(متن زیر در سمینار نقد و باز اندیشی گفتمان نو اندیشی دینی به تاریخ چهارشنبه 28 دی ماه در حسینیه ارشاد ارائه شد. علی طهماسبی)
اصطلاح «گفتمان» در عنوان فوق شايد بيمعنا باشد. درستتر اينكه در عرصهي ديني - چه نوانديشي و چه سنتگرا- چيزي بهنام گفتمان مطرح نيست. آنچه هست نوعي تبليغ است و نه گفتمان. اصطلاح گفتمان را هنگامی می توان آورد که نوعی دیالوگ میان طرفین پدید آید برای رسیدن به افق تازه ای.
بهگمان من، در حال حاضر و در جامعهي ما، و با يك نگاه كلي نگر، تبليغ ديني را از سوي دو جريان كاملا متفاوت ميتوان مشخص كرد.
يكي همان است كه به نو انديشي، يا روشنفكري شهرت پيدا كرده است. ديگر نحلهاي كه تبليغ خود را در بارهي دين، با رويكردي سنتگرايانه يا بنياد گرايانه سامان ميدهد.
نكتهديگري را كه از آشكاري شايد نيازي هم به گفتن ندارد اينكه تبليغ ديني از سوي هردو جريان به هرحال معطوف به قدرت است و اگر چه بهنام دين است اما سخت با تدبير قدرت در آميخته است.
نو انديشي، همان گونه كه از نامش پيدا است طبعا تلاش ميكند تا با معيارهاي امروزي كه از جهان مدرن كسب كرده رويكردي تازه به فرهنگ، دين و تئوري حكومت داشته باشد. اما بهنظر ميرسد كه اين واگويههاي روشنفكرانه، يا نوانديشانه نتوانسته است در سطحي عموي گسترش يابد. در حالي كه تبليغ ديني با رويكرد سنتي، بيشترين طيف جامعهي ايران را پوشش داده است و ظاهرا به بركت همين تبليغ گسترده توانسته بر كرسيهاي لرزان قدرت تكيه زند. احتمالا همين است كه حالا نوانديشي ديني خود را شكست خورده ميبيند. و باز شايد به همين دليل است كه نوانديشي ديني به فكر افتاده تا راهي به سوي مردم بگشايد.
از ميان همهي مشكلات و موانع دانسته و ندانسته كه براي اين رويكرد تازه ميتوان برشمرد يكي هم به گمان من مشكل زبان است.
از اين نگاه، مشكل نوانديشي ديني آن است که زبان اكثريت مردم را نميداند و اين اكثريت هم زبان نو انديشي ديني را.
مبتني بر همين پيشفرض شتابزدهاي كه نوشتم، ميتوانم نقد نو انديشي ديني را از اين منظر پيگيري كنم كه چرا و چگونه است كه در اين رقابت، نو انديشان ديني مغلوب واقع شدهاند؟ چرا تبليغات نو انديشي ديني در سطح بخشي از نخبگان باقي مانده و نتوانسته در سطح عمومي جايي براي خود باز كند؟ چرا نوانديشان فاقد سنگر اجتماعي هستند؟
.
در اینکه هم زبان نو اندیشان و هم زبان سنت گرایان هردو زبانی دینی است یا نه جای اما و اگر بسیار است اما از نگاه هر دانشجوی مبتدی زبانشناسی هم این نکته آشکار است که زبان، اعم از دینی و غیر دینی، در ارتباط با طبقات گوناگون اجتماعی، نقش ها، و معناهای متناسب با همان طبقه را پیدا می کند. در اینجا منظورم از «زبان» صرفا الفاظ نیست. بلکه زبان عبارت است از مجموعه ی نشانه ها، استعاره ها، تمثیل ها، ایهام ها، خاطره ها، تداعی ها، و همه ی گزاره هایی که یک فرد یا یگ گروه اجتماعی به وسیله ی آن خود را و جهان پیرامون خود را فهم می کند.
اگر آمار نسبتا روشني از چگونگي توسعهي كلانشهرهاي ايران ميداشتيم، شايد اين نكته آشكار ميشد كه بهويژه در سالهاي بعد از انقلاب، شهرهاي ما اگرچه بهلحاظ امكانات زيستي «شهر» شمرده ميشد اما به لحاظ باورهاي فرهنگي و ديني، وجه غالب همان فرهنگ نظام ارباب رعيتي بود كه در ساختار جمهوري اسلامي كاملا صبغهي ديني هم پيدا كرده.
احتمالا یکی از مهمترین عوامل پر رنگ شدن فرهنگ و زبان نظام ارباب رعیتی مربوط به مسئلهي مهاجرت گستردهي جمعيت روستايي بهشهرها ميشود. اوج اين مهاجرتها را ميتوان بين دههي پنجاه تا اواخر دههي شصت مورد تامل قرار داد. اتفاقي كه در اين جابجاييها افتاد يكي هم اين بود كه جامعهي روستايي با همان پسزمينههاي فرهنگ ارباب رعيتي، شهر نشين شد و طبعا بهعنوان شهرونداني كه در يك نظام جمهوري حق راي و انتخاب دارند در سياستگذاري اجتماعي نقشي مؤثر يافت.
بهنظر ميرسد كه مهمترين وجه مشخصهي چنين جامعهاي در امر اصلاحات، رابطهي از بالا بهپايين ميان حاكميت و مردم خواهدبود. به تعبير ديگر، مفهوم دموكراسي در چنين نظامي، به معناي ارباب خوب انتخاب كردن است و نه توزيع قدرت و دموكراسي و مردم سالاري.
درست از همينجا است كه مثلا به موازات طرح مردمسالاري از سوي روشنفكران، تبليغات در بارهي امام زمان هم از سوي رهبران جناح سنتي موجهاي تازه بر ميدارد.
اينكه اين باور كهن در جامعهي امروز موج بر ميدارد و اتفاقا مورد اقبال اكثريت عمومي جامعههم قرار ميگيرد، يكي هم به همين دليل ميتواند باشد كه چنين تبليغاتي منطبق با فرهنگ و باورهاي نظام ارباب رعيتي و اعتقاد به اصلاحات از بالا بهپايين است. همين باور خود به خود يكي از موانع جدي فكري و فرهنگي براي توسعهي مفهوم دموكراسي و مردم سالاري است.
روشنفكران ديني، اگر چه راهكارهايي براي توسعهي دموكراسي و مردم سالاري ارائه ميدهند اما چنين مينمايد كه اين تئوريها و راهكارها بومي شده نيستند و اگرچه مدام اين تئوريها را با نوعي قرائت از دين پيوند ميزنند اما بازهم انگار وصلههاي ناهمگون با زبان ديني است.
زبان روشنفكران ديني بيشتر به زباني غير صريح، پيچيده، مبهم و نارسا ميماند. زباني كه انگار با بسياري از مضامين ديني رودربايستي دارد. به نظر می رسدكه روشنفكر ديني مسئلهي خودش را با بسياري از مضامين سنتي دين حل نكرده است.
به عنوان مثال، نو اندیشی دینی هنوز نتوانسته دوپارگی امر قدسی و خرد خود بنیاد را به وحدت برساند. همچنین روشنفكر ديني نتوانسته باز خواني تازه و مناسبي به صورت نظاممند، از مضامين دينی ارائه دهد.
تبليغ سنتي از دين، اگرچه روزآمد نيست و اگرچه با ساختارهاي تازه در جهان معاصر ناهمخواني دارد و به همين جهت در اين ساختار اجتماعي جديد گرفتار بحران مديريت شده است، اما به هرحال براي خودش، و در چهارچوب تفكر سنتي خودش، نظاممند است. بحث بر سر درست و نادرست تفكر سنتي نيست بحث بر سر اين است كه همين نظاممند بودن، چيزي هست كه روشنفكري ديني فاقد آن است.
نكتهي ديگري كه اخيرا خود روشنفكران ديني هم شايد به آن رسيدهاند همين است كه در اين سالهاي پس از انقلاب، گفتمان روشنفكري ديني، اغلب معطوف به تدبير قدرت بوده است و كمتر به نقد واقعي قدرت پرداختهاند. يعني بسياري از نو انديشان ديني، بيشتر خود را رقيب و حتي جايگزين حاكميت موجود تلقي كرده اند
به نظر می رسد که نو اندیشان دینی با همه ی ادعای مربوط به مردم سالاری، باز هم از آن جهت رسیدن به قدرت را برای خود مجاز می شمارند که هنوز اعتقاد به اصلاحات از بالا به پایین دارند. یعنی باز هم اصلاحاتی در چار چوب نظام ارباب رعيتي. همین جا این پرسش را می توان طرح کرد که آیا تغییر حاکمیت الزاما به تغییر نظام ارباب رعیتی هم منجر می شود؟.
پرسش دیگر اینکه: آيا نو انديشان ديني در اين روزگار كه ما هستيم مي توانند بدون رودربايستي به نقد گفتمان سنتي از دين بپرازند؟ ميتوانند با زبانی بومی شده و در خور طبقه متوسط جامعه بازخوانيتازهاي از مضامين ديني داشته باشند كه در تغییر نظام ارباب رعیتی به سوی مردم سالاری موثر باشد؟می توانند باز اندیشی تازه ای از دین داشته باشند که هم زندگي ساز و هم براي مردم عادي قابل فهم باشد؟ ميتوانند زباني مردمي پيدا كنند؟
علي طهماسبي