراکسیون قوی در مجلس، احتمال درست بودن این خبر بیشتر و قوی تر از تکذیب آن است. بی شک احمدی نژاد بدون پشت گرمی به آقای خامنه ای نمی توانست چنین تهدیدی را بیان کند. با این که نظر نیرو های دموکرات به مجلس هفتم روشن است. اما چنین تهدید هایی همان چشم اسفندیار دستگاه ولایت فقیه و ـ امامت سیاسی ـ را بیشتر نشان می دهد که آن هم انتخابات و نهاد های انتخابی است. در این مورد در مقاله « جمهوری در غل و زنجیر» توضیح داده ام . اکنون که به نظر می رسد ، روح محمد علیشاه در رهبر حلول کرده است، با اتحاد عمل گسترده علیه ولایت فقیه، می توان و باید از قوام یافتن دولت سرکوب در جامعه جلوگیری کرد.
نیرو های دموکرات و رادیکال جامعه، با علاقه این مبارزات طبقاتی و سیاسی را پیگیری می کنند و با روشنگریهای مشخص و معلوم آن را تعمیق می بخشند. شکی در آن نیست که در تعیین سرنوشت نهایی این نبرد تحزب، سازماندهی طبقات واقشار مختلف مردم نقش اساسی دارد، باید به جای عریضه نویسی به کار های سازمان یافته دموکراتیک و یا سیاسی پرداخت، هر چند در آن نام ونشانی از ما نباشد و مانند قطره ای در دریا باشیم، و یا به قولی، چه باک زمانی که به دریا بپیوندیم خود دریا شده ایم.