آقاي درخشان سياسي نويس به معناي اخص کلمه نيست ولي همين که مقاله ي ايشان در روزنامه ي معتبر و پرتيراژ نيويورک تايمز منتشر مي شود، نمايانگر توجه دست اندرکاران رسانه هايي در اين سطح به چنين نوشته هايي است. روي سخن ما البته نه خوانندگان نيويورک تايمز که خوانندگان ايراني و بخصوص جوانان تحول خواه مي باشند.
مقاله ي آقاي درخشان حول ِ پيام ضمني رئيس جمهور آمريکا مبني بر عدم حضور مردم ايران در انتخابات رياست جمهوري و تضاد آن با دعوت براي حضور مردم عراق در انتخابات آن کشور شکل مي گيرد. آقاي درخشان اصولا به پيام رئيس جمهور آمريکا بيش از حد بها مي دهد و گمان دارد که حرف هاي ايشان باعث عدم حضور جوانان در انتخابات رياست جمهوري و به ضرر نامزد اصلاح طلبان شده است. بر همين مبنا، ايشان به آقاي بوش و حاميانش توصيه مي کند که ايرانيان را به شرکت در انتخابات آتي ترغيب کنند (هرچند در دوره ي بعدي انتخابات رياست جمهوري ايران، آقاي بوش بر سر کار نخواهد بود).
درست است که آقاي درخشان در روزهاي آخر انتخابات رياست جمهوري در تهران بوده اند و برخي از رويدادها را از نزديک مشاهده کرده اند اما زاويه ي ديد ايشان بسيار بسته و در حد اجتماع جوانان اصلاح طلب بوده است. واقعيت اين است که اکثريت مردم، اعم از زن و مرد و پير و جوان، ميلي به حضور در انتخابات اخير نداشتند و کسي را از اصلاح طلبان قادر به مقابله با تندروهاي واقعا حاکم نمي دانستند. برخي نيز به رغم حضور دکتر معين و حتي آقاي کروبي - که وعده پرداخت پنجاه هزار تومانش بسيار وسوسه انگيز و جذاب بود - به آقاي احمدي نژاد راي دادند بلکه پول نفت را – حتي به قيمت از دست رفتن تتمه ي آزادي - به سفره شان بياورد؛ آزادي اي که اکثريت محروم جامعه به آن نيازي احساس نمي کند و قيمتش در دوره ي ما از پنجاه هزار تومان هم کمتر است.
آقاي درخشان در قسمتي از مقاله شان به انتخاب خاتمي و بعد از او احمدي نژاد اشاره کرده اند. انتخاب خاتمي و به روي کار آمدن اصلاح طلبان حکومتي، در هفته هاي اول ِ بعد از انتخابات، توسط هيچ کس – حتي جناح چپ و روحانيون مبارز و روشنفکراني که بعدها نام اصلاح طلب بر خود نهادند – باور نمي شد، ولي کم کم و به مرور زمان، اين گروه گمان کردند که مردم به راستي به آنها و سياست هاي معتدل ترشان راي داده اند. اين باور ِ سراپا دروغ، در اثر تبليغ و تکرار، به قدري در اذهان رسوخ کرد و نضج يافت که سران اين جناح گمان مي بردند مردم در هر شرايطي به حمايت از آن ها بر خواهند خاست. حال آن که چنين نبود. مردم در انتخاباتي شرکت کرده بودند که بايد ميان ناطق نوري و خاتمي يکي را بر مي گزيدند. انتخاب نوري قطعي بود، و برنامه هاي تخريب خاتمي در سطح عادي و متعارف انجام مي شد. به ناگهان بيست ميليون راي براي خاتمي شمرده شد و همه در ناباوري و بهت او را در کسوت رياست جمهوري ديدند. اگر انتخاب ايشان، بر اساس ضرورت و از همه مهمتر پشتيباني هاشمي رفسنجاني و فائزه رفسنجاني و کرباسچي و ياران آنها صورت گرفت، ماندن ايشان تنها به عملکرد قاطعانه خودشان بستگي داشت. مردم به رغم تمام ضعف ها و سستي ها و سکوت در مقابل قانون شکني ها و قتل ها و بگير ببندها و کرنش در مقابل بُت ِ ولايت، باز براي چهار سال دوم به ايشان راي دادند. اما ايشان تمام فرصت ها را سوزاند و اميد مردم را به نااميدي و ياس بدل کرد. نه پيام آقاي بوش و محتواي ضمني اش، نه شعارهاي صريح و بي پرده ي تلويزيون هاي لس آنجلس، نه کوشش و کارشکني تندروها و تماميت خواهان، هيچ کدام بر راي ندادن مردم به معين و يا کروبي و هاشمي اثر نداشت. مردم ِ فريب خورده و مغبون نمي خواستند هيچ يک از اين ها را که امتحان شان را به بدترين شکل ممکن پس داده بودند انتخاب کنند.
براي آقاي درخشان و دوستان چپ ايشان، ظاهرا فقط دو راه سياسي وجود دارد: يا تندروها بايد انتخاب شوند، يا اصلاح طلبان حکومتي. انتخاب اصلاح طلبان حکومتي براي ايشان راه استراتژيک است، در صورتي که براي اکثر انديشمندان و متفکران ميانه رو، هميشه راه سوم مطرح است و انتخاب اصلاح طلبان حکومتي معبري است براي رسيدن به اين راه سوم که همانا مسير حاکم شدن دمکراسي کامل – و نه نصفه نيمه – از طرق مسالمت آميز و بدون خونريزي است. براي طي اين راه که راه اصلاح طلبي غيرحکومتي است، مي توان در انتخابات نيمه دمکراتيک هم حضور يافت و يا آن را بسته به شرايط تحريم کرد. اگر هدف، رسيدن به دمکراسي کامل نباشد، وضع کشور هرگز بهتر از آن چه امروز با آن رو به رو هستيم نخواهد شد. قياس انتخابات رياست جمهوري ايران با انتخابات عراق قياس مع الفارق است و ملزم دانستن اشخاص به برخورد يک سان با اين دو نشانه ي نا آشنايي با اين تفاوت هاست. دادن نقش به اصلاح طلبان در زمينه ي برنامه هاي هسته اي نيز اگر خطاي ويراستار متن آقاي درخشان نباشد اشتباه نويسنده است که براي تنها تصميم گيرنده - يعني رهبر- شريک قائل شده است (سبک انشاي انگليسي آقاي درخشان با آن چه در اين مقاله آمده متفاوت است و گمان مي رود تغييرات، فراتر از جايگزيني کلمات فارسي و پرشين باشد).