مي شود مدعي شد:
دست كم حالا، رفتار مشترك منسجمي به اسم« جنبش دانشجويي» وجود خارجي ندارد تا تشكيلات تحكيم _ مي خواهد طيف علامه باشد يا شيراز يا هرطيف ديگري _ آنرا رهبري كند يا نكند؛
و آنچه دفتر تحكيم ناميده مي شود _ حالا هر طيف اش _ متشكل از «ده پانزده دانشجو»ست كه پيش از آنكه «بازي دهد»، «به بازي گرفته مي شود» ( گاه توسط دانشجويان و گاه توسط شبه حزب هاي حكومتي) ؛
و اگر چه بر سر كليد داري كعبه ي اين «مجموعه ي بدون تعريف و فاقد كاركرد» در ميان شبه حزب هاي علاقمند گاه سر و دستي هم شكسته شده است؛
و البته كه براي سرسلسله جنباني اش !( يكبارش را خودم شاهد بودم كه دو طيف نوگرا و سنتي با پنجه بكس به جان هم افتادند و در برابر ورودي ساختمان فرسوده و به هم ريخته اي _ كه به نحوي بارز ماهيت كهنه و شلختگي فكري اين تشكيلات را باز مي تاباند _ گارد گرفتند تا مانع ورود ديگري شوند؛
و اگر چه كه همين نشانه، كه نوبت كليدداري به «نهضتي ها» رسيده كافيست تا دريابيم «دفتر تحكيم» ديگر قدر و قيمتي ندارد تا مشاركت و مجاهدين و مجمع و.... بر سر آن به ستيز بر خيزند ؛
با اين حال و به اين رغم :
1- خوب به خاطر مي آورم ميزگردي را كه ماهنامه ي «آفتاب» درست پيش از برگزاري دومين دوره ي انتخابات شوراهاي شهر و روستا ، ميان «مصطفي تاجزاده و ابراهيم يزدي » ترتيب داده بود .
در فرازي از اين ميزگرد مصطفي تاجزاده ضمن ابراز نگراني از عدم حضور ايرانيان در پاي صندوق هاي راي ، و با اين استدلال كه چنين رفتاري ثبات و امنيت ملي را با مخاطراتي مواجه خواهد كرد ، از ابراهيم يزدي پرسيده بود كه چه بايد كرد؟
پاسخ ابراهيم يزدي يكي از حيرت انگيز ترين فرازهاي اين ميزگرد بود و عمق وفاداري او به دموكراسي و الزامات آنرا رسوا مي ساخت :
« بايد مثل خيلي از كشورهاي دموكراتيك ، شركت در راي گيري را براي شهروندان اجباري كنيم » و اگر درست به خاطرم مانده باشد توصيه كرده بود مجازات هايي از جمله جزاي نقدي براي عدم شركت در راي گيري پيش بيني شود !
مجال شكافتن اين «گزاره ي سرتا پا غلط» و «مملو از سوداگري سياسي» نيست اما در همين شكل و ظاهراش هم كافيست تا دريابم درك ابراهيم يزدي و همفكران اش در نهضت آزادي ايران از دموكراسي _ كه به غلط و در يك تسامح آشكار «ليبرال » خوانده مي شوند _ در چه سطح و پايه اي ، و وفاداري آنان به آنچه «منافع ملي » و «حقوق شهروندي » خوانده مي شود تا چه اندازه است !
2- اكنون و در آستانه ي شانزدهم آذر گويي كه در مراسمي آييني ، آقاي «سعيد حبيبي » دبير جديد اين تشكيلات به همراه گروه شان، به محضر كسي و گروهي مشرف مي شوند كه پيشتر بارها و بارها نشان داده اند كه «تا كجا در كنار شهروندان و چه وقت در برابر آنان» قرار دارند .
و بي مهابا كليد اين تشكيلات را در كف با كفايت ايشان قرار مي دهند تا بشنوند كه :
«...حق هر حزبي است كه در دانشگاه يارگيري نمايد . اين موضوع يكي از مواردي است كه به همكنشي ميان احزاب و جنبش دانشجويي منجر مي شود و مهم اين است كه اين همكنشي غير همدلانه به همكنشي همدلانه تغيير يابد...»
«...امروز گرگان در كمين جنبش دانشجويي نشستهاند و در شرايط بحراني كشور و حوادث پيشرو كه نمي توان آن را پيشبيني نمود، اجازه ندهيد احزاب در كارآنها دخالت نمايند. اما در عين استقلال، داشتن روابط منطقي با احزاب را از ياد نبرده و از تجربيات احزاب و فعالين با سابقه سياسي استفاده كنيد...»
3- بنا به خبري در همين گويا، كمي پيش از آن ( يا پس از آن .چه فرقي مي كند؟) آقاي حبيبي ، در ميزگرد ادوار تحكيم و در پاسخ به دانشجويي كه اين تشكيلات را «سفارشي» خوانده و دوران تشكيلات سفارشي را هم تمام شده دانسته، گفته است:
«البته بايد توجه داشت كه مساله اتاق و بودجه گرفتن از دانشگاه و دولت از سوي انجمن هاي اسلامي با نقادي قدرت فرق دارد و نميتواند ناقض آن باشد. جنبش دانشجويي در عين حال به دنبال استقلال از كساني است كه در ظاهر از دموكراسي سخن ميگويند اما در واقع به آن معتقد و پاي بند نيستند»
لزومي ندارد تا چيزي به اظهارات آقاي يزدي و حبيبي بيافزايم .
آنها كه به ضعف حافظه دچار نيستند ؛ لابد با خواندن اين مواضع تازه ي طرفين ،چشم هاي شان از فرط تعجب به قدر كفايت گرد خواهد شد !
4_ بنا به رايي كه در مجموعه ي تحكيم آورده اند، اين حق آقاي حبيبي ست كه به هركجا كه مي خواهند بروند _ همچنان كه پيشينيان شان ترجيح دادند به محضر مشاركت و ... مشرف شوند _ اما حق شهروندي من نيز هست تا از ايشان بپرسم :
مبناي ايشان در تشخيص آنكه «چه كسي يا جرياني، تا چه اندازه به دموكراسي اصيل نزديك يا دور است » چيست و «صداقت اشخاص يا جريان ها را در التزام شان به موازين دموكراتيك چگونه تشخيص مي دهند» ؟
و لطفا توضيح دهند كه :چگونه بر خلاف تصور و تجربه ، بودجه ي دولتي نمي تواند مانع نقادي قدرت باشد به نحوي كه يا دريافت آن را به خطر اندازد يا نقادي قدرت را مختل كند؟
و آيا اين درست و اصولي ست كه :بر حسب آنكه «كجا ايستاده باشيم» پديده ها و اصول را «نسبت به موقعيت خود» تعريف كنيم؟
5 _ خوشبختانه همچنان كه پيشتر ؛ تحكيم به راه خود خواهد رفت و دانشجويان به راه خود.متاسفانه وقتي «مقصد واحد»ي نيست. وقتي «تعريف ثابتي از مقصد» نيست!
نكته: وقت اش رسيده كه يادي بكنم از «منوچهر نوذري» و صداي گرم بي مانندش كه در بخش وسيعي از خاطرات كودكي و نوجواني و جواني و ميانسالگي من حضوري انكار ناپذير داشته است .
از وقتي كه آن «اسم هايي دوتايي بي ربط به هم» را در هر قسمت كارتون «راكي و بولوينكل» مي گفت و من از آن فقط همين«گفتن او» را دوست داشتم ، تا آنوقت كه پس از نخستين جراحي قلب اش او را در دفتر «يك هفتم » ديدم و وقت رفتن اش دل دل كردم كه تعظيم كنم و دستش را ببوسم يا نه؟
اي كاش از حضور ديگران شرم نكرده بودم و دست اش را بوسيده بودم كه «پاي مردان شريفي چون او را بايد بوسيد و شرم نكرد». تا زنده باشم حسرت فرصتي را خواهم خورد كه دست داد و قدر ندانستم .
عنوان هاي دوتايي برخي يادداشت هاي من به تقليد از اوست .گاه بي ربط اند و گاه مثل اين يكي ، مربوط!